A A A

بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه  8  - 27/7/87 – 18/10/1429

اشكالات كلام محقق خراساني

اشكالاتي به كلام محقق خراساني وارد شده است كه برخي از اين اشكالات، اشكالات سطحي است عمده در نقد كلام محقق خراساني ملاحظه و بررسي دو قسمت از كلام ايشان است .

    قسمت اول: مبنائي است كه محقق خراساني از اين مبنا در چندين مورد مختلف در علم اصول استفاده مي­كنند و آثار مختلفي بر اين مبنا بار مي­كنند و آن مبنا مراحل اربعه حكم مي­باشد. ما در بحث برائت مبحث حديث رفع به مناسبت اين مبناي محقق خراساني را مورد مناقشه قرار داديم. قسمتي از آن بحث را اين­جا اشاره مي­كنيم و تتميم مي­كنيم و اين قسمت كلام ايشان نقد مي­شود.

    اولاً: شمردن مرحله­ي اقتضاء و وجود ملاك در متعلق، از مراحل حكم صحيح نيست زيرا وجود ملاك علت است براي اينكه مولا حكم را جعل كند. بنابراين مرحله­ي وجود ملاك كه علت است معنا ندارد يكي از مراتب معلول كه حكم است شمرده شود لذا تا حكم انشاء نشده در مرحله­ي وجود ملاك هيچ حكمي وجود ندارد كه شما مي­گوييد يكي از مراتب حكم مرحله­ي اقتضاء است.

    لذا برخي از عبارتهاي محقق خراساني كم اشكال­تر است از بعضي ديگر، در حاشيه­­ي رسائل در مبحث ظن عبارت ايشان اين است كه حكم در مرحله­ي­ اقتضاء شأنيت ثبوت دارد، اين كلام ايشان درست است لكن در فوائد در مبحث علم اجمالي تعبيرشان اين است حكم ثابت است به ثبوت مقتضي، اين حرف صحيح نيست، حكم در مرحله­ي وجود ملاك تا اعلام نشود هيچي نيست برخي از محققين اين عبارت را اين­گونه توجيه كرده­اند كه در مرحله­ي اقتضاء و ثبوت ملاك حكم بالقوه موجود است نه بالفعل اين عبارت هم صحيح نيست زيرا در فلسفه خوانده­ايم قوه، آن رتبه­اي است كه خود او صورت فعليه را به خود مي­پذيرد و تبديل به وجود بالفعل مي­شود.

    آيا وجود ملاك و مصلحت قوه است براي پذيرش صورت حكميه يعني همان ملاك و مصلحت صورت حكم به خودش مي­گيرد مي­شود ­حكم بالفعل؟ اين هم قابل تفوه نيست مصلحت، ماده­ي صورت حكميه نيست بلكه سبب براي جعل حكم است پس اولاً گفتن اين كه مرحله­ي اقتضاء يكي از مراتب حكم است اين قابل قبول نيست.

    ثانياً:  شمردن مرحله­ي تنجز كه به معناي وصول حكم است از مراتب حكم اين هم صحيح نيست زيرا آن­گاه كه تكليف به انسان واصل مي­شود وصول تكليف به انسان در حكم بودنِ تكليف هيچ تأثيري ايجاد نمي­كند  مرحله­ي وصول يعني مرحله­اي كه عقل مي­گويد شما استحقاق عقاب داريد اگر امتثال نكني حكم عقل به استحقاق عقاب ربطي به حكم مولا ندارد بعداً خواهد آمد حكم مولا با ثبوت موضوع فعلي شده است بر اين موضوع، ثابت شده ديگر وقتي حكم به انسان مي­رسد عقل مي­گويد اگر ترك كني استحقاق عقاب داري چه تغييري در حكم مولا نسبت به مرحله­ي ­قبل ايجاد كرده است كه شما مرحله تنجز را مرحله­ي چهارم حكم مي­دانيد؟

    ثالثاً: در نگاه دومتان گفته­ايد حكم گاهي فعليِ من جهة است و گاهي فعليِ من جميع الجهات است حكم اگر فعليِ من جميع الجهات باشد با ديگاه شما مي­شود همان مرحله­ي تنجز و وصول به عبد، فعليِ من جميع الجهات غير از مرحله­ي تنجز، مرحله­ي ديگري نمي­باشد. لذا با اين سه اشكال فعلاً دو مرحله­ي حكم كه مرحله اقتضاء و مرحله تنجز است از مراتب حكم خارج شد.

كلام محقق اصفهاني در رابطه با مراحل حكم

   محقق اصفهاني در ج2 نهاية الدرايه مبحث قطع حاشيه­ي 8 براي حكم سه مرحله قائل شده است:

    مرحله­ي اول: مرحله­ي اقتضاء -مرحله­ي ­ملاك-

    مرحله­ي دوم: مرحله­ي انشاء -مرحله­ي بعث و زجر مولا اعلام تكليف-

   مرحله­ي سوم: مرحله­ي تنجز است كه قوام و ماهيتش وصول به مكلف است.

   كلام محقق اصفهاني هم به نظر ما مشكل دارد زيرا:

    اولاً: مرحله­ي اقتضاء را به عنوان مرتبه­ي حكم شمردن صحيح نيست به حكم بياناتي كه گفته شد.

   ثانياً: مرحله­ي تنجز و وصول به مكلف يا به تعبير ديگر مرحله­ي فعليت هم از مراحل حكم نمي­تواند باشد.

   توضيح مطلب با نگاه به دو مقدمه

   مقدمه­ي اول: در فلسفه خوانده­ايم كه فعليت مساوق با وجود است و انفكاك فعليت از وجود معنا ندارد.

   مقدمه­ي دوم: كراراً در علم اصول گفته­ايم رابطه حكم با موضوع مثل رابطه معلول است با علت، يعني چنانچه تخلّف معلول از علت محال است اگر علت با همه­ي اجزاء و شرائطش وجود بگيرد معلول لا­محاله موجود است، تخلف حكم هم از موضوع محال است اگر موضو ع با همه قيود و اجزاء وشرائطش وجود بگيرد لامحاله حكم وجود مي­گيرد. چرا گفتيم رابطه حكم و موضوع مثل رابطه علت و معلول است نه همان رابطه علت و معلول؟

    زيرا يك تفاوت وجود دارد و آن اين است كه موضوع علت موجده و موّلد حكم نيست مثل آتش كه مولّد حرارت است بلكه موّلد حكم، معتبر و قانون­گذار است وقتي موضوع با همه­ي قيودش محقق شد حكم قانون­گذار بلافاصله و بدون حالت منتظره بر اين موضوع تطبيق مي­شود. بعد از اين دو مقدمه

    محقق اصفهاني در مرحله­ي سوم كه مرحله­ي تنجز و مرتبه­ي وصول حكم است به مكلف، تعبيرشان اين است كه حكم در اين مرحله فعلي مي­شود، طبق قانون فلسفي پس در قبل از اين مرحله حكم فعلي نيست يعني حكم موجود نيست.

از محقق اصفهاني سؤال مي­كنيم فرض كنيد مولا فرموده است« لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا» موضوع وجوب حج در زيد محقق شده است عاقل است بالغ است مستطيع است زاد و راحله هم دارد همه شرائط تمام است. لكن حكم وجوب حج به زيد نرسيده است آيا با عدم وصول حكم بر او فعلي است يا فعلي نيست؟

   اگر مي­گوييد حكم فعلي نيست معنايش اين است كه حكم موجود نيست فعليت مساوق با وجود است.

   اگر بگوييد حكم وجود ندارد انفكاك حكم است از موضوع و انفكاك حكم از موضوع محال است. ممكن است بگوييد يكي از قيود موضوع وصول حكم است به مكلف تا مكلف علم به حكم ندارد حكم به او واصل نشده است حكمي نيست چون يكي از قيود موضوع نيست لازمه­ي اين معنا اين است كه شما حكم را اختصاص به عالم داده­ايد جاهل حكم ندارد و اين معنا با مبناي عدليه كه مي­گويند حكم بين عالم و جاهل اشتراك دارد منافات دارد.

   نتيجه: اشكال به مبناي محقق اصفهاني اين شد كه مرحله­ي اقتضاء و مرحله­ي تنجزي كه از او محقق اصفهاني تعبير به مرحله­ي فعليت داشتند اين دو مرحله در كلام ايشان دچار اشكال است.

بسم الله الرحمن الرحيم

  جلسه 9 -  28/7/87 – 19/10/1429

نظر مختار در مراتب حكم

توضيح: شكي نيست كه در موالي عرفي قبل از مرحله­ي اعتبار حكم يك مقدماتي است، مولاي عرفي قبل از اينكه بخواهد لزوم يا منعي را در موضوع اعتبار كند مقدماتي را بررسي مي­كند آيا ملاك لزوم يا زجر موجود است يا نه؟

آيا بر اين اعتبارِ او كه مي­خواهد وجود بگيرد مفسده­اي بار است يا نه؟ پس از طيّ مقدماتي حكم را براي موضوعي انشاء مي­كند حكم را روي آن موضوع مي­برد.

اما نسبت به شارع مقدس جميع اين محاسبات حاضر در نفس است لذا توضيح اينكه اين مقدمات تك تك موجود است ثمره­اي ندارد آنچه كه مرحله­ي اول و آخر است نسبت به شارع اين است كه موضوع با قيود و شرائط لحاظ مي­شود شخصِ عاقل ِبالغ ِمستطيعي كه زاد و راحله دارد منعي از سفر ندارد براي اين موضوع به نحوِ قضيه­ي حقيقي يك حكم اعتبار مي­شود يجب بر اين موضوع با اين قيود حج بيت الله.

ساير مراحل مرحله­ي حكم نيست اصلاً، به عبارت ديگر ساير مراحل هيچ جعل و اعتبار و دخل و تصرفي از ناحيه­ي شارع نيست مثال زيد اگر در خارج موسر بود معسر نبود عاقل و بالغ بود خود به خود اين حكم يعني وجوب حج به او متوجه مي­شود چون مصداقي از مصاديق اين موضوع است چه زيد عالم باشد يا نه.

اينكه زيد مصداق اين موضوع شده است ديگر به شارع ارتباط ندارد اينكه حكم به نحوِ قضيه­ي حقيقي زيد را گرفته است چون مصداقي از مصاديق اين موضوع است به جعل شارع ارتباطي ندارد و همينگونه اگر حكم به زيد واصل شد زيد عالم شد كه من مصداقيِ از مصاديق اين موضوع هستم و در نتيجه عقل مي­گويد امتثال آن اعتبار شرعي بر تو واجب است مخالفت با او حرام است اين مراحل ، مراتب حكم نيستند و ديگر هيچ ارتباطي به اعتبار و جعل مولا نخواهند داشت.

با اين نگاه نسبت به تمام احكام موجودِ در شريعت اسلام حتي آن احكامي كه بعداً در عصر ظهور حضرت حجت «عج» مي­خواهد مصداق پيدا كند تمام اين احكام اعتبار شرعي و جعل شارع يك مرتبه بيشتر ندارد. نهايت برخي از احكام موضوعش محقق شده است برخي از احكام به نحوِ قضيه­ي حقيقي اعتبار شده است جزئي از موضوع هنوز در خارج نيامده است. مثلاً مولا جعل كرده است كه اگر زمان حضور حضرت حجت «عج» باشد عقول تكميل شده است به خاطر اين خصوصيات فلان حكم بر اين موضوع بار شده است اين حكم الان اعتبار و جعل شده است، موضوعش و برخي از اجزاء موضوع در خارج محقق نشده است تا بعد بگوييد اين موضوع مصداقش در خارج محقق شده است آن مصداق حكم دارد، نه موضوعِ مفروض الوجود فرض شده به نحوِ قضيه­ي حقيقي، هنوز قيدي از قيود موضوع در خارج محقق نشده است.

نتيجه: به نظر ما حكم يك مرحله دارد و آن مرحله­ي اعتبار، انشاء و جعل شارع است. بنابراين براي حكم مراتب ثلاثه يا مراتب اربعه يا مراتب خمسه قائل شويم برهان با تصوير اين مراتب مطابقت ندارد.

نتيجه: مراحل حكم آن­گاه كه تخطئه شد در كل علم اصول بايد بررسي كرد آثاري كه بر اين مراتب احكام بار شده است يك به يك بايد مورد مناقشه قرار بگيرد.

 در اول بحث امارات كه مبحث جمع بين حكم ظاهري و حكم واقعي است و شايد محقق خراساني جهتِ اصلي قائل شدن به مراتب حكم، جمعِ بين حكم ظاهري و حكم واقعي باشد.

آنجا به تفصيل بررسي كنيم محذور چيست؟ از اين محذور محقق اصفهاني چه جواب داده است؟ محقق خراساني چه فرموده است؟ نظر محقق نائيني چيست؟ محقق فشاركي استاد محقق حائري در جمع حكم ظاهري و حكم واقعي چه فرموده­اند؟ آن­جا بررسي مي­كنيم طبق ديدگاه خاصي جمع بين حكم ظاهري و حكم واقعي ميسر است هيچ نيازي هم به جعل مرتبه براي حكم به جهت فرار از آن محذور نخواهيم داشت.