A A A

میقات اول: ذو الحلیفة

ادامه از عنوان قبل

مرحوم امام میفرمایند مواقیت عمره 5 تا است:

ذوالحلیفة یا مسجد شجره است که میقات اهل مدینه و من یمرّ علیها است. ذو الحلیفة تصغیر حلف یا حلفه است منطقه ای بوده که در آن چاه های آبی بوده مشترک بین دو قبیله بنی جشم بن بکر از هوازن و قبیله بنی خُفاجه. وجه تسمیه این است که یا در اطراف آن چاهها گیاه حلفاء میروییده یا قومی از عرب در کنار این چاهها تحالف و هم قسم شده اسند. چند نکته باید برریس شود:

نکته اول:

 آیا میقات خصوص مسجد شجره است یا کل منطقه ذو الحلیفة؟

فقهاء اختلاف دارند که منشأش روایات است. د رابواب مواقیت باب 1 و 6 و 7و 11 را ببینید در ابواب احرام باب 7 و 9 و 14 را ببینید. مرحوم سید صاحب عروه میفرمایند: سه طائفه روایت داریم:

1ـ روایاتی که مفادشان این است که ذوالحلیفه میقات است إن رسول الله وقت لأهل المدینه ذو الحلیفة.

2ـ مفادشان این است که در مسجده شجره صلّی و عقد الإحرام.

3ـ مفادشان این است که میقات ذوالحلیفه است و هو مسجد الشجرة.

سید صاحب عروة میفرماید صحیح است که طائفه ای از روایات میگوید میقات ذو الحلیفه است ذو الحلیفه به کل منطقه گفته میشود و أوسع از مسجد شجره است. لکن یا میگوییم در طائفه ای از روایات تفسیر شده ذوالحلیفه به مسجد شجره پس دیگر بحثی نداریم خود معصومین فرمودند ذو احلیفه میقات است و ذو الحلیفه مسجد شجره است و اگر بگویید در این تفیسر خدشه است میگوییم یک طائفه روایات میگوید میقات ذو الحلیفه و یک طائفه میگوید میقات مسجد شجره است حمل مطلق بر مقید با وحدت حکم اقتضاء دارد بگوییم مطلق تقیید خورده، ذو الحلیفة به مسجد شجره. در نتیجه میقات کل منطقه نیست بلکه فقط مسجد شجره است. ایشان میفرمایند البته احرام از اطراف مسجد هم جایز است نه مناطق دور تر از مسجد، دو دلیل دارند:

1ـ میفرمایند گاهی دلیل چنین است که أحرم فی مسجد الشجره اگر با فی ظرفیه بود معنای خاص دارد یعنی داخل مسجد محرم شود لکن در رویاات آمده أحرم من مسجد الشجرة اگر به کسی گفته شود از قم تا تهران پیاده برو لازم نیست از وسط یا داخل شهر قم حرکت کند بلکه از کنار شهر هم مبدأیت صدق میکند در روایات آمده أحرم من مسجد الشجرة نه فی مسجد الشجرة. 2ـ رویااتی داریم که میگوید باری احرام شخص مختار از مجاذی شجره کافی است. روایات محاذات و کفایت احرام از محاذات میگوید احرام بستن از اطرفا مسجد شجره مشکل ندارد پس سید دو حکم بیان کردند: یکی میقات مسجد شجره است نه ذو الحلیفه و دیگری اینکه احرام از نزدیک و اطراف مسجد شجره جایز است.

[1]. جلسه 61، مسلسل 661، سه شنبه، 94.11.20.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

مرحوم حکیم در مستمسک ج11، ص250 به نکته اول کلام سید صاحب عروة اشکال کرده‌اند. مرحوم سید فرمودند یک طائفه روایت داریم می‌گوید احرام از ذوالحلیفة است، یک طائفه روایت داریم می‌گوید احرام از مسجد شجره است، حمل مطلق بر مقید اقتضاء می‌کند احرام از مسجد شجره باشد. مرحوم حکیم می‌فرمایند حمل مطلق بر مقید آنجا است که رابطه بینهما کلی و فرد باشد، مانند أعتق رقبة و أعتق رقبة مؤمنة، اما در ما نحن فیه رابطه بین ذوالحلیفة و مسجد شجره کل و جزء است حمل مطلق بر مقید معنا ندارد، مانند إغسل جسدک، إغسل رأسک اینجا استعمال لفظ موضوع برای کل است در جزء و این هم مجاز است، ما نحن فیه اگر نوبت به استعمال مجازی رسید حمل کل بر جزء شما راه دیگر هم دارید، شما صیغه امر را در احرام از مسجد شجره حمل کنید بر استحباب و افضل الأفراد بگویید احرام از کل منطقه ذوالحلیفة جایز است از مسجد شجره افضل است.[2]

محقق خوئی در معتمد ج2، ص329 چهار نکته بیان می‌کنند:

نکته اول: اشکال مرحوم حکیم را رد می‌کنند و اثبات می‌کنند علی فرض وجود دلیل نظر سید صاحب عروة را که حمل مطلق بر مقید درست است، می‌فرمایند اگر پیش فرض سید صاحب عروة صحیح باشد که ما دو طائفه خبر داشته باشیم أحرم من ذی الحلیفة و أحرم من مسجد الشجرة رابطه اطلاق و تقیید است کلی و فرد است نه کل و جزء زیرا احرام بر مکلف از تمام زمین ذو الحلیفة که واجب نیست، أحرم من ذی الحلیفة عام بدلی است گویا شارع می‌گوید أحرم من أیّ جزء من ذی الحلیفة، وقتی دلیل وارد شد أحرم من المسجد و مسجد یک مکان از آن امکنه است، رابطه بین أیّ مکان من ذی الحلیفة و مسجد شجره رابطه کلی و فرد است، پس حمل مطلق بر مقید صحیح است.

عرض می‌کنیم: اگر عام ما عام بدلی باشد و خاص هم فردی از آن باشد أحرم من أی مکان من ذو الحلیفة بعد بگویند مقصود مسجد شجره است این می‌شود تخصیص اکثر که مستهجن است.[3]

نکته دوم: می‌فرمایند تبیین سید صاحب عروه که دو طائفه روایت است که یکی می‌گوید أحرم من مسجد الشجرة، چنین روایاتی نداریم. بین روایات باب یک طائفه مستقلی که از مسجد شجره احرام واجب است نداریم. بله روایاتی داریم که می‌گوید میقات اهل مدینه ذوالحلیفه است و هی الشجرة یا در بعض روایات دارد مسجد الشجرة. این طائفه روایات طائفه‌ای را که میگوید میقات ذوالحلیفة است را تفسیر می‌کند و دیگر حمل مطلق بر مقید نیست و این طائفه می‌گوید مقصود من از ذوالحلیفة مسجد شجره است، با این نگاه نتیجه می‌گیرند جمع بین روایات اقتضاء دارد که احرام از مسجد شجره واجب باشد.

نکته سوم: از نکته دوم برمی‌گردند و می‌فرمایند بعید نیست که مسجد شجره مراد مسجد نباشد بلکه مسجد شجره اسم باشد برای کل منطقه ذوالحلیفة مانند مسجد سلیمان که اسم یک شهر است. در این صورت احرام از کل ذوالحلیفة که نامش مسجد شجره است مجزی است.[4]

نکته چهارم: مانند سید صاحب عروة می‌فرمایند اگر احرام از خود مسجد شجره متعین باشد می‌گوییم احرام از اطراف مسجد اشکال ندارد به همان بیان[5] سید صاحب عروة.[6]

[1]. جلسه 62، مسلسل 662، چهارشنبه، 94.11.21.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

نکات محقق خوئی مناقشاتی دارد که بیان خواهیم کرد.

فعلا برای توضیح نظریه حق در مسأله چند نکته بیان می‌کنیم:

نکته اول: انعقاد احرام در همه مواردش چه حج تمتع چه عمره تمتع و چه حج افراد و چه عمره مفرده به تلبیة است. بنابراین فقهاء می‌فرمایند اگر کسی قصد کند حج یا عمره را لباس احرام هم بپوشد اما تا تلبیة نگفته است محرم نمی‌شود البت هدر حج قران مخیر است بین تلبیة و إشعار یا تقلید که بحث دیگر است. روایات باب را هم ببینید در باب 14 ابواب احرام حدیث دوم و یکم صحیحه عبدالرحمن ابن حجاج عن ابی عبدالله علیه لاسلام فی الرجل یقع علی اهله بعد ما یعقد للإحرام و لم یلبّ قال لیس علیه شیء. صحیحه معاویه ابن عمار عن ابی عبدالله  لابأس ان یصلی الرجل فی مسجد الشجره ... و لایلبی ثم یخرج و یصیب من الصید و غیره لیس علیه شیء.

نکته دوم: در روایات یک عقد الإحرام و فرض الحج داریم ثم تلبیة، فرض الحج و عقد الإحرام یعنی نیت قصد می‌کند حج انجام دهد، قصد می‌کند محرم شود ثم با تلبیة احرام محقق می‌شود، با این نگاه روایاتی را بررسی کنیم ببینیم تلبیة که انعقاد احرام با آن است در مسجد شجره و ذی الحلیفه در کجا است؟

باب یکم ابواب مواقیت حدیث چهارم صحیحه حلبی به نقل من لایحضر عن ابی عبدالله علیه السلام قال الاحرام من مواقیت خمسة وقتها رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و وقّت لأهل المدنیة ذاالحلیفة و هو مسجد الشجرة کان یصلی فیه و یفرض الحج فإذا خرج من المسجد و سار و استوت به البیداء حتی حین یحاذی المیل الأول أحرم. روایاتی داریم که مضمونش این است که در مسجد شجره باید نماز خواند فرض الحج کرد و در بیداء تلبیة گفت و محرم شد.

کلمه بیداء حداقل در سه بحث باید مورد بررسی قرار گیرد، یکی در مباحث کلامی امامت از علائم حتمی ظهور خسفٌ بالبیداء ذکر شده است،[2] دو مورد فقهی هم با بیداء مناسبت دارد یکی در کتاب الصلاة مبحث کراهت نماز در امکنه‌ای، یکی از مواردی که نماز در آنجا مکروه است بیداء است، مورد سوم هم همین مبحث فقهی احرام حج است، که روایاتی داریم تلبیة و احرام بستن در بیداء باید باشد. صحیحه معاویة بن عمار باب دوم از ابواب اقسام حج حدیث چهارم که حدیث مبسوطی است د رحجظ الوداع شیوه محرم شدن نبی گرامی اسلام را امام صادق علیه السلام تبیین میکنند فلما انتهی الی ذی الحلیفة فزالت الشمس إغتسل ثم خرج حتی أتی المسجد الذی عند الشجره فصلی فیه الظهر فعزم بالحج مفردا حتی انتهی الی البیداء عند المیل الأول فصف الناس له سماطین فلبّی بالحج مفردا.[3]

از روایات استفاده میشود عقد الإحرام را در مسجد شجره داشتند و در بیداء تلبیة گفتند.

نکته سوم: روایات در رابطه با احرام از بیداء چند طائفه است که باید ببینیم با این روایت چگونه باید تعامل کرد؟

طائفه اول: روایاتی است که ظاهرشان این است که در ذو الحلیفة و مسجد شجره فرض الحج و عقد الإحرام است اما نباید در آنجا تلبیه گفته شود بلکه باید تلبیة در بیداء باشد صحیحه معاویة بن عمار باب 34 ابواب احرام قال سألت أباعبدالله علیه السلام عن التهیّئ للإحرام فقال فی مسجد الشجرة فقد صلّی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قد ترا أناسا یحرمون فلاتفعل حتی تنتهی الی البیداء حیث المیل فتحرمون کما انتم فی محاملکم تقول لبیک اللهم لبیک.

این روایت به روشنی دلالت دارد که مسجد شجره محل تهیّء برای احرام است و اگر دیدید گروهی در مسجد محرم می‌شوند فلاتفعل ظهور نهی در حرمت است حتی تنتهی الی البیداء حیث المیل.[4]

 صحیحه منصور بن حازم باب 34 ابواب احرام إذا صلیت عند الشجره فلا تلبّ حتی تأتی البیداء حیث یقول الناس یخسف بالجیش.

پس یک طائفه از روایات ظاهرش این است که احرام و تلبیه قبل از بیداء لاتفعل بلکه در بیداء تلبیة بگو، یا صحیحه معاویة بن عمار باب 34 صل المکتوبه ثم احرم بالحج او بالمتعه و اخرج بغیر تلبیة (احرم یعنی عزم کن ) حتی ... الی اول البیداء الی اول میل عن یسارک فإذا استوت بک الأرض راکبا کنت أو ماشیا فلبّ.

این طائفه ظهور دارد در اینکه عقد الإحرام و تهیّئ در مسجد شجره است لکن تحقق احرام که با تلبیه است در بیداء است عند اول میل عن یسارک. از این روایات استفاده میشود به دلالت التزامی که محل تحقق احرام بیداء یا إلی البیداء است.

طائفه دوم: روایاتی داریم که یا بالمطابقة یا بالإلتزام از این روایات استفاده می‌شود که در مسجد شجره هم میتواند انسان تلبیة بگوید و تصریح می‌کند تلبیه در مسجد شجره هم جایز است یعنی در مسجد شجره هم میتوان محرم شد روایات: باب 34 ابواب احرام حدیث یکم صحیحه عمر بن یزید عن ابی عبدالله علیه السلام قال إن کنت ماشیا فاجهر بإهلالک و تلبیتک من المسجد و إن کنت راکبا فإذا علت بک راحلتک البیداء، (هنگامی که مرکبت از بلندی سرازیر شد به بیداء)

باب 35 احرام صحیحه عبدالله ابن سنان هل یجوز للمتمتع بالعمرة إلی الحج أن یظهر التلبیة فی مسجد الشجرة فقال نعم إنما لبّی النبی فی البیداء لأن الناس لم یعرفوا التلبیة فأحب ان یعلمهم کیف التلبیة،[5] مدلول مطابقی این حدیث آن است که جایز است تلبیة و اظهار آن در مسجد شجره باشد، لکن مدلول التزامی اش این است که تا بیداء هم افراد میتوانند تلبیه نگویند زیرا روایت میگوید اصحاب پیامبر در بیداء بودند ممکن است صف کشیده بودند از ذی الحلیفه تا بیداء هنوز در بیداء تلبیه نگفته بودند یعنی محرم نشده بودند پیامبر در بیداء اصحابشان را محرم کردند.

محقق خوئی و جمعی از فقهاء لعل حضرت امام هم از اینان هستند به نظر ما در مفاد روایات تلبیة در بیداء دقت نشده لذا برای جمع بین روایات تلبیة در بیداء بعضی چنین گفته اند که انسان در مسجد شجره محرم شود محل احرام مسجد شجره است در بیداء مستحب است بلند تلبیة بگوید.

از این نکته غفلت شده است که این روایات تصریح دارد یا به مدلول مطابقی یا به مدلول التزامی که بیداء محل تلبیة گفتن و محرم شدن است.

به نظر ما که تبیین خواهیم نمود از مجموع این روایات استفاده میشود که میقات من ذی الحلیفه الی البیداء عند المیل الأول است  کل این منطقه میقات است و میقات اختصاص به مسجد شجره ندارد. این نظر را جلسه بعد تبیین میکنیم.

[1]. جلسه 63، مسلسل 663، شنبه، 94.11.24.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

از جمع بین روایات به دو نتیجه می‌رسیم:

نتیجه اول: مسلما در بیداء عند اول میل من الجانب الأیسر من الطریق انسان می‌تواند تلبیة را تا آنجا به تأخیر اندازد.

نتیجه دوم: هویت احرام با تلبیة محقق می‌شود و نه صرفا با لباس و نیت، پس وقتی تلبیة را تا بیداء می‌تواند تأخیر اندازد یعنی از مسجد شجره و ذوالحلیفة بدون احرام می‌تواند بگذرد تا بیداء و آنجا محرم شود، از جهت دیگر اگر صحیحه عبدالله ابن سنان نبود حتی میشد اینگونه ادعا کرد که ذوالحلیفة و مسجد شجره اصلا میقات نیست بلکه مقدمات میقات آنجا باید واقع شود و میقات بیداء است اما صحیحه عبدالله ابن سنان و صحیحه عمر بن یزید میگوید در شجره هم میتوان لبیک گفت. بنابراین این طائفه که ضمیمه میشود به سایر طوائف نتیجه میگیریم از ذی‌الحلیفه میتوان محرم شد تا بیداء به این معنا که میقات از ذی الحلیفه و مسجد شجره است تا بیداء و الذی یدل علی ذلک جریان محرم شدن أسماء بیت عمیس پس از ولادت محمد بن أبی بکر که روایات معتبر می‌گوید أسماء بنت عمیس در بیداء محمد بن أبی بکر را به دنیا آورد و سپس فاغتسلت و احتشت و أحرمت و لبّت مع النبی و اصحابه. صحیحه معاویه ابن عمار باب 49 ابواب احرام حدیث یکم بیداء محل تولد و از روایات استفاده میشود محل نیت و احرام أسماء بنت عمیس بوده است. روایت دوم باب 49 ابواب احرام را مراجعه کنید صحیحه عیص ابن قاسم إن أسماء بنت عمیس وَلدت ابنها بالبیداء فأمرها رسول الله فاستثفرت و تمنطقت بمنطق فأحرمت، این بهترین دلیل است بر اینکه احرام پس از ذو الحلیفه و مسجد شجره در بیداء ممکن است.[2]

به نظر ما از جمع بین روایات نتیجه می‌گیریم میقات برای مدنیین و من یمر علیها منطقه ذوالحلیفة است إلی البیداء حیث المیل الأول.

اشکال: در روایات آمده بود که میقات اهل مدینه ذوالحلیفه است و هو مسجد الشجرة این روایات تفسیر کرد ذوالحلیفة را به مسجد شجره چگونه میگویید میقات الی البیداء است عند المیل الأول؟

پاسخ: می‌گوییم اولا روایات فراوانی که میگوید احرام در بیداء است قرینه قوی است که میقات مبدأ و منتهی دارد و مبدأش ذو الحلیفة و منهایش بیداء است. ثانیا: و هو المهم صحیحه حلبی ذیلی دارد که قرینه قطعیه بر صدر است و روشن می‌کند که تفسیر ذوالحلیفة به مسجد شجره یعنی مبدأ المیقات. صحیحه حلبی میگوید وقّت لأهل المدینة ذا الحلیفة و هو مسجد الشجرة، اگر ذیل نبود کلام مستشکل صحیح بود اما ذیل روایت می‌گوید کان یصلی فیه و یفرض الحج فإذا خرج من المسجد و سار و استوت به البیداء حین یحاذی المیل الأول أحرم. این ذیل قرینه بر تفسیر صدر است که میقات ذوالحلیفة است و آنجا پیامبر نماز می‌خواند و قصد حج میکرد و عند البیداء تلبیة میگفتند. پس میشود در بیداء لبیک گفت بلکه تلبیة در بیداء أفضل است که می‌توان به تأخیر انداخت و طبق این روایت حضرت تأخیر انداختند تا بیداء. لذا روایت مفسّره هم ذیلی دارد که قرینه است بر اینکه تا بیداء میتوان تلبیة گفت و اگر میقات فقط مسجد شجره باشد لاتجاوزها و هو محرم.[3]

 پس میقات ذو الحلیفه است إلی البیداء نه به معنای تمام سرزمینی که به آن بیداء گفته میشود بلکه بیداء الی المیل الأول یا طبق بعض روایات إلی محل خسف که در آن وقت مشخص بوده است.

اکنون که مفهوما میقات اختصاص ندارد به مسجد شجره بلکه از ذو الحلیفة الی البیداء عند المیل الأول بود بحث موضوع شناسی است که فاصله چقدر است و الآن در کجا واقع است این را ذیل یکی از نکات بیان خواهیم کرد.

پس کلام محقق خوئی که در یکی از نکاتشان فرمودند میقات فقط مسجد شجره است به نظر ما صحیح نیست.[4]

نکته دوم:

 آقایانی که میقات را خصوص مسجد میدانند مانند سید صاحب عروة و مرحوم حکیم و مرحوم خوانساری و محقق خوئی و مرحوم امام بحثی دارند که آیا ه رچند میقات مسجد شجره است آیا میتوان از اطراف مسجد شجره اطراف قریبه محرم شد یا نه آقایان دو گرایش دارند بعضی مانند صاحب عروه و محقق خوئی میفرمایند بله با اینکه میقات مسجد شجره است اما از اطراف قریب مسجد میتوان محرم شد،[5] در مقابل مانند مرحوم امام میفرمایند حال که نتیجه گرفتیم میقات مسجد شجره است دیگر نمیشود از اطرفا محرم شد. طبق نظر ما که کل منطقه است اما طبق این نظر که اگر میقات مسجد شجره باشد طبق بیانی طرایت به اطرفا ممکن است یا نه؟ باید دو دلیلی که مطرح شده بررسی شود زیرا ناهض به مدعی نیست.

[1]. جلسه 64، مسلسل 664، یکشنبه، 94.11.25.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته دوم[2] این بود که علی فرض اینکه میقات مسجد شجره باشد بالخصوص آیا احرام از اطراف مسجد شجره طرف راست و چپ مسجد یا یک مقدار قبل مسجد مثلا نزدیک مسجد مجزی است یا نه؟ گفتیم بعضی مانند مرحوم امام میفرمایند مسجد میقات است و احرام از اطراف قریبه جایز نیست، بعضی مانند سید صاحب عروة و محقق خوئی میفرمایند علی فرض اینکه میقات مسجد شجره باشد، احرام از اطراف قریبه‌اش جایز است. دو دلیل برای این مدعی بیان شده:

دلیل اول: اصل دلیل از سید صاحب عروه است و محقق خوئی هم قبول کرده‌اند و خلاصه دلیل این است که سید فرموده در روایات وارد نشده است احرم فی مسجد الشجره، فی ظرفیه نیست تا دلالت کند باید احرام از داخل مسجد باشد بلکه با من ابتدائیه بیان شده است، که أحرم من المسجد من إبتدائیه دلالت میکند که إبتداء إحرام که باید از آن جا تا ورود به مکه و اعمال محرم باشی مسجد شجره است، عرفا اگر کسی از کنار مسجد و بیرون مسجد هم محرم شود ابتدائیت صادق است، بعد محقق خوئی مثال میزنند که اگر کسی گفت از خانه‌ات تا مسجد پیاده برو لازم نیست وارد خانه شود و از وسط خانه‌اش حرکت کند بلکه از همان کنار منزل هم حرکت کند صدق می‌کند که مشی من البیت الی المسجد.

عرض می‌کنیم: این دلیل صحیح نیست زیرا:

اولا: محقق خوئی در اصل مسأله تصریح کردند که لم یرد فی شیء من الروایات الإحرام من مسجد الشجره شما فرمودید این طائفه که سید صاحب عروة فرموده یک طائفه روایت داریم احرام از مسجد شجره است چنین روایاتی نداریم. فرمودید روایاتی داریم به این تعبیر که وقّت لأهل المدینة ذو الحلیفة و هو مسجد الشجره، ابتدای کلامتان فرمودید دلیلی که بگوید من مسجد الشجره نداریم و به مرحوم سید صاحب عروة اشکال کردید.[3]

ثانیا: فرض کنید کلمه من و احرام از مسجد شجره آمده باشد به مرحوم حکیم و سید صاحب عروه و محقق خوئی میگوییم اگر من را برای ابتدائیت میگیرید و در نتیجه اطراف قریبه مسجد را عرفا احرام از آنجا را مجاز میدانید ما دلیل داریم که تمام مواقیت با من ابتدائیه استعمال شده است که روایت صحیحه باشد، من تمام الحج و العمرة أن تحرم من المواقیت التی وقّتها رسول الله. آیا عین این استدلال را در کل مواقیت خواهید گفت مثلا منطقه جحفه میقات است شما با این بیانتان روایت صحیحه میگوید احرم من الجحفه، حال کسی وارد جحفه نشود از زمین نزدیک جحفه محرم شود به جهت من ابتدائیت، آیا فتوا میدهید در همه مواقیت یا فقط اینجا است و قطعا فتوا نمیدهند. در بقیه مواقیت مانند جحفه میفرمایند باید داخل مسجد محرم شود.

ثالثا: اشکال مهم این است که اگر فقط یک جمله می‌داشتیم که أحرم من مسجد الشجرة یا من المیقات ممکن بود این مسامحه عرفیه را کسی به نحوی مطرح کند لکن روایات مواقیت ذیل‌هایی دارد که قطعا از آن ذیل‌ها ظرفیت استفاده می‌شود نه ابتدائیت به معنایی که شما میگویید، مثلا ذیل بعض روایات آمده لا ینبغی للحاج أن یحرم قبلها و لابعدها، نه قبل و نه بعد عرف به قرینه مقابله میفرهمد یعنی در آن مکان. یا در روایات دیگر مواقیت گتفه میشود زمین نزدیک میقات است چاه آب آنجا، آنجا غسل کنیم محرم شویم میفرمایند خیر. به روشنی دلالت دارد که میقات چه مسجد شجره و چه ذوالحلیفه و چه سایر مواقیت ظرف الإحرام هستند لذا توجه به کلمه من و غفلت از این قرائن صحیح نیست.

به نظر ما حق در این مسأله با مرحوم امام است که اگر قائل شدیم میقات خصوص مسجد است از اطراف مسجد حتی اطراف قریبه صحیح نیست.

دلیل دوم: ما روایت صحیحه داریم که از محاذات مسجد شجره احرام جایز است اگر مضمون روایت میگوید از مکان دور اما محاذی شجره احرام جایز است به طریق اولی از فاصله ده متری و بیست متری مسجد طرف راست و چپ محاذات صادق است پس احرام جایز است که این دلیل را هم سید صاحب عروظ دارند هم محقق خوئی.

عرض می‌کنیم: در مبحث محاذات خواهد آمد جواز احرام از محاذات یک موضوع خاصی دارد، موضوعش کسی است که مرور به میقات نمیکند در مسیر خودش بر این فرد روایت میگوید از محاذی میقات تازه روایت هم فقط در مسجد شجره است و باید در سایر مواقیت بحث شود، حال شخصی که نزدیک میقات است و به تعبیر محقق خوئی در ده متری میقات است و میتواند وارد میقات شود و از میقات محرم شود روایتی که موضوعش من لم یمر بالمیقات است چگونه شامل این فرد شود روایات محاذات موضوعش من لم یمر بالمیقات است. اینکه قیاس است که میگویید کسی هم که نزدیک میقات است لازم نیست از میقات محرم شود. پس روایات محاذات هم شامل امکنه قریبه به میقات برای کسی که متمکن از مرور به میقات است نمیشود فعلیه اگر احرام از مسجد شجره لازم باشد احرام از اطراف مسجد مجزی نخواهد بود.

نکته سوم:

 نکته سوم بحث فرضی است که علی فرض اینکه مانند آقایان قائل شویم احرام لازم است از مسجد شجره باشد آیا احرام از تمام منطقه این مسجد هر چند مستجد مستحدث جایز است یا نه واجب است احرام از مسجد شجره قدیم و زمان معصومین باشد.

جمعی از فقهاء که می‌فرمایند احرام باید از مسجد شجره باشد فتوایشان این است که احارم از کل مسجد کنونی هر چند امکنه مستحدثه اش جایز است. به وجوهی تمسک شده است:

وجه اول: با نگاه به یک قاعده اصولی است که میگویند در اصول ثابت شده با اجمال مخصص منفصل تمسک به عموم عام جایز است و در ما نحن فیه یک روایت داریم که صحیحه ابی ایوب خزاز باشد که وقّت لأهل المدینة ذوالحلیفة. روایت دیگر داریم صحیحه حلبی که میگوید ذو الحلیفة مسجد شجره است و نسبت بین ایندو اطلاق و تقیید است و مخصص منفصل است، مسجد شجره برایمان مجمل است آیا کل این مساحت مسجد شجره است یا یک پنجمش، روایاتی که کلمه مسجد شجره دارد مجمل میشود و با اجمال مخصص رجوع میکنیم به اطلاق مطلق و عموم عام قطعا مناطق مازاد مسجد که مورد شک است از ذوالحلیفه است. نتیجه اینکه از مناطق و امکنه جدید مسجد هم با تمسک به اطلاق مطلق بر فرض اجمال مخصص احرام جایز است.[4]

[1]. جلسه 65، مسلسل  665، دوشنبه، 94.11.26.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

عرض می‌کنیم: در اصول باید تبیین شود که اگر رابطه بین دو دلیل اطلاق و تقیید یا عموم و خصوص باشد و مخصص و مقید منفصل باشد اجمال مخصص منفصل به عام سرایت نمی‌کند، مولا فرموده است أکرم العالم مخصص متصل هم ندارد، ظهور این دلیل در اکرام مطلق عالم است مخصص منفصل می‌گوید لاتکرم الفساق نمی‌دانیم فاسق به مرتکب صغیره هم اطلاق می‌شود یا نه تا از تحت اکرم العلماء خارج باشد، پس شک داریم آیا مرتکب صغیره مخصصی هست آن را خارج کند از اکرم العلماء یا نه؟ با شک در وجود مخصص برای خروج مرتکب صغیره عموم عام حاکم است أکرم العالم سواء مرتکب صغیره باشد یا نه به عموم عام تمسک میکنیم. لکن اگر رابطه بین دو دلیل مفسِّر و مفسَّر بود رابطه تفسیر بود نه إخراج در این صورت لامحاله اجمال مفسر به دلیل مفسَر سرایت میکند و آن را دچار اجمال می‌کند. مثل اینکه مولا فرمود اکرم العالم بعد گفت أعنی به المجتهد اگر شک کنیم مقصود مجتهد مطلق است یا متجزی را هم شامل می‌شود، نمی‌توانیم به اطلاق أکرم العالم تمسک کنیم بگوییم مجتهد متجزی را اکرام کند نه اینجا مولا گفته مقصود من از عالم مجتهد است و مجتهد مجمل است سبب اجمال عالم می‌شود. در ما نحن فیه مدرسه نجف محقق خوئی هم بالأخره پذیرفتند که رابطه تفسیر است نه نظر آنها ذوالحلیفة و هو مسجد الشجرة اگر رابطه تفسیر است اجمال مسجد شجره که مفسّر است سبب اجمال مفسَّر می‌شود و نمیدانیم این منطقه جدید میقات است یا نه میشود شبهه موضوعیه دلیل. لذا با این وجه اول نمیشود نتیجه گرفت که احرام از مستحدثات مسجد جایز است.

وجه دوم: که ممکن است اقامه شود بر اینکه احرام از مطلق مسجد شجره هر چند اماکن مستحدثه جایز است نکته‌ای است که ما در بحث احرام حج از مکه مکرمه توضیح دادیم. در امکنه وقتی حکم بر آنها مترتب میشود دو احتمال دارد ممکن است قضیه شخصیه باشد وقتی حضرت میفرمایند احرام حج از مکه یعنی از مکه موجود در این زمان و ممکن است قضیه حقیقیه باشد اگر قضیه حقیقیه باشد یعنی مطلق ما یسمی به مسجد شجره را از آن محرم شوید.[2] ظهور تعلق حکم به موضوع در قضیه حقیقیه است لذا سابقا اشاره کردیم بنابراین نگاه احرام از اماکن مستحدثه مکه جایز است، اینجا هم همان بیان را داشته باشیم که در روایات آمده احرام از مسجد شجره الآن برکل این مکان توسعه یافته مسجد شجره اطلاق می‌شود و قضیه حقیقیه است لذا بگوییم احرام از امکنه مستحدثه مجزی است.

عرض می‌کنیم: حمل قضیه بر قضیه حقیقیه به ظهور عرفی است مادام یکه قرینه بر خلاف نباشد، لذا در بحث احرام از مکه قرینه برخلاف نداشتیم گفتیم قضیه حقیقیه است اما همانجا در بحث تلبیه و قطع تلبیه برای حاجی دلیل داشتیم که قضیه شخصیه است مکه قدیم است لذا گفتیم هو المتبع در ما نحن فیه روایت معتبری داریم که از این روایت به دست می‌آید که نگاه در اعمال مسجد شجره به مسجد قدیم است لذا اگر فقیه فتوا داد احرام از مسجد شجره لازم است باید بگوید از مسجد قدیم، آن دلیل روایتی است که صاحب وسائل آن را تقطیع کرده و در چند باب آورده‌اند. در کافی آمده علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن معاویة بن عمار عن ابی عبدالله علیه لاسلام قال صلّ المکتوبة ثم أحرم بالحج أو بالمتعة و اخرج بغیر تلبیه حتی تسعد إلی أول البیداء إی أول میل عن یسارک فإذا استوت بک الأرض راکبا کنت او ماشیا فلبّ فلایضرک لیلا احرمت او نهارا و مسجد ذی الحلیفة الذی کان خارجا عن السقائف عن صحن المسجد ثم الیوم لیس شیء من السقائف منه. روایت سندا معتبر است و صدر روایت دلالت دارد بر مدعای ما.

ذیل روایت امام علیه السلام محدوده مسجد شجره را بیان می‌کنند عبارت روایت مقداری اجمال دارد اما جای این سؤال هست که به چه دلیل امام در این حدیث محدوده مسجد را بیان می‌کنند و می‌فرمایند مسجد شجره خارج از سقفهای موجود است از طرف صحن مسجد ثم الیوم لیس شیئٌ من السقائف منه.[3] پس به نظر ما حداقل این روایت احتمال قوی بر اینکه ملاک مسجد قدیم باشد در آن وجود دارد و الا این توضیحات لازم نیست لذا اگر کسی نظرش این باشد که مسجد شجره احرام از آن لازم است أحوطی که بعض مراجع فرموده اند جای دارد به نظر ما که حداقل بگوید احوط این است که احارم از مسجد قدیم باشد البته به نظر ما برای ما این بحث موضوع ندارد چون ما کل ذو الحلیفه را میقات میدانیم و روایت فقط میگوید مسجد کجا است که صلّ المکتوبة را احوط استحبابی این است که در مسجد شجره بخوانند.[4]

یک بحث موضوعی هم هست که صرفا اشاره میکنیم اما کسانی که احرام را از مسجد قدیم لازم میدانند باید توضیح دهند. مسجد قدیم کجا است؟ دو نظریه است: یک نظر گویا شایع است که مکان مشجّر غیر مسقف محل مسجد قدیم است اما برخی از فضلای شیعه مدنی که یکی شان هم الآن محبوس است فرّج الله عنه که اهل تحقیق هم هستند مدعی اند که مسجد شجره قدیم در حد فاصل چهار پنج متری محراب جدید است.[5]

نکته چهارم:

 فرض کردیم احرام از مسجد شجره لازم است، ذوی الأعذار مانند زن حائض یا نفساء وظیفه‌شان برای احرام چیست؟ اینجا اختلاف فتوا هست بعضی میگویند اگر بدون مکث در حال مرور می‌تواند در مسجد محرم شود در حال مرور محرم شود یا قبل المیقات به نذر محرم شود البته بعض فقهاء موجود این نذر قبل میقات را قبول ندارند، کسانی هم که میگویند نذر قبل میقات مشکلشان این است که گویا در مطلق نذر زن اجازه شوهر لازم است لذا میگویند احتیاطا باید موافقت شوهر را هم کسب کند. بعضی میگویند از محاذی شجره محرم شود و بعض دیگر می‌گویند بیرون مسجد محرم شود و احتیاطا برود جحفه یا در محاذات جحفه احرام را تجدید کند.[6]

 

[1]. جلسه 66، مسلسل 666، سه شنبه، 94.11.27.

***********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

در رابطه با نکته چهارم گفته شد اگر احرام از مسجد شجره لازم بود وظیفه زن معذور مانند حائض و نفساء چیست. چند مطلب کوتاه در این رابطه بیان می‌کنیم که وجوه اختلاف روشن شود:

مطلب اول:

 فقهاء می‌فرمایند طریق أحسن این است که زن قبل میقات محرم شود، و به روایاتی استناد میکنند مانند صحیحه حلبی و موثقه أبی بصیر. صحیحه حلبی میگوید سألت أباعبدالله علیه السلام عن رجل جعل لله علیه شکرا أن یحرم من الکوفة فقال علیه السلام فلیحرم من الکوفة و لیف الله بما قال. موثقه أبی بصیر این است که لو أن عبدا أنعم الله علیه نعمة أو ابتلاه ببلیة فعافاه من تلک البلیة فجعل علی نفسه أن یحرم بخراسان کان علیه أن یتم.

روشن است که خراسان یا کوفه خصوصیت ندارد.

یکی از محققان حفظه الله راجع به نذر قبل میقات مطلبی دارند که نتیجه‌اش این است که نذر قبل المیقات لمن یمرّ علیها جایز نیست. کلام ایشان این است که از طرفی در گذشته هم مبنای ایشان را اشاره کردیم که مواقیت لمن یمرّ علیها است، کسی که مرور نمی‌کند به میقات معینی از هر جا بخواهد می‌تواند محرم شود و نذر هم لازم نیست، می‌فرمایند صحیحه حلبی و موثقه أبی بصیر می‌گویند هر کسی نذر کند از قبل میقات محرم شود باید به نذرش وفاء کند مقصود احرام صحیح از خراسان است، اگر احرام از خراسان صحیح بود نذرش هم واجب الوفاء است، احرام از خراسان برای کسی صحیح است که نمی‌خواهد مرور بر میقات کند و الا اگر کسی بخواهد مرور بر میقات داشته باشد احرامش از خراسان صحیح نیست پس نذرش هم صحیح نیست. مثالی برای مطلب ایشان بیان می‌کنیم. احرام زمان دارد مثلا برای عمره تمتع زمان احرام أشهر حج است، حال کسی می‌تواند نذر کند در ماه رمضان برای عمره تمتع محرم شود می‌گونید احرامش باطل است زیرا احرام در ماه رمضان صحیح نیست اصلا، اگر صحیح نیست نذر هم منعقد نمی‌شود، حال احرام از خراسان یا کوفه هم به شرطی صحیح است که مرور بر میقات نداشته باشد، پس کسی که مرور بر میقات دارد باید احرامش یا از میقات یا از محاذی میقات باشد، خانمی که مدینه است و مسیرش مرور به میقات است احرام او قبل از میقات صحیح نیست تا نذرش صحیح باشد لذا روایاتی که می‌گوید از خراسان نذرش صحیح است یعنی احرام صحیح و احرام صحیح برای کسی است که لم یمرّ علی المیقات، لذا می‌فرمایند من یمرّ علی المیقات نذرش صحیح نیست لذا این خانم یا باید جحفه برود که مسجد نیست یا از محاذی میقات محرم شود و نذر کأن لم یکن است.

عرض می‌کنیم: این نگاه به روایات صحیح نیست زیرا از طرفی متعارف بوده است مردم کوفه و خراسان به میقات می‌رفته‌اند، راوی در این دو روایت معتبر از امام سؤال می‌کند مردی از خراسان یا کوفه نذر کرده احرام ببندد، امام علیه السلام استفصال نکردند که هل یمرّ علی المیقات أم لا، بلکه جواب حضرت اطلاق دارد که کان علیه أن یتم فلیف بما وعد الله. و أدله ای که میگوید احرام از میقات است مقید شده به این دو روایت که الا کسی که نذر کند قبل میقات محرم شود.

به نظر ما پس نذر قبل میقات به حکم روایات جایز است چه برای ذو عذر چه غیر او.

در ادامه استاد نکاتی در رابطه با بایسته های تدریس در حوزه ها ی علمیه بیان فرمودند.

[1]. جلسه 67، مسلسل 667، چهارشنبه، 94.11.28.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

مطلب دوم:

بعض فقهاء احتیاط واجب دارند که زن برای این نذر نیاز به إذن شوهر دارد. این احتیاط واجب که به نظر ما جایگاه هم ندارد به جهت بحثی است که در مورد التزامات و تعهدات شرعی زن در فقه مطرح است. زن می‌خواهد خود را ملزَم کند به فعل یا شرطی در شریعت با سبب قسم یا نذر یا عهد، آیا در این الزام اجازه زوج لازم است؟ بحثی مفصلی است اما فعلا در خصوص نذر از جهتی نذر با عهد و قسم متفاوت است لذا در نذر قصد قربت لازم است و متعلق آن هم باید قربی و راجح باشد بر خلاف عهد و قسم، لذا نذر حتی در امور مباح هم صحیح نیست، در این نکته تفاوتی بین زوج و زوجه نیست، لذا اگر زوج نذر کرد یک هفته شب و روز مشغول عبادت باشد این نذر چون موجب ضیاع حق مبیت زوجه است صحیح نیست، یا زوجه نذر کند روزه بگیرد به شکلی که با حق استمتاع زوج منافات داشته باشد بدون رضایت زوج صحیح نیست. اما گاهی نذر به شکلی است که منافاتی با حق زوج ندارد، آیا این نذر زوجه نیاز به إذن زوج دارد؟

سه نظریه است:

نظریه اول: در نذر زوجه إذن زوج شرط است مطلقا، چه در نذر مالی و چه غیر مالی. این قول به مشهور هم نسبت داده شده.

نظریه دوم: در نذرهای مالی إذن زوج لازم است اما در سایر نذور نه.

نظریه سوم: إذن زوج در نذر توسط زن لازم نیست چه نذر مالی باشد چه غیر مالی.

کسانی که می‌گویند إذن زوج در نذر زوجه لازم است یک دلیل مهم دارند که از جهتی روایت صحیحه داریم که در یمین زوجه إذن زوج لازم است و از جهت دیگر از یمین أعم از نذر اراده شده است و یمین شامل نذر هم می‌شود چون در بعض روایات از نذر تعبیر شده به یمین لذا نذر هم در حکم یمین است، و اذن زوج در مطلق نذور زوجه لازم است.

عرض می‌کنیم: اولا در خود روایت لایمین للزوجة مع زوجها، بحث مبسوطی است که بعضی گفته‌اند مانند محقق خوئی می‌فرمایند قرینه داریم لایمین للزوجة مع مزاحمة زوجها. فرض کنید در یمین چنین اطلاقی ثابت باشد باز هم شمول یمین نسبت به نذر با اینکه هویتا نذر و یمین متفاوت هستند که در نذر بر خلاف یمین قصد قربت و رجحان متعلق لازم است و شمول یمین نسبت به نذر اول کلام است. اما اینکه در بعض موارد یمین به جای نذر استعمال شده آن هم مع القرینة، استعمال أعم از حقیقت و مجاز است. یک ظهوری درست نمی‌کند که هر جا گفتیم یمین فلان حکم را دارد پس نذر هم همان حکم را دارد ما دلیل بر تنزیل هم نداریم، در باب طواف داریم الطواف بالبیت صلاة یعنی تنزیل، اما دلیل نداریم که النذر یمین، بنابراین روایات باب یمین ارتباطی به نذر ندارد. بله نسبت به نذرهای مالی یک روایت صحیحه داریم صحیحه عبدالله بن سنان به این مضمون که لا نذر لها فی مالها الی فی صدقة او حج او ... اما آیا این روایت در صدد بیان حکم فقهی است یا به جهت قرائن در صدد بیان حکم اخلاقی است باید رد جای خودش بررسی شود اما نتیجه ای که فعلا میگیریم از آنجا که نذر زن برای احرام قبل میقات نذر مالی هم نیست دلیلی بر لزوم تحصیل اذن از شوهر وجود ندارد. شهرت ادعا شده هم محقق نیست لذا افرادی مانند شهید ثانی در مسالک میگویند شهرت متأخرین بر این معنا است. لذا در خصوص این مورد که نذر زن برای احرام قبل المیقات باشد به نظر ما دلیلی حتی بر احتیاط به واجب وجود ندارد.[2]

مطلب سوم:

بعض فقهاء نسبت به احرام زن حائص فرموده‌اند اگر می‌تواند باید بدون مکث از مسجد شجره محرم شود. یک بحث فقهی است که آیا بر جنب و حائض فقط مکث در مسجد حرام است و ورود و خروج بدون مکث بی اشکال است یا مفاد ادله نکته دیگری است.

به نظر ما آنچه از أدله استفاده میشود مطلق ورود به مسجد برای جنب و حائض حرام است إلا عابری سبیل، عابری سبیل معنای مخصوصی دارد یعنی مسجد مسیر راه باشد و دو درب دارد که بعضی از این درب وارد و از درب دیگر خارج میشوند این میشود عابری سبیل، خانمی از مسجد می‌گذرد می‌رود در حسینیه که بعض مساجد چنین است خانم معذور برای شرکت در روضه چنین میکند، این عابری سبیل است اما اینکه بعضی استفاده کرده اند که مقصود حرمت مکث در مسجد است پس دور زدن در مسجد و خروج از همان درب چون مکث ندارد حلال است خیر این اشکال دارد و عرفا عابری سبیل نیست و الآن ممکن است برای قسمت اقایان در مسجد شجره صدق کند زیرا درب مقابل هم دارد، اگر در قسمت خانمها هم چنین باشد صحیح است.[3]

مطلب چهارم:

 علی فرض اینکه گفتیم احرام باید از مسجد شجره باشد برخی از قائلین به همین قول نسبت به زن حائض نه نذر را مطرح می‌کنند و نه عبور از مسجد را و نه محاذات را بلکه می‌گویند زن حائض می‌تواند از خارج مسجد محرم شود، باید دید دلیل اینان چیست؟ سید صاحب عروه می‌فرماید و یدل علیه مرسلة یونس فی کیفیة احرامها و فیها "ولاتدخل المسجد و تهلّ بالحج بغیر صلاة"

اولا روایت را در باب 48 ابواب احرام مراجعه کنید حدیث دوم قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن الحائض ترید الاحرام قال تغتسل و تستثفر و تحتشی بالکرسف و تلبس ثوبا دون ثیاب احرامها و تستقبل القبلة و لاتدخل المسجد و تهلّ بالحج بغیر الصلاة. هم سند را بررسی کنید هم در دلالت روایت کلمات محقق خوئی را ببینید.

[1]. جلسه 68، مسلسل 668، شنبه، 94.12.01.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

عرض می‌کنیم هر چند به نظر ما این روایت معتبره و مسند است و تعبیر صاحب عروه به مرسله تسامح است لکن از نظر دلالت اشکال دارد محق خوئی و سید صاحب عروة به اطلاق این روایت تمسک کرده‌اند، محقق خوئی می‌فرمایند این روایت اطلاق دارد که هر مسجدی لذا شامل مسجد شجره هم می‌شود لذا روایت به اطلاقها دلالت دارد که زن حائض می‌تواند از خارج مسجد محرم شود و میقات برای او استثناء است.

به نظر ما وجه اشکال در دلالت این حدیث آن است که محتمل است الف و لام المسجد عهد باشد و اطلاق نداشته باشد و مقصود مسجد الحرام باشد. قرینه بر این معنا جمله ذیل است که امام می‌فرمایند و تهلّ بالحج بغیر صلاة، حجش را آغاز کند بدون نماز خواندن، معلوم می‌شود مورد سؤال در رابطه با حج است و زن حائض در مکه است و می‌خواهد برای حج محرم شود خوب همه مکه میقات است و وارد مسجد الحرام نشود این ربطی به مسجد شجره ندارد. مرحوم امام هم در حاشیه عروه به همین نکته اشاره میکنند و می‌فرمایند اولا مرسله نیست بلکه معتبره است لکن لعل المراد من المسجد فیها مسجد الحرام بنابراین ما یصلح للقرینیة در روایت است و حداقل اجمال دارد و قدر متیقن مسجد الحرام است. پس به این روایت بر مدعی نمی‌تواند استدلال کرد لکن مع ذلک روایات دیگری داریم که دال بر این معنا است، و اینها روایات صحیحه‌ای است که مدلولشان این است که أسماء بنت عمیس در ذوالحلیفه یا در بیداء نفاس شد و محمد بن أبی بکر را به دنیا آورد، پیامبر دستور فرمودند به او فأمرها رسول الله فاغتسلت واحتشت و أحرمت و لبّت مع النبی و أصحابه. از این جملات و اطلاق مقامی شان استفاده می‌شود که زن حائض و نفساء لازم نیست از مسجد محرم شوند و لازم نیست نذر قبل المیقات کنند و لازم نیست در محاذات تجدید احرام کنند یا در محاذی محرم شوند بلکه حضرت فرمودند خانمی که دچار نفاس شده از همان بیداء یا ذوالحلیفة از خارج مسجد محرم شود. در جلسات گذشته گفتیم این روایات را دلیل میدانیم که کل منظقه میقات است اما کسانی که این لازمه را قبول نکردند دلالت مطابقی این روایات را که نمیتوانند منکر شوند، پیامبر به أسماء نفرمودند نذر کن از خارج مسجد یا صبر کن محاذات جحفه محرم شو بلکه فرمودند از همینجا محرم شو طبیعی است در مسجد هم نمیتواند وارد شود. لذا جای این اشکال به مانند مرحوم امام هست هک فرض کنید معتبره یونس اجمال داشته باشد و مقصود از مسجد، مسجد الحرام باشد اما این روایات صحیحه که میگوید پیامبر به أسماء چنان دستوری دادند مدلولش این است که هر چند شما میقات را مدسجد شجره بدانید اما زن حائض و نفساء استثناء است و میتوانند از خارج مسجد محرم شوند. و توهم اختصاص این حکم به أسماء هم معنا ندارد مخصوصا در بعض روایات داریم جریان أسماء و نفاس شدن او رد بیداء برکت بود برای سایر زنان که وظیفه‌شان را بشناسند.

بنابراین این روایات به روشنی دلالت دارد احرام ذوی الأعذار از خارج مسجد مجزی است و نیاز به نذر و محاذات با میقات جحفه هم ندارد.

مؤید این مطلب آن است که در زمان حضور معصومین هزاران نفر از مردم از ذوالحلیفة محرم می‌شدند اگر میقات مسجد شجره است و زن حائض هم که نمیتواند وارد مسجد شود یک مورد نداریم سؤال کرده باشند از اهل بیت که زن حائض با مسجد شجره چه کند؟ لذا به نظر ما هرچه از این مؤیدات بیاورید، مؤید است که همه سرزمین میقات است نه فقط مسجد، اما کسانی که فقط میقات را مسجد میدانند روایات صحیحه دال بر احرام اسماء از خارج مسجد و این مؤیدات به وضوح دلالت دارد که زن حائض برای احرامش از خارج مسجد شجره نه نیاز به نذر دارد و نه احرام از محاذات جحفه.

پس بعض فقهائی که میقات را مسجد شجره دانستند و مع ذلک فرمودند زن حائض از خارج مسجد میتواند محرم شود نگاهشان صحیح است.

مطلب پنجم:

 زن حائض فرض کنید وظیفه‌اش احرام از خارج مسجد بود معصیت کرد وارد مسجد شد و مکث کرد رد مسجد و از مسجد احرام بست.[2] بحث این است که آیا احرام او از داخل مسجد صحیح است یا باطل؟

بعض فقهاء فرموده اند احرام زن حائض از داخل مسجد شجره فاسد و باطل است زیرا نهی داریم از ورود او به مسجد و النهی عن العبادة دال علی الفساد، ( که این روزها در اصول همین بحث را داریم)

عرض می‌کنیم به نظر ما این قول صحیح نیست بلکه احرام زن حائض از مسجد شجره هر چند برای ورود به مسجد معصیت کرده است لکن احرامش صحیح است. به این دلیل که این مسأله داخل است تحت این بحث اصولی که هل النهی عن شرط العبادة یوجب الفساد أم لا؟ در اصول توضیح دادیم و اینجا هم تطبیق میکنیم که شرط است احرام علی الفرض از مسجد شجره باشد این شرط، شرط توصلی است نه تعبدی و بودن محرم یا قاصد احرام در مسجد لازم نیست به قصد قربت باشد پس شرط احرام که ورود به مسجد است شرط توصلی است نه تعبدی و این خانم وارد مسجد شده و در این ورود به مسجد معصیت کرده است، عصیان در این شرط توصلی نمی‌تواند موجب فساد عبادت شود.[3]

لذا به نظر ما این نهی از ورود در مسجد سبب فساد عبادت نخواهد بودو ما باشیم و این أدله احرام زن حائض از مسجد شجره هر چند برای ورود به مسجد معصیت کرده اما وجهی برای بطلان[4] احرام او از مسجد نداریم.

در ادامه حضرت استاد بیاناتی به مناسبت شهادت صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها و انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی بیان فرمودند که برای شنیدن آن اینجا کلیک کنید.

[1]. جلسه 69، مسلسل 669، یکشنبه، 94.12.02.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

مطلب ششم:

زن حائض پاک شد اما فرصت غسل ندارد.

اگر زن حائض پاک شد اما آب ندارد یا نمیتوانست یا فرصت نداشت غسل کند، در این صورت اگر میقات را ذوالحلیفه بدانیم بیرون مسجد محرم میشود (در احرام هم که طهارت شرط نیست)، و اگر میقات مسجد ذوالحلیفة باشد، می‌تواند تیمم کند و وارد مسجد شده و محرم شود. نکته‌ای مطرح است که باید بررسی شود که اگر کل ذوالحلیفة میقات بود، آیا این زن می‌تواند تیمم کند و با تیمم وارد مسجد شود و از مسجد محرم شود یا خیر؟ به نظر ما حکم وضعی مسأله روشن است که حتی اگر غسل هم نکند حائض هم باشد و در مسجد محرم شود گفتیم دال بر فساد احرامش نیست. اما آیا از نظر حکم تکلیفی جایز است خانمی که از بیرون مسجد می‌تواند محرم شود تیمم کند و وارد مسجد شود؟ آینجا مناقشه است بین سید صاحب عروة و محقق خوئی و تلامذه ایشان. مرحوم سید صاحب عروه می‌فرماید اگر خارج مسجد را هم می‌قات بدانیم این خانم می‌تواند تیمم کند و وارد مسجد شود و آنجا محرم شود بلکه أحوط استحبابی این است که تیمم کند و وارد مسجد شود و در آنجا محرم شود. محقق خوئی در معتمد ج2، ص345 با اشکال به مرحوم سید می‌فرمایند این احتیاط شما غیر مشروع است و حداقل خلاف احتیاط استف می‌فرمایند اگر میقات را کل ذوالحلیفة دانستیم معنایش این است که انسان مخیر است بین احرام از مسجد و بیرون آن، حال اگر زن حائض بود یا آب ندارد یا فرصت غسل ندارد، تخییر مرتفع است و احرام از خارج مسجد متعین است، زیرا یک واجب تخییری است و یک عِدلش شرعا غیر مقدور است و این خانم پاک نشده و احرام از مسجد مقدور شرعی نیست لذا باقی می‌ماند احرام از خارج مسجد. پس تیمم و ورود این خانم به مسجد مشروع نیست و نمی‌توان فتوا به استحباب داد.

عرض می‌کنیم: به نظر ما حق با سید صاحب عروه است. هر چند دخول مسجد نه واجب تعیینی باشد نه واجب تخییری اما سؤال این است که هر چند کل ذوالحلیفة میقات باشد احرام از مسجد شجره تأسیا بالنبی مستحب است، لذا مبنائا چه اشکال دارد که برای اتیان مستحب فاقد الماء تیمم کند، دو مثال فقهی و فتوای محقق خوئی در این دو مثال:

مثال اول: اگر فرد جنب خواست نافله بخواند و آب نداشت غسل کند شما فتوا می‌دهید تیمم بدل از غسل کند برای اتیان نافله. احرام هر چند از کل ذوالحلیفة صحیح است اما از مسجد شجره مستحب است لذا با تیمم وارد مسجد شود.

مثال دوم: حتی برای انجام عمل جائز محقق خوئی فتوا به مشروعیت تیمم می‌دهند. اگر زید می‌خواهد مسّ کند کتابت قرآن را، حرام است بدون وضوء مسّ کتابت قرآن، مسّ کتابت قرآن مستحب هم نیست بلکه جایز است. محقق خوئی فتوا می‌دهند می‌فرمایند اگر آب ندارد می‌تواند با تیمم مسّ کتابت قرآن کند هر چند ضرورتی ندارد. (مثلا می‌خواهد صحافی کند)

مسأله دوم از مسائل میقات را با این مطالب شش گانه بازسازی کنید.

نکته پنجم: جهل به مکان میقات

اگر انسان جهل داشت به مکان و موقعیت میقات که در همه مواقیت مطرح است، فرض کنید میقات کل ذوالحلیفة است و مکلف نمی‌داند که این مکان ذوالحلیفة هست یا خیر؟

یکی از طرق در شناخت موضوعات این است که علم پیدا کند، دوم شیاع است، مانند اینکه ده اتوبوس در آن منطقه ایستاده‌اند و محرم می‌شوند. طریق سوم بینه است که شهادت عدلین باشد، طریق چهارم که اختلافی است، خبر عدل واحد است. ما در مقدمات مباحث رجال با بررسی مسأله به این نتیجه رسیدیم که خبر عدل واحد در موضوعات حجت است. لذا اگر ثقه واحدی هم خبر داد این منطقه میقات است کفایت می‌کند. طریق پنجمی را در خصوص بحث مواقیت قائلیم که از مردم و اعراب موجود در آن محل سؤال شود هر چند پاسخ آنها مفید اطمینان هم نباشد و حتی ثقه هم نباشند می‌توان به خبر انها عمل کرد. دلیل ما صحیحه‌ای است از معاویة بن عمار در باب پنجم ابواب مواقیت که یک روایت است عن أبی عبدالله علیه السلام قال یجزیک إذا لم تعرف العقیق أن تسأل الناس و الأعراب ذلک. بیان استدلال این است که چنانکه ذیل آیه ذکر در اصول در حجیت خبر واحد بیان شده است سؤال و امر به آن و موضوعیت آن علامت این است که عمل کند طبق آن مسؤول و إلا سؤال لغو است، امام فرمودند اگر موقعیت مکانی عقیق را نمی‌دانی، از مردم و أعراب آنجا بپرس یعنی عمل کن، در فرمایش امام نیامده سؤال کن حتی تعلم أو تثق بقولهم. پس از اطلاق روایت استفاده می‌کنیم در مورد مکان مواقیت ذکر عقیق هم خصوصیت ندارد.[2]

نکته ششم مطلبی است که خواهد آمد.[3]

[1]. جلسه 70، مسلسل 670، شنبه، 94.12.08. دوشنبه هفته قبل شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به روایت 75 روز بود و دو روز بعد از آن هم تعطیل بود

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته ششم: نقد کلام مرحوم تبریزی

نکته ششم از مطالب میقات ذوالحلیفة بررسی کلامی از یکی از تلامذه محقق خوئی است در التهذیب مرحوم آقای تبریزی، ایشان در اینکه میقات مسجد شجره است یا ذوالحلیفه فرموده‌اند روایات متعارض است لذا تساقط می‌کنند و نوبت می‌رسد به رجوع به اصول عملیه، در این حالت یقین داریم محل مسجد مسلما میقات است چه میقات کل ذوالحلیفه باشد مسجد داخل است و چه میقات خود مسجد باشد پس مسلما مسجد میقات است، نسبت به غیر از مسجد شک داریم که میقات است یا نه؟ استصحاب عدم جعل میقاتیت برای غیر مسجد شجره جاری می‌کنیم و نتیجه می‌گیریم لایجوز إحرام از غیر مسجد شجره.

عرض می‌کنیم: اولا اشکال مبنایی آن است که گفتیم روایات متعارض نیست و اگر ارتباطی باشد رابطه مفسِّر و مفسَّر است. ثانیا: علی فرض تعارض و تساقط و رجوع به اصول عملیه طبق مبنای این محقق در اصول باید بفرمایند نتیجه اصول عملیه جواز احرام از کل ذوالحلیفه است نه تعین از مسجد شجره. از جهتی اینجا بعد تساقط دو دلیل امر دائر است فقط مسجد شجره میقات است یا کل ذوالحلیفة میقات است که مسجد هم داخل در آن است، مسأله از باب دوران امر بین تعیین و تخییر است، یا باید از مسجد فقط محرم شویم یا مخیریم بین مسجد و غیر مسجد. از جهت دیگر در دوران امر بین تعیین و تخییر در اصول دو مبنا است:

مبنای اول: احتیاط می‌کنیم به حکم أصالة الإشتغال لذا محتمل التعیین را لازم است انجام دهیم تا یقین کنیم وظیفه ساقط شده است. طبق این مبنا که نظریه محقق خوئی و دیگران است اصالة الإشتغال می‌گوید تا از مسجد شجره محرم نشوی یقین به برائت ذمه پیدا نمی‌کنی.

اما جالب است که مبنای این محقق در اصول در دوران امر بین تعیین و تخییر مانند بعض اصولیان این است که برائت از تعیین جاری است بدون معارض با این توضیح که سه اصل ممکن است اینجا تصویر شود:

1ـ اصل عدم وجوب جامع است، نه از مسجد شجره احرام واجب است نه از کل ذوالحلیفه، جریان این اصل مشکل دارد زیرا ترخیص در مخالفت قطعیه است.

2ـ أصل عدم وجوب احرام از ذوالحلیفة نتیجه‌اش این است که پس احرام از مسجد شجره واجب است. این را هم این محقق می‌گوید اصل مثبت است.

3ـ أصل عدم تعین احرام از مسجد شجره است که جریان آن بلامعارض است. لذا در دوارن امر بین تعیین و تخییر این محقق قائل است که برائت از تعیین جاری می‌کنیم. اشکال ما این است که شما که در اصول در دوران امر بین تعیین و تخییر برائت از تعیین جاری می‌کنید و در موارد کثیری در فقه به همین مبنا ملتزم هستید اینجا هم دوران امر بین تعیین و تخییر است.[2]

نکته هفتم: فاصله ذوالحلیفة تا بیداء

اشاره‌ای است گذرا به یک بحث موضوع شناسی که البته کار فقه نیست موضوع شناسی اما اشاره به آن مطلوب است.

طبق نظر ما که میقات از ذوالحلیفة تا بیداء است این موضوع شناسی مهم می‌شود و طبق نظر مشهور هم که می‌گویند بیداء میقات نیست لکن یا مستحب است تأخیر تلبیة إلی البیداء یا جایز است تأخیر تلبیة إلی البیداء. طبق همه أنظار این موضوع شناسی در حکم تأثیر دارد و بحث این است که منطقه بیداء کجا است و فاصله آن تا ذوالحلیفه چقدر است. ما هو المشهور قدیما و حدیثا این است که فاصله بیداء از ذوالحلیفة تا آنجا یا از مسجد شجره تا آنجا یک میل است، مراجعه کنید کلمات ابن ادریس را در سرائر که در روایات تأخیر تلبیة تا بیداء اولا یک مشکل مدلولی در این روایات دارند و می‌فرمایند اگر میقات مسجد شجره است که ظاهر بعض روایات این است ما چگونه بدون تلبیة از میقات بگذریم و تلبیة نگوییم بلکه در بیداء تلبیة بگوییم که فاصله مسجد تا بیداء ثلث فرسخ و حدود دو کیلومتر است موضوع شناسی می‌کنند ذیل این تردید. عبارتهای مرحوم علامه را در کتبشان ببینید که روایات تلبیة در بیداء را حمل بر استحباب می‌کنند بعد میفرمایند استحباب اجهار به تلبیه عند البیداء، و بینها و بین ذی الحلیفة میلٌ، صاحب جواهر، سید صاحب عروة و مرحوم حکیم و تلامذه محقق خوئی این را ارسال مسلم گرفته‌اند که فاصله یک میل است. از بین لغویین هم مرحوم طریحی در مجمع البحرین می‌فرماید و البیداء أرض مخصوصة بین مکه و المدینة علی میل من ذی الحلیفة نحو مکة.

عرض می‌کنیم: این تحدید اگر مبتنی بر گزارشات جغرافی دانان ثقه یا شیاع گفته آنان بود، صحیح بود، یا روایت معتبری می‌داشتیم بر آن صحیح بود. به نظر ما فقهاء ما این مطلب را برداشت کرده‌اند از بعض روایات معتبر که این روایات دال بر این معنا نیست بلکه مطلب دیگری می‌گوید. سألت أباعبدالله علیه السلام عن التهیّئ للإحرام فقال فی مسجد الشجرة فقد صلّی فیه رسول الله صلی الله علیه و آله و قد تری أناسا یحرمون فلا تفعل حتی تنتهی الی البیداء حیث المیل فتحرمون کما أنتم فی محاملکم. روایت دیگر می‌گوید إذا صلّیت فی مسجد الشجرة فقل ... ثم قم فامش حتی تبلغ المیل و تستوی بک البیداء فإذا استوت بک فلبّه. روایت دیگر خرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتی انتهی الی البیداء عند المیل الأول فصفّ له سماطان. روایت دیگر و لایجوز لأحد أن یجوز میل البیداء إلا و قد أظهر التلبیة و اول البیداء اول میل یلقاک عن یسار الطریق.

این روایات را فقهاء ملاحظه کرده‌اند و از این روایات برداشت کرده‌اند که به بیداء رسیدی حیث المیل محرم شوید و حتی تبلغ المیل یعنی تا به یک میل برسی عند المیل الأول یعنی اولین میل از مسجد شجره تا بیداء. لذا فقهاء از این روایات برداشت کرده‌اند که فاصله بین ذوالحلیفة تا بیداء یک میل است. مرحوم طریحی هم که بارها در مباحث اصولی گفته‌ایم لغت را با مذاق فقه معنا می‌کند و تحت تأثیر فقه است و خودشان هم فقیه بوده‌اند در کتب فقهی دیده است که فقهاء می‌گویند فاصله بین ذوالحلیفة تا بیداء یک میل است لذا ایشان هم چنین معنا کرده اند.

[1]. جلسه 71، مسلسل 671، یکشنبه، 94.12.09.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

چنانکه اشاره کردیم روایات مذکور به هیچ وجه بر مطلب ادعا شده دلالت ندارد بلکه این روایات می‌گویند یک میله، ستون و استوانه‌ای در زمان حداقل امام صادق علیه السلام برای تشخیص منطقه بیداء نصب کرده بودند (شاید در اول و آخر بیداء) این روایات مفادش این است که وقتی به آن میله و علامت رسیدید تلبیه بگویید و بدون تلبیة از آنجا نگذرید. روایات گفتند إذا صلّیت فی مسجد الشجرة ثم قم فامش حتی تبلغ المیل نه اینکه حتی تبلغ میلاً. یا در روایات دیگر خرج رسول الله حتی انتهی الی البیداء عند المیل الأول. اینکه یک میل از ذوالحلیفة تا بیداء فاصله است از این روایات استفاده نمی‌شود. لذا برخی از علماء تاریخ و جغرافی دانان هم تصریح به این معنا کرده‌اند. سمهودی در وفاء الوفاء می‌گیود أول البیداء عند آخر ذی الحلیفة و کان هناک عَلَمان للتمییز بینهما، و البیداء فوق علَمی ذی الحلیفة إذا صعدت من الوادی. پس اینکه فاصله بین ذی الحلیفة و بیداء یک میل است (نزدیک دو کیلومتر) نه جغرافی دانان به آن تصریح کرده‌اند و نه از روایات استفاده می‌شود. لذا آنچه ابن ادریس، علامه حلی، سید صاحب عروه، محقق خوئی و بسیاری از فقهاء تصریح دارند فاصله بین ذوالحلیفة و بیداء یک میل است مستند صحیحی ندارد.

دو نظریه دیگر ممکن است از کتب جغرافیا و بعض روایات استفاده شود اما مسأله همچنان احتیاج به تحقیقی دارد.

یک نکته از بعض کتب نقل شده که گفته‌اند فاصله بین ذوالحلیفة و بیداء یک پرتاب تیر است که پرتاب تیر چنانکه در مباحث کتاب الطهاره و صلاة راجع به فحص برای پیدا کردن آب عنوان شده علامه مجلسی هم در لوامع صاحب قرانیة توضیح خوبی دارد یک پرتاب تیر تقریبا مساوی است با دویست قدم.

نظریه دوم از ضمیمه بعض روایات استفاده می‌شود که فاصله حداقل سه میل که یک منطقه بسیار گسترده می‌شود میقات. توضیح این نظریه این است که منزل و مکانی است در فاصله سه یا چهار میلی ذی الحلیفة به نام ذات الجیش یا أولات الجیش که منزلی است در فاصله بین ذی الحلیفة و منزل برثان. حوادثی واقع شده از جمله آیه تیمم در همین ذات الجیش نازل شده است. از بعض روایات استفاده می‌شود که ذات الجیش همان بیداء است، از بعض روایات معتبر دیگر استفاده می‌شود ذات الجیش محل خسف لشگر سفیانی است، این ها را بگذارید کنار صحیحه منصور بن حازم در باب 34 ابواب احرام که إذا صلّیت عند الشجرة فلاتلبّ حتی تأتی البیداء حیث یقول الناس یخسف بالجیش. مرز تلبیة در بیداء است همانجا که مردم می‌گویند محل خسف جیش سفیانی است. اگر محل خسف ذات الجیش باشد، ضم این روایات به یکدیگر می‌گوید مرز گفتن تلبیة در ذات الجیش است در این صورت فاصله بین ذو الحلیفة تا آخرین مرز میقات می‌شود ذات الجیش که حدودا سه میل یا بیشتر فاصله بین ذو الحلیفة و ذات الجیش است.[2]

به نظر ما الآن نمی‌توان نظریه قاطعی در مسأله مطرح کرد و نیاز به بررسی بیشتری هست.[3]

نکته هشتم: تأخیر احرام تا جحفه

مرحوم امام در مسأله یکم از بحث مواقیت نکته‌تای مطرح می‌کنند که البته ما در بیان نکات ترتیب تحریر را رعایت نکردیم. امام می‌فرمایند الأقوی عدم جواز التأخیر اختیارا إلی الجحفة و هی میقات اهل الشام نعم یجوز مع الضرورة لمرض أو ضعف أو غیرهما من الأعذار.

از مسیر مدینه به مکه در سابق مردم از دو میقات عبور می‌کرده‌اند، از مدینه ابتدا به مسجد شجره ثم در مسیر به جحفه و رابغ و مکه می‌آمدند البته الآن هم ممکن است مبتلا به باشد. دو نکته باید بررسی شود:

1ـ آیا جایز است مدنی و من فی المدینة از مسجد شجره اختیارا محرم نشود بدون احرام از این میقات بگذرد و نزدیک سیصد کیلومتر بیاید نزدیک مکه و در جحفه محرم شود. آیا تکلیفا این کار جایز است؟

2ـ علی فرض حرمت تکلیفی، حکم وضعی چیست که کسی بدون احرام از مسجد شجره گذشت آیا احرام در جحفه مجزی است یا چنانکه بعضی می‌گویند باید برگردد به شجره؟

نکته اول: در مورد نکته اول دو نظریه است:

نظریه اول: شهرت عظیمه داریم که تأخیر از مسجد شجره برای مدنی جایز نیست إلا لضرورة.

نظریه دوم: از مرحوم ابن حمزه در وسیلة نقل شده که مطلقا تأخیر احرام برای مدنی و من یمرّ علیها از مسجد شجره جایز است، به عبارت دیگر مدنی دو میقات دارد اختیارا یکی شجره است و یکی جحفه.

أدله نظریه اول:

دلیل اول: عمومات أدله مواقیت مانند صحیحه حلبی که وقّت لأهل المدینة ذو الحلیفة بعد امام میفرمایند لاتجاوزها إلا محرما. یا ذیل روایات می‌گوید لاینبغی لأحد أن یحرم قبله و لابعده.

دلیل دوم: روایات خاصه‌ای که مفادشان این است که برای مدنی و من یمرّ علیها احرام از جحفه در صورتی جایز است که عذر داشته باشد، مریض یا ضعیف باشد و توان احرام از شجره نداشته باشد. مفهومش این است که کسی که توان احرام در شجره دارد باید از آنجا محرم شود. باب 6 ابواب مواقیت حدیث 4 و 5 صحیحه ابی بکر حضرمی قال ابوعبدالله علیه السلام انی خرجت بأهلی ماشیا[4] فلم أهلّ حتی أتیت الجحفة و قد کنت شاکیا (مریض بودم) فجعل أهل المدینة یسألون عنی فیقولون لقیناه و علیه ثیابه و هم لایعلمون و قد رخص رسول الله لمن کان ضعیفا أو مریضا أن یحرم من الجحفه.

[1]. جلسه 72، مسلسل 672، دوشنبه، 94.12.10.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

أدله نظریه دوم: نظریه تخییر بین ذی الحلیفة و جحفه برای اهل مدینه به روایاتی استدلال کرده است از جمله صحیحه معاویة بن عمار که إنه سأل أباعبدالله علیه السلام عن رجل من أهل المدینة أحرم من الجحفة فقال لابأس. این روایت به اطلاقش دلالت می‌کند که احرام مدنی از جحفه مشکل ندارد لعذرٍ أو لغیر عذر. صحیحه علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر ... و أهل المدینة من ذی الحلیفة و الجحفة.

قائلین به قول مشهور می‌گویند این روایات قرینه است که روایاتی که مفادش این است که احرام مدنی از ذی الحلیفة است حمل بر افضلیت شود، یعنی نتیجه این است که اهل مدینه مخیر‌اند از جحفه محرم شوند یا از ذی الحلیفة، لکن احارم از ذی الحلیفة افضل است[2] ببینیم فقهائی که می‌گویند احرام مدنی فقط باید از ذی الحلیفة باشد و حق ندارد به جحفه رود و از آنجا محرم شود با این روایات طائفه دوم چه می‌کند. بعض فقهاء می‌فرمایند این روایات طائفه دوم اطلاق ندارد، بلکه حمل می‌کنیم مطلق را بر مقید، روایاتی که می‌گوید لابأس برای کسی که از جحفه محرم شده، یعنی ذوی العذری که از جحفه محرم شده و صحیحه علی بن جعفر که میگوید میقات اهل مدینه ذی الحلیفه و جحفه است باز جحفه تقیید می‌خورد که جحفه میقات کسی است که عذر دارد، پس مدنی که معذور است میقاتش جحفه است نه غیر مدنی.

عرض می‌کنیم: اینگونه نگاه در مطلق روایات طائفه دوم صحیح نیست، بعدا در نظریه مختار بررسی می‌کنیم که به یک یک این روایات باید مراجعه نمود و نسبتش را با روایات طائفه اول بررسی کرد و همه جا نمی‌توان گفت حمل مطلق بر مقید.

بیان دومی که در پاسخ از این روایات مطرح شده است بیانی است از مدرسه نجف مرحوم خوئی در معتمد جلد دوم صفحه 339 که البته به مناسبت بحث دیگر وجهی را برای جمع بین این روایات اشاره می‌کنند و می‌فرمایند در این مسأله نه دو طائفه بلکه سه طائفه روایت است و بین دو طائفه تعارض است و طائفه سوم با انقلاب نسبت مشکل را حل می‌کند و نتیجه می‌گیریم جمع بین طوائف اقتضاء دارد که احرام از جحفه برای مدنی لضرورة و لعذرٍ تشریع شده است. بیان ایشان این است که سه طائفه روایت داریم:

طائفه اول: روایتی که می‌گوید کسی که وارد مدینه شد فقط باید از شجره محرم شود، عذر داشته باشد یا نه. این طائفه روایتش معتبره ابراهیم بن عبدالحمید است در باب هشتم از ابواب مواقیت حدیث یکم عن أبی الحسن موسی علیه السلام قال سألته عن قوم قدموا المدینة فخافوا کثرة الأیام یعنی الإحرام من شجرة و أرادوا أن یأخذوا منها إلی ذات عرق فیحرموا منها فقال لا و هو مُغضِبٌ، من دخل المدینة فلیس له أن یحرم إلا من المدینة. محقق خوئی می‌فرمایند معتبره است.

طائفه دوم: روایتی که می‌گوید برای مدنی مطلقا احرام از جحفه (غیر مسجد شجره) هم ممکن است. ابواب مواقیت باب 11 حدیث 5 صحیحه علی بن جعفر عن أخیه موسی بن جعفر ... و أهل المدینة من ذی الحلیفة و الجحفة.

بین این دو طائفه تعارض است

طائفه سوم صحیحه أبی بکر حضرمی و موثقه أبی بصیر که مفادش این است که احارم از جحفة اختصاص به مریض و علیل دارد، محقق خوئی می‌فرمایند طائفه سوم ابتدا طائفه دوم را تقیید می‌زند و می‌گوید صحیحه علی بن جعفر که می‌گوید مدنی از جحفه هم می‌تواند محرم شود نه مطلق مدنی بلکه مدنی علیل و مریض است. پس طائفه سوم طائفه دوم را تخصیص زد و نتیجه این می‌شود که طائفه دوم بعد از تقیید نسبتش با طائفه اول می‌شود عام و خاص مطلق، بعد این طائفه دوم بعد از تخصیص به طائفه سوم، طائفه اول را تقیید می‌زند و نتیجه این می‌شود که مدنی فقط باید محرم شود از مسجد شجره إلا مدنی علیل و مریض، که می‌تواند برود جحفه محرم شود.

عرض می‌کنیم: این بیان محقق خوئی قابل قبول نیست به جهاتی:

اولا: روایت ابراهیم بن عبدالحمید که محقق خوئی فرمودن معتبره است، معتبره نیست زیرا در سندش جعفر بن محمد بن حکیم است که وثاقت او فقط مبتنی است بر نقل کامل الزیارة که ایشان از این مبنا برگشتند.

ثانیا: اگر هم این روایت معتبر باشد ممکن است ادعا شود روایت آبی از تخصیص است. یک قانون کلی را بیان می‌کند آن هم در جایی که مورد طبیعتا از موارد استثناء است که مورد خوف است از کثرت ایام یا کثرت برد و امام جواب میدهند قانون این است که مدنی باید از مدینه محرم شود حتی ذوی العذر. اگر مورد سؤال را به تخصیص خارج کنیم این مستهجن است و خلاف قانون است.

ثالثا: این مورد اصلا از موارد انقلاب نسبت نیست. اگر دو خطاب بودند متعارض و متباین ثم خطاب ثالث صلاحیت داشت فقط احدهما را تقیید بزند و نسبت به دلیل دیگر ساکت بود یا موافق بود کسانی که انقلاب نسبت را قبول دارند میگویند دلیل صالح برای تقیید را در کنار آن دلیل مطلق قرار میدهیم و از ترکیب این دو با هم نسبت عوض می‌شود و رابطه بین متعارضین می‌وشد أخص مطلق و تعارض برطرف می‌شود. مثلا یک دلیل می‌گوید یجب اکرام العلماء و دلیل دوم می‌گوید لایجب إکرام العلماء، نسبت بین این دو تعارض و تباین است، دلیل ثالث میگوید یجب اکرام عالم عادل، این دلیل سوم با دلیل اول تعارض ندارد و مفهوم وصف هم حجت نیست حصر هم که نیست، لکن نسبت به طائفه دوم مقیِّد است، دلیل دوم میگفت واجب نیست اکرام علما اما این دلیل سوم میگوید اکرام عالم عادل واجب است. این دلیل میشود مقیِّد دلیل دوم و جمع بین دلیل دوم و سوم این میشود که اکرام عالم عادل واجب است و اکرام عالم فاسق واجب نیست. آنگاه این مضمون میشود أخص مطلق از دلیل اول و تعارض برطرف می‌شود و اینگونه جمع میشود که واجب است اکرام علماء الا عالم فاسق که لایجب اکرامه. این میشود انقلاب نسبت. اما اگر دو دلیل بینشان تباین بود و دلیل سوم هم صلاحیت داشت مقیِّد دلیل اول باشد هم مقیِّد دلیل دوم باشد اینجا تعبیر به انقلاب نسبت اشتباه است بلکه این دلیل سوم مقیِّد هر دو دلیل است در عرض هم و تعارض را برطرف می‌کند و دیگر انقلاب نسبت نیست مانند یجب اکرام العلماء، یحرم اکرام الفساق، چه عالم باشد یا نه، نسبت به عالم فاسق تعارض دارند و دلیل ثالث میگوید یکره اکرام عالم فاسق، این دلیل سوم هر دو دلیل را در عرض هم تقیید می‌کند و این جمع عرفی است و انقلاب نسبت نیست، یجب اکرام علماء الا عالم فاسق که اکرامش مکروه است.

حال در تطبیق این نکته بر محل بحث می‌گوییم طبق نگاه محقق خوئی اگر طائفه سوم می‌تواند مقیِّد طائفه دوم باشد که تصریح دارند به طریق اولی طائفه سوم میتواند مقید طائفه اول باشد لذا طائفه سوم در عرض هم دو طائفه را تقیید میزند این انقلاب نسبت نیست.

[1]. جلسه 73، مسلسل 673، سه شنبه، 94.12.11.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

اما تطبیق نکته دیروز بر ما نحن فیه این است که محقق خوئی مدعی هستند طائفه سوم که صحیحه أبی بکر حضرمی است طائفه دوم را که صحیحه علی بن جعفر است تقیید می‌زند و سپس رابطه این دو می‌شود أخص مطلق و انقلاب نسبت است. مدعای ما این است که اگر صحیحه أبی بکر حضرمی طائفه دوم را می‌تواند تقیید کند، فی عرض واحد طائفه اول را هم تقیید می‌زند، این انقلاب نسبت نیست. طائفه اول می‌گفت مدنی باید از مدینه محرم شود طائفه سوم می‌گوید مگر ذوی العذر که می‌تواند از جحفه محرم شود. فعلیه طائفه سوم فی عرض واحد هم طائفه دوم را تقیید می‌زند هم طائفه اول را. لذا قرینه و جمع عرفی است بر این دو طائفه و تعبیر به انقلاب نسبت غلط است.

اشکال ما این است که روایاتی که می‌گوید احرام از جحفة جایز است یک لسان ندارند، اینها را یک یک باید با روایات مانعه نسبتشان را سنجید. مهم از این روایات یکی صحیحه معاویة بن عمار است و دیگری صحیحه علی بن جعفر است، صحیحه معاویة بن عمار مفادش این بود که مردی از اهل مدینه از جحفه محرم شده است حکمش چیست قال لابأس. احرامش صحیح است و لازم نیست برگردد از شجره محرم شود، این روایت ظهور دارد در بیان حکم وضعی لذا این روایت با روایاتی که مفادشان این است که از میقات شجره بدون احرام عبور نکن منافاتی ندارد. ظهور آن روایات در بیان حکم تکلیفی است، جایز نیست انسان بدون احرام از شجره عبور کند، لاتجاوزها إلا و أنت محرما، اما اگر بدون احرام عبور کرد و عصیان نمود، اما از جحفه محرم شد آیا احرامش باطل است، آن روایات ساکت است و دال بر بطلان احرام نیست. این صحیحه تصریح دارد اگر از میقات شجره گذشت و در جحفه محرم شد لابأس به یعنی احرامش صحیح است. پس رابطه عام و خاص نیست بلکه یکی حکم وضعی و دیگری تکلیفی است. اما صحیحه علی بن جعفر که میگفت و اهل المدینة من ذی الحلیفة و الجحفه ظاهر این روایت دو مدلول است: 1ـ جحفه برای مدنی میقات است، دوم جحفه در حال اختیار هم میقات است، ما نسبت به ظهور اول دافع نداریم، فی الجمله جحفه برای مدنی میقات است اما ظهور دوم که در حال اختیار هم جحفه میقات است این ظهور رافع دارد و رافعش روایاتی است که مفهومش این است که رخّص رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لمن کان مریضا أو ضعیفا أن یحرم من الجحفة، مفهومش این است که مدنی که مریض یا ضعیف نیست از جحفه نمی‌توانند محرم شود، لذا جمع بین این دو طائفه اقتضاء دارد که فی الجمله جحفه میقات است برای مدنی اما نه در حال اختیار بلکه اگر کسی مریض و ضعیف باشد.

به نظر ما نتیجه این است که حکم تکلیفی مدنی مختار این است که یجب علیه أن یحرم من الشجره من ذی الحلیفة لکن لو عصی و تأخر من الجحفه مانند محقق خوئ یمی‌گویند مجزی نیست و اگر میتواند باید برگردد شجره محرم شود ما میگوییم به حکم صحیحه معاویة بن عمار و به اطلاق این صحیحه حکم ضعی احرام از جحفه برای مدنی صحت است. شاهد بر این جمع صحیحه حلبی است قال سألت أباعبدالله علیه السلام من أین یحرم الرجل إذا جاوز الشجرة فقال من الجحفة و لایجاز الجحفه إلا محرما. امام استفسار نکردند که عالم بوده یا جاهل، متمکن از رجوع هست یا نه؟ فقط فرمودند از جحفه بدون احرام نگذرد. پس حکم وضعی من تجاوز عن الشجرة بدون احرام هر چند عامدا حکم وضعی‌اش این است که از جحفه محرم شود.

نتیجه نکته هشتم: میقات شجره در حال اختیار میقات مدنی است و واجب است از شجره محرم شود لکن لو عصی و تأخّر و أحرم من الجحفة لازم نیست برگردد شجره و احرا از جحفه صحیح است.[2]

[1]. جلسه 74، مسلسل 674، چهارشنبه، 94.12.12.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته نهم:

آیا جواز تأخیر احرام تا جحفه برای مدنیین اختصاص دارد به دو عنوان که در روایات آمده است، مریض و ضعیف یا عنوان مشیر است به همه عذرهای عرفی؟ مثل گرم یا سرد بودن هوا. از کلام سید در عروه استفاده میشود ایشان مریض و ضعیف را در روایات عنوان مشیر گرفته‌اند برای مطلق ذوی الأعذار، در معتبره ابوبکر حضرمی که آمده بود و قد رخص لمن کان مریضا أو ضعیفا أن یحرم من الجحفه عنوان مشیر است. در مقابل سید صاحب عروة محقق خوئی در معتمد جلد 2 صفحه 337 می‌فرمایند ذوی الأعذار را به سه قسم می‌توان تقسیم کرد:

1ـ مریض و ضعیف، که نص می‌گیود لازم نیست از شجره محرم شوند و احرام از جحفه کافی است.

2ـ کسانی که احرام از شجره برای آنها ضرری یا حرجی است،[3] از طرفی دلیل لاضرر و لاحرج احرام از شجره را برای اینها رفع می‌کند، لکن لاحرج نمی‌تواند اثبات کند پس لازم است از جحفه محرم شود، زیرا أدله‌ای مانند لاحرج و لاضرر نافی حکم هستند نه مثبت حکم، لذا لاحرج می‌گوید بر زید احارم از شجره لازم نیست،  آن وقت به صحیحه علی بن جعفر تمسک می‌کنیم و می‌گوییم بر این فرد احرام از جحفه لازم است به این بیان که صحیحه علی بن جعفر مفادش این بود که مدنی از ذی الحلیفة و جحفه محرم شود دال بر تخییر بود به حکم این روایت می‌گوییم بر این فرد که احرام از شجره حرجی است یعنی یک عِدل از وجوب تخییری ساقط شد با لاحرج و لامحاله عدل دیگر ثابت است، واجب است معینا از جحفه محرم شود فعلیه در مورد ضرر و حرج احرام از شجره با لاحرج رفت و احرام از جحفه به حکم صحیحه علی بن جعفر ثابت است.[4]

3ـ می‌فرمایند اگر مکلف نه مریض بود نه ضعیف بود و نه ضرر و حرج بود بلکه حوائج عرفی بود مانند گرم یا سرد بودن هوا، دلیل نداریم بر جواز تأخیر احرام تا جحفه لذا حمل معتبره أبی بکر حضرمی که عنوان مریض و ضعیف آمده بود بر مثال خلاف ظاهر است، دلیل دیگری در حوائج عرفیه بر جواز تأخیر نداریم لذا درد حوائج عرفیه واجب است احرام از شجره و حکم وضعی هم همین است لذا فتوا می‌دهند اگر کسی در این موارد از جحفه محرم شود فائده ندارد و باید برگردد از شجره محرم شود.

عرض می‌کنیم: اما این نکته که معتبره أبی بکر حضرمی را نمی‌شود عنوان مشیر دانست بر سایر أعذار عرفیه مطلب صحیحی است، این روایت حکم جواز تأخیر را روی مریض و ضعیف برده است، بدون قرینه ما حمل کنیم این دو عنوان را بر عنوان مشیر و بگوییم مقصود مطلق أعذار عرفی است قابل قبول نمی‌باشد و این نکته ایشان صحیح است. اما اینکه در مورد ضرر و حرج باز لاضرر و لاحرج رافع احرام از شجره است این هم نکته صحیحی است، و اینکه لاحرج نمی‌تواند مثبت حکم باشد بگوید پس احرام از جحفه است این هم مطلب صحیحی است و در مباحث اجاره اشاره کردیم در مباحث خیارات که بعضی برای اثبات خیارات به لاضرر تمسک می‌کردند گفتیم لاضرر مثبت حکم نیست بلکه صرفا نافی حکم است اما اینکه فرمودند احرام مورد ضرر و حرج از جحفه صحیح است به حکم صحیحه علی بن جعفر صدور این کلام از ایشان عجیب است. ایشان در مبحث سابق تصریح کردند صحیحه علی بن جعفر احرام من الجحفه مقید است به حالت مرض و ضعف پس عِدل واجب تخییری نیست به حکم مقیدات صحیحه علی بن جعفر را تصریح کردند که یعنی المریض و الضعیف یحرم من الجحفه پس چگونه اینجا شما در موردی که احرام حرجی و ضرری است مرض و ضعف هم نیست علی الفرض چون اینها شدند قسم سوم، چگونه در این قسم سوم به اطلاق صحیحه علی بن جعفر تمسک کردید، به تصریح شما شامل این مورد نمی‌شود، لذا شما نمی‌توانید به صحیحه علی بن جعفر تمسک کنید و نیاز به إقامه دلیل دیگر بر مسأله است.

به نظر ما در جمع بندی این مسأله از جهتی توجه دارید که ما بین حکم تکلیفی و حکم وضعی فرق گذاشتیم، پس از نظر حکم وضعی به نظر ما در کل این موارد ثلاثه حتی در صورت علم و عمد اگر تجاوز کرد از مسجد شجره بدون احرام و از جحفه محرم شد معصیت کرده اما احرامش صحیح است، شاهد بر این معنا هم حدیث سوم از باب ششم مواقیت صحیحه حلبی است که آمده است: من أین یحرم الرجل إذا جاوز الشجرة قال من الجحفه. از نظر حکم تکلیفی هم مریض و ضعیف را نص خاص می‌گوید گذشتن از شجره بدون احرام معصیت نیست و مورد ضرر و حرج هم لاضرر و لاحرج رافع وجوب است پس بدون احرام از شجره بگذرد معصیت نیست لکن ذوی الأعذار عرفی اگر ضعیف نیست و مریض نیست و ضرر و حرج نیست هوا سرد یا گرم است ماشین غیر مسقف پیدا نمی‌شود یا باید پول بدهد و به جهت این عذرهای عرفی احرام را به تأخیر انداخت معصیت کار است هر چند احرامش از جحفه صحیح است.

نکته دهم:

آخرین نکته در بحث میقات شجره این است که فقهاء که تأکید می‌کنند باید مدنی از شجره محرم شود روشن است مقصود برای کسی است که می‌رود مکه و می‌خواهد وارد حرم و که بشود و اعمال انجام دهد اما اگر کسی از مدینه می‌خواهد برود جده و کاری دارد هر چند برای خرید، از مدینه مستقیم به مکه نمی‌شود و می‌خواهد ابتدا برود جده، بر این فرد عبور از شجره بدون احرام هیچ مشکلی ندارد لذا می‌تواند چون قصدش ورود به مکه نیست فعلا بدون احرام میرود جده و چنانکه بعض اعلام موجود میگویند از خود جده به نذر محرم شود یا اینکه از محاذات محرم شود که بحثش خواهد آمد.[5]

اگر کسی با هواپیما می‌خواهد از مدینه به جده برود اینجا در مبحث محاذات خواهیم گفت که محاذات عرفیه بر عبور هوایی صادق نیست. لذا از مدینه با هواپیما می‌تواند برود جده و عبور از میقات و محاذی میقات نداشته سپس از جده برود جحفه محرم شود یا از مدینه با هواپیما برود طائف و بعد برود قرن المنازل محرم شود اشکالی ندارد.

مباحث و نکات دهگانه میقات ذی الحلیفة تمام شد.

بحث محاذات را یکجا برای همه مواقیت بررسی خواهیم کرد. میقات بعدی وادی عقیق یا عقیق است که خواهد آمد.

[1]. جلسه 75، مسلسل 675، شنبه، 94.12.15