حضرت استاد آیة الله مروی در قسمت نخست بیاناتشان در رابطه با شیوه تحصیل علوم دینی، یکی از نکات محوری را علوّ همت دانستند.
در قسمت دوم (پایان درس خارج فقه، چهارشنبه، 1402.08.03) به شیوه کسب علو همت اشاره کرده و فرمودند منشأ وجود یا عدم علوّ همت به نوع نگاه ما به تحصیل باز میگردد به این بیان که:
ـ اگر نگاه ما به طلبگی به عنوان یک شغل باشد چنانکه بعضی قصاب هستند یا مهندس هستند، من بگویم خب من هم طلبه هستم در این صورت علوّ همت وجود نخواهد داشت شاهد و علامتش هم این است که در تزاحم بین وظیفه طلبگی و درس خواندن، سایر امور و مسائل زندگی را مقدم میکند.
ـ اگر نگاه ما به طلبگی به عنوان یک رسالت باشد، علوّ همت شکل میگیرد.
خداوند متعال خطاب به نبی گرامی صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آَثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا. وقتی پیامبر میدیدند بعضی به خداوند ایمان نمیآورند و تلاشهای فراوان ایشان هم در آنها کارساز نیست آن قدر نگران و ناراحت بودند که به حد جان دادن میرسیدند.
البته گفتن این نکات هم سخت است اما نگاه رسالت گونه یک نمونهاش مرحوم محدث قمی است که حق بزرگی به گردن ما دارد، یک زمانی برای انجام کارهای علمیشان نیاز به کتاب داشتهاند که در قم نبوده، تصمیم میگیرند به تهران بروند و آن را تهیه کنند، با زحمت پولی جمع میکنند اما به جهت اینکه همان مقدار پول را در تهیه کتاب استفاده کنند، پیاده میروند تهران و از آن طرف که کتابها سنگین بوده با ماشین برمیگردند.
وقتی نگاه رسالتی باشد تحمل مشقت ها بر انسان آسان میشود و دیگر نباید اینگونه باشد که فرد برای رفتن به کلاس درسش هم حاضر نیست مشقت جدا شدن از رختخواب را تحمل کند باید حتما با نان سنگک داغ صبخانه اش را در کمال آرامش میل کند بعد تصمیم بگیرد به کلاس برود. رفتن تا کتابخانه نزدیک مسیرش برایش سخت است.
در قسمت قبلی صحبت از روش تحصیل از مرحوم جلال الدین همایی نکته ای گفتم، در این جلسه اضافه میکنم ایشان در زندگی نامه خود نوشتهشان چنین مینویسند که: در مدرسه نیم آورد اصفهان حجره داشتم بیست سال از زندگی من آنجا گذشت، حجرهای که در مدرسه معروف به تابوت بود. مینویسند پدرم مرا به مدرسه برد حجره نداشت، پدرم چون از موجّهین بود رئیس مدرسه گفت جا نداریم اما یک حجره هست که طول زیاد و عرض کم دارد که طلبه ها به آن میگویند تابوت و آنجا نمیروند، همانجا فقط هست و من رفتم همان حجره، در این مدت سودایی جز علم و کمال در سر نپروراندم به هیچ چیز جز آن نیاندیشیدم و در این مدت هیچ شب رخت خواب نمیانداختم و چه بسا اصلا تا بامداد بیدار میماندم و گاه مرحوم سید محمد باقر درچهای مرا از این ریاضت منع میکرد به خاطر دارم شب عید غدیری هر یک از طلاب به نحوی وسیلهای برای سرور خود فراهم کرده بودند من آن شب تنها وسیله عیش و سرور خود را این قرار دادم که بستر بگسترانم و در آن شب آسوده تا صبح بخوابم.
این نشانه نگاه رسالتی است.
لذا اگر به علم به عنوان رسالت نگاه کردیم، سختیهایش هم آسان میشود، بعد با ضمیمه برنامه ریزی میتواند انسان را به اهدافش برساند.