A A A

ادامه از صفحه (جلسه) قبل

مصداق سوم: آلات لهو

مورد سوم از نوع دوم حرمت معاوضه بر آلات لهو است، گفته می‌شود جمع زیادی از فقهاء می‌فرمایند ملاهی یا آلات لهو هم معاوضه بر آنها حرام است و هم باطل است. مثل سایر اقسام ابتدا در مورد این موضوع که لهو یعنی چه؟ باید بحث مختصری داشته باشیم هر چند اصل بحث و تنقیح آن در نوع چهارم خواهد آمد که آنجا چهار کلمه را باید معنا کنیم: لهو، لَعِب، لغو و باطل، این چهار عنوان در آلات لهو آمده است و هر کدام را باید معنا کنیم.

مطلب اول: معنای لهو

اینجا به صورت مختصر در مطلب اول اشاره می‌کنیم که لهو یعنی چه و سه نکته را به دنبال این معنا ذکر می‌کنیم تا فی الجمله معنای لهو مشخص شود و بعد بدانیم آلات لهو یعنی چه؟ که بررسی آن خواهد آمد.

***********************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

مطلب اول: لهو یعنی چه؟

(ابن فارس) در معجم مقاییس اللغه می‌گوید:« اللام و الهاء و الحرف المعتلّ أصلانِ صحيحان: أحدهما يدلُّ على شُغْل عن شَي‌ء بشي‌ء، و الآخر على نَبْذِ شي‌ءٍ من اليد. فالأوَّل اللَّهْو، و هو كلُّ شي‌ءٍ شَغَلَك عن شي‌ء، فقد ألْهَاك. و لَهَوتُ من اللَّهْو[2].

ایشان می‌گوید مادۀ لهو دو معنا دارد، یکی « نَبْذِ شي‌ءٍ من اليد» چیزی را انسان از دستش بیفکند به آن لهو می‌گویند، معنای دوم این است «الشغل عن شئ بشئ» خودش را مشغول کند از شئ‌ای به شئ‌ای، یعنی دو تا شئ است فرض کنید، دو تا فعل است که در یک زمان نمی‌شود انجام شود، اگر انسان یک فعل را به هر دلیل ترجیح بدهد بر فعل دیگر، این را می‌گویند لهو.  لذا در باب لهو یک ملهوبه داریم و یک ملهوعنه داریم، اشتغال پیدا می‌کند به شئ‌ای و در نتیجه شئ‌ای را از دست می‌دهد، در لغت به این لهو می‌گویند.

اصلاح المنطق ابن سکیت، که اشاره کرده‌ایم که ابن سکیت از روات و علمای بزرگ شیعه است و جزء ادبای بزرگ ادب عربی است. کتاب اصلاح المنطق هم کتاب لغتی جالبی است، ابن سکیت در اصلاح المنطق می‌گوید: « ولقد لَهَوت بالشيء، فأنا أَلْهُو به لَهْوًا، وقد لَهِيت منه ألهى، إذا سلوت عنه وتركت ذكره وأضربت عنه»[3] اگر انسان خودش را به چیزی سرگرم کرد و در نتیجه از یک شئ دیگر بازماند، در لغت به آن می‌گویند لهو. در اصلِ معنای لهو فرقی ندارد ملهوبه مهمتر باشد یا ملهوعنه مهمتر باشد. همین که انسان یک چیزی را انجام بدهد و از چیز دیگر غفلت کند یا باعث شود آن چیز دیگر انجام نشود، به آن می‌گویند «لهی عنه». به چیزی که مشغول می‌شود می‌گویند «لهی به» از آن چیزی که غفلت می‌کند و آن را انجام نمی‌دهد، می‌گویند «لهی عنه». این اصل معنای لغوی لهو است.

(ابن سکیت قبل از شهادتش دو شعر گفته است « و لیس یصاب المرء رجله فعثرنه تذهب رأسه و فی الرجل» یک نویسنده ای از نویسندگان عرب به ابن سکیت که میرسد که یکی از خلفا او را کشت و به او گفتند یک نفر را سب کن و او این کار را نکرد و او را کشتند.)

گاهی در لغت معنای لهو کمی محدودتر می‌شود یعنی چنین گفته می‌شود که آن امری را که انسان ترک می‌کند، امر مهمی است، اگر امر مهمی را ترک کند و به یک امر غیر مهم بپردازد به آن لهو می‌گویند.

الفروغ اللغویه ابو هلال عسکری « وَسمي لهوا لِأَنَّهُ يشفل عَمَّا يَعْنِي »[4] به آن لهو می‌گویند چون از چیزی که مقصود است خودش را به چیز دیگری مشغول و سرگرم می‌کند و عملا آن امر مهم را ترک می‌کند، یا راغب اصفهانی «اللَّهْوُ: ما يشغل الإنسان عمّا يعنيه و يهمّه[5] آن امر مهم را ترک کند و به امر غیر مهم بپردازد، به آن لهو می‌گویند. آیۀ کریمۀ قرآن «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ »[6] اولاد و اموال نباید شما را از یاد خدا بازدارد.

بنابراین در لغت لهو یعنی انسان از کاری به کار دیگری مشغول شود.

سؤال: آیا مطلق لهو حرام است؟ به این معنا که هر چیزی را که انسان را سرگرم کند و نتیجه‌اش این بشود که از یاد خدا غافل شود، آیا این ملهوبه حرام است؟ در نوع چهارم به تفصیل روایات را بررسی می‌کنیم و به این نتیجه می‌رسیم که قاعدۀ کلی نداریم که «کل لهو حرام»، اگر اینگونه باشد، طرف شب می‌خوابد، خوابیدن باعث غفلت از یاد خدا می‌شود، آیا این حرام است؟ نخیر اینگونه نیست. یا غذا خوردن غالب مردم که موجب غفلت از یاد خداوند است آیا حرام است؟ نه حرام نیست.

مصادیق لهو حرام باید در روایات استقصاء شود و در جای خودش بررسی شود که روایات چه مصادیقی از لهو را حرام قرار داده است، ممکن است مصادیقی از لهو مکروه باشد حتی بالاتر ممکن است مصادیقی از لهو راجح باشد.

نکته‌ای که اینجا باید مد نظر باشد، این است که گاهی زمان یا مکان موضوع لهو را تغییر می‌دهد، این هم تفصیلش در نوع چهارم خواهد آمد، ممکن است عملی در زمانی مصداق لهو باشد، در زمان دیگر آن عمل مصداق لهو نباشد و رجحانی برای آن فرض شود.

این روایت را در وسائل الشیعه ببینید «15355- 5- أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَاصِمٍ عَنْ هَاشِمٍ الْمَذَارِيِّ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ أَبَانٍ قَالَ: كَتَبَ ابْنُ زَاذَانَ فَرُّوخُ الْمَدَائِنِيُّ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع- يَسْأَلُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَرْكُضُ فِي الصَّيْدِ- لَا يُرِيدُ بِذَلِكَ طَلَبَ الصَّيْدِ- وَ إِنَّمَا يُرِيدُ بِذَلِكَ التَّصَحُّحَ- قَالَ لَا بَأْسَ بِذَلِكَ إِلَّا لِلَّهْوِ[7]. در بحث حقوق حیوانات اشاره کردیم در برخی از روایات برای صید صوری فرض شده است، صید برای ضرورت مجوز دارد ولی اگر صید برای سرگرمی باشد در روایات حرام شده است و سفر برای این صید لهوی معصیت است و باید نماز را تمام بخواند و روزه بگیرد. در این روایت راوی سؤال می‌کند، دنبال صید می‌دود و قصدش صید نیست بلکه می‌خواهد برای سلامتی بدود حکمش چیست؟ امام علیه السلام می‌فرمایند اشکالی ندارد ولی این سرگرمی است.

در زمانی که مردم برای سلامتی بدن روشهای دیگری دارند، مثل باغداری و کشاورزی هست، راوی سؤال می‌کند از دویدن که امام علیه السلام می‌فرمایند اشکالی ندرد ولی مصداق لهو است. امروز که شهرنشینی و آپارتمان نشینی است، امروز هم ممکن است بگوییم دویدن هم لهو حسن است، این نکته را خواستیم اشاره کنیم موضوعا یک عملی ممکن است در زمانی مصداق لهو باشد و در زمانی مصداق لهو نباشد.

نتیجه: لهو مطلقا حرام نیست، ما دلیلی بر حرمت مطلق لهو نداریم، بلکه باید مصادیق لهو حرام را از روایات و ادله به دست آورد مثلا یکی از مصادیق لهو حرام که در آیات و روایات به آن توجه شده است، غنا است، بررسی غنا در جای خودش باید بیاید ولی مسلم یکی از مصادیق لهو حرام در اسلام غنا است. اگر ما الان از آلات لهو بحث می‌کنیم، آیا داد و ستد بر آلات لهو چگونه است؟ حکم تکلیفی و حکم وضعی آن چیست؟ مقصودمان آلات لهو حرام است، مثل آلات غنا مثلا و الا لهوی که حرام نیست، مسلم معاوضه بر آلات آن لهو هیچ مشکل و محذوری ندارد.

آلات لهو حرام بر سه قسم است:

قسم اول: گاهی آلات لهوی است که منحصرا منفعت حرام دارد و برای آن منفعت حلالی تصور نمی‌شود مثل برخی از آلات موسیقی.

قسم دوم: آلات لهوی است که هم منفعت حرام در آن فرض می‌شود و هم منفعت حلال، مثل رادیو، تلویزیون، اینترنت و امثال اینها. اینها آلات لهوی است که هم منفعت حلال دارد ممکن است از این رادیو یک سخنرانی مذهبی پخش شود و انسان به خدا نزدیک شود و هم منفعت حرام دارد که ممکن است موسیقی و غنا پخش شود. برخی از آلات موسیقی ممکن است چنین باشند. مثل قره نی که از آلات موسیقی است ولی در منطقۀ اردبیل در عزاداریها از این قره نی استفاده می‌شود، این ممکن است گفته شود منفعت حرام و منفعت حلال دارد.

قسم سوم: آلات لهوی که جنبۀ منفعت حرام آنها کلا از بین رفته است. این هم تصویر می‌شود، یک آلت لهوی بوده که این ساختارش برای مباحث لهوی بوده است و این فائدۀ لهوی آن از بین رفته است و الان این وسیله به هیچ وجه در منفعت حرام استفاده نمی‌شود. که در بحث آلات لهو هر سه قسم باید بررسی و روشن شود.

مطلب دوم: نقل اقوال در حرمت معاوضه بر آلات لهو

مطلب دوم: نقل اقوال در مبحث حرمت و معاوضه بر آلات لهو است، می‌شود گفت فی الجمله سه قول در بین فقهاء هست:

قول اول: ظاهر کلمات جمعی از متقدمین این است که معاوضه بر آلات لهو حرام است و باطل است و تفصیل هم داده نشده است، چه مادۀ این آلات مورد معاوضه باشد و چه مادۀ و هیئت، چه منفعت حلال در آنها تصور شود و چه منفعت حلال در آنها تصور نشود. به صورت مطلق می‌گویند معاوضۀ آلات لهو حرام و باطل است.

عبارتها را در موارد قبل ذکر کردیم. شیخ مفید در مقنعه «و عمل العيدان و الطنابير و سائر الملاهي محرم و التجارة فيه محظورة.»[8] سلار در مراسم  «و عمل الملاهي و التجارات فيها، و عمل الأصنام و الصلبان، و كل آلة تظن الكفار أنها آلة عبادة لهم، و التماثيل المجسمة، و الشطرنج و النرد و ما أشبه ذلك من آلات اللعب و القمار و بيعه و ابتياعه،»[9] عمل ملاهی و ساختن آلات لهو حرام است، تجارت با آلات لهو جایز نیست. و به کمک قرائن استفاده می‌شود مقصود هم حرمت تکلیفی و هم حرمت وضعی است. محقق در شرایع « الثاني ما يحرم لتحريم ما قصد به. كآلات اللهو مثل العود و المزمر ».[10]

این اطلاق را که ما از عبارات استفاده می‌کنیم کاشف الغطاء استاد صاحب جواهر است، (صاحب جواهر) از شرح ایشان بر قواعد این عبارت را نقل می‌کنند  «أن ظاهر الإجماع و الأخبار عدم جواز العمل، و الاستعمال و الانتفاع و الإبقاء و الاكتساب بجميع وجوهه من غیر فرق بين قصد الجهة المحللة و غيرها، و لا بين قصد المادة و قصد الصورة».[11] قول اولش به ظاهرش این است که معاوضه بر آلات لهو مطلقا حرام است و این معاوضه باطل است چه این آلت لهو منفعت حلال داشته باشد یا نداشته باشد همین که یک چیزی از آلات لهو باشد خرید و فروش آن جایز نیست. ادامۀ کلام خواهد آمد.

 

[1] - جلسه پنجاه و سوم – مسلسل 151 – ‌سه‌شنبه – 28/10/1400

[2] - معجم مقائيس اللغة؛ ج‌5، ص: 213.

[3] - اصلاح المنطق جلد : 1  صفحه : 149.

[4] - الفروق اللغويه للعسكري جلد : 1  صفحه : 254.

[5] - مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 748.

[6] - سورۀ منافقون، آیۀ 9.

[7] - وسائل الشيعة؛ ج‌11، ص: 494.

[8] - المقنعة (للشيخ المفيد)؛ ص: 587.

[9] - المراسم العلوية و الأحكام النبوية؛ ص: 170.

[10] - شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام؛ ج‌2، ص: 3.

[11] - جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌22، ص: 25: «بل في شرح الأستاد أن ظاهر الإجماع و الأخبار عدم جواز العمل، ...».

************************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

قول دوم: (در بحث معاوضه بر آلات لهو) نظریۀ علامۀ حلی است که فرموده‌اند اگر ماده و رضاضش مالیت دارد معاوضه بر ماده صحیح است ولی اگر ماده مالیت ندارد معاوضه بر آن صحیح نیست[2].

قول سوم: نظریۀ شهید ثانی است در کتاب مسالک الافهام، شهید ثانی می‌فرمایند اگر آلات لهو منفعت حلال عقلائی هم داشته باشد و کسی آلات لهو را به خاطر منفعت عقلائی‌اش خرید و فروش کند، جایز است، در جلسۀ گذشته هم مثال زدیم، فرض کنید طبل هم جزء آلات لهو محسوب می‌شود اگر در موسیقی از آن استفاده شود، هم می‌تواند در عزاداری امام حسین علیه السلام و هم در جنگ از او استفاده شود، که منفعت حلال است. شهید ثانی می‌فرمایند اگر به خاطر منفعت حلال خرید و فروش شود جایز است[3].

مطلب چهارم: بررسی ادله

فعلا در مطلب چهارم وارد بررسی ادله می‌شویم تا بعد ببینیم مستفاد از ادله چیست؟

مثل سایر موارد هم دلیل عام اقامه شده بر حرمت و بطلان معاوضه بر آلات لهو، یعنی ادله‌ای که اسم آلات لهو در آنها نیامده و از عموم و اطلاق این ادله استفاده می‌کنیم، و هم استدلال شده به روایاتی که صریحا یا ملاهی در آنها آمده است یا از برخی از آلات لهو نامبرده شده، به دلیل عقل و اجماع هم تمسک شده است اشاره می‌کنیم.

نسبت به ادلۀ عام به دو دلیل اشاره شده است، یک آیه و یک روایت.

آیۀ کریمۀ قرآن: «وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ»[4] استدلال شده است که رُجز ظهور دارد در مطلق پلیدیها از جمله پلیدی معنوی، آلات لهو حرام بما اینکه استفادۀ از آنها مسلم حرام است، اینها مصداق معنوی پلیدی هستند، آیۀ کریمه می‌گوید از پلیدیها اجتناب کنید یکی از مصادیق وجوب اجتناب، وجوب اجتناب از معاوضه و داد و ستد است.

پاسخش هم در موارد گذشته بیان شده است هم در موضوع در این آیۀ کریمه نسبت به شمولش آلات لهو را تأمل است و هم در حکم، رُجز در آیۀ کریمه یعنی چه؟ گفتیم اجمال دارد، آیا پلیدی ظاهری است به قرینۀ متصلۀ «وَ ثِيَابَكَ فَطَهِّرْ»؟ آیا پلیدی باطنی است؟ آیا فقط بتهاست؟ آیا عبادت اوثان است؟ دلیل معتبری هم نداشتیم لذا موضوع اجمال داشت. بر فرض که موضوع اطلاق داشته باشد در حکم هم تأمل بود، آیا وجوب هجر نسبت به مطلق آثار است یا اثر بارز است؟ نتوانستیم ظهوری برای آیۀ کریمه موضوعا و حکما درست کنیم. لذا آیه اجمال دارد.

دلیل دوم: روایت نبوی است، « ان الله اذا حرم شیئا حرم ثمنه» مقتضای روایت این است هر چیزی که حرام بود ثمنش حرام است، آلات لهو حرام مسلم استفاده از آنها حرام است پس اکل ثمنش حرام است، یعنی اگر خرید و فروش کرد پولش را نمی‌تواند استفاده کند، به دلالت التزامی یعنی معاوضه باطل است.

نسبت به این روایت هم مفصل بحث کردیم[5] هم بحث سندی و هم بحث دلالی و فقط به یک نکتۀ آن اشاره می‌کنیم که قبلا هم گفته‌ایم.

نکته: آیا کلمۀ اکل در این حدیث موجود است یا نه؟

عرض شد تلمیذ محقق مرحوم امام در کتاب مواهب می‌گویند در مشهور مجامیع اهل سنت کلمۀ اکل دارد، اگر کلمۀ اکل باشد روایت در مورد آلات لهو قابل استدلال نیست و روایت قاعدۀ عمومی نمی‌شود، ولی اگر اکل نداشته باشد از روایت یک قاعدۀ عام استفاده می‌شود. ایشان می‌فرمایند روایت در کتب شیعه بدون کلمۀ اکل آمده است، و تعبیر می‌کنند « نقل اصحابنا مقدم علی نقلهم» اصحاب ما بدون کلمۀ اکل آوده‌اند و نقل اصحاب ما مقدم بر نقل آنهاست[6].

ما توضیح دادیم که این روایت در مجامیع حدیثی شیعه اصلا نقل نشده است و به احتمال قریب به یقین این حدیث از کتب اهل سنت متسرب شده به کتب فقهی ما، قبل از شیخ طوسی هم در کتب فقهی ما به این حدیث استدلال نشده است، شیخ طوسی هم طبق تحقیق و تتبع ما فقط در کتاب خلاف این روایت را آورده است، که اگر روایتی را شیخ طوسی فقط در کتاب خلاف آورده بود با آن نکته‌ای که در مقدمۀ خلاف می‌گویند که من روایاتی از طرق آنها آورده‌ام تا آنها را اقناع کنم[7]، انسان نمی‌تواند اطمینان پیدا کند که این روایت، روایت شیعی است، مخصوصا در کتاب خلاف در یک مورد اینگونه تعبیر دارند « و الدليل على أبي حنيفة، قوله عليه السلام: «إن الله تعالى إذا حرم‌ أكل شي‌ء حرم ثمنه»»[8] دلیل بر علیه قول ابی حنیفه این روایت است، این نشان می‌دهد این روایت در مجامیع اهل سنت است.

عبارت ابن زهره در کتاب غنیه این است « و يحتج على من قال من المخالفين ... بما رووه من قوله صلى الله عليه و آله و سلم: إن الله إذا حرم شيئا حرم ثمنه »[9].

لذا این روایت اگر در کتب فقهی ما هم ذکر شده، متسرب از کتب تسنن است پس کلام این محقق که در کتب ما بدون کلمۀ اکل آمده است لذا این معتبر است، این هم قابل قبول نیست.

شهرت فتوائی هم بر طبق این حدیث در نزد ما ثابت نیست، قبل از شیخ طوسی در کتب فقهی ما اصلا به این حدیث اشاره نشده است، لذا ارکان شهرت محقق نیست.

نتیجه: نه شهرت عملی طبق این حدیث ثابت است و نه سندش معتبر است لذا استدلال به حدیث قابل اعتنا نیست و اگر کلمۀ اکل هم باشد ربطی به بحث ما ندارد، مربوط به مأکولات است نه آلات لهو. بنابراین آنچه محقق نائینی در منیۀ الطالب[10] بیان می‌کنند که عمل فریقین بر طبق این حدیث ثابت است لذا حدیث معتبر است قابل قبول نیست.

نتیجه: ادلۀ عام دلالت ندارد بر اینکه معاوضه بر آلات لهو حرام، حرام و باطل است.

اما ادلۀ خاص

به روایاتی تمسک شده است که در این روایات بالخصوص یا ملاهی و آلات لهو آمده است و یا مصادیق آلات لهو، قبل از بررسی روایات ابتدا چند عنوان و چند کلمه را که در این روایات آمده است اینها را معنا کنیم و بعد این روایات را بررسی کنیم.

عنوان اول: کلمۀ المعازف

در این روایات یکی کلمۀ المعازف آمده است، جزء آلات لهو مثلا، معازف جمع عزف است علی غیر قیاس، بدون مراجعه به لغت به ما بگویند معازف؟ می‌گوییم جمع معزف است، ولی این علی غیر قیاس است معزف جمعش معازف نیست، اینجا لغویین معتمد تصریح می‌کنند می‌گویند معازف جمع عزف است، عزف در لغت اصل معنایش به معنای صوت است، معجم مقاییس اللغه: « العين و الزاء و الفاء أصلانِ صحيحان، أحدهما يدلُّ على الانصراف عن الشَّى‌ء، و الآخر على صوتٍ من الأصوات.»[11] اگر با عن متعدی شود یعنی از آن اعراض کرد، معنای دوم عزف یعنی صوت، می‌گویند «عزف الدف ای صوته» دف را عزف کرد یعنی به به صدا درآورد.

عزف در ابتدا به معنای «صوت من الاصوات» است بعد لغویین می‌گویند «اختلاط الاصوات فی الطرب» صداها و آهنگهایی که در طرب به کار می‌رود. لذا معازف یعنی آلاتی که با آنها صدا ایجاد می‌شود و به تعبیر امروز آهنگ با آنها ایجاد می‌شود. این اطلاق دارد صدا با این آلات ایجاد می‌شود چه با سیم و وتر باشد، مثل عود و طنبور و بربط، گاهی صدا با اینها ایجاد می‌شود بدون سیم، سازهای کوبه‌ای مثل طنبک که موزیسین‌ها می‌گویند. مثل دف و طنبک و طبل که با ضرب آهنگ صدا ایجاد می‌شود. بعضی از معازف داریم صدا ایجاد می‌شود با دمیدن در شئ، سازهای بادی مثل نی و قره‌نی، همۀ اینها را می‌گویند معازف، معازف یعنی چیزی که صدا و آهنگ از آنها ایجاد می‌شود مطلقا، چه با وتر و چه با ضرب و چه با دمیدن صدا ایجاد شود.

عنوان دوم: کلمۀ اوتار

اوتار جمع وتر معنایش اخص از معازف است، اوتار یعنی آلاتی که سیم دارد و با سیم صدا ایجاد می‌شود معنای اخص از معازف، مثل تار و طنبور و عود و کمانچه و رباب که اینها هر کدام سیم دارند به صورت مخصوصی، با دست یا با یک آلتی سیمها را حرکت می‌دهند و صدا ایجاد می‌شود. هر آلت موسیقی که سیم داشته باشد، اوتار می‌گویند.

قصیدۀ بلند ابو فراس حمدانی از شعراء و فرماندهان جنگ حمدانیها در شام شخصیت شیعی بسیار دقیقی ( که می‌طلبد یک رساله نسبت به اشعار ولائی و خوب او نوشته شود) که اشعاری دارد و در یکی از قصائدش این جمله در آن آمده است:

«بنو علیٍّ رعایا فی دیارهمُ                          و الأمرُ تملکه النسوان و الخدمُ‏

....

أ تفخرون علیهم لا أبا لکُمُ                          حتى کأنّ رسولَ اللَّه جدُّکمُ‏

.. بعد این عبارت را دارد در فرق بنی عباس و آل علی:

تُنشى التلاوهُ فی أبیاتهم سَحَراً             و فی بیوتکُمُ الأوتارُ و النغَمُ‏».

آوای تلاوت قرآن تا سحر از خانه‌های ائمه به گوش می‌رسد. و در خانه‌های شما - بنی‌عباس - این ترانه‌ها و صدای چنگ و رباب است که تا بامداد گوشها را می‌خراشد.[12]

سایر عناوین خواهد آمد.

 

[1] - جلسه پنجاه و چهارم – مسلسل 152 – ‌دو‌شنبه – 04/11/1400

[2] - تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)؛ ج‌10، ص: 36:«مسألة 16: ما أسقط الشارع منفعته لا نفع له‌، فيحرم بيعه، كآلات الملاهي، مثل العود و الزمر، و هياكل العبادة، المبتدعة، كالصليب و الصنم، و آلات القمار، كالنرد و الشطرنج إن كان رضاضها لا يعدّ مالا، و به قال الشافعي.و إن عدّ مالا، فالأقوى عندي: الجواز مع زوال الصفة المحرّمة».

[3] - مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام؛ ج‌3، ص: 122:«آلات اللّهو و نحوها إن لم يمكن الانتفاع بها في غير الوجه المحرم، و لم يكن لمكسورها قيمة، فلا شبهة في عدم جواز بيعها لانحصار منفعتها في المحرم. و إن أمكن الانتفاع بها في غير الوجه المحرم على تلك الحالة منفعة مقصودة، و اشتراها لتلك المنفعة، لم يبعد جواز بيعها، إلّا أنّ هذا الفرض نادر، فإنّ الظاهر أنّ ذلك الوضع المخصوص لا ينتفع به إلّا في المحرّم غالبا، و النادر لا يقدح. و من ثمَّ أطلقوا المنع من بيعها».

[4] - سورۀ مدثر، آیۀ 5.

[5] - تاریخ اول مهر 1399 جلسۀ دهم مکاسب محرمه به بعد.

[6] - المواهب في تحرير أحكام المكاسب؛ ص: 32:«فتلخص أنّ الرواية في كتب المسانيد و الحديث مشتملة على لفظة «أكل» غير أنّها مروية في كتب أصحابنا الاستدلالية بدون هذا القيد».

[7] - الخلاف؛ ج‌1، ص: 45:«و أن أذكر خبرا عن النبي (صلى الله عليه و آله)، الذي يلزم المخالف العمل به، و الانقياد له».

[8] - الخلاف؛ ج‌6، ص: 92.

[9] - غنية النزوع إلى علمي الأصول و الفروع؛ ص: 213:«و يحتج على من قال من المخالفين بجواز بيع الكلاب مطلقا، و بيع سرقين ما لا يؤكل لحمه، و بيع الخمر بوكالة الذمي على بيعها، بما رووه من قوله صلى الله عليه و آله و سلم: إن الله إذا حرم شيئا حرم ثمنه».

[10] - منية الطالب في حاشية المكاسب؛ ج‌1، ص: 4:«الفصل الأوّل لا يجوز بيع الأعيان النّجسة‌ و لا سائر أنحاء المعاملات من غير فرق بين أن يكون حيوانا أو مبدأ حيوان كالكلب و الخنزير و المنيّ و غيره و من غير فرق بين أن يكون مائعا كالخمر و الدّم و البول و أن يكون جامدا كجلد الميّتة و العذرة و اللّحوم المحرّمة النّجسة‌ و يدلّ عليه النبويّ المعمول به عند الفريقين إنّ اللّٰه إذا حرم شيئا حرّم ثمنه».

[11] - معجم مقائيس اللغة؛ ج‌4، ص: 306« فالأوَّل قول العرب: عَزَفت عن الشَّى‌ء إذا انصرفتَ عنه ».

[12] - ابو فراس حمدانی و دیک الجن حمصی از بزرگترین شعرای ادب عربی هستند و اشعار بسیار لطیفی در امامت اهل بیت دارند.

*************************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

کلام در روایاتی بود که به آنها استدلال شده برای اینکه معاوضه بر آلات لهو حرام و باطل است. عرض شد که قبل از ذکر این روایات ابتدا کلمات و عناوینی از آلات لهو در این روایات اشاره شده است که این عناوین را به اختصار بشناسیم.

عنوان اول: کلمۀ معازف جمع عزف علی غیر قیاس بود، که عام‌ترین کلمه‌ای است که در بحث آلات لهو به کار رفته است، به معنای آلاتی که با آنها یا در آنها آهنگ ساخته می‌شود که مطلق آلات لهو را شامل می‌شود چه آلات لهوی که سیم داشته باشد و چه آلات لهوی که کوبه‌ای باشد و با کوبیدن از آن آهنگ تولید شود و چه آلت لهوی که بدمند در او که به آن سازهای بادی می‌گویند مثل نی و قره‌نی.

عنوان دوم: کلمۀ اوتار بود که اخص از معازف است، اوتار یعنی آلات موسیقی که دارای سیم و وتر است، دوتار، سه‌تار، و گاهی تا سی و پنج تار هست که با کشیدن دست یا بعضی از آلتهای مخصوص صدا و آهنگ از آن تولید می‌شود.

عنوان سوم: کلمۀ مزامیر

مزامیر از زَمَرَ مشتق است و «زمر ای غنی فی القصب» که در باب غنا در مورد این کلمه بحث مفصلی داریم، یعنی غنا و آهنگ تولید می‌کند در نی، که نی را به صورتی مخصوصی قرار می‌دهند و به صورت مخصوصی در این نی می‌دمند و از آن آهنگ تولید می‌شود. لذا مزامیر یعنی آلات موسیقی که از نی ساخته می‌شود که هر کدام اسم مخصوصی دارد، مثلا می‌گوید «یراعه مزمار الراعی»[2] آن نی‌ای که چوپان با آن آهنگ تولید می‌کند و یک نوع مزمار مخصوص است. یا در احادیث اهل سنت داریم «نهی النبی عن کسب الزماره»[3] که بعضی از فقهای اهل سنت زماره را به زن زناکار معنا می‌کنند و بعضی از فقهای اهل سنت می‌گویند زماره یعنی زنی که با نی آهنگ می‌نوازد.

عنوان چهارم: کلمۀ الکوبه

ما در بحث قبل گفتیم برای کوبه در لغت دو معنا آمده است، صاحب بن عباد کوبه را به شطرنج هم معنا کرده است[4] ولی ابن فارس و دیگران می‌گویند کوبه «الطبل الصغیر»[5] همان چیزی که در آلات موسیقی به آن طنبک می‌گویند که یک آلت خاصی از آلات موسیقی است.

عنوان پنجم: کلمۀ کبرات

در روایت هم قبلا بیان کردیم «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْهَاكُمْ عَنِ الزَّفْنِ وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْكُوبَاتِ وَ الْكَبَرَاتِ.»،[6] کبرات جمع کبره یعنی طبل بزرگ، یعنی دُهُل به تعبیری، آن طبلهایی که موزیسینها به گردنشان می‌آویختند که دو چوب دارد و به تعبیر خود آنها یک چوب بزرگتر و یک چوب کوچکتر دارد، که این دو چوب را به دو طرف طبل می‌زنند و از آن آهنگ تولید می‌کنند و در اصطلاح خود موزیسینها به چوب بزرگ، چنگال و به چوب کوچک، دیرک می‌گویند و تِم‌های خاصی هم دارند که چگونه این دو چوب نواخته شود که از آن آهنگ تولید بشود؟

عنوان ششم: کلمۀ طنبور (تنبور)

طنبور یک ساز مخصوصی است که دستۀ بلند و کاسۀ گلابی شکلی دارد که تاریخچه‌ای هم دارد که دو تار یا سه تار و یا بیشتر در آن تعبیه می‌کنند و با آن می‌نوازند.

عنوان هفتم: کلمۀ بربط

بربط یک آلت مخصوص موسیقی که تار دارد ولی آلت مخصوصی است، آنچه در روایات هست و امروز هم به کار می‌رود به آن عود می‌گویند و یک نوع از آلات موسیقی است که سیم دارد.

قبل از بحث کرونا یکی از اعلام منزل ما آمده بود کتابی روی میز مطالعۀ بود به نام موسیقی بین النهرین، نویسنده آن فرانسیس ‌ویلیام و گالپین است که گالپین یک کشیش معروف مسیحی است که متخصص در آلات موسیقی بوده است و تخصص ویژه‌ای داشته است. گفت شما این کتابها را مطالعه می‌کنید؟ گفتم در بحث موضوع شناسی مجبوریم این کتابها را مورد ملاحظه قرار بدهیم تا موضوع کاملا روشن شود.

بررسی روایات

روایت اول: روایت کتاب تحف العقول است که عبارت روایت این است «..إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ الصِّنَاعَةَ الَّتِي هِيَ حَرَامٌ كُلُّهَا- الَّتِي يَجِي‌ءُ مِنْهَا الْفَسَادُ مَحْضاً نَظِيرَ الْبَرَابِطِ- وَ الْمَزَامِيرِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ كُلِّ مَلْهُوٍّ بِهِ- وَ الصُّلْبَانِ وَ الْأَصْنَامِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ- مِنْ صِنَاعَاتِ الْأَشْرِبَةِ الْحَرَامِ- وَ مَا يَكُونُ مِنْهُ وَ فِيهِ الْفَسَادُ مَحْضاً- وَ لَا يَكُونُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ شَيْ‌ءٌ مِنْ وُجُوهِ الصَّلَاحِ- فَحَرَامٌ تَعْلِيمُهُ وَ تَعَلُّمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أَخْذُ الْأَجْرِ عَلَيْهِ- وَ جَمِيعُ التَّقَلُّبِ فِيهِ مِنْ جَمِيعِ وُجُوهِ الْحَرَكَاتِ كُلِّهَا-»[7].

نکتۀ اول: این حدیث ابتدا یک قانون کلی به دست می‌دهد و بعد نمونه‌هایی را مطرح می‌کند قانون کلی این است که صنعت و هنری که فقط فساد محض دارد و هیچ جهت صلاح در او دیده نمی‌شود، این صناعتی که فقط جهت فساد دارد تعلیم و تعلم و اخذ اجرت و جمیع تقلبات و دگرگونیهای آن حرام است از جمیع وجوه حرکات و بعد برای آن مثال می‌زنند « نَظِيرَ الْبَرَابِطِ- وَ الْمَزَامِيرِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ كُلِّ مَلْهُوٍّ بِهِ ».

 در بادی امر ممکن است کسی بگوید از این حدیث استفاده می‌کنیم که تمام آلات لهو یجئ منه الفساد است و حرام است و تقلب و دگرگونی در آن حرام است، ولی قبلا اشاره کرده‌ایم و در نوع چهارم هم خواهد آمد که مناسبت حکم و موضوع اقتضاء می‌کند مراد از «ملهو به» آلات لهو حرام است، چون دلیل برحرمت مطلق لهو نداریم اصلا لهو راجح داریم، «لَهْوُ الْمُؤْمِنِ مُفَاكَهَةِ الْإِخْوَانِ »[8]، یا «ادخال السرور علی المؤمن» اینگونه امور لهو مباح بلکه راجح است، لذا مناسبت حکم و موضوع می‌گوید «کل ملهو به» یعنی «کل ملهو به» که فساد محض دارد و حرام است.

نکتۀ دوم: که در این روایت توجه به آن لازم است و قبلا هم اشاره شده است این است که روایت به دلالت مطابقی می‌گوید آلاتی که فقط آلات فساد است جمیع تقلباتش حرمت تکلیفی دارد، بالالتزام اگر شئ‌ای را شارع اعلام کرد جمیع تقلباتش حرام است یعنی منفعت حلال ندارد و شئ‌ای که منفعت حلال ندارد معاوضۀ بر آن صحیح نیست و باطل است.

کلام در سند این روایت است که بارها اشاره کرده‌ایم و در گذشته بحث مفصل آن بیان شده است نه سند صحیح است و نه صحت استناد دارد لذا این حدیث می‌تواند مؤید باشد.

روایت دوم: بعضی از روایات است که به مدلول التزامی این روایات تمسک شده است بر اینکه مدلول التزامی این روایات این است که معاوضه بر آلات لهو حرام و باطل است. چند روایت است از جمله:

روایت اول: این روایت هم در کافی شریف است و هم در امالی شیخ صدوق است « حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسي ابن بابويه القمي (رضي الله عنه)، قال: حدثنا أبي (رضي الله عنه)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن الهيثم بن أبي مسروق النهدي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي أيوب الخزاز، عن محمد بن مسلم الثقفي، قال: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَمْرِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِي عَنْهُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ مُلَاحَاةِ الرِّجَالِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ أَوْثَانَهَا وَ أَزْلَامَهَا وَ أَحْلَافَهَا ».[9]

در رابطه با این حدیث یک نکتۀ کوتاه سندی باید اشاره کنیم و بعد به دلالت آن بپردازیم که خواهد آمد.[10]

 

[1] - جلسه پنجاه و پنجم – مسلسل 153 – سه‌شنبه – 05/11/1400

[2] - لسان العرب؛ ج‌8، ص: 413:«و اليَراعةُ: مِزْمارُ الرّاعي».

[3] - لسان العرب؛ ج‌4، ص: 328:«في حديث أَبي هريرة: أَن النبي، صلى الله عليه و سلم، نهى عن كسب الزَّمَّارَةِ».

[4] - المحيط في اللغة؛ ج‌6، ص: 344:«و الكُوْبَةُ: الشِّطْرَنْجَةُ».

[5] - معجم مقائيس اللغة؛ ج‌5، ص: 145:« و يقولون: الكُوبةُ: الطَّبلُ لِلَّعب.».

[6] - الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌6، ص: 432 - وسائل الشيعة؛ ج‌17، ص: 313.

[7] - وسائل الشيعة؛ ج‌17، ص: 83:«22047- 1- «6» الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شُعْبَةَ فِي تُحَفِ الْعُقُولِ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ مَعَايِشِ الْعِبَادِ فَقَالَ- جَمِيعُ الْمَعَايِشِ كُلِّهَا- ... ص 85.».

[8] - وسائل الشيعة؛ ج‌21، ص: 14:«26393- 6- وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ يَعْلَى بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَهْوُ الْمُؤْمِنِ فِي ثَلَاثَةِ أَشْيَاءَ- التَّمَتُّعِ بِالنِّسَاءِ- وَ مُفَاكَهَةِ الْإِخْوَانِ وَ الصَّلَاةِ بِاللَّيْلِ».

[9] - الأمالي جلد : 1  صفحه : 502 - الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌6، ص: 396:«1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَمْرِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَوْثَانَ وَ قَالَ أَقْسَمَ رَبِّي أَنْ لَا يَشْرَبَ عَبْدٌ لِي فِي الدُّنْيَا خَمْراً إِلَّا سَقَيْتُهُ مِثْلَ مَا شَرِبَ مِنْهَا مِنَ الْحَمِيمِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُعَذَّباً أَوْ مَغْفُوراً لَهُ وَ لَا يَسْقِيهَا عَبْدٌ لِي صَبِيّاً صَغِيراً أَوْ مَمْلُوكاً إِلَّا سَقَيْتُهُ مِثْلَ مَا سَقَاهُ مِنَ الْحَمِيمِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُعَذَّباً بَعْدُ أَوْ مَغْفُوراً لَهُ». - وسائل الشيعة؛ ج‌25، ص: 307 - بحار الأنوار؛ ج‌76، ص: 125.

[10] - استاد حفظه الله در بین این جلسه یک نکتۀ اخلاقی در مورد دعا و صحیفۀ سجادیه و تأثیر آن و داستانی از محقق محمد هادی میلانی رحمۀ الله بیان کردند.

**********************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

عرض شد که طائفۀ دوم روایاتی است که به مدلول التزامی آنها استدلال شده است برای بطلان معاوضه بر آلات لهو، روایتی را خواندیم که در امالی شیخ صدوق و در کتاب کافی شریف نقل شده است: « حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسي ابن بابويه القمي (رضي الله عنه)، قال: حدثنا أبي (رضي الله عنه)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن الهيثم بن أبي مسروق النهدي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي أيوب الخزاز، عن محمد بن مسلم الثقفي، قال: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَمْرِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِي عَنْهُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ مُلَاحَاةِ الرِّجَالِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ أَوْثَانَهَا وَ أَزْلَامَهَا وَ أَحْلَافَهَا»[2].

روات این روایت در امالی شیخ صدوق همه ثقات هستند به توثیق خاص، فقط کلام در یک راوی است که هیثم بن ابی مسروق می‌باشد، بحث شده است که آیا هیثم ثقه است یا نه؟

محقق خویی می‌فرموده‌اند «هیثم ثقۀ لوروده فی اسناد کامل الزیارات». عرض ما این است که هیثم بن ابی مسروق ثقه هست به خاطر مطلبی که کشی در رجال از حمدویه نقل می‌کند. حمدویه بن نصیر کشی از علمای رجالی است که محور مباحث رجالی در مکتب سمرقند و کش بوده است، از اواخر قرن دوم منطقۀ سمرقند که الان در ازبکستان فعلی هست از مناطق مهم شیعه بوده است. آنجا نحلۀ فکری تشیع توسط جمعی از علمای سمرقند و کش - که شهری نزدیک سمرقند بوده است – وجود گرفته و محور تفکر شیعی بوده است و تراث بزرگی از شیعه در آنجا وجود داشته است، (می‌طلبد یک مقاله‌ای نسبت به جایگاه حمدویه در رجال شیعه نگاشته شود که مطلب قابل توجهی خواهد، حمدویه بسیار عالم متضلعی در مباحث رجالی بوده است و شیخ طوسی از ایشان تعبیر می‌کند « عديم النظير في زمانه، كثير العلم و الرواية، ثقة، حسن المذهب»[3] در زمان خودش مثل نداشته است)

 حمدویه در گزارشگریهایی که در رجال از برخی از روات دارد، یک جمله‌ای را به کار می‌برد نسبت به راوی، «خیر فاضل»، بعضی به تشدید می‌خوانند «خیّر فاضل» که به نظر ما به تخفیف اقرب است، می‌گوید راوی خوب است و آدم خوبی است، گاهی خودش این قضاوت را نقل می‌کند، گاهی از بعضی از اصحاب نقل می‌کند و گاهی از بعضی از مشایخش نقل می‌کند. این کلیشۀ «خیر فاضل» در کلام حمدویه ظهور قوی در وثاقت دارد، «خیر فاضل» یعنی «ثقۀ»، شاهد بر این مطلب هم کلماتی است که از حمدویه نسبت به روات آمده است:

مورد اول: «قَالَ أَبُو عَمْرٍو الْكَشِّيُّ: سَأَلْتُ حَمْدَوَيْهِ بْنَ نُصَيْرٍ، عَنْ عِيسَى فَقَالَ: خَيْرٌ فَاضِلٌ هُوَ الْمَعْرُوفُ بِشَلَقَانَ وَ هُوَ ابْنُ أَبِي مَنْصُورٍ، وَ اسْمُ أَبِي مَنْصُورٍ صَبِيحٌ[4]. سؤال از اعتبار و اعتماد به راوی است.

مورد دوم: «حَمْدَوَيْهِ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ قَيْسِ بْنِ رُمَّانَةَ، قَالَ وَ كَانَ خَيِّراً، قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) ....»، حمدویه این روایت نقل می‌کند و در نقل سند وقتی در مورد یک راوی که نسبتا مجهول است، می‌گوید «و کان خیرا» یعنی آدم خوبی است و وثاقت او را بیان می‌کند و می‌گوید مورد اعتماد است.[5]

مورد سوم: «حَمْدَوَيْهِ، قَالَ: سَمِعْتُ أَشْيَاخِي يَقُولُونَ عَنْبَسَةُ بْنُ بِجَادٍ كَانَ خَيِّراً فَاضِلًا.».[6]

مورد چهارم: «حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ حَمْدَوَيْهِ بْنُ نُصَيْرٍ، قَالَ سَمِعْتُ بَعْضَ الْمَشَايِخِ يَقُولُ وَ سَأَلْتُهُ، عَنْ وَهْبٍ وَ شِهَابٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بَنِي عَبْدِ رَبِّهِ وَ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْخَالِقِ بْنِ عَبْدِ رَبِّهِ قَالَ: كُلُّهُمْ خِيَارٌ فَاضِلُونَ كُوفِيُّونَ.».[7] در مقام سؤال از روات، روشن است که به خاطر مقام اعتماد است.

در ما نحن فیه عبارت حمدویه بن نصیر این است «حَمْدَوَيْهِ، قَالَ: لِأَبِي مَسْرُوقٍ ابْنٌ يُقَالُ لَهُ الْهَيْثَمُ، سَمِعْتُ أَصْحَابِي يَذْكُرُونَهُمَا بِخَيْرٍ، كِلَاهُمَا فَاضِلَانِ[8] ابی مسروق یک پسری دارد به نام هیثم، هیثم بن ابی مسروق، در سند محل بحث ما آمده است، حمدویه می‌گوید از اصحابمان شنیدم که در مورد این پدر و پسر ذکر خیر دارند « كِلَاهُمَا فَاضِلَانِ» و به نظر ما این امارۀ وثاقت است.

جالب این است که محقق خویی در طبع قدیم معجم رجال الحدیث می‌فرمودند «هیثم بن ابی مسروق ثقه لوروده فی اسناد کامل الزیارات» پس از اینکه از این نظریه برگشته‌اند در چاپ تهران معجم رجال الحدیث نسبت به هیثم بن ابی مسروق چنین آمده است «و فی توثیق کشی فیه الکفایه»، و توثیق کشی فقط همین جمله است. محقق خویی با اینکه در مواردی جمود دارند و مثل کلمۀ «صالح» را علامت وثاقت نمی‌داند ولی این جملۀ « أَصْحَابِي يَذْكُرُونَهُمَا بِخَيْرٍ، كِلَاهُمَا فَاضِلَانِ» را علامت وثاقت می‌گیرند.

نتیجه: در این سند هیثم بن ابی مسروق هم ثقه است به خاطر شهادت حمدویه، پس سند معتبر است و روایت موثق است.

راوی از امام صادق علیه السلام سؤال می‌کند از وضع خمر، امام صادق علیه السلام فرمودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده‌اند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» در این روایت دو غرض و دو هدف برای بعثت پیامبر گرامی اسلام ذکر شده است:

هدف اول: پیامبر فرموده‌اند « بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ »من رحمۀ للعالمین هستم، لذا در روایات هم داریم که در کوه صفا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و برای اولین مرتبه مردم را به اسلام دعوت به اسلام کردند، کفار همدیگر را تهییج کردند و به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سنگ زدند و در حالی که از اطراف ناخنهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خون جاری بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حرکت کردند و رفتند به طرف کوه صفا، جبرئیل نازل شد که اجازه می‌دهید، همۀ تکوین در اختیار شماست، امت را نفرین کنید، حضرت فرمودند «إني لم أبعث لعاناً، و لكن بعثت داعياً و رحمة ثمّ رفع يديه نحو السماء و قال: اللهم اهد قومي فانهم لا يعلمون».

هدف دوم: « وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ أَوْثَانَهَا وَ أَزْلَامَهَا وَ أَحْلَافَهَا (احداثها) »، این قدر این مسئله مهم است که به عنوان هدف بعثت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مطرح می‌شود من مبعوث شدم تا نابود کنم معازف را، معازف یعنی مجموعه آلات و ابزاری که با آنها آهنگ و ضرب نواخته می‌شود، همۀ اقسام آن، و بعد به عنوان ذکر خاص بعد از عام تا اینکه نابود کنم مزامیر را، آلات لهو مخصوص. هدف بعثت، نابودی معازف و مزامیر و امور جاهلیت و اوثان و ازلام است، که ازلام یک نوع ابزار خاص قمار است، و کارهای زمان جاهلیت را، من مبعوث شده‌ام تا اینها را نابود کنم.

به روشنی این موثقه دلالت می‌کند که نابودی این آلات لهو هدف بعثت است، یک غرض از بعثت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هست، حدیث به دلالت التزامی دلالت می‌کند که فائده و غرضی را شارع مترتب بر اینها نمی‌داند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شده‌اند اینها را نابود کنند، منفعت حلال در آنها تصور نمی‌شود لذا دستور نابودی اینها داده شده ست، دلالت التزامی می‌گوید چیزی که منفعت حلال ندارد معاوضه بر آن صحیح نیست.

این روایت را تأیید می‌کند روایتی که ابوالفتوح رازی در تفسیرش از ابی امامه نقل می‌کند که نظیر همین روایت است با یک ذیلی که آن ذیل صریح در معناست. از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل می‌کند که حضرت فرمودند: «الشَّيْخُ أَبُو الْفُتُوحِ فِي تَفْسِيرِهِ، عَنْ أَبِي أُمَامَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بَعَثَنِي هُدًى وَ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَمْحُوَ الْمَزَامِيرَ وَ الْمَعَازِفَ وَ الْأَوْتَارَ وَ الْأَوْثَانَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ إِلَى أَنْ قَالَ إِنَّ آلَاتِ الْمَزَامِيرِ شِرَاؤُهَا وَ بَيْعُهَا وَ ثَمَنُهَا وَ التِّجَارَةُ بِهَا حَرَامٌ الْخَبَرَ‌»[9] که مرحوم نوری این قسمت را از تفسیر ابوالفتوح رازی تعریب کرده است و خود تفسیر ابوالفتوح فارسی است و قبلا در مورد اهمیت و توجه به روایاتی که در تفسیر ابوالفتوح است مطالبی اشاره کرده‌ایم. متن تفسیر فارسی این است :« ابو امامه روايت كرد كه،رسول-صلّى اللّه عليه و على آله-گفت:خداى مرا بفرستاد تا هدى و رحمت عالميان باشم،و مراد فرمود تا مزامير و معازف و اوتار و بتان را محق كنم و كارهاى جاهليّت را،.. »[10].

این روایت موثقه را روایت تفسیر ابوالفتوح رازی تأیید می‌کند.

همچنین روایاتی در مجامیع شیعه و اهل سنت داریم به این مضامین «ان علیا علیه السلام کسر طنبور رجل» این روایت فعل است و اطلاق از آن استفاده نمی‌کنیم ولی فی الجمله دلالت بر این معنا دارد. یا روایتی داریم « عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ قَتَلَ خِنْزِيراً فَضَمَّنَهُ قِيمَتَهُ وَ رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ كَسَرَ بَرْبَطاً فَأَبْطَلَهُ[11]. سند این روایت معتبر نیست ولی مؤید موثقه می‌تواند باشد.

این طائفۀ دوم به خاطر وجود موثقۀ نهدی ما دلالتش را قبول می‌کنیم که این آلات لهو که مذکور در این موثقه است، معازف و مزامیر که آلات لهو حرام هستند و آلات غنا هستند، معاوضه و داد و ستد بر اینها هم باطل است و هم حرام است هر دو.

این تمام کلام در طائفۀ دوم از روایات.

دلیل سوم: تمسک به دلیل عقل است بر اینکه معاوضه بر آلات لهو حرام است و باطل است. گفته شده است از طرفی برخی از علماء در رسائل غنا که در بحث غنا به تفصیل ذکر می‌کنیم و فاضل جواد در مفتاح الکرامه تصریح می‌کنند که قبح و تحریم غنا یک قبح عقلی است. عبارت صاحب مفتاح الکرامه این است « فكان تحريمه عقليّاً لا يقبل تقييداً و لا تخصيصاً،»[12]، حرمت غنا یک حرمت عقلی است نه قابل تخصیص است و نه قابل تقیید است. از طرف دیگر بگوییم شئ‌ای که حرمت و قبح عقلی دارد مقدمات او هم به حکم عقل قبیح است. پس معاوضۀ بر آلات غنا و اینگونه آلات لهو قبیح است عقلا و به حکم عقل باطل است.

این دلیل وافی به مقصود نیست به خاطر اینکه:

اولا: در بحث غنا به تفصیل بحث خواهیم کرد و نتیجه‌ای خواهیم گرفت که حکم عقل بر قبح غنا مطلقا نیست. ممکن است عقل بگوید غنای مضر قبیح است، ممکن است بگوید اگر غنایی در یک موردی برای تداوی بود قبیح نیست بلکه حسن است، اگر درک نکرد ضرر او را به نفس و روان، می‌گوید من نسبت به این غنای مخصوص چیزی نمی‌گویم لذا نمی‌توانیم بگوییم عقل حکم به قبح غنا می‌کند مطلقا و قاعدۀ کلی نیست. که بررسی تفصیلی آن در بحث غنا خواهد آمد.

ثانیا: بر فرض عقل حکم کند به قبح غنا، آیا عقل حکم به قبح مقدمات غنا از جمله خرید و فروش آلات غنا هم می‌کند؟ یعنی مقدمۀ قبیح در نزد عقل قبیح است؟ این را هم در اصول نپذیرفته‌ایم همانگونه که بسیاری از محققین هم قائلند.

ثالثا: بر فرض عقل که حکم کند به قبح به این مقدمه، آیا عقل حکم به بطلان این معاوضه هم می‌کند؟ اصلا عقل چنین حکمی دارد که بگوید این عمل چون قبیح است در نزد من بدون اثر است و من اثر بر آن مترتب نمی‌کنم!؟ این هم اول کلام است.

نتیجه: اقامۀ دلیل عقلی بر قبح و بطلان معاوضه بر آلات لهو قابل تأمل جدی است.

دلیل بعدی تمسک به اجماع است که خواد آمد.

 

[1] - جلسه پنجاه و ششم – مسلسل 154 – ‌شنبه – 09/11/1400

[2] - الأمالي جلد : 1  صفحه : 502 - الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌6، ص: 396:«1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَمْرِ فَقَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعٰالَمِينَ وَ لِأَمْحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَوْثَانَ وَ قَالَ أَقْسَمَ رَبِّي أَنْ لَا يَشْرَبَ عَبْدٌ لِي فِي الدُّنْيَا خَمْراً إِلَّا سَقَيْتُهُ مِثْلَ مَا شَرِبَ مِنْهَا مِنَ الْحَمِيمِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُعَذَّباً أَوْ مَغْفُوراً لَهُ وَ لَا يَسْقِيهَا عَبْدٌ لِي صَبِيّاً صَغِيراً أَوْ مَمْلُوكاً إِلَّا سَقَيْتُهُ مِثْلَ مَا سَقَاهُ مِنَ الْحَمِيمِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ مُعَذَّباً بَعْدُ أَوْ مَغْفُوراً لَهُ». - وسائل الشيعة؛ ج‌25، ص: 307 - بحار الأنوار؛ ج‌76، ص: 125.

[3] - رجال الشيخ الطوسي - الأبواب؛ ص: 421:«6074- 9 حمدويه بن نصير بن شاهي،سمع يعقوب بن يزيد، روى عن العياشي، يكنى أبا الحسن، عديم النظير في زمانه، كثير العلم و الرواية، ثقة، حسن المذهب».

[4] - رجال الكشي؛ ص: 330».

[5] - رجال الكشي؛ ص: 184.

[6] - رجال الكشي؛ ص: 372.

[7] - رجال الكشي؛ ص: 414.

[8] - رجال الكشي؛ ص: 372.

[9] - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج‌13، ص: 219.

[10] - روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن جلد : 15  صفحه : 281.

[11] - الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌7، ص: 368:«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ قَتَلَ خِنْزِيراً فَضَمَّنَهُ قِيمَتَهُ وَ رُفِعَ إِلَيْهِ رَجُلٌ كَسَرَ بَرْبَطاً فَأَبْطَلَهُ».

[12] - مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة (ط - الحديثة)؛ ج‌12، ص: 179:«ثمّ إنّا قد نقول: إنّ تحريم الغناء كتحريم الزنا أخباره متواترة و أدلّته متكاثرة، عبّر عنه بقول الزور و لهو الحديث في القرآن و نطقت الروايات بأنّه الباعث على الفجور و الفسوق فكان تحريمه عقليّاً لا يقبل تقييداً و لا تخصيصاً،».

***************************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

دلیل چهارم: اجماع

آخرین دلیل که بر حرمت و بطلان معاوضه بر آلات لهو تمسک شده، تمسک به اجماع است، اجماع هم چنانکه در مباحث قبل اشاره می‌شد، اجماع مدرکی است، کلمات فقهاء که در این مبحث بررسی می‌شود برای حرمت و بطلان معاوضه می‌بینیم هر کدام به روایتی تمسک کرده‌اند، حدیث تحف العقول، «ان الله اذا حرم شیئا حرم ثمنه» و سایر روایات، لذا اجماع به عنوان یک دلیل تعبدی مورد نظر نمی‌تواند قرار بگیرد.

در جمع بندی ادله توجه داشتید که عمده دلیل مورد نظر برای حرمت و بطلان معاوضه روایات بود، آن هم معتبرۀ ابن ابی مسروق نهدی و مؤید او سایر روایات، در جمع بندی این مبحث دو نکته باید مورد توجه قرار بگیرد:

نکتۀ اول: چانکه اشاره کردیم معنای لهو و محدودۀ لهو حرام در نوع چهارم باید به تفصیل مطرح شود که اینجا وارد بحث دقیقش نشدیم.

نکتۀ دوم: آلات لهو که در روایات معتبر به آنها اشاره شده است، آلات غنا و موسیقی هست، معازف، مزامیر، کوبه، کبرات، طنبور و امثال اینها، باید به دو بحث که مرتبط با خود لهو است، توجه شود:

بحث اول: اگر آلت لهوی، فقط منفعت او لهوی بود و لا غیر، بدون شبهه مالیت ندارد و معاوضه بر او باطل است اما اگر آلت لهوی بود که منفعت حلال هم برای او فرض می‌شد، فرض کنید مثل کبرات و طبلها که هم به عنوان یک آلت جنگی در جنگها به کار می‌رود - به تعبیر محقق ثانی برای تهویل طرف مقابل و ایجاد هراس در دل آنها - یا گاهی این طبلها برای اعلام به کار می‌رود یا در مراسم عزاداری از آنها استفاده می‌شود، اگر منفعت حلال هم داشته باشد به خاطر منفعت حلال معاوضه بر آن مشکلی ندارد.

کلامی را از محقق ثانی در کتاب الوصیه جامع المقاصد ملاحظه کنید، ایشان توضیح لطیفی دارند و می‌فرمایند اگر مثل طبل غرض مقصود از او امر حلالی باشد «كطبل الحرب الذي ليس المراد منه اللهو بل التهويل في قلوب العدو يجوز اقتناؤه،»[2] بعد توضیحاتی می‌دهند و می‌فرمایند حفظ این آلات که مقصود از آنها لهو نیست این امر محرمی نیست لذا اگر وصیت هم بکند به این آلات و ابزار، وصیت درست است مالیت و منفعت حلال دارد.

بنابراین اگر در برخی از این آلات منفعت حلال فرض شد، معاوضۀ او به خاطر منفعت حلال جایز است.

بحث دوم: - که بسیار مهم است و در جای خودش باید به تفصیل مطرح شود - ارتباط این آلات لهو و معاوضۀ بر آنها با مبحث غنا و تفسیر غنا ارتباط تنگاتنگی است، فعلا فقط اشاره می‌کنیم و بحث بسیار مبسوطی است، آیا مطلق موسیقی غناست و در نتیجه حرام است؟ آیا نسبت بین موسیقی و غنا تساوی است؟ بنابراین این آلات موسیقی هر آهنگ و نوایی که با آنها نواخته شود، هر موسیقی که از آنها صادر شود غناست پس این آلات منفعت حلال ندارد لذا معاوضه بر آن درست نیست یا نه غنا اخص از موسیقی است و بینشان عام و خاص مطلق است یا بین غنا و موسیقی عام و خاص من وجه است؟ ما غنایی داریم موسیقی نیست و موسیقی داریم که غنا نیست و موردی داریم که هم غناست و هم موسیقی، در نوع چهارم باید بسیار مبسوط بحث شود.

اگر کسی چنین ادعا کرد که هر موسیقی غنا نیست نتیجه این می‌شود همۀ منافع این آلات موسیقی حرام نیست و ممکن است منفعت حلالی هم داشته باشند، ولی اگر گفتیم تساوی است همۀ منافعشان حرام می‌شود.

دو استفتاء را از محقق خویی اشاره می‌کنم، البته استفتای دوم مخصوصا نقد جدی دارد که در بحث غنا باید مطرح کنیم، کتاب منیۀ السائل که استفتائات محقق خویی جمع شده است:

مورد اول: «س- هل هناك واقعا آلات غير لهوية يجوز اللعب بها أم جميع الآلات الموسيقية لهوية، فلا يعلم أيها لهوي و أيها غير لهوي.  ج- تختلف الآلات الموسيقية فبعضها لهوية فلا يجوز استعمالها مطلقا و لا بيعها‌ و لا شراؤها، و بعضها الآخر غير لهوي فلا بأس ببيعه و شرائه و النوع غير اللهوي يرجع وصفه إلى أهل الخبرة من العرف و كما ذكرنا سابقا الموسيقى المحرّمة هي الأغاني التي تناسب حفلات اللهو و الرقص مثلا و تستعمل لها، و أما الألحان غير اللهوية فليست محرّمة كالتي تستعمل في العزاء أو الحرب و ما شاكلها.»[3]. این باید تحلیل شود کاملا که چرا ایشان تفصیل قائلند و این تفصیل درست است یا نه؟

مورد دوم: (مهم این کلام محقق خویی است): «س- هناك بعض أنواع الموسيقى التي لا يكون القصد منها الاطراب و التلهّي (الموسيقى الكلاسيكية) التي يقال أنها تؤثر في هدوء الأعصاب و هي توصف في بعض الحالات للعلاج من قبل الأطباء مع العلم بأنها مما يأنس بها الكثير من الناس و هكذا الحال في بعض الأناشيد الحماسية الحربية التي ليس الهدف منها الطرب و ليست من مجالس أهل اللهو و الفسوق. هل يشرع الاستماع إليها؟. ج- لا بأس بمثله»[4].

که این استفتاء را در بحث غنا باید به تفصیل مطرح کنیم و نقد کنیم.

لذا این بحث آلات لهو با تفسیر غنا هم بسیار مرتبط است، که در جای خودش باید بررسی کنیم. این تمام کلام در قسم سوم از نوع دوم.

مصداق چهارم: ظروف طلا و نقره

قسم چهارم از نوع دوم که گفته می‌شود معاوضه بر اینها حرام و باطل است و یا معاوضه بر اینها فقط باطل است، اوانی ذهب و فضه است، ظروف طل و نقره.

مطلب اول: مبحث موضوع شناسی

مقصود از از اوانی ذهب و فضه چیست؟ آیا مقصود ظروفی است که برای غذا خوری استفاده می‌شود و فوقش مثل آبخوری، مثل دیس، کاسه، بشقاب، لیوان و امثال ایتنها یا نه مقصود مطلق ظروف است؟ حتی بعضی مثال می‌زنند مثل دیگ و سماور که از نقره باشد، در بعضی از کتب فقهی مکحله و سرمه دان را مثال می‌زنند از فضه باشد و امروز مثل پیپ که از نقره باشد که امروز در دنیا هم فراوان هست، آیا استفاده و معاوضه بر اینها درست است یا نه؟

اگر ظرف معد (آماده شده) برای اکل و شرب باشد آیا در منفعت دیگر استفاده شود آیا باز هم حرام است و معاوضۀ آن برای آن منفعت هم باطل است؟ مثلا با ظرف غذا خوری وضو بگیرد، آیا فقط منفعت غذا خوردن اشکال دارد و برای منفعت دیگر اشکال ندارد که بعضی می‌گویند یا نه معاوضه برای مطق منافع حرام است؟ آیا حفظ و نگهداری این ظروف برای تزئین چگونه است؟ آیا ذخیره سازی این ظروف چگونه است؟ که باید مورد بررسی قرار بگیرد.

بعد از اینکه موضوع را شناختیم، قبل از اینکه وارد معاوضه و داد و ستد بر این ظروف شویم به عنوان پیش نیاز ابتدا باید حکم استعمال و استفاده از این ظروف را بدانیم چون معاوضه مترتب بر این امر است. لذا در بحث اوانی این سه بحث به ترتیب باید مورد بررسی قرار بگیرد:

مطلب اول: موضوع شناسی

مطلب دوم: آیا استفاده از ظروف طلا و نقره شرعا چگونه است؟

مطلب سوم: حکم معاوضه و داد و ستد بر اوانی ذهب و فضه چیست؟

ادامۀ کلام خواهد آمد.

 

[1] - جلسه پنجاه و هفتم – مسلسل 155 – یک‌شنبه – 10/11/1400

[2] - جامع المقاصد في شرح القواعد؛ ج‌10، ص: 107:« إذا عرفت ذلك فاعلم أن الطبل الذي الغرض المقصود منه أمر محلل، كطبل الحرب الذي ليس المراد منه اللهو بل التهويل في قلوب العدو يجوز اقتناؤه، فإن بعض المحرمات قد أبيحت في الحرب كلبس الحرير، فما لم تكن غايته محرّمة و ليس في حد ذاته معصية بطريق أولى، فلو أوصى بطبل الحرب صحت الوصية.».

[3] - منية السائل (للخوئي)؛ ص: 171.

[4] - منية السائل (للخوئي)؛ ص: 178.