A A A

میقات ششم: محاذات

مسأله چهارم: میقات ششم، محاذات حکماً

عبارت تحریر: من لم یمر علی أحد المواقیت جاز له الإحرام من محاذات أحدها. در مسأله چهارم محاذات را که مهم و مبتلابه است حکما و در مسأله پنجم هم موضوعا بررسی می‌کنند.

دلیل بر میقات بودن محاذات

دو دلیل در کلمات فقهاء مطرح شده البته در کلمات بعضی از فقهاء اجماع هم به عنوان یک دلیل مورد اشاره قرار گرفته که ما به مناسبت در این بحث که آیا شهرت قدمائیه بر اینکه محاذات أحد المواقیت است وجود دارد یا نه، آن را نقد خواهیم کرد.

دلیل اول: إلغاء خصوصیت

دلیل اول تمسک به إلغاء خصوصیت است با استفاده از روایتی که در رابطه با مسجد شجره وارد شده است. وسائل الشیعة باب هفتم از ابواب مواقیت حدیث یکم حسن بن محبوب عن عبدالله بن سِنان قال قال علیه السلام من أقام بالمدینة شهراً و هو یرید الحج ثم بدا له أن یخرج فی غیر طریق أهل المدینة الذی یأخذونه فلیکن احرامه من مسیرة ستة أمیال فیکون حذاء الشجرة من البیداء. همین حدیث با مختصر تغییری توسط شیخ صدوق مسندا عن حسن بن محبوب عن ابن سنان نقل شده است که مطمئنیم روایت واحده است.[3]

(روایت را ببینید، سپس نگاه صاحب جواهر و مرحوم حکیم را ببینید سپس نگاه محقق خوئی در معتمد را ببینید.)

[1]. جلسه 84، مسلسل 684، شنبه، 95.01.21.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

امام علیه السلام در روایت عبدالله بن سنان فرمودند این فرد شش میل که در مسیر منتخب خودش به طرف مکه برود در محاذات شجره از بیداء است و از همانجا محرم شود. بعض فقهاء در دو جهت از این حدیث إلغاء خصوصیت می‌کنند:

جهت اول: حضرت فرمودند کسی که یک ماه در مدینه مانده و قصد اولیه‌اش این بوده که از طریق شجره برود حج، اینها را ملغی می‌کنیم و می‌گوییم شامل کسی که چنین قصدی هم نداشته می‌شود.

جهت دوم: محاذات شجره خصوصیتی ندارد لذا می‌گوییم محاذات هر میقاتی میقات است.

محقق خوئی به این إلغاء خصوصیت اشکال می‌کنند و می‌فرمایند إلغاء این خصوصیت به چه دلیل است؟ روایت حاوی سؤال سائل نیست که بگویید مردم، زمان سؤال خصوصیات غیر دخیله را هم ذکر می‌کنند[3] بلکه این خصوصیات مذکور در موضوع کلام امام است که می‌فرمایند من أقام بالمدینة شهرا و هو یرید الحج ثم بدا له أن یخرج فی غیر طریق أهل المدینة. لذا محقق خوئی در مقام إفتاء می‌فرمایند این روایت اختصاص دارد به همین مورد خاص و مدنی هم نمی‌تواند این کار را بکند.

محقق خوئی می‌فرمایند إلغاء خصوصیت در جهت دوم هم ادعای بلادلیل است. میقات امر تعبدی شرعی است و جالب است که می‌فرمایند در روایات کثیره آمده است که رسول الله مواقیتی را تعیین فرمودند که لاینبغی لأحد أن یتعدی منها إلی غیرها. فقط محاذی یک مورد خاص استثناء شده است.

به نظر ما یک اشکال دیگر در حدیث است که دقت در آن و مقارنه نقل کلینی و نقل شیخ صدوق سبب اجمال روایت می‌شود و حتی در خصوص مورد هم تمسک به روایت مشکل دارد. در نقل شیخ کلینی امام می‌فرمایند شش میلی مدینه برود فیکون حذاء الشجرة من البیداء. ما قبلا اثبات کردیم[6] که بیداء میقات است مانند مسجد شجره. روایت طبق نقل شیخ کلینی اصلا نمی‌خواهد بگوید از محاذی میقات محرم شوید بلکه می‌گوید این فرد شش میل که از مدینه بیرون رفت در بیداء است محاذی مسجد شجره و بیداء میقات است و مشکلی ندارد این فرد. مؤید این معنا آن است که از تاریخ استفاده می‌شود دو طریق از مدینه به مکه بوده است یکی عبور می‌کرده به شجره و یکی به شجره نمی‌رفته بلکه مستقیم به بیداء می‌رفته است. و حضرت می‌فرمایند حذاء شجره بیداء می‌شود. اما طبق نقل شیخ صدوق پاسخ امام به شکل دیگر است و چنین آمده که فإذا کان حذاء الشجرة و البیداء مسیرة ستة أمیال فلیحرم منها. گویا طبق این نقل امام می‌خواهند بفرمایند اگر کسی از غیر طریق متعارف شش میل از مدینه بیرون رفت و مقابل شجره و بیداء قرار گرفت یعنی مقابل میقات نه در میقات از آنجا محرم شود. طبق نقل شیخ صدوق با برداشتهای سابق ما حدیث دال بر محاذات شجره و بیداء است. حدیث می‌گوید شش میل از مدینه گذشت و در محاذات شجره و بیداء قرار گرفت از آنجا محرم شود یعنی از محاذی میقات. ما نمی‌دانیم روایت واحده که عبدالله بن سنان از امام نقل کرده است کدام کلیشه بوده است، فیکون حذاء الشجرة من البیداء یعنی این فرد در مقابل مسجد شجره است از بیداء مشکلی ندارد و در میقات است و از آنجا محرم شود یا روایت میگوید محاذی شجره و بیداء از أرض دیگر محرم شود که محاذی میقات می‌شود، لذا به نظر ما اصلا روایت مجمل است و ساقط عن الحجیة است حتی به روایت برای محاذی میقات شجره هم نمی‌توان استدلال نمود.

دلیل دوم: عدم ردع اهل بیت

مرحوم محقق داماد در کتاب الحج صفحه 616 و بعض اعلام موجود حفظه الله از تلامذه ایشان می‌فرمایند إلغاء خصوصیت صحیح نیست، روایت می‌گوید محاذات شجره نه سایر مواقیت. دلیل ایشان این است که می‌فرمایند از جهتی اهل سنت از قدیم الأیام احرام از محاذات مواقیت را مشروع می‌دانسته‌اند، اگر در طریقه اهل البیت محاذات میقات، میقات نبود باید با این روش و فتوا مخالفت می‌کردند و به شیعیان می‌گفتند از محاذات محرم نشوید، اهل بیت نه تنها ردع نکرده‌اند بلکه در صحیحه عبدالله بن سنان فی الجمله محاذات شجره را هم میقات دانسته‌اند. از عدم الردع نظریه اهل سنت کشف می‌کنیم اهل بیت هم محذات میقات را میقات می‌دانسته‌اند. بعد اشاره می‌کنند در مواردی که اهل بیت مخالف با نظر اهل سنت بوده‌اند در همین باب حج به تقابل با آنها برخواسته‌اند. مثلا اهل سنت برای حج افراد هم میقات را مکه می‌دانستند در حالی که اهل بیت می‌گفتند بروید به ادنی الحل و جعرانه محرم شوید.

[1]. جلسه 85، مسلسل 685، یکشنبه، 95.01.22.

[6]. در جلسه 64، مسلسل 664، یکشنبه، 94.11.25.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

عرض می‌کنیم: لاینقضی تعجبی از این محققین که چگونه چنین استدلالی مطرح کرده‌اند. زیرا:

اولا: مگر فتاوای فقهاء اهل سنت را شیعه عمل می‌کرده‌اند علی القاعدة یا احتمال تعبد شیعیان به فتاوای آنها می‌رفته است که اهل بیت باید فتاوا و أنظار آنان را نفی کنند. وقتی قاعده کلی در مذهب اهل بیت چنین است که ضلّوا و أضلّوا، آیا نیاز هست در یک یک مواردی که مشهور اهل سنت بر یک حکم فقهی هستند ردع شود.[2]

قیاس این عدم ردع در فتاوای اهل سنت با عدم الردع در بناء عقلا هم، عجیب است. در مبحث بناء عقلاء بحث این است که عقلاء بما هم عقلاء به جهت مصالح عقلائیه در امور زندگی‌شان مشیی را انتخاب می‌کنند و بطبیعة الحال شیعه هم بما هم من العقلاء این مشی را خواهند داشت، لذا اگر شارع ردع نکند کاشف از رضایت شارع است که شما به همین شیوه عقلائیه عمل کنید. آیا می‌توان گفت اگر فتوای عمر و أبوحنیفة در کلامی ردع نشده بود علامت این است که شما به آن فتوا عمل کنید آن هم کسانی که قبلا گفته‌اند ضلّوا و أضلّوا.[3]

ثانیا: ردع از این نظریه اهل سنت هم واقع شده است. روایات کثیره‌ای در بحث میقات داریم که وقّت رسول الله مواقیت بعد در ذیل دارد که و لاینبغی لأحدٍ أن یرغب عن مواقیت رسول الله. صحیحه علی بن جعفر: وقّت رسول الله مواقیت تا اینجا می‌رسد که فلیس لأحد أن یعدو من هذه المواقیت إلی غیرها. روشن است که محاذات المیقات غیر از آن پنج مورد است.[4]

جالب این است که از غیر این مواقیت ردع هم در روایات اهل البیت شده است شاهدش هم این است که در صحیحه أبی أیوب خزاز معلوم می‌شود در زمان اهل بیت ساختنی هایی در بحث میقات بوده که به نظر ما همین محاذات است، او از امام سؤال میکند حدّثنی عن العقیق أوقتٌ وقّته رسول الله أو شیء صنعه الناس؟ معلوم می‌شود درست‌کردنی‌هایی بوده و معلوم می‌شود مواقیت پنج مورد بوده که برای این مورد می‌آید سؤال می‌کند.

دلیل سوم: اجماع یا شهرت

در برخی از کلمات به شهرت یا اجماع به دو بیان در این مسأله تمسک شده است.

بیان اول: در کلمات بعضی آمده مشهور در صحیحه ابن سنان الغاء خصوصیت کرده اند و نظر مشهور معتبر است.

بیان دوم: اجماع داریم محاذات المیقات میقاتٌ و اجماع تعبدی هم حجت است.

عرض می‌کنیم: نه شهرت بر إلغاء خصوصیت و نه اجماع تعبدی قطعا وجود ندارد.

در کلمات قبل از شیخ طوسی در کلمات فقهاء متقارب عصر غیبت مانند شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ صدوق هیچ اشاره‌ای به اینکه محاذات میقات هم میقات باشد نیامده. جالب است که در مواردی در کلمات اینان کاملا در مقام بیان هستند و مواقیت را توضیح می‌دهند و مسأله محاذات مورد نیاز مردم هم هست مخصوصا مسیر دریایی به حج بسیار شایع بوده و از میقاتی هم نمی‌گذشته‌اند، لذا اگر محاذی میقات، میقات می‌بود آیا لازم نبود مردم که در ساحل پیاده شدند دوباره برگردند برود میقات.، باید ذکر می‌کردند. شیخ مفید در مقنعه مواقیت خمسه را ذکر می‌کند بعد می‌فرماید هذه المواقیت هی لجمیع اهل الأمصار علی اختلاف بلادهم، فإنهم لایصلون إلی مکة إلا من طریق هذه البلاد الذی جعل رسول الله المواقیت لأهلها، بعد تصریح می‌کنند که من کان منزله وراء المیقات باید برود به میقات محرم شود و من کان منزله دون المیقات از منزلش محرم شود، اگر محاذات میقات بود باید اینجا اشاره می‌شد.[5]

کلمات سید مرتضی در جمل العلم و العمل و انتصار کلمات ابن زهره در غنیه و ابن براج و الوسیله الی نیل الفضیله را مراجعه کنید نامی از میقات بودن محاذات حتی در مسجد شجره نمی‌برند.[6]

[1]. جلسه 86، مسلسل 686، سه شنبه، 95.01.24. دیروز سوم رجب 1437 و شهادت امام هادی علیه الصلاة و السلام بود.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

مرحوم علامه حلی کلامی را از ابن جنید نقل می‌کند که هر چند نام محاذات برده نشده اما ممکن است حمل شود بر اینکه محاذی أقرب المواقیت بمکه را معتبر می‌دانند. بله شیخ طوسی در مبسوط و ابن ادریس در سرائر فتوا می‌دهند که احرام از محاذات مجزی است شیخ طوسی در مبسوط: إذا حاذی الإنسان أحد هذه المواقیت أحرم من ذلک الموضع إذا لم یجعل طریقه إحداها. علامه در بعض کتبشان فتوا می‌دهند محاذی میقات میقات است. محقق اول در شرایع می‌فرمایند: و لو حج علی طریق لایفضی إلی أحد المواقیت قیل یحرم إذا غلب علی ظنه محاذاة أقرب المواقیت إلی مکة. شهید ثانی در مسالک می‌فرمایند محاذات مواقیت برای احرام معتبر است لصحیحة عبدالله بن سنان.

با توجه به انظار فقهاء دو نکته را باید توجه شود:

1ـ اجماعی بین فقهاء شیعه بر احرام از محاذات وجود ندارد. قبل از شیخ طوسی که کسی چنین نمی‌گوید بعض فقهاء هم که دارند محقق در شرایع میگوید قیل یحرم إذا غلب علی ظنه محاذاة أقرب المواقیت إلی مکة. پس اثبات اجماع در مسأله بر عهده مدعی آن است.

2ـ ادعا شهرت شده در إلغاء خصوصیت از صحیحه عبد الله بن سنان.

عرض می‌کنیم: اولا: قبل از شیخ طوسی أحدی از محاذاة سخن نگفته است که دلیل آن را إلغاء خصوصیت از صحیحه بداند. ابن جنید هم به نقل علامه که فهمیده می‌شود محاذات أقرب المواقیت، استدلال نکرده است و شیخ طوسی و دیگران هم دلیل ذکر نکرده اند که صحیحه ابن سنان باشد. ثانیا: اگر یکی دو فقیه آن هم نه از قدماء استدلال کرده باشند برای محاذات به إلغاء خصوصیت، شهرت را ثابت نمی‌کند.

به نظر ما أدله‌ای که اقامه شده بر اینکه محاذی میقات میقات است این مطلب را اثبات نمی‌کند.

پس اینکه مرحوم امام می‌فرمایند در مسأله چهار تحریر که محاذی میقات، میقات است، نسبت به سایر مواقیت که اصلا محاذات معتبر نیست و نسبت به مسجد شجره هم نگاهمان این است که اگر کسی احرام بست از محاذات شجره أحوط وجوبی این است که در میقات دیگر مانند جحفه تجدید احرام کند و به احرام در محاذات شجره هم اکتفا نکند.

مسأله پنجم: موضوع شناسی محاذات میقات

از نگاه ما این مسأله یک بحث فرضی است. اگر فرض کنیم صحت احرام از محاذات میقات را که عموما دلیل آقایان إلغاء خصوصیت از صحیحه عبدالله بن سنان است . قائلین به محاذات تفاسیری در معنای محاذات بیان کرده‌اند که به بعض آنها اشاره می‌کنیم:

سید صاحب عروه دو تعریف بیان می‌کنند:

تعریف اول: و تتحقق المحاذاة بأن یصل فی طریقه إلی مکه إلی موضع یکون بینه و بین مکة باب و هی بین ذلک المیقات و مکة بالخط المستقیم. محشین عروة محقق نائینی، مرحوم بروجردی، مرحوم گلپایگانی و مرحوم حکیم در مستمسک می‌گویند ظاهرا در این عبارت یا سقط است یا تحریف است. محقق نائینی می‌فرمایند در این عبارت تصحیف شده یا در چاپخانه یا از سوی نسّاخ. کلمه باب در این تعریف تصحیف مسافت است لذا تعریف چنین است: محاذات آن است که کسی در میسر مکه به جایی برسد که مسافت بین او و مکه همان مسافت بین مکه و میقات باشد. مکه را مرکز یک دائره حساب کنید که خط دائره با شجره تلاقی کند خط مستقیم بین مکه و شجره، محاذی آن است که انسان در مسیری که به طرف مکه حرکت می‌کند به جایی برسد که اگر از آن جا یک خط فرضی مستقیم به مکه کشیدند فاصله‌اش به اندازه مسجد شجره تا مکه باشد. مثلا فرض کنید این دائره‌ای که کشیده شده مرکز دائره مکه است در شمال مکه با یک خط مستقیم شجره است با چهارصد و شصت کیلومتر فاصله، حال اگر در این دائره از مسجد شجره صد و هشتاد درجه تغییر جهت دهید و در جنوب مسجد شجره بایستید و خط مستقیم به طرف مکه بکشید فاصله تان تا مکه به همان اندازه فاصله شجره تا مکه است اما شجره مقابل شما است در شمال و شما در جنوب قرار دارید و فاصله یکی است.[5] طبق تعریف سید صاحب عروة محاذات بر آن صادق است.

به نظر ما این تعریف عرفی نیست . مرحوم بروجردی هم نظیر توجیه محقق نائینی برای کلام سید صاحب عروة ذکر کرده اند که به نظر ما مشابه کلام محقق نائینی است و اشکال دارد.

تعریف دوم: سید صاحب عروه می‌فرمایند و بوجهٍ آخر (ظاهرش این است که به عبارت دیگر) أن یکون الخط من موقفه إلی المیقات أقصر الخطوط فی ذلک الطریق.

این تعریف هم ظاهرش این است که کسی که به میقات برخورد نمی‌کند مسیرش به طرف مکه است در مسیری که دارد به طرف مکه می‌رود خطوط فرضی بین او و بین میقات فرض کنید در مسیر خودش خطوط فرضی بین انسان در آن مواضع و بین میقات است هر وقت رسید به مکانی که در آن أقصر الخطوط به میقات بود یعنی اگر یک خط از آن مکان خط مستقیم به میقات کشیدیم کمترین فاصله را با میقات داشت میگوییم محاذات.

این تعریف هم عجیب است و به نظر ما عرفی نیست. چگونه محاذات را تعریف می‌کنند:

اولا: عبارتشان که می‌گویند به وجهٍ آخر یعنی میخواهند به عبارت دیگر بگویند نه دو تعریف متغایر. یعنی شما مواردی را که طبق تعریف اول روی نقشه پیاده کنید طبق تعریف دوم محاذات نیست. مواردی طبق تعریف دوم محاذات است اما طبق تعریف اول محاذات نیست. لذا وجه آخر نمی‌شود.

أضف إلی ذلک اینجا بیایید نقشه را تغییر دهید و یک دائره‌ای با مرکزیت مکه ترسیم کنید که محیطش از شجره بگذرد خط دائره دور مکه بکشید که از روی شجره عبور کند این دائره را به چهار قسمت تقسیم کنید که هر قسمت میشود 90 درجه برای تسهیل در امر دوباره این نود درجه را نصف کنید 45 درجه فاصله بین فرد و میقات است این مسیر 45 درجه خطوط موازی از هر درجه به میقات بکشید در برخی از این خطوط عرفا کسی که بایستد میقات سمت چپ او است مثلا به محاذات دقیق و عرفی اما اقصر الخطوط نیست در بعض موارد فاصله اقصر الخطوط است اما محاذات عرفیه نیست. بنابراین دو تعریف سید صاحب عروة وجه محصلی ندارد و مقصودشان هم اجمال دارد.

محقق نائینی، مرحوم بروجردی و مرحوم امام تعاریف دیگری دارند که اشاره خواهیم کرد.

[1]. جلسه 87، مسلسل 687، چهارشنبه، 95.01.25.

[5]. مقرر: مقصود آن است که اگر سوزن پرگار را بر مکه قرار دهیم و دهانه پرگار را به اندازه فاصله مکه تا شجره باز کنیم خطی که دور تا دور مکه کشیده می‌شود محاذات است که در تمام اطراف فاصله یکی خواهد بود.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته: معنای لغوی محاذاة

قبل از پرداختن به سایر تعاریف یک نکته را در معنای لغوی محاذات اشاره می‌کنیم.

ماده حذی و حاذی حذاءً و محاذاةً در لغت به معنای جلس بحذائه و جنبه است نه در مقابل و پشت سر. معمولا این کلمه در روایات باب صلاة بکار می‌رود که هل المرأة تصلی بحذاء الرجل؟ یا می‌گوید پشت سر امام جا نبود امام می‌فرمایند لابأس بأن یصلّی بحذاء الإمام. پس حذاء المیقات یعنی مکانی که انسان ایستاده در کنار میقات است، سمت چپ یا راستش میقات است.

تعریف سوم: با توجه به این نکته، تعریف محقق نائینی که مشهور فقهاء متأخر . جمعی از اعلام موجود هم پذیرفته‌اند و به بیانهای مختلف مطرح کرده‌اند این است که در حاشیه عروه می‌فرمایند: و الأولی أن یُقررّ ضابط المحاذاة بأن تکون مکة المعظمة علی جبهة المستقبل لها[2] و المیقات علی یمینه أو یساره بالخط المستقیم. انسانی که به طرف مکه می‌رود به مکانی برسد که از سمت راست یا چپ او یک خط مستقیم بکشند به میقات بخورد. در بعض عبارتها چنین توضیح داده شده که در موضعی که حاجی در آن موضع قرار دارد در رأس زاویه قائمه‌ای باشد که یک خط او به طرف مکه است و خط سمت راست یا چپ این زاویه به طرف میقات است.

مرحوم امام هم در تحریر تقریبا همین تعریف را می‌گویند با این عبارت که یصل فی طریقه إلی مکة إلی موضع یکون المیقات علی یمینه أو یساره بخط مستقیم بحیث لو جاوز منه یتمایل المیقات إلی الخلف.

مرحوم امام می‌فرمایند اینکه می‌گوییم از سمت راست یا چپ او یک خط مستقیم فرضی به طرف میقات کشیده شود دقت هندسی و عقلی لازم نیست، بلکه نگاه عرفی کافی است.

عرض می‌کنیم: مشکلی در این تعاریف است که به نظر ما با معنای لغوی روایی محاذات ملائم نیست. فرض کنید شخصی وارد طائف شده با هواپیما و بدون گذشتن از وادی السیل الکبیر و گذشتن از یلملم از طرق ساحلی آمده فاصله سی کیلومتری مکه ایستاده است. بدون شبهه می‌تواند یک زاویه قائمه فرض کند و یک خط سمت راست زاویه قائمه چهارصد و شصت کیلومتر به مسجد شجره می‌خورد و خط مستقیم و روبرویش به مسجد الحرام می‌خورد، تعاریف مشهور هم بر این کیفیت صادق است اما عرف می‌گوید کسی که یس کیلومتری مکه است بخواهد محرم شود عرف می‌گوید چرا اینجا می‌خوهای محرم شوی جواب دهد محاذی شجره هستم عرف نمی‌پذیرد.

به نظر ما در محاذات انسان حذاء، جنب و به إزاء یک شیء قرارگیرد قرب أخذ شده است.[3] پس اینکه فرموده‌اند سمت راست یا چپ باشد از جهت جنب بودن صحیح است اما اینکه قرب أخذ نشده در تعریف محاذات صحیح نیست.

مرحوم حکیم از معنای لغوی این کلمه دست برمی‌دارد و می‌فرمایند الظاهر أن القرب و البعد لادخل لهما فی ذلک لذا می‌فرمایند کما تصدق محاذاة با قرب تصدق با قرب، لکن از صحیحه عبدالله ابن سنان استفاده می‌کنیم که حذاء المیقات یعنی نزدیک میقات زیرا حضرت فرمودند از مدینه حرکت کن به إتجاه مکه برو، شش میل که از مدینه گذشتی محاذی میقات می‌شود، این مثال با قرب مسافت صدق می‌کند. لذا از مثال مورد استفاده امام استفاده می‌کنیم که قرب مسافت در محاذات شرط است فالتعدی إلی مطلق المحاذاة العرفیة محتاج إلی دلیل.

عرض می‌کنیم: اگر نقل عبدالله بن سنان صحیح باشد که بحذاء الشجره و البیداء امام می‌خواهند مصداق حذاء را بیان کنند لذا همه آن خصوصیات را می‌گویند بعد با فاء نتیجه و تفریع می‌گیوند پس این فرد بحذاء شجره است پس روایت هم معنای عرفی را بیان می‌کند که اگر شش کیلومتر رفتی مسیر مدینه به مکه را و به خود شجره برخورد نکردی در حذاء شجره و بیداء هستی. لذا حدیث هم می‌خواهد همان معنای قربی را که در لغت در محاذاة اشراب شده بیان کند نه چیز دیگر.

فعلیه با این نگاه ما هر چند ما برای محاذات میقات حکم خاصی قائل نیستیم و میقات نیست مع ذلک اگر ثابت کردیم محاذات میقات، میقات است لامحاله در معنای محاذات قرب أخذ شده لذا باید بگوییم أن یصل فی طریقه الی مکه إلی موضع قریب من المیقات بحیث یکون المیقات علی یمینه أو یساره.

تعجب است از مرحوم بروجردی که بعد از بیان دو تعریف سید صاحب عروه و اشکال به آن، چنین تعریف می‌کنند که الظاهر کفایة المحاذاة العرفیة و هی أوسع من ذلک، محاذات عرفیه از تعریف سید صاحب عروة أوسع است.

عرض می‌کنیم سید صاحب عروة گونه‌ای تعریف کردند که صد و هشتاد درجه نقطه مقابل میقات را هم شامل شد دیگر اوسع از این چگونه ممکن است.

ذیل بحث به چند نکته کوتاه اشاره می‌کنیم:

نکته اول:

 از کلمات برخی از فقهاء استفاده می‌شود که محاذات میقات اختیاری نیست اما میقات اضطراری هست.

عرض می‌کنیم: أدله‌ای که برای محاذات ذکر شد از جمله صحیحه ابن سنان و دلیل محقق داماد اطلاق داشت. اگر هم این دو دلیل را قبول نداشتیم بدل اضطراری بودن محاذات از میقات دلیل خاص می‌خواهد، و دلیلی هم نداریم.

[1]. جلسه 88، مسلسل 688، شنبه، 95.01.28.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نکته دوم:

علی فرض اینکه محاذات میقات احرام باشد آیا محاذات از فوق و هوایی را هم که ممکن باشد حفظ محاذات، شامل می‌شود؟[2] مرحوم امام در تحریر می‌فرمایند و یشکل الإکتفاء بالمحاذاة من فوق کالحاصل لمن رکب الطائرة لو فرض إمکان الإحرام مع حفظ المحاذاة فیها، فلا یترک الاحتیاط بعدم الاکتفاء بها.

مرحوم گلپایگانی در حاشیه عروة می‌فرمایند و الظاهر کفایة الإحرام فی الطیّارة فوق المیقات إذا أحرز و تمکّن من الإحرام فیها.[3]

اصل بحث این است که بدون شک بر فردی که در آسمان موازی میقات است فوق المیقات اطلاق می‌شود، اما همه بحث این است که آیا بر این فرد حذاء المیقات اطلاق می‌شود یا خیر؟ حذاء که در صحیحه آمده بود معنا کردیم در لغت به حذاء الشیء أی بجنبه، همه بحث این است که اگر حذاء به معنای در طرف یمین و یسار شیء باشد اگر شیءای فوق شیء دیگر باشد آیا حذاء بر آن اطلاق می‌شود یا خیر؟ به نظر ما این اطلاق صحیح است یعنی این خط مستقیم که مکانی را با مکانی همسو قرار می‌دهد یمین و یسار در وقتی حذاء است که انسان روی زمین و است و می‌خواهد مرادف آن قرار گیرد، می‌گویند جلوتر از آن باشی از آن گذشته‌ای و اگر عقب‌تر باشی به آن نرسیده‌ای، پس حذاء آن یعنی طرف یمینش باشی یا یسار آن می‌شود حذاء، اگر در جهت فوق حساب کنیم باز هم حذاء معنا دارد، یک کیلومتر قبل از مسجد شجره است در آسمان و خط مستقیمی بکشند این خط یک کیلومتر قبل از شجره است و به حذاء آن نیست دو کیلومتر برود جلوتر و خط مستقیم به زمین بکشند بعد از شجره است و تجاوز عنه، اگر در آسمان در مکانی باشد که خط مستقیم آن به مسجد شجره برسد حذاء صادق است. لاقبله و لابعده. اینکه بعض المحققین گفته است که در جو اطلاق می‌شود بر او فوق المیقات نه بحذاء المیقات، صحیح نیست زیرا مانعة الجمع نیست، مگر شما در زمین سمت راست شجره باشید به شما می‌گویند علی یمین الشجرة اما محاذی هم اطلاق می‌شود همچنین در سمت چپ، اینجا هم فوق الشجرة سه حالت پیدا می‌کند گاهی فوق است قبل از شجره است و گاهی فوق است بعد از شجره است و گاهی فوق است اما بحذاء الشجره است. مؤید این معنا مرسله ابن الولید است که حتی برای استدلال کافی است. لمّا أسری برسول الله الی السماء فصار بحذاء الشجره. اگر روایت باشد یعنی امام صادق استعمال کرده و اگر هم روایت نباشد روات استعمال می‌کنند که وقتی پیامبر به معراج رفت به حذائ شجره رسید. پس معلوم می‌شود به فوق هم حذاء اطلاق می‌شود.

لذا اشکال مرحوم امام وارد نیست و حق با مرحوم گلپایگانی است.[4]

نکته سوم: بررسی محاذات جدّة

جمع کثیری از علماء می‌فرمایند در محاذات فرقی بین برّ و بحر در جواز احرام نیست. اصل این نکته صحیح است که محاذی بودن فرقی ندارد در دریا یا خشکی. لکن در کلمات بعضی مانند مرحوم ابن ادریس آمده است إن میقات أهل مصر و من صعد البحر جدة. این کلام ظاهرش این است که گویا جدة یکی از مواقیت است با اینکه أحدی از شیعه و اهل سنت نگفته است. لذا چنانکه صاحب جواهر اشاره دارند می‌فرمایند مقصود ابن ادریس از میقات بودن جدة، لأجل المحاذات است. این بحث در گذشته مثمر ثمر بود چون طریق بحر فراوان مورد استفاده بود. امروز اهمیت این بحث بیشتر شده زیرا هم طریق بحر عامر است و هم فرودگاه جدة و مبنی الحجاج جمع کثیری از حجاج را از أوطانشان به آنجا وارد می‌کنند. لذا بحث جدی مطرح است که آیا شهر جدة و فرودگاه جده که به نام مبنی الحجاج معروف است محاذی میقات هست یا خیر؟[5]

هر چند این بحث نه حکم شرعی است و نه موضوع مستنبط است مانند بحث وطن که بررسی آن وظیفه مجتهد باشد بلکه وظیفه اهل اطلاع است لکن چون مسأله کثیر الإبتلاء بوده فقهاء هم اظهار نظر کرده‌اند. به سه نظر اشاره می‌کنیم:

نظریه اول: مرحوم امام در مناسک می‌فرمایند کسانی که با هواپیما به حج میروند و میخواهند بعد از حج به مدینه مشرف شوند احتیاط آن است که بدون احرام بروند به جده[6] از اهل اطلاع بپرسند اگر جده یا حده معلوم شد محاذی میقات است محرم شوند و الا بروند به میقات دیگر مانند جحفه و از آنجا محرم شوند.

نظریه دوم: محقق خوئی می‌فرمایند احرام از جده حتی با فرض محاذی بودن آن با میقات مجزی نیست.[7] بر حاجی لازم است به یکی از مواقیت برود

نظریه سوم: یکی از اعلام از مدرسه قم حفظه الله می‌فرمایند: با ملاحظه نقشه‌های جغرافیایی وسط شهر جده و سالن بزرگ فرودگاه قبل از پل بزرگ محاذی جحفه است و جحفه در طرف چپ محرم قرار می‌گیرد.[8]

یکی از اعلام نجف حفظه الله می‌فرمایند: با ملاحظه نقشه های جغرافیایی نقطه محاذی جحفه در جنوب شرقی جده واقع است و طبق این نظر کارشناسی فرودگاه جده محاذی نیست و طبق نظر احد الاعلام که سالن فرودگاه کافی بود اما طبق بعض اعلام نجف فرودگاه قبل میقات است . لذا تصریح میکنند با نذر میشود در فرودگاه جده محرم شود زیرا قبل میقات است.[9]

[1]. جلسه 89، مسلسل 689، یکشنبه، 95.01.29.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

موضوع شناسی محاذات جده ارتباط به مجتهد ندارد زیرا موضوع مستنبطه شرعیه هم نیست. لذا اگر هم مجتهدی نظری اعلام کرد مقلد او نمی‌واند تعبدا در تشخیص این موضوع به آن عمل کند مگر اینکه وثوق به کلام او و تحقیق کارشناسی او پیدا کند. تحقیقی که توسط بعض شیعیان منطقه و مدینه و مکه[2] که دو تحقیق انجام داده بودند، اعلام می‌کردند طبق نقشه‌های دقیق جده یا فرودگاه آن محاذی میقات نیست نه محاذی میقات جحفه است و نه محاذی میقات یلملم، در یکی دو سال قبل هم بعض فضلاء با بعض متخصصین سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی تحقیقی داشتند که این هم  با نقشه‌ها منتشر شده و نتیجه آن این است که طبق تعریف اعلام از محاذات که شخص به إتجاه مکه است یک خط مستقیم به مکه و سمت راست یا چپ او به میقات کشیده شود و او وسط زاویه قائمه قرار گیرد، سبق این نگاه زاویه قائمه 90 درجه داخل دریای سرخ است و فرودگاه جده و خود شهر جده بعد از محاذات میقات است. به شکلی که اگر کسی کنار فرودگاه جده بایستد روبه شهر مکه نسبت او به میقات یک زاویه منفرجه است با حدود 118 درجه و این مقدار در محاذات را حتی عرف هم تسامح نمی‌کند. لذا به تسامح عرفی هم نمی‌توان گفت فرودگاه جده محاذی میقات است. نسبت به یلملم هم فرودگاه جده یک زاویه حادّه سی درجه است نه زاویه قائمه پس طبق این تحقیقات و نظر اهل خبره که انسان وثوق به اقوال این دو گروه پیدا می‌کند. پس آنان که احرام از محاذات را کافی می‌دانند یا احرام از قبل محاذات را به نذر کافی می‌دانند فرودگاه جده نه محاذی است و نه منطقه‌ای است که با نذر احرام از آنجا صحیح باشد زیرا بعد محاذی میقات است. فعلیه وارد به شهر جده بحرا یا جوّا برای ورود به مکه احتیاج به رفتن به میقات خواهد داشت.[3]

نکته چهارم: کشف خلاف در میقات یا محاذات

سید صاحب عروه، مرحوم حکیم و محقق خوئی به نکته‌ای اشاره می‌کنند که اگر کسی بر اساس حجت معتبر احراز کرد محاذات میقات را و سپس کشف خلاف شد. همین نکته با همین ملاک بحث در خود میقات هم مطرح است. حاجی به نزدیک رابِغ رسید گفتند اینجا جحفه است و محرم شد و سپس کشف خلاف شد، یا در وادی مَحرم احرام بست و سپس کشف خلاف شد و گفتند السیل الکبیر میقات بوده، اینجا کشف خلاف به حجت معتبر صوری دارد که به دو صورت اشاره می‌کنیم:

صورت اول: از میقات یا محاذات نگذشته مجزی نیست

این فرد هنوز از محاذات یا میقات در فرض دوم نگذشته است مجال برای احرام باقی است فرض کنید برید البعث را گفتند وادی عقیق است و محرم شد و آمد در منطقه غمره کشف خلاف شد، لابد از احرام مجدد است از محاذات یا میقات. یا نزدیک مکه رسیده است گفته بودند جده محاذی میقات است و کشف خلاف شد، اینجا اشکالی نیست در اینکه اگر فرصت تدارک دارد عمل او مجزی نیست زیرا در اصول در بحث إجزاء به تفصیل بیان کرده‌ایم که أمارات و حجج شرعیة مخصوصا حجج امضائیه اگر کشف خلاف شد مجزی عن الواقع نیستند دلیلی که بینة یا خبر ثقه حجت است که امضاء بناء عقلاء است، عقلاء اینگونه امارات را در صورت کشف خلاف مجزی عن الواقع نمی‌دانند که شارع هم بگوید مجزی است، لذا در صورت اول بدون شک آنانی که می‌گویند امارات مجزی عن الواقع نیست اینجا یکی از مصادیقش هست و اماره در صورت کشف خلاف مجزی عن الواقع نیست.

محقق خوئی می‌فرمایند هر چند در سایر موارد کسی قائل شود امر ظاهری مجزی از امر واقعی است و إعادة و قضا ندارد اما در محل بحث ما نکته خاصی در میقات و محاذات است که بالخصوص نمی‌توانیم قائل به إجزاء شویم هر چند در سایر موارد قائل به إجزاء باشیم. توضیح مطلب ایشان این است که می‌فرمایند آنانی که قائل به إجزاء هستند إجزاء در صورتی است که امر واقعی باشد و حکم واقعی به متعلقی تعلق گرتفه است، با فرض وجود حکم واقعی اخلال شود به یکی از أجزاء و شرائط عمل لأجل قیام حجة ظاهری ثم انکشف الخلاف. قائلین به إجزاء می‌گونید این عمل ناقص چون مولا فرموده همین را انجام بده و به حکم ظاهری عمل کن قائم مقام عمل کامل قرار می‌گیرد و مجزی است اما اگر امر ظاهری در موردی اقامه شد که اصلا حکم واقعی آنجا نیست بلکه تخیل حکم واقعی است اینجا إجزاء بی معنا است زیرا از چه چیزی می‌خواهد مجزی باشد. دو مثال می‌زنند:

مثال اول: زید در زندان است، ساعت ده صبح بینة قائم شد اذان ظهر گفته‌اند أدله می‌گوید عمل کند به حکم ظاهری و نماز خواند، سپس کشف خلاف شد، هل یتصور أحدٌ هنا القول بالإجزاء.

مثال دوم: محبوس قام له حجةٌ که الآن ماه رمضان است در حالی که در واقع ماه شعبان بود ه و با قصد قربت ده روز روزه گرفت و سپس کشف خلاف شد.

می‌فرمایند ما نحن فیه هم از همین قبیل است که این فرد قبل محاذات یا میقات محرم شده است و احرام از این مکان ماننند صوم شعبان و صلاة قبل اذان ظهر است و إجزاء معنا ندارد.

این کلام ایشان تعریض به مرحوم حکیم در مستمسک است. مرحوم حکیم مانند بیانی که ماداشتیم می‌فرمایند چون قائل نیستیم امارات در صورت کشف خلاف مجزی است اینجا هم علی القاعده میگوییم مجزی نیست. محقق خوئی می‌فرمایند اگر جاهای دیگر هم قائل به اجزاء باشید اینجا باید بگویید فرق دارد و مجزی نیست.

عرض می‌کنیم: کلام ایشان صحیح نیست و قیاس مورد به صلاة و صوم قبل وقت مع الفارق است. لذا اگر کسی قائل شود امر ظاهری مقتضی إجزاء است در بحث میقات باید قائل به إجزاء شود. بیان مطلب این است که چه حج را مانند بعضی واجب مشروط بدانیم یا مانند محقق خوئی واجب معلق بدانیم، تعلیق شده به أشهر حج یا خروج رفقه و کاروان با فرض استطاعت لذا با آمدن أشهر حج یا خروج رفقة و کاروان وجوب حج فعلی است. پس الآن که این فرد قبل المیقات یا قبل المحاذات محرم شده است حج بر او بالفعل واجب بوده، یک حکم واقعی به او تعلق گرفته است که حُجَّ، شرط صحت احرام کونه فی المیقات یا محاذی میقات سات پس وجوب واقعی حج معلق به میقات نیست، بودن در میقات شرط اختیاری است مانند وضوء نسبت به نماز، حال امر ظاهری قائم شد که این مکان محاذات یا میقات است یعنی شرط صحت حجی که واجب فعلی شده داریم، شرط اختیاری تخلف شده است و شرط احرام من المیقات بود اما شرط بود برای حکم واقعی امتثال حج، پس حکم واقعی بوده است شرطش تخلف شده است حجت ظاهری شرط را مختل کرده است، قائلین به إجزاء همینجا معتقد به إجزاء هستند هر چند ما قبول نداریم. لذا فرقی نیست بین این مورد و مثال ما، به محقق خوئی می‌گوییم مثال صحیح این است که بعد الوقت که صلاة وجوبش فعلی شد اگر بینه شهادت داد که این آب مضاف نیست بلکه مطلق است و با چنین وضوئی نماز خواند سپس کشف خلاف شد، قائلین به إجزاء می‌گویند توضّأ بالماء المطلق اینجا شرط نیست زیرا حجت ظاهری می‌گوید یا با آب مطلق وضوء بگیر یا با آب مضافی که حکم ظاهری می‌گوید مطلق است. در مثال نماز قبل وقت قبول است که هیچ حکم واقعی نیست که حکم ظاهری جای آن را پر کند. پس کاملا بحث إجزاء اینجا تصویر دارد و امر ظاهری تصرف در شرط میکند که یا از میقات محرم شو یا از جایی که ثقه گفته میقات است.

 

[1]. جلسه 90، مسلسل 690، دوشنبه، 95.01.30.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

صورت دوم: وارد مکه شده است

بعد از ورود به مکه کشف خلاف شده و زمان برای بازگشت ندارد. این مسأله را در احکام احرام مرحوم امام بیان می‌کنند که خواهد آمد.

صورت سوم: بعد از حج یا عمره بوده.

بعد از پایان حج یا عمره کشف خلاف شود. این مسأله را در احکام احرام مرحوم امام بیان می‌کنند که خواهد آمد.

نکته پنجم: نه از میقات عبور می‌کند نه محاذات

نکته ای آقایان دارند که البته نظر ما در این مسأله روشن است اما طرح کلام آقایان برای کارورزی فقهی اصولی مناسب است. فردی که نه از میقات عبور میکند نه از محاذات میقات وظیفه‌اش چیست. ما قبلا گفتیم رفتن به میقات هر چند کسی که از مسیری رفته که مرور به میقات نمی‌کند واجب است و باید برود از میقات محرم شود.

صاحب جواهر در ج18، ص118 فرموده‌اند چنین فرضی قابل تصویر نیست زیرا کسی که می‌خواهد به مکه بیاید و به أحد المواقیت نرود، بالأخره برای ورود به مکه لامحاله بر محاذات می‌گذرد[2] به تبع ایشان بعض دیگر از متأخران مانند سید صاحب عروة و بعض دیگر هم همین نکته را اشاره کرده‌اند.

عرض می‌کنیم: اولا: از وقتی طریق هوایی متداول است روشن است که حاجی می‌تواند از طریق جو به جده بیاید و از جده به طرف مکه حرکت کند نه از میقات می‌گذرد نه محاذی آن.

ثانیا: همه فقهاء که مطلق محاذات را قبول ندارند، بعضی فتوایشان اعتبار محاذات قریبه است د راین صورت در مسیر زمینی جاهایی هست که محاذات میقات هست اما قریب نیست. پس موضوع این مسأله امروز هم مبتلا به است هم قابل تصویر. لذا فقهاء این بحث را از نظر حکم در دو مرحله بحث کرده‌اند:

1ـ از أدله خاصه و روایات چه استفاده می‌کنیم؟

2ـ اگر نسبت به ظهور أدله خاصه دچار تردید شدیم مقتضای اصول عملیه چیست؟

مرحله اول: مقتضای نصوص خاصة فقط میقات است

قبلا گفته ایم دو نظریه در مسأله وجود دارد. [3]

نظریه اول: أدله مواقیت دلالت می‌کنند بر اینکه قاصد الحج برای احرام باید به مواقیت برود یا به قول مشهور به محاذات میقات. مانند اینکه حاجی برای وقوف باید به مشعر و عرفات برود و برای مبیت برود به منی سواء مرّ علیها أم لم یمرّ.

نظریه‌ای که ما هم انتخاب کردیم این بود که احرام از مواقیت لازم است مطلقا چه طریقش به میقات باشد یا نباشد. این بیان را از ذیل روایات معتبر باب مواقیت استفاده کردیم. مقلا روایت صحیحه بود که لاینبغی لأحد أن یرغب عن مواقیت رسول الله گفتیم اطلاق دارد که چه مرّ علیها أم لم یمرّ. لیس لأحد أن یعدو من هذه المواقیت إلی غیرها. این اطلاق را که قبول کردیم وضع ما در نکته پنجم روشن است و حکم معلوم است بر طبق أدله که هر جا که حاجی هر جا که هست برای احرام باید خودش را به میقات برساند.

اما اگر اطلاق این أدله را قبول نکردیم و گفتیم ممکن است صدر روایات قرینه بر ذیل باشد که لاینبغی لأحدٍ یعنی لاینبغی لأحد یمرّ علی المیقات أن یرغب عن هذه المواقیت. کسی که مسیر راهش به مکه از مواقیت است حق ندارد جای دیگر محرم شود، اما کسی که مرور بر میقات نمی‌کند او هم باید میقات رود، این أدله مثبت این معنا نیست. لذا بعض اعلام از مکتب قم می‌فرمایند اگر کسی طریقی را انتخاب کرد که نه به میقات و نه به محاذی آن می‌رسید از هر جا خواست می‌تواند محرم شود حتی أدنی الحل هم لازم نیست. [4]

نظریه دوم: سید صاحب عروه و جمع دیگر می‌فرمایند کسی که مرور به میقات یا محاذی آن ندارد باید به أدنی الحل برود. به این دلیل که از طرفی مواقیت محل احرام است لمن یمرّ علیها، از طرف دیگر فردی که مرور به میقات ندارد احرام از میقات بر او واجب نیست و از جهت دیگر قصد دارد برای اعمال وارد مکه شود، روایات می‌گوید بدون احرام حق نداری وارد حرم شوی مدلول التزامی‌اش این است که أدنی الحل میقات است برای کسی که تا الآن محرم نشده است.

عرض می‌کنیم: چنانکه محقق خوئی هم اشاره می‌کنند اثبات این قول با این دلیل مشکل است. ما دو طائفه روایت داریم یکی می‌گوید بدون احرام حق ورود به مکه ندارد، طائفه دیگر می‌گوید فرد بدون احرام حق ندارد وارد حرم بشود. در وجه جمع دو نظریه است:

یکم: برای ورود به مکه احرام لازم است نه حرم و روایاتی که می‌گوید برای ورود به حرم محرم شوید مقصودشان مکه است که ما قبلا این را استظهار کردیم.

دوم: بعض دیگر می‌گویند مقصود از ورود به مکه ورود به حرم است لذا برای ورود به حرم باید محرم شود، اما آیا این نکته دلالت می‌کند که میقات و محل احرام برای حج أدنی الحل است، چنین مدلولی ندارند. آن روایات می‌گوید میقات برای کسی است که یمرّ علیها، خوب کسی که مرور بر میقات ندارد سید صاحب عروة می‌گویند حتما در أدنی الحل محرم شود این به چه دلیل است؟ ممکن است در جده محرم شود یا در بین راه محرم شود.[5]

لذا از روایات نمی‌توان استفاده کرد میقات من لم یمرّ علی المیقات، أدنی الحل است.

مرحله دوم: مقتضای اصول عملیه

بعضی مانند صاحب تفصیل الشریعة می‌فرمایند ما برای روایات و أدله مواقیت اطلاق قائل نیستیم، از أدله خاصه دست ما کوتاه است، نوبت می‌رسد به اصول عملیه مثلا شک داریم آیا وظیفه این فرد بازگشت به میقات است یا نه لازم نیست میقات برود بلکه از أدنی الحل محرم شود. مقتضای اصول عملیه چیست؟

مرحوم حکیم در مستمسک فرموده‌اند ما شک داریم آیا احرام از میقات یعنی قبل از أدنی الحل بر این فرد واجب است یا نه؟ أصالة البرائة از وجوب احرام قبل از أدنی الحل جاری می‌کنیم، نتیجه می‌گیریم وظیفه این فرد احرام از أدنی الحل است.

محقق خوئی اینجا بحث مبسوط اصولی دارند. ابتدا اشکال می‌کنند به مرحوم حکیم که این اصلی که شما جاری کردید دو اشکال دارد:

1ـ اصل مثبت است. شما می‌فرمایید شک داریم آیا احرام قبل از أدنی الحل یعنی از مواقیت واجب است یا نه؟ أصالة البرائة می‌گوید احرام از میقات لازم نیست. شما نتیجه می‌گیرید پس احرام از أدنی الحل واجب است.

2ـ در اصول تثبیت شده که در اطراف علم اجمالی اصول عملیه جاری نمی‌شود زیرا با تعارض ساقط می‌شود، در ما نحن فیه یک علم اجمالی داریم با سه طرف، اجمالا می‌دانم یا برای کسی که مرور به میقات نمی‌کند احرام از هر مکانی جایز است که این خلاف اجماع است، دو احتمال دیگر داریم که طرف علم اجمالی است، حال که احرام می‌خواهد دوران امر است بین اینکه این حاجی یا میقاتش مواقیت خمسه باشد و یا أدنی الحل باشد، چگونه در یک طرف علم اجمالی اصل جاری می‌کنید. اصل این است که احرام از مواقیت لازم نیست طرف مقابل هم شک دارد احرام از ادنی الحل واجب شده یا نه برائت جاری میکند و تعارضا تساقطا. در اطراف علم اجمالی نمیتوانید اصل جاری کنید. پس کلام مرحوم حکیم باطل است. سپس محقق خوئی برای اثبات کلامشان می‌فرمایند مسأله اطراف علم اجمالی است ممکن است بگوییم دوران امر بین اقل و اکثر است و مشهور قائل‌اند که ما از أقل معینا برائت جاری می‌کنیم نتیجه می‌گیریم مخیر است و می‌تواند از أدنی الحل محرم شود لکن محقق خراسانی و محقق نائینی طبق مبانی‌شان در محل نزاع باید أصالة الإشتغال جاری کنند. عبارات محقق خوئی را ببینید و نسبت به محقق خراسانی و محقق نائینی را ببینید تا بررسی کنیم.

[1]. جلسه 91، مسلسل 691، سه شنبه، 95.01.31.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

محقق خوئی فرمودند طبق نظر مشهور مسأله داخل است در بحث اقل و اکثر یا دوران بین تعیین و تخییر. گویا طبق نظر مشهور شک داریم آیا خصوصیت احرام من المواقیت برای من لم یمرّ أخذ شده یا نه؟ برائت از خصوصیت جاری می‌کنیم می‌گوییم احرام چه از مواقیت و چه از أدنی الحل مجزی است، مخیر است برگردد میقات یا از أدنی الحل محرم شود. بعد می‌فرمایند اما به نظر محقق خراسانی و محقق نائینی محل جریان أصالة الإشتغال است. به دو بیان مطلب را تثبیت می‌کنند:

بیان اول: می‌فرمایند بیان محقق خراسانی این است که بحث أقل و اکثر گاهی در اعمال کثیره است که شک در یک جزء زائد دارد مثلا یقین دارد نماز 9 جزئی واجب است، شک دارد سوره هم واجب است یا خیر، جزء دهم مشکوک است اینجا می‌فرمایند قبول داریم برائت از وجوب این جزء جاری می‌شود و می‌گوییم سوره واجب نیست، اما در أقل و اکثر گاهی دوران امر بین عام و خاص است، نمی‌دانیم مولا فرموده است أعتق رقبة یا أعتق رقبة مؤمنة، رقبة و رقبة مؤمنة مانند نماز 9 و 10 جزئی نیست که یک پیکر باشند، بلکه دو وجود مستقل و متباین‌اند نمی‌توانیم بگوییم شک در خصوصیت زائده دارم لذا برائت عقلی یا نقلی جاری کنیم. اینجا یا رقبة مؤمنة عتقش لازم است یا ضد آن که رقبة غیر مؤمنة است. لذا محقق خوئی می‌گویند محقق خراسانی فرموده اگر اقل و اکثر رابطه‌شان عام و خاص بود عقل می‌گوید باید احتیاط نمود و رقبة مؤمنة را آزاد کرد و ما نحن فیه طبق مبنای محقق خراسانی از این باب است زیرا شک دارد آیا خصوص احرام از مواقیت خمسة واجب است یا از جامع بین مواقیت خمسة و أدنی الحل، رابطه بین مواقیت خمسة و قدر جامع رابطه عام و خاص است لذا طبق نظر محقق خراسانی اینجا احتیاط واجب است و باید فرد به مواقیت خمسة برود.

بیان دوم: محقق خوئی می‌فرمایند محقق نائینی هم در اصول نظیر همین نظریه را بیان کرده‌اند که در دوران امر بین تعیین و تخییر اگر دو فرد یکی واجد خصوصیت معین و دیگری فاقد آن که بگوییم انسان مخیر است بین واجد و فاقد، اگر عرف بین این دو فرد تباین دید نمی‌شود برائت از خصوصیت جاری کرد و باید احتیاط کنیم. مثلا دوران امر در موضوع حکم بین جنس و نوع بود، شک داریم مولا فرموده است اطعم حیوانا أو أطعم انسانا. به دقت عقلی انسان و حیوان جنس و نوع است و گویا اقل و اکثر است، نوع حاوی فصل هم هست به علاوه جنس، حاوی خصوصیت است و حیوان أعم است لکن اینجا نمی‌توانیم برائت از خصوصیت انسان جاری کنیم زیرا عرف أقل و اکثر نمی‌بیند و تعیین و تخییر هم نیست بلکه عرف می‌گوید دوران امر بین متباینین است. حیوان یک وجود مستقل و انسان یک وجود مستقل دیگر است، چون دوران امر بین متباینین است لذا أصالة الإشتغال حاکم است و مخیر نیست بلکه باید احتیاط شود به اکرام انسان. محقق خوئی می‌فرمایند در ما نحن فیه هم محقق نائینی باید بفرمایند مواقیت خمسه با جامع بین مواقیت و أدنی الحل جنس و نوع هسهتند لذا نمیتوان برائت از خصوصیت مواقیت جاری کرد، بلکه باید احتیاط کرد و احرام حتما باید از مواقیت خمسه باشد.

در پایان نظر خودشان را بیان می‌کنند که ما مبنای محقق خراسانی و محقق نائینی را قبول نداریم لذا در دوارن امر بین أقل و أکثر یا تعیین و تخییر برائت از تعیین جاری است و ما مخیر هستیم اما می‌فرمایند تخییر سه طرف دارد اینجا چون سه قول داریم و شک سه طرف دارد، چون در واقع یا احتمال می‌دهیم احرام از مواقیت خمسه لازم باشد و احتمال می‌دهیم احرام از أدنی الحل کافی باشد و احتمال سوم هم قولی است در مسأله که گفته شده به مسافتی که به اندازه اقرب المواقیت است وقتی رسیدی محرم شوید. ذات عرق فاصله اش تا مکه 79 کیلومتر است و شما که به میقات مرور نمی‌کنی از هر طرف به 79 کیلومتری مکه رسیدی محرم شو. محقق خوئی می‌فرمایند چون ثبوتا سه قول است و علم داریم یکی از اینها میقات است در دوران امر بین اعم از این سه یا مواقیت خمسه قائل هستیم که مخیر است بین این سه مورد.

عرض می‌کنیم: این کلام محقق خوئی هم نظریه‌ای که به مشهور نسبت داده‌اند هم نگاه خودشان هم انتسابی که به محقق خراسانی داده‌اند هر سه مشکل دارد.

[1]. جلسه 92، مسلسل 692، چهارشنبه، 95.02.01.

**********

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

نسبت به کلام محقق خوئی به چند جواب اشاره می‌کنیم:

اولا: در کلام ایشان گاهی تعبیر شد به دوران بین اقل و اکثر و گاهی تعبیر شد به دوران بین تعیین و تخییر و گویا این دو را واحد و دارای حکم واحد فرض کرده‌اند در حالی که چنین نیست. دوران امر بین اقل و اکثر با دوران بین تعیین و تخییر از باب واحد نیستند.

ثانیا: تصویر بحث در ما نحن فیه و تصویر شک دو گونه است:

1ـ گاهی تصویر چنین است که یقین داریم بر من یمرّ بالمیقات احرام واجب است اما نمی‌دانیم آیا احرام او مقید و مشروط به مکان مخصوص است یا خیر؟ از این نگاه اقل و اکثر است زیرا شک در قید زائد است، برائت از خصوصیت زائده جاری می‌کنیم و می‌گوییم مکان مخصوص شرط احرام نیست.[2] اما محقق خوئی این تصویر را رد کردند و فرمودند ما یقین داریم که مکانی برای احرام لازم است اما شک در این است که آیا مکان احرام، مواقیت خمسه است یا جامع بین مواقیت و أدنی الحل است؟ اگر شک به این‌گونه تصویر شد که می‌شود دوران بین تعیین و تخییر، چگونه به مشهور نسبت می‌دهید که مشهور برائتی هستند؟ اینجا مشهور احتیاطی هستند، می‌گویند احرام از مواقیت خمسه یقینا مسقط تکلیف است اما احرام در أدنی الحل نمی‌دانیم مسقط تکلیف هست یا نه اشتغال یقینی برائت یقینی می‌طلبد لذا انتساب ایشان به مشهور که اینجا دوران ام ربین تعیین و تخییر است و آنان برائتی هستند صحیح نیست.

ثالثا: ایشان به صاحب کفایه هم نسبت دادند که در دوران امر بین عام و خاص احتیاطی هستند و مثال زدند به شک بین أعتق رقبة و أعتق رقبة مؤمنة، جالب است که محقق خراسانی در این مثال برائتی است نه احتیاطی، از این نسبت تعجب است، تصریح می‌کند محقق خراسانی که شک در قید زائد است و یقین داریم عتق رقبة واجب است نمی‌دانیم وجوب به قید ایمان هم تعلق گرفته یا نه برائت از قید ایمان جاری می‌کنیم.

مثال محقق خراسانی برای دوران بین عام و خاص و جریان احتیاط مثال محقق نائینی است که جنس و نوع بود. اگر شک داریم مولا فرموده أطعم حیوانا أو انسانا هر چند به دقت عقلی به جنس حیوان اطعام تعلق گرفته اما شک داریم به قید زائد (ناطق) که نوع است وجوب اطعام تعلق گرفته یا نه به دقت عقلی شاید واجب باشد اما محقق خراسانی می‌فرمایند عرف این دو مثال را اقل و اکثر نمی‌داند بلکه متباینین می‌دانند، فرموده أطعم انسانا یا اطعم حیوانا این دو را متباین می‌داند لذا مانند دوران بین متباینین و عدم دلیل بر تعیین یکی از آن دو احتیاط لازم است.

پس در تطبیق نشرطه محقق اصفهانی هم بر مثال خلطی اتفاق افتاده که شاید از مقرر باشد.

لذا از نگاه خود محقق خوئی که اینگونه تصویر کردند یقین داریم احرام مکان می‌خواهد و یقین داریم از مواقیت خمسه مجزی است، شک در اجزاء أدنی الحل داریم باید قائل به وجوب احتیاط بشوند نه أصالة البرائة.[3]

مسأله ششم: طرق اثبات محاذات

یک مسأله تکراری است که می‌فرمایند حال که محاذات ثابت شد میقات است کیفیت ثبوت محاذات و طرق ثبوت آن مانند سایر مواقیت است یا علم داشته باشد یا بینة شرعی یا خبر عدل واحد باشد که گذشت. اینجا اضافه می‌کنند چون محاذات یک بحث جغرافیایی هندسی هم ممکن است باشد اگر اهل خبره با قواعد علمیه محاذات را تشخیص دادند و از تشخیص آنها برای انسان ظن حاصل شد، ظن حاصل از تشخیص اهل خبره با قواعد علمیه هم حجت است.

این را هم بررسی کردیم که گاهی نظر فقیه این است که از أدله استفاده می‌شود قول اهل خبره مطلقا حجت است که می‌شود مانند بینة هر چند ظن شخصی برای فرد پیدا نشود و الا اگر فقیه قول اهل خبره را دلیل بر حجیتش ندارد این قید مع حصول ظن شخصی قول اهل خبره در محاذات حجت است کلام صحیحی نیست زیرا دلیل خاص بر حجیت این ظن نداریم، اگر دلیل خاص بر حجیتش نداریم چرا ظن حاصل از قول اهل خبره حجت باشد.[4] پس این نکته هم مورد تأمل است.

مرحوم امام در سه مسأله بحث محاذات را حکما و موضوعا مورد بررسی قرار دادند مسائل 4 و 5 و 6 تحریر که در هر سه مسأله ما فی الجمله با ایشان مخالفت کردیم هم در حکم محاذات هم در موضوع و تعریف محاذات هم در طرق ثبوت محاذات. این سه مسأله را با توضیحات ما بازسازی کنید و مکتوب ما ببینیم.