A A A

آیة الله حاج شیخ جواد مروی در پایان بحث خارج فقه چهارشنبه، 28 شهریرو 1403 به دو نکته اشاره فرمودند:

نکته اول:

جنایت شبه سایبری که رژیم صهیونیستی در لبنان انجام داد نزد افراد منصف در عالم محکوم است و هر چند این نکته از نگاه آنان یک پیروزی برای رژیم صهیونیستی است اما شکستهای سنگین آنها را نمی‌پوشاند.

مقاومت امروز در مکان بلندی ایستاده. ضربه اربعینیه حزب الله لبنان باعث شکست بزرگی شده اگر آن ضربه نبود اسرائیل لبنان را شخم می‌زد اما می‌داند با قدرتی که حزب الله به دست آورده دیگر نمی‌تواند چنین کاری بکند.

یمن با قدرت دارد در دریا با اسرائیل مبارزه می‌کند و حامیان اسرائیل کاری نمی‌توانند بکنند.

مقاومت در غزه تمام هویت نظامی جهان را در یک باریکه به مبارزه طلبیده است.

تمام غزه را شخم زدند اما نتوانستند تونل ها و سیستم امنیتی مقاومت را کشف کنند.

نکته دوم:

این عرض همیشگی من است که رفقای جوان با عمر و وقتتان و زمانتان به گونه‌ای برخورد کنید که وقتی به سن ماها رسیدید پشیمان نباشید. این را دیگر نمی‌دانم به چه زبانی بگویم بارها گفته ام ما در سراشیبی هستیم وقتی نگاه میکنم به گذشته خودم اگر یک زمانی بوده که در خط اهل بیت قدمی برداشته‌ایم احساس میکنم دلم آرام است اما هر چه غیر آن بوده از چرب و شیرینی دنیا هیچ ارزشی نداشته است.

دقت کنید هدفتان چیست، درس بخوانم که وکیل شوم بعد هم آنچنانه زندگی کنم. درس بخوانم که امام جمعه شوم یکی در ماشین را برایم باز کند. اینها توهماتی است که وقتی انسان به گذشته نگاه می‌کند از عمق جان می‌سوزد که چرا زندگی را اینگونه سپری کردم.

بعضی از اشعار  یک دنیا حکمت دارد، این دو بیت را دقت کنید

الدهر ساومنی عمری فقلت له       لابعت عمری بالدنیا و ما فیها

روزگار دائم مرا ترغیب میکرد به یک معامله و میگفت عمرت را چند میفروشی من فکر کردم و گفتم عمرم را به دنیا و ما فیها نمیفروشم. واقعیت هم همین است یک بیماری انسان پیدا میکند حاضر است که همه اموالش را بدهد چند سال بیشتر زنده بماند.

ثم اشتراه تدریجا بلاثمن       تبت یدا صفقة قد خاب شاریها

اما بعد آهسته آهسته عمرم را مجانی خرید. بشکند آن دستی که در معامله، فروشنده را متحمل زیان و خسارت کند.

خدا در همین دنیا به بعضی بال پرواز میدهد نمیدانم از عمرشان چگونه استفاده می‌کنند در مسیر درست.

هفت سال قبل در یکی از کشورهای جنوب شرق آسیا یک خانواده شیعه گفتند جوانی به خواستگاری دخترمان آمده این جوان نو شیعه است با او گفتگو کنید ببینید مناسب ازدواج هست یا نه. صحبت کردم گفت پدرم از بزرگان وهابیت است و مؤسسه آموزشی قوی از پیش دبستانی تا دانشگاه دارد و ثروت زیادی دارد من با مطالعه مذهب اهل بیت را انتخاب کرده‌ام، حین صحبت شروع کرد به توضیح دادن و کاملا روشن بود که انتخاب مذهب اهل بیت با فکر بوده نه با احساس.

گفتم عیب ندارد گفتند پس خودتان عقد ایشان را بخوانید و ازدواج شکل گرفت در این سفر اخیر امسال این جوان خیلی همراه ما بود. یکی از دوستان آنجا گفت حاج آقا این جوان وقتی پیرو مکتب اهل بیت شد پدرش چندین میلیون دلار به او پیشنهاد داد که از مکتب اهل بیت دست بردارد، و این جوان قبول نکرده بود و حتی گفته بود من ارث هم نمی‌خواهم. و این جوان می‌گفت من مبلغی تهیه کرده‌ام که با همسرم به سفر عتبات و زیارت امام رضا علیه السلام برویم. در یکی از شهرها سخنرانی داشتم دیدم هفتصد کیلومتر راه خودش را با ماشین رسانده به سخنرانی گفتم خب پخش مستقیم هم بود این مقدار خودت را به زحمت نمی‌انداختی گفت حضور در مجلس ذکر اهل بیت برایم خیلی ارزش دارد.

من احساس خجالت می‌کردم در برابر این جوان و با خودم می‌گفتم عجب بال پروازی گرفته، این جوان از عمرش چه استفاده‌ای کرده آن وقت ما در عُشّ اهل بیت توفیق رفتن این مسیر را به ما داده‌اند اما خودمان با یک تمحّلات و توهمات و نگاه کردن به دنیای دیگران از مسیر خودمان را جدا کنیم.

رفقا جوانید فکر کنید که یک روزی نرسد برگردید به گذشته ببینید معامله‌ای کردید که "قد خاب شاریها"

امیدواریم رسول خدا، امام صادق و اهل بیت علیهم السلام به ما عنایتی کنند بگونه‌ای زندگی کنیم که بر گذشته خود تأسف نخوریم.

و صلّی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.