اثبات وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار در دوره اول مباحث خارج اصول حضرت آیة الله مروی. مورخ 1385.12.15
اما در رابطه با بحث سندي اين روايت تا زمان صاحب مدارك، علما اين حديث را صحيح ميدانستند ولي ايشان به خاطر وجود احمد بن محمد بن يحيي العطار در سند اين حديث، حديث را تضعيف كردهاند و به تبع ايشان محقق خوئي نيز اين حديث را ضعيف ميدانند.
بررسي سندي اين حديث از دو جهت داراي اهميت است:
جهت اول: كاربرد وسيع و مهم حديث رفع در اكثر ابواب فقه.
جهت دوم: احمد بن محمد بن يحيي العطار در اسناد روايات بسيار زيادي واقع شده است.
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 53 |
14/1/1386 ـ 14/3/1428 |
55: 20 |
مرحلهی دوم: بررسی سندی حدیث رفع
بحث در استدلال به روايات بود بر اثبات اصل برائت. حديث رفع به عنوان اولين روايت مطرح شد امور پانزدهگانه در فقه الحديث و دلالتش مورد بررسی قرار گرفت در مرحلهی دوم وعده داديم تنقيح و بررسی سندی حديث رفع را.
عرض میکنيم که اول کسی که در اعتبار سندی اين روايت خدشه و اشکال کرده است صاحب مدارک است، به تبع ايشان جمعی از محققين علی رأسشان محقق خوئی در اعتبار سند اين حديث اشکال کردهاند.
و لو کلمات محقق خوئی فی الجمله مضطرب است. به خاطر اينکه ايشان در کتاب دراسات و مصباح الاصول در مبحث ادلهی برائت علی الظاهر سند حديث رفع را صحيح میدانند چون عبارتشان اين است: « و منها الحديث المروی فی الخصال بسند صحيح عن حريز عن ابی عبد الله قال قال رسول الله رفع عن امتی تسعه.».
لکن در کتاب فقهی تنقيح 3: 344 در حکم اوانی و ظروف در مسأله 18 آن گاه که اين بحث مطرح میشود که اگر کسی مضطر شد با آبی که در ظرف طلا و نقره است وضو بگيرد حکمش چيست؟ به حديث رفع تمسک شده است برای اينکه اين وضوی اضطراری صحيح است. محقق خوئی اينجا میفرمايند: « ان هذه الرواية المروية فی التوحيد و الخصال و ان عبر عنه شيخنا الانصاری بالصحيحة الا انها ضعيفة السند باحمد بن محمد بن يحيی».
پس در مباحث اصوليشان حديث را صحيح میدانند، در اين مبحث فقهی قائل به ضعف سند هستند. سپس ايشان در همين بحث تنقيح حديث رفع را به سند ديگری تصحيح میکنند. میفرمايند: همين حديث خصال را با تغييراتی احمد بن محمد بن عيسی در نوادر خودش از اسماعيل بن عبد الرحمان جعفی از امام صادق عليه السلام نقل کرده است. به اين تعبير که حضرت فرمودهاند: « وضع عن هذه الامة ست خصال». محقق خوئی حکم کرده اند به صحت اين روايت سنداً.
لکن برخی از افراد مورد اعتماد که در دورهی اخير اصول محقق خوئی شرکت داشتهاند نقل کردهاند که در دورهی اخير محقق خوئی اضافه بر اين که روايت خصال را تضعيف کردهاند اين روايت نوادر را هم از اعتبار ساقط کردهاند.
با اين توضيح که اين روايت نوادر هم مقطوع السند است چون احمد بن محمد بن عيسی صاحب نوادر از اصحاب امام هشتم، امام جواد و امام هادی عليهم السلام است. اين فرد مستقيماً روايت را از اسماعيل بن عبد الرحمان جعفی نقل میکند که در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفته است. کسی که زمان امام هادی عليه السلام را درک کرده است نمیتواند بی واسطه از اصحاب امام صادق عليه السلام حديث نقل کند.
بنا بر اين حديث نوادر هم مقطوع السند است و قابل استدلال نمی باشد.
[محقق خوئی بالاخره نظرشان چيست با توجه به اين که به اين حديث بارها و بارها استناد کردهاند. آيا طريق ديگری هم برای تصحيح وجود دارد يا نه؟]
نتيجه اين که جمعی از محققين به تبع صاحب مدارک حديث رفع را که صدوق در خصال مطرح کرده است قابل اعتماد نمیدانند.
ما بايد سند را مورد بررسی قرار دهيم. سند خصال اين است: «حدثنا احمد بن محمد بن يحيی العطار قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن يعقوب بن يزيد عن حماد بن عيسی عن حريز بن عبد الله عن ابی عبد الله عليه السلام....».
سند اين حديث به جز احمد بن محمد بن يحيی العطار همه ثقه و مورد اعتماد هستند. مشکل در احمد بن محمد بن يحيی العطار استاد صدوق است که برای ايشان علمای مهم رجالی توثيقی را ذکر نکردهاند. اين فرد پدرش محمد بن يحيی استاد کلينی است.
با اينکه توثيق صريحی برای این راوی ذکر نشده است قائلين به وثاقت او وجوهی را برای وثاقت او ذکر کردهاند.
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 54 |
15/1/1386ـ 15/3/1428 |
40: 27 |
احمد بن محمد بن يحيی يکی از مشايخ صدوق است و ذکر او در کتب اربعه قريب صد مورد وجود دارد جمعی از اعلام از جمله محقق بروجردی حکم به وثاقت ايشان و برخی از اعلام از جمله صاحب مدارک، محقق کاظمی در تکمله و محقق خوئی حکم به جهالت و عدم اعتماد به روايات او نمودهاند.
قائلين به وثاقت اين فرد به وجوهی تمسک کردهاند:
وجه اول: اين راوی از مشايخ اجازه است و مشايخ اجازه احتياج به توثيق ندارند بلکه خود شيخوخت اجازه از قویترين امارات وثاقت میباشد. افرادی مثل شهيد ثانی در درايه و رعايه، فرزندشان در المنتقی، وحيد بهبهانی و ميرداماد قائل به اين نظريه هستند.
بلکه محدث بحرانی تصريح میکند به اينکه مشايخ اجازه در اعلی درجات وثاقت میباشند و جمعی از محققين مثل سيد حسن صدر و محقق خوئی و امام قائلند که شيخوخت اجازه امارهی وثاقت نيست.
در مباحث رجال ما به تفصيل متعرض شدهايم که شيخوخت اجازه من حيث هی با قطع نظر از ساير قرائن امارهی وثاقت نيست. لذا میبينيم نجاشی برخی از مشايخ اجازه را مثل حسن بن محمد بن يحيی و حسين بن حمدان خصيبی را تضعيف میکند با اينکه هر دو نفر از مشايخ اجازهی تلعکبری میباشند.
بله اگر شيخ اجازه بودن به حدی برسد که علمای فراوانی از فرد طلب اجازه کنند به حدی که به شأن مجيز معتنی باشند و در بين مستجيزين فرد يا افرادی باشند که به شدت احتياط در نقل روايات شناخته شده باشند و متحرز باشند از اخذ حديث از غير ثقات در اين صورت شيخوخت اجازه امارهی وثاقت خواهد بود و الا به مجرد استجازهی يکی دو نفر وثاقت اثبات نمیشود.
وجه دوم: نجاشی در شرح حال حسن بن سعيد و حسين بن سعيد آنگاه که کتب سيگانهی اين دو برادر را میشمرند و میفرمايند اين کتب حسن و معمول بهاست بعد میخواهد طرقی به اين کتب ذکر کند. میفرمايد: طرق کثيرهای به اين کتب هست ازجمله من نامهای نوشتم به ابو عباس احمد بن علی بن نوح سيرافی و از او تقاضا کردم اگر طريق به کتب ابن سعيد دارد ذکر کند. ايشان در جواب نامه نوشت: طرق به کتب ابنا سعيد فراوان است و اما ما عليه اصحابنا و المعول عليه ما رواه عنهما احمد بن محمد بن عيسی.
سيرافی مینويسد طريقی که اصحاب به او اعتماد دارند و مورد تکيه اصحاب است طريق احمد بن محمد بن عيسی میباشد سپس سيرافی دو طريق به احمد بن محمد بن عيسی ذکر میکند که در طريق دوم راوی مورد بحث ما ذکر شده است.
نتيجه میگيريم که مجموعهی روات اين دو طريق عند الاصحاب مورد اعتماد میباشند از جمله احمد بن محمد بن يحيی و این هم علامت وثاقت است.
محقق خوئی به اين وجه دو اشکال مطرح میکنند:
اشکال اول: اگر سيرافی يک طريق ذکر میکرد ما میگفتيم اين طريق معتمد و معتبر است و استدلال تمام بود.
لکن سيرافی دو طريق ذکر کرده است طريق اول رواتش مسلم الاعتبار هستند شايد سيرافی اعتماد اصحاب را در طريق اول میدانسته است و طريق دوم را از باب تأييد ذکر کرده است. پس از کلام سيرافی اعتماد اصحاب به هر دو طريق استفاده نمیشود.
اشکال دوم: علی فرض اينکه بگوييم اين کلام سيرافی هر دو طريق را شامل میشود اما تعديل قدمای اصحاب مبتنی است بر يک مبنايی که آن مبنا نزد ما و محققين از متأخرين علامت وثاقت نيست. آن مبنا اين است که قدما برای اثبات عدالت راوی اگر میديدند راوی قطعاً جزء اماميه است و قدح و تضعيفی برای او ذکر نشده است میگفتند اصل عدالت و اعتبار اين راوی است. پس ممکن است تعديل احمد بن محمد بن يحيی مبتنی بر اصالت العداله باشد و ما اين مبنا را قبول نداريم بلکه عدالت بايد احراز شود و فرد امامی مجهول رواياتش معتبر نيست.
جواب از اين اشکال را ذيل وجه سوم مطرح میکنيم.
وجه سوم: علامهي حلي سندی را که احمد بن محمد بن يحيی در آن آمده است را تصحيح کرده است. طريق صدوق به عبد الرحمن بن الحجاج و ابن ابی يعفور که در فائدهی هشتم تصحيح کردهاند.
محقق خوئی اشکال دوم بر وجه دوم را باز اينجا تکرار کردهاند. پس اين وجه را نيز صحيح نمیدانند.
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 55 |
18/1/1386ـ 18/3/1428 |
55: 30 |
جواب اشکال اول
ما هستيم و ظاهر کلام سيرافی، آن هم نامهای مینويسد در جواب نامهی نجاشی که سؤال کرده است طريق معتمد در کتب ابن سعيد چه طريقی است؟ ظاهر کلام سيرافی اين است که هر دو طريق عند الاصحاب معتمد است و الا اگر يک طريق معتمد بود دون طريق دوم سيرافی بايد حداقل اين کلمه را بفرمايد که « مما يؤيد» ولی از اينکه دو طريق را معطوف به هم گرفته است نتيجه میگيريم که هر دو طريق صغرای آن کبرای کلی است.
جواب اشکال دوم: [اين اشکال دوم از نظر ثمرات رجالی بسيار مهم است شايد در فقه و رجال محقق خوئی و شاگردان ايشان به نکتهای که در اين اشکال ذکر کردهاند اشاره میکنند و پی ريزی بسياری از مطالب را میکنند. محقق خوئی در صدها مورد اعتماد قدما را به يک سند يا طريق يا راوی مفيد نمیدانند و کاشف از وثاقت نمیدانند مثلاً معجم رجال الحديث جلد1/ 70 «ان اعتماد ابن الولید او غیره من الاعلام المتقدمین علی روایۀ شخص و حکم بصحتها لایکشف عن وثاقۀ الراوی او حسنه و ذلک لاحتمال ان الحاکم بالصحۀ یعتمد علی اصالۀ العدالۀ و یری حجیۀ کل روایۀ یرویها مؤمن لم یظهر منه فسق و هذا لا یفید». يا جلد 4 /353 در شرح حال جبرئیل بن محمد همین مطلب را بیان میفرمایند.
میفرمایند: سلمنا که کلام سیرافی دلالت میکند هر دو طریق مورد اعتماد اصحاب است و نتیجه میگیریم که احمد بن محمد بن یحیی العطار مورد اعتماد اصحاب و قدمای اصحاب است و لکن اعتماد قدمای اصحاب بر یک راوی برای ما فائده ندارد و وثاقت این راوی را اثبات نمیکند.
میفرمایند: به علت اینکه اعتماد اصحاب بر روات اگر تصریح نکنند فلان راوی ثقه است مبتنی بر اصل عدالت است و این مبنا را ما قبول نداریم.
توضیح مبنا: محقق خوئی میفرمایند: قدمای اصحاب مثل ابن ولید و شیخ صدوق و شیخ مفید و حتی علامهی حلی همین که میبینند یک راوی مؤمن است و جزء شیعیان است و فسق و جرح و ضعفی هم از این راوی در کتب ذکر نشده است میگویند اصل این است که این راوی عادل است و مورد اعتماد است. بنابراین هر راوی شیعهای که از حیث صفت جرح و تعدیل مجهول باشد، اصل عدالت میگوید مورد اعتماد است.
محقق خوئی میفرمایند: این مبنا را ما قبول نداریم. مبنای ما این است که وثاقت راوی حتماً باید احراز شود لذا راوی امامی مجهول به نظر ما اعتبار ندارد.
تفصيل اشکال به وجه سوم در کتاب الصلاة جزء اول صفحهی 72 در اين بحث که چنانچه نوافل در سفر ساقط است آيا نماز وتيره هم در سفر ساقط است يا خير؟ در اين جا میفرمايند: با تتبع در کلمات علامهي حلي به اين نتيجه رسيدهايم که تصحيحات علامهي حلي مبتنی بر اصالة العدالة است پس اين تصحيحات معتبر نيست. حال به چه دليل تصحيحات بر اين مبنی مبتنی است؟ عمده دليل محقق خوئی اين است که علامهي حلي در خلاصه در ذيل شرح حال احمد بن اسماعيل بن سُمکه يا سَمَکه مطلبی را نقل میکند بعد از اينکه کلی از او تعريف میکند میفرمايند علمای ما نه تعديل دارند و نه جرح « فالاقوی قبول روايته مع سلامتها عن المعارض». لا محاله اين قبول روايت بايد مبتنی بر اصالة العدالة باشد. اين نکته را محقق خوئی دليل مهمی گرفتهاند که در انبوه موارد تصحيحات علامهي حلي را غير معتبر بدانند.
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 56 |
19/1/1386ـ 19/3/1428 |
00: 28 |
جواب اول از اشکال دوم: ما قبول داريم برخی از قدما در مبحث شهادت و صلات جماعت و ساير مباحث فقهی بر اصالة العدالة اعتماد میکردند چنانچه با مراجعه به مقنعهی شيخ مفيد صفحهی 730 و المسائل الطوسية ص 11 اين نکته استفاده میشود.
الا اينکه اولاً: تمام قدما در مباحث فقهی اصالة العدالةای نبودهاند.
توضيح: در تعريف عدالت مبانی مختلفی است اگر کسی عدالت را چنين تعريف کند که اعتقاد به اسلام يا ايمان مع عدم ظهور فسق اين تعريف ممکن است با اصالة العدالة ملائم باشد اما اگر کسی عدالت را به ملکهی نفسانی يا هيئة راسخة فی النفس تعريف کند که از مقولهی کيف نفسانی است در اين صورت اين ملکهی نفسانی احتياج به اثبات دارد و معقول نيست کسی با تمسک به يک اصل عدمی اين ملکه نفسانی را بتواند اثبات کند بلکه لازم است احراز اين کيف نفسانی که با اين اصل عدمی قابل احراز نيست و در بين قدما کم نداريم کسانی که عدالت را به ملکهی نفسانی تعريف میکنند.
عبارت ابو الصلاح حلبی را در کافی 435 در کتاب الشهادة ببينيد: از شرائط قبول شهادت عدالت است عدالت ثابت میشود به اجتناب از قبايح اجمع و انتفای مظنهی عداوت و حسد و اين معنا حاصل نمیشود مگر به صبر و اختبار و امتحان.
جالب توجه است که علامهي حلي ـ که در دهها مورد محقق خوئی ايشان را اصالة العدالةای میداند ـ تعريف عدالت را همين هيئت قائمة به نفس میدانند. علامهي حلي در مختلف الشيعة 3: 52 را مراجعه کنيد: « و لان العدالة شرط اجماعاً و هی غير متحققة فی طرف الصبی لانها هيئة قائمة بالنفس تقتضی البعث علی ملازمة الطاعات و الانتهاء عن المحرمات» در مورد ديگر میفرمايد: « العدالة ملکة حاصلة فی النفس باعثة علی التقوی.». چگونه معقول است کسی که عدالت را ملکه میداند به او نسبت قول به اصالة العدالة بدهيم؟
ثانياً: نفس آن کسانی که در باب شهادت و در باب صلات جماعت و ساير موارد فقهی به اصالت العدالة تمسک میکنند در باب اخبار و روايات به خاطر اينکه حالت خاصی از زمان پيامبر به بعد بوده است که کاذبين زياد پيدا شده اند در خصوص اين باب اکتفای به اصالة العدالة نمیکردند بلکه تا احراز نمیکردند وثاقت راوی را و لو امامی باشد و تا احراز نمیکردند تحرز راوی را از کذب روايتش را قبول نمیکردند.
بنابراين ما ادعا میکنيم که و لو در ساير موارد فقهی مثل صلات جماعت به اصالت العدالة عمل میکردند اما در باب اخبار احراز عدالت مورد نظر قدما بوده است.
شاهد اول: کلمات شيخ طوسی در عده است. شيخ طوسی خود حد فاصل بين قدما و غير خودش میباشد و بسياری از کتب اصحاب و روش علمی اصحاب در يد شيخ طوسی بوده است و قطعاً خبير به طريقهی اصحاب بوده است ايشان در ضمن استدلال بر حجيت خبر واحد عبارتهايشان را ببنيد: « ان واحداً منهم اذا افتی بشیء....» شیخ طوسي میفرمايد عادت اصحاب از عهد پيامبر و بعد از آن اين بوده است که اگر روايتی در کتاب مشهوری بوده است و راوی آن هم ثقه بوده است و روايتش نيز مورد انکار نبوده است اصحاب اين روايت را میپذيرفتهاند. پس قدما مبنايشان اصالة العدالة نبوده است بلکه احراز وثاقت لازم بوده است.
شاهد دوم: روايات باب خبر واحد است. اکثر آن روات مورد سؤال امامی هستند جرح هم ندارند باز هم اصحاب میپرسند «أ فلان ثقة آخذ عنه معالم دينی» از اين سؤال معلوم میشود که روش احراز وثاقت بوده و نه عمل به اصالة العدالة.
شاهد سوم: کلام ديگر شيخ طوسي است در عده: « اما من کان مخطئاً فی بعض الافعال....».
پس به حکم اين سه قرينه ما نتيجه میگيريم اعتماد قدما با احراز وثاقت بوده و نه با صرف عدم الجرح و اصالة العدالة.
بسم الله الرحمن الرحيم
جلسه 57 |
20/1/1386ـ 20/3/1428 |
25: 27 |
چنانچه اشاره کرديم انتساب اعتماد به اصالة العدالة به علامهي حلي صحيح نيست چرا که:
جواب دوم از اشکال دوم: دليل محقق خوئی بر اين که علامهي حلي اصالت العدالهايست کلام علامهي حلي است در خلاصه در ذيل احوال احمد بن اسماعيل بن سمکه. چون علامهي حلي فرموده بود اين فرد با اين که تعديل و جرح ندارد اقوی اعتبار روايت اوست. محقق خوئی استفاده کرده بودند که پس علامهي حلي اصالت العداله ايست.
عرض میکنيم که: مورادی در کلمات علامهي حلي است که ما میبينيم با اين که ملاک اصالت العداله هست ولی علامهي حلي حکم به قبول روايت و حکم به اعتبار او ندارد از اين موارد روشن میشود که علامهي حلي اگر احمد بن اسماعيل را معتبر میداند به جهت ديگری غير از اصالۀ العداله است.
مثلاً در شرح حال زيد نرسی و زيد زراد که هر دو از روات و فقهای اماميه هستند عبارت علامهي حلي در خلاصه اين است که: « و لما لم اجد لاصحابنا تعديلاً لهما و لا طعناً فيهما توقفت فی قبول روايتهما» اگر علامهي حلي اصالت العداله ای باشد اينجا مورد بارزيست که به حکم اصالت العداله علامهي حلي بايد روايت اين دو راوی را قبول کند چون هر دو امامی هستند که جرح و تعديل ندارند ولی علامهي حلي در قبول روايت اين دو متوقف هستند.
يا در شرح حال سفيان بن مصعب عبدی که يکی از شعرای بزرگ مدافع حق اهل بيت است و روايتی هم وارد شده ـ و لو سندش مشکل دارد ـ که امام فرموده اند علموا اولادکم شعر العبدی. علامهي حلي میفرمايد: « و لم يثبت عندی عدالة الرجل و لا جرحه و نحن فيه من المتوقفين».
از اين که در اين دو مورد علامهي حلي توقف کرده است و در مواردی هم با اين که راوی امامی است حکم به جهالت کرده است معلوم میشود که علامهي حلي در اعتبار و تصحيح اسناد اصالت العدالهای نيست.
بنابراين اگر در موردی مثل احمد بن اسماعيل يا ابراهيم بن هاشم با اين که جرح و تعديل ندارند علامهي حلي حکم به اعتبار نمودهاند نه به خاطر اصالت العداله بلکه به خاطر خصوصياتی است که در شرح حال اين دو نفر وجود دارد. احمد بن اسماعيل جزء روات قمی است که به شدت اهل قم به روايت از ثقات اهميت میدادهاند. محمد بن حسين بن عميد تلميذ اوست اهل فضل و علم و ادب است کتبی تصنيف کرده است که لم يصنف مثله علامهي حلي با توجه به اين قرائن به رواياتش اعتماد کرده است.
نتيجه: نه علامهي حلي و نه قدمای اصحاب قائل به اصالت العداله نبودهاند. پس اگر شخص معتمدی مثل سيرافی يک طريق ذکر کند و بگويد: « ما عليه اصحابنا و المعول عليه» اصحاب ما شيعه جميعاً اين طريق را قبول دارند معلوم میشود رواتی که در اين طريق بودهاند عدالتشان عند الاصحاب محرز بوده است و يکی از اين افراد احمد بن محمد بن يحيی میباشد پس اين فرد نزد قدمای اصحاب عدالتش محرز بوده است.
وجه سوم: وجه مختار
وجه سوم که به نظر ما مهمترين وجه برای اثبات وثاقت احمد بن محمد بن يحيی است احتياج به مقدمهای با دو نکته دارد:
نکته اول: کسی که در شرح حال و روش رجالی نجاشی دقت داشته باشد به اين نتيجه میرسد که او بدون مبالغه دقيقترين عالم رجالی در جرح و تعديل ـ حتی از ابن غضائری ـ بوده است. او به شدت متحرز از اينکه از ضعفا و مجاهيل روايت نقل کند و به آنها اعتماد کند.
در موارد مختلف به رجالش مراجعه کنيد به شرح حال محمد بن عبد الله بن محمد بن بهلول و ابن عياش و اسحاق بن حسن عقرائی و محمد بن عبد الله شيبانی مراجعه کنيد. حتی در موارد برخی از روات را مثل جعفر بن مالک قدح میکند که چرا از افراد مجهول روايت نقل کرده است.
نکته دوم: وقتی نجاشی طرق خودش را به کتابهای مختلف ذکر میکند نسبت به برخی از طرق وقتی میگويد طريق من به کتب محمد بن حسن بن شمون فلان طريق است اگر طريقش مشکل دارد میگويد: « و هذا طريق مظلم». گاهی طريق خودش را به کتاب يک راوی مثل عيسی بن مستفاد مطرح میکند و میگويد: « هذا طريق مصری فيه اضطراب». گاهی در برخی موارد طريق خودش را به کتاب که ذکر میکند میگويد فلانی در اين طريق مجهول است. مثلاً در طريق سعيد بن جناح که میگويد: « در اين طريق عوف بن عبد الله مجهول است».
پس نجاشی طريق را که ذکر میکند اگر روات اين طريق مشکل دارند بيان میکند.
توضیح وجه سوم
وجه سوم این است که نجاشی حداقل در 127 مورد در کتاب رجالش به کتب روات مختلف يکی از روات اين 127 مورد احمد بن محمد بن يحيی است آيا میشود نجاشی با آن دقتش و با اينکه بين او و احمد بن محمد يک واسطه بيشتر نيست احمد بن محمد مجهول باشد و نجاشی تذکر نداده باشد.
پس به نظر ما اين اعتماد نجاشی به احمد بن محمد علامت اعتبار و وثاقت او خواهد بود و اذن اين اعتماد در 127 مورد بالاتر از اين است که يک بار بگويد ثقة.
پس حديث رفع در کتاب خصال معتبر است.
(اهمیت این وجه به این است که از این 127 طریق نجاشی که احمد بن محمد بن یحیی العطار در آنها آمده است، اکثرشان منحصر هستند و مهمتر اینکه در بعضی موارد چند طریق بوده است که نجاشی فقط به طریقی اعتماد کرده است که احمد بن محمد بن یحیی العطار در آن بوده است. البته کلام سیرافی نیز بر اعتبار احمد بن محمد بن یحیی دلالت میکند).