آیه الله حاج شیخ جواد مروی در مباحث سال اول خارج حج ضمن چند جلسه (از 1389.08.02) اعتبار کتاب علل فضل بن شاذان و امکان نقل روایت او از امام هشتم علیه السلام را ثابت کردند. استاد به مناسبت روایتی در مکاسب محرمه نکاتی را به مباحث سابقشان ضمیمه فرمودند که در پایان همین متن ذکر شده است.
تقریرات این مباحث راملاحظه مینمایید.
در رابطه با این حکم شرعی که بر هر مسلمان تنها یک بار در عمرش حجه الإسلام واجب است روایاتی وارد شده از جمله:
روایت دوم: « 14136 مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی الْعِلَلِ وَ عُیُونِ الْأَخْبَارِ بِالْإِسْنَادِ الْآتِی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِحَجَّهٍ وَاحِدَهٍ لَا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ لِأَنَّ اللَّهَ وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَى أَدْنَى الْقُوَّهِ- کَمَا قَالَ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ- یَعْنِی شَاهً لِیَسَعَ الْقَوِیَّ وَ الضَّعِیفَ وَ کَذَلِکَ سَائِرُ الْفَرَائِضِ إِنَّمَا وُضِعَتْ عَلَى أَدْنَى الْقَوْمِ قُوَّهً فَکَانَ مِنْ تِلْکَ الْفَرَائِضِ الْحَجُّ الْمَفْرُوضُ وَاحِداً ثُمَّ رَغَّبَ (بَعْدُ أَهْلَ الْقُوَّهِ بِقَدْرِ طَاقَتِهِمْ».
در رابطه با این روایت یک بحث سندی داریم که حاوی سه مطلب مهم رجالی است که هر کدام از این سه مطلب در جای خودش کارگشاست. شیخ صدوق به روایت مبسوطی که به عنوان علل الاحکام یا کتاب العلل از فضل بن شاذان نقل میکنند چند طریق دارند، یکی از این طرق که نسبتاً کم اشکال است طریقی است که در علل الشرایع 1/251 آمده است:
« حدثنی عبد الواحد بن محمد بن عبدوس النیسابوری العطار قال حدثنی أبو الحسن علی بن محمد بن قتیبه النیسابوری قال قال أبو محمد الفضل بن شاذان النیسابوری إن سأل سائل..» روایت طولانی است.
در پایان روایت، ابن قتیبه میگوید از فضل بن شاذان یک سؤال کردم که به من بگو این عللی را که برای احکام ذکر کردی، آیا استنباط و استخراج خودت هست یا نه سماعی است و روایت داری؟ ابن قتیبه میگوید که فضل گفت که من مراد خدا و مراد رسول الله را از شریعت نمیتوانم بفهمم و این علتها را از خودم بیان نکردم بلکه این علتها را کمکم از امام رضا علیه السلام شنیدم و جمع کردم، ابن قتیبه میگوید که اینها را از امام رضا علیه السلام نقل کنم که شما شنیدی؟ فضل گفت بله.
مطلب اول: عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیسابوری در این سند آمده است، این شخص توثیق خاصی ندارد. مثل علامهی حلی در برخی از کتبش وقتی به روایاتی میرسد که شیخ صدوق از عبدالواحد نقل میکند، میفرماید«لایحضرنی حاله من جهۀ الوثاقۀ» الآن خاطرم نیست که این راوی ثقه است یا نه؟ در یکجا روایتی که عبدالواحد در سندش هست قائل به صحتش میشوند. برخی از محققین گفتهاند این شخص از مشایخ شیخ صدوق است و این علامت وثاقت اوست.
مقدس اردبیلی در مجمع الفائده در 5/71 میفرماید:« و مجرد کونه شیخا لأبی جعفر الصدوق و روایته عنه بلا واسطه، لا یدلّ على التوثیق کما قاله الشهید الثانی فی شرح الشرائع و افتى بذلک».
محقق خوئی و اتباع ایشان در رجال مطلق روایاتی که عبدالواحد بن محمد بن عبدوس در سند آنها آمده است حکم به جهالت این روای میکنند و روایت را از اعتبار ساقط میدانند. در رابطه با این راوی دو نکته قابل تأمل است.
نکتهی اول: ممکن است از طرقی وثاقت خود این راوی اثبات بشود. که هنوز در حال بررسی هستیم.
نکتهی دوم: در خصوص روایت علل الاحکام ما ادعا میکنیم به طریق دیگر اعتبار این روایت را اثبات میکنیم. بیان مطلب: از طرفی شیخ طوسی در فهرست در رابطه با فضل بن شاذان پس از اینکه توضیح میدهند «متکلم، فقیه، جلیل القدر، له کتب و مصنفات» و کتب فضل را میشمارد و از جمله کتاب العلل را میشمارند، پس از ذکر کتب شیخ طوسی به تمام این کتب و روایات فضل بن شاذان دو طریق ذکر میکنند.
طریق اول: میگوید:« اخبرنا بکتبه و روایاته ابو عبدالله(شیخ مفید) عن محمد بن علی بن الحسین(شیخ صدوق) عن محمد بن الحسن( ابن الولید) عن احمد بن ادریس عن علی بن محمد بن قتیبه عن فضل بن شاذان» از این طریق شیخ طوسی استفاده میشود که شیخ صدوق به کتب فضل بن شاذان و روایات فضل بن شاذان یک طریق دیگر هم دارد و آن طریق چنین میشود که شیخ صدوق از ابن ولید نقل میکند و ابن ولید از احمد بن ادریس که ثقه است نقل میکند و احمد بن ادریس از علی بن محمد قتیبه که ثقه است نقل میکند.
نتیجه: درست است شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا و در علل الشرایع این کتاب االعلل فضل را از عبدالواحد بن محمد بن عبدوس النیسابوری نقل کرده است ولی از این مطلب شیخ طوسی به دست میآید که طریق دیگری هم شیخ صدوق به کتاب العلل دارد که در آن طریق عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیست. این طریق دوم معتبر است و مشکلی ندارد بنابراین با این نگاه کتاب العلل یا حدیث العلل فضل بن شاذان و بسیاری از روایاتی که عبدالواحد بن محمد بن عبدوس از فضل نقل کرده است، طریق دیگری دارد و از جهت عبدالواحد بن محمد عبدوس مشکلی ندارد.
مطلب دوم: در مورد ابن قتیبه یکی از دو شاگرد مهم فضل بن شاذان است که انبوهی از روایات فضل بن شاذان به واسطهی ابن قتیبه به ما رسیده است. برخی از محققین قائل به وثاقت ابن قتیبه شدهاند به خاطر یکی از این ادله:
دلیل اول: کشی در رجال خودش فراوان از ابن قتیبه نقل کرده است، کثرت روایت کشی از ابن قتیبه علامت وثاقت اوست. محقق خوئی میفرمایند این دلیل فاسد است به خاطر اینکه نجاشی تصریح میکند با اینکه کشی خودش آدم خوبی است اما از ضعفا فراوان نقل میکند، ممکن است یکی از ضعفا که کشی از او نقل کرده است ابن قتیبه باشد لذا نقل کشی از او علامت وثاقت نیست.
دلیل دوم: علامهی حلی فرموده است روایاتی که در سند آن روایات، ابن قتیبه آمده است صحیح است. محقق خوئی میفرمایند حکم به صحت سند از سوی علامه ممکن است بر اساس اصل عدالت در روات باشد و ما این اصل عدالت را در روات قبول نداریم.
اینجا ما عرض میکنیم که ما هم مثل محقق خوئی حکم به صحت را یا حکم به وثاقت راوی را از سوی علامه تعبداً قبول نمیکنیم ولی نه به خاطر اینکه علامهی حلی در روات اصل عدالت جاری میکرده است، این بحث را قبلاً به تفصیل بررسی کردیم(جلسهی 55 و 56 اصل برائت بحث شده است). که قدما بر طبق اصل عدالت حکم به وثاقت نمیکردند ولی مع ذلک توثیقات علامهی حلی چون از متأخرین است قبول نمیشود.
دلیل سوم: گفته شده است که شیخ طوسی نسبت به ابن قتیبه فرموده است فاضل و این فضل علامت مدح باشد. محقق خوئی میفرمایند این لفظ و اصطلاح دلالت بر مدح راوی نمیکند لذا محقق خوئی و اتباع ایشان میفرمایند چنانچه صاحب مدارک فرموده است ابن قتیبه غیر موثق است و مدح قابل اعتماد هم ندارد لذا صدها روایت از فضل بن شاذان که از طریق ابن قتیبه نقل شده است محقق خوئی و اتباع ایشان حکم به ضعف این روایات میکنند.
عرض میکنیم که این نظر هم صحیح نیست، به نظر ما وثاقت ابن قتیبه کاملاً قابل اثبات است از طرقی که محقق خوئی طبق مبانی خودشان این طرق و قرائن را قبول دارند و با این توضیح این قرائن، به نظر ما محقق خوئی هم باید قائل به وثاقت ابن قتیبه باشند.
مطلب سوم: یکی از محققین متأخر (محمدباقر بهبودی)که کتب مختلف تفسیری و روایی با تحقیق ایشان فراوان چاپ شده است، کتابی دارد به نام معرفۀ الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه و سقافته عند الشیعۀ الامامیه، در صفحات آخر این کتاب آنجا که این عنوان بحث را دارد الموضوعات علی الثقات روایاتی که به افراد ثقه بسته شده است و وضع در این روایات صورت گرفته است، میگوید تمام روایاتی که فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل کرده است همهی این روایات به فضل بن شاذان دروغ بسته شده است و فضل بن شاذان از نظر زمانی وضعیتی دارد که به هیچ وجه نمیتواند از امام هشتم علیه السلام روایت نقل کند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 22 |
3/8/89 – 17/11/1431 |
38:00 |
ادامهی بررسی مطلب دوم
محقق خوئی ادعا کردند دلیلی بر وثاقت ابن قتیبه نداریم لذا صدها روایت که به واسطهی ابن قتیبه از فضل بن شاذان نقل شده است اعتبار ندارد.
عرض میکنیم دو دلیل و یک مؤید داریم بر وثاقت ابن قتیبه که محقق خوئی هم مبنائاً با این دو دلیل باید توافق داشته باشند.
دلیل اول: قبلاً هم اشاره شده است در رابطه با روایات محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبدالرحمان بین محققین اختلاف است. جمعی از محققین از متقدمین از جمله ابن الولید استاد شیخ صدوق و خود شیخ صدوق میفرماید به روایات محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبدالرحمان نمیشود اعتماد کرد.
در مقابل این قول، نجاشی این نظریهی ابن الولید را انکار میکنند و میگویند: محمد بن عیسی بن عبید در کمال وثاقت است سپس نجاشی مطلبی را از کشی چنین نقل میکند.
رجال النجاشی - فهرست أسماء مصنفی الشیعه، ص: 33 :«قال أبو عمرو: قال القتیبی: کان الفضل بن شاذان رحمه الله یحب العبیدی و یثنی علیه و یمدحه و یمیل إلیه و یقول: لیس فی أقرانه مثله.».
این کلام را نجاشی از ابن قتیبه از فضل بن شاذان نقل میکند، بعد عبارت نجاشی این است « و بحسبک هذا الثناء من الفضل رحمه الله » این ثنای فضل بن شاذان، محمد بن عیسی عبیدی را، برای انسان کافی است و نجاشی کلام ابن الولید را کنار میزند.
قطعاً برای نجاشی سند این نقل مورد اعتماد است که این نقل را تأیید میکند و کلام ابن الولید را کنار میزند. اگر وثاقت ابن قتیبه برای نجاشی ثابت نشده بود، نجاشی که در راوی وثاقت را معتبر میداند و اصالۀ العدالهای هم قطعاً نیست، اگر وثاقت ابن قتیبه برای او ثابت نشده بود به این نقل اعتماد نمیکرد، لذا این کلام نجاشی بهترین دلیل است که نجاشی قائل به وثاقت ابن قتیبه است.
دلیل دوم: نظیر دلیل اول است. نجاشی در شرح حال یونس بن عبد الرحمان میفرماید در رابطه با یونس بن عبد الرحمان روایات متعارض داریم، بعضی از روایات یونس را مدح کردهاند و برخی از روایات یونس را مذمت کردهاند. بعد نجاشی روایتی را در مدح یونس بن عبد الرحمان از کشی نقل میکند که « قال أبو عمرو الکشی- فیما أخبرنی به غیر واحد من أصحابنا عن جعفر بن محمد عنه-: حدثنی علی بن محمد بن قتیبه قال: حدثنی الفضل بن شاذان قال: حدثنی عبد العزیز بن المهتدی، و کان خیر قمی رأیته، و کان وکیل الرضا علیه السلام و خاصته فقال: إنی سألته فقلت: إنی لا أقدر على لقائک فی کل وقت، فعمن آخذ معالم دینی فقال: خذ عن یونس بن عبد الرحمن».
نجاشی این روایت را که نقل میکند میفرماید:«و هذه منزله عظیمه.» این قضاوت نجاشی و اینکه کلام ابن قتیبه از فضل بن شاذان را قبول میکند نشان میدهد به نقل ابن قتیبه اعتماد دارد و الا قضاوت نمیکند و محقق خوئی هم قبول دارد که نجاشی از غیر موثق روایت نمیکند و به غیر موثق اعتماد نمیکند.
مؤید: کلام نجاشی در شرح حال محمد بن سنان است که میفرماید:« و هو رجل ضعیف جدا لا یعول علیه و لا یلتفت إلى ما تفرد به، و قد ذکر أبو عمرو فی رجاله قال: أبو الحسن علی بن محمد بن قتیبه النیسابوری (النیشابوری) قال: قال أبو محمد الفضل بن شاذان: لا أحل لکم أن ترووا أحادیث محمد بن سنان».
اینکه نجاشی به دنبال حکم به ضعف محمد بن سنان نقلی را از کشی از ابن قتیبه نقل میکند که فضل بن شاذان گفته است من روا نمیدارم احادیث محمد بن سنان را نقل کنی، خود این اشاره به کلام ابن قتیبه، و به دنبال آن حکم به تضعیف، مؤید این است که یکی از دلائل ضعف محمد بن سنان به نظر نجاشی همین کلام ابن قتیبه است. و مؤید بودن به خاطر این است که نجاشی این کلام را فقط ذکر میکند و تضعیف محمد بن سنان را معلل به کلام کشی نمیکند.
نتیجه: به حکم این دو دلیل و یک مؤید به نظر ما ابن قتیبه موثق است و به روایات او اعتماد میشود.
مطلب سوم: یکی از محققین در کتاب معرفۀ الحدیث و تاریخ نشره و تدوینه تصریح میکند که فضل بن شاذان از نظر زمانی در زمانی بوده است که امکان ندارد از امام هشتم علیه السلام مستقیم روایت نقل کند. بنابراین این روایاتی که در آنها ادعا شده است که فضل میگوید سمعت عن الرضا علیه السلام این روایت از جمله کتاب العلل از مختلقات و موضوعاتی است که علی بن محمد قتیبه بر فضل بن شاذان بسته است لذا این روایات جزء موضوعات است و به این روایات نمیشود اعتنا کرد.
این محقق دو دلیل بر مدعای خودش ذکر میکند که مهم دلیل دوم ایشان است.
دلیل اول: شیخ طوسی فضل بن شاذان را از اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السلام دانستهاند و ذکر نکرده است که فضل بن شاذان از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده است.
دلیل دوم: مطلبی است که کشی در شرح حال حسن بن علی بن فضال نقل میکند، نجاشی هم به نقل از کشی همین مضمون را آورده است. از این مضمون این محقق نتیجه میگیرد که فضل بن شاذان باید تولدش بعد از شهادت امام رضا علیه السلام و بعد از سال 203 هجری بوده باشد لذا کسی که تولدش بعد از شهادت امام رضا علیه السلام است چگونه میتواند از امام رضا علیه السلام روایت نقل کند؟
روایت کشی این است :«72 الحسن بن علی بن فضال- کوفی یکنى أبا محمد- ابن عمر بن أیمن مولى تیم الله لم یذکره أبو عمرو الکشی فی رجال أبی الحسن الأول. قال أبو عمرو: قال الفضل بن شاذان: کنت فی قطیعه الربیع فی مسجد الربیع أقرأ على مقرئ یقال له إسماعیل بن عباد فرأیت قوما یتناجون فقال أحدهم: بالجبل رجل یقال له ابن فضال أعبد من رأینا أو سمعنا به، قال: فإنه لیخرج إلى الصحراء فیسجد السجده فیجیء الطیر فیقع علیه فما یظن إلا أنه ثوب أو خرقه و أن الوحش لترعى حوله فما تنفر منه لما قد آنست به، و أن عسکر الصعالیک لیجیئون یریدون الغاره أو قتال قوم، فإذا رأوا شخصه طاروا فی الدنیا فذهبوا. قال أبو محمد: فظننت أن هذا رجل کان فی الزمان الأول فبینا أنا بعد ذلک بیسیر قاعد فی قطیعه الربیع مع أبی رحمه الله إذ جاء شیخ حلو الوجه حسن الشمائل علیه قمیص نرسی و رداء نرسی، و فی رجله نعل مخصر فسلم على أبی فقام إلیه أبی، فرحب به و بجله، فلما أن مضى یرید ابن أبی عمیر قلت: من هذا الشیخ فقال: هذا الحسن بن علی بن فضال، قلت: هذا ذلک العابد الفاضل، قال: هو ذاک، قلت: لیس هو ذاک، ذاک بالجبل، قال: هو ذاک کان یکون بالجبل، قال: ما أغفل عقلک من غلام فأخبرته بما سمعت من القوم فیه، قال: هو ذاک.
فکان بعد ذلک یختلف إلى أبی، ثم خرجت إلیه بعد إلى الکوفه فسمعت منه کتاب ابن بکیر و غیره من الأحادیث، و کان یحمل کتابه و یجیء إلى الحجره فیقرؤه علی. فلما حج ختن طاهر بن الحسین و عظمه الناس لقدره و ماله و مکانه من السلطان و قد کان وصف له فلم یصر إلیه الحسن، فأرسل إلیه أحب أن تصیر إلی فإنه لا یمکننی المصیر إلیک! فأبى، و کلمه أصحابنا فی ذلک، فقال ما لی و لطاهر و آل طاهر لا أقربهم لیس بینی و بینهم عمل، فعلمت بعدها أن مجیئه إلی و أنا حدث غلام و هو شیخ لم یکن إلا لجوده النیه، و کان مصلاه بالکوفه فی المسجد عند الأسطوانه التی یقال لها السابعه، و یقال لها أسطوانه إبراهیم (ع)، و کان یجتمع هو و أبو محمد عبد الله الحجال و علی بن أسباط، و کان الحجال یدعی الکلام و کان من أجدل الناس، فکان ابن فضال یغرى بینی و بینه فی الکلام فی المعرفه، و کان یحبنی حبا شدیدا».
فضل بن شاذان فرموده است در مسجد زیتونه یا مسجد ربیع در قطیعۀ الربیع از فردی به نام اسماعیل بن عباد، قرآن یاد میگرفتم.
نتیجه: این محقق میگوید از این نقل استفاده میشود که در زمان پیری حسن بن علی بن فضال و ابن ابی عمیر، فضل بن شاذان بچهای بوده است، ابن فضال متوفی 221 یا 224 است، ابن محبوب که در همین مجموعه بوده است و فضل بن شاذان از او یاد میکند متوفی 224 است. اگر در اواخر عمر اینها فضل بن شاذان از اینها حدیث نقل کرده باشد یعنی در سال 221 فضل بن شاذان یک جوان 16 یا 17 ساله بوده است، اگر چنین باشد نتجیه میگیریم فضل بن شاذان متولد بعد از 203 هجری و بعد از شهادت امام رضا علیه السلام است لذا نمیتواند از امام رضا علیه السلام حدیث داشته باشد.
نتیجه: به حکم این دو دلیل این محقق دو نتیجه میگیرد:
نتیجهی اول: فضل بن شاذان بعد از شهادت اما رضا علیه السلام متولد شده است.
نتیجهی دوم: این است که علی بن محمد قتیبه این روایات فضل بن شاذان را اختلاق کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 23 |
4/8/89 – 18/11/1431 |
34:00 |
بررسی مطلب سوم
در نقد کلام صاحب معرفه الحدیث سه مرحله بحث داریم:
مرحلهی اول: دو نقد کوتاه و حاشیهای به کلام این مؤلف ذکر میکنیم.
مرحلهی دوم: ادلهای اقامه میکنیم که از این ادله اطمینان پیدا میکنیم فضل بن شاذان زمان حیات امام رضا علیه السلام را درک کرده است.
مرحلهی سوم: دو دلیل این مؤلف را بررسی میکنیم.
اما مرحلهی اول
نقد اول: عمده استدلال این مؤلف برای ادعای اینکه فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نمیتواند حدیث نقل کند و بعد از زمان امام به دنیا آمده است، کلامی است که کشی در رجال خودش آورده است تحت این عنوان که «قال فضل بن شاذان». نجاشی هم از کشی این مطلب را نقل کرده است که «قال ابوعمرو قال فضل بن شاذان».
از طرفی کشی معاصر فضل بن شاذان نیست که مستقیم از او روایت نقل کند، مواردی را هم که کشی از کتب فضل بن شاذان روایت نقل میکند یا مطلبی را نقل میکند که بسیار معدود است عبارتش این است که «ذکر فضل فی بعض کتبه» لذا این عبارت کشی که «قال فضل بن شاذان» از دو حال خارج نیست:
احتمال اول: یا به ظاهرش قضاوت میکنیم که کلام مرسل است و این جملات اعتبار ندارد.
احتمال دوم: یا این احتمال را میگوییم کما هو الحق که کشی به اطمینان زیاد این مطلب را به توسط ابن قتیبه نقل کرده است. 99 درصد گزارشات کشی از فضل بن شاذان توسط ابن قتیبه است، اگر چنین است که خود این کلام از ابن قتیبه است شما به این کلام ابن قتیبه اعتماد میکنید و نتیجه میگیرید پس مختلق است و ابن قتیبه کاذب است، اگر ابن قتیبه کاذب و مختلق است چگونه به کلام او اعتماد میکنید؟
پس این عبارت یا مرسل است که اعتبار ندارد و یا راوی او ابن قتیبه است که او مختلق است پس چگونه به کلام او اعتماد میکنید و میگویید فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام روایت نقل نمیکند؟
نقد دوم: این مؤلف پس از اینکه به این نتیجه رسیده است که فضل بن شاذان نمیتواند از امام رضا علیه السلام روایت نقل کند بلافاصله نتیجه گرفته پس روایاتی که فضل از امام رضا علیه السلام دارد این روایات را ابن قتیبه اختلاق و وضع کرده است. اگر تنها گزارش روایات فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام فقط توسط ابن قتیبه بود این احتمال این مؤلف وجود داشت، اما این مؤلف توجه نکرده است که غیر از ابن قتیبه به سندهای دیگر که در سلسلهی آن سندها ابن قتیبه نیست فضل از امام رضا علیه السلام روایت نقل میکند، آن موارد را چه میکنید؟
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا 2/121 همین حدیث علل الاحکام را که این مؤلف میگوید ابن قتیبه جعل کرده است شیخ صدوق در یک سند از ابن قتیبه نقل میکند ولی سند دوم دارد که سند این است «قال نعم حدثنا الحاکم أبو محمد جعفر بن نعیم بن شاذان النیسابوری رضی الله عنه عن عمه أبی عبد الله محمد بن شاذان عن الفضل بن شاذان أنه قال سمعت هذه العلل من مولای أبی الحسن بن موسى الرضا ع فجمعتها متفرقه و ألفتها».
هکذا رسالهی مبسوطی را که تحت عنوان «ما کتبه الرضا للمأمون فی محض الاسلام و شرایع الدین» شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا 1/ 135سه طریق به فضل بن شاذان عن الرضا علیه السلام دارند که در دو طریق ابن قتیبه وجود ندارد و فضل از امام هشتم نقل میکند.
روایات دیگری هم داریم که در اسنادش ابن قتیبه نیست ولی فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام نقل میکند.
بنابراین بر فرض اینکه ثابت شد فضل نمیتواند از امام هشتم روایت نقل کند، چرا ابن قتیبه را مختلق میدانید؟ غیر ابن قتیبه هم از فضل نقل میکنند که فضل گفته سمعت عن الرضا علیه السلام.
بررسی مرحلهی دوم
ذکر ادله و قرائن بر اینکه فضل بن شاذان در زمان حیات امام هشتم زندگی میکرده است نه اینکه بعد از شهادت امام به دنیا آمده باشد.
قرینهی اول: کتاب تهذیب شیخ طوسی 9/226«36 مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ یُدَبِّرُ مَمْلُوکَهُ أَ لَهُ أَنْ یَرْجِعَ فِیهِ قَالَ نَعَمْ هُوَ بِمَنْزِلَهِ الْوَصِیَّه».
{همین روایت به نقل کافی«عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یُدَبِّرُ مَمْلُوکَهُ أَ لَهُ أَنْ یَرْجِعَ فِیهِ قَالَ نَعَمْ هُوَ بِمَنْزِلَهِ الْوَصِیَّه». که در این سند بین فضل بن شاذان و هشام بن حکم، ابن ابی عمیر واسطه هست و متن روایت یکی است}.
در این روایت فضل بن شاذان از هشام بن حکم روایت نقل میکند، در سال فوت هشام بن حکم اختلاف است، از فضل بن شاذان نقل شده که سال 179 فوت کرده است. نجاشی میفرماید سال 199 فوت شده است (که همین سال قرینه داریم). هشام بن حکم قبل از سال 200 هجری قطعاً از دنیا رفته است، اگر فضل بن شاذان سال 203 هجری به دنیا آمده است آیا میتواند از کسی روایت نقل کند که قبل از سال 200 از دنیا رفته است؟ و احدی از محققین رجال در این حدیث شبههی ارسال مطرح نکرده است.
قرینهی دوم: کتاب کافی در جلد سوم و جلد هفتم، فضل بن شاذان از یونس از عبدالله بن بکیر، روایت نقل میکند. یونس بن عبدالرحمان که از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهما السلام است، در سال 208 هجری از دنیا رفته است اگر فضل سال 203 یا بعد از آن به دنیا آمده است در سال فوت یونس 5 ساله بوده است چگونه میتواند از یونس روایت نقل کند؟
قرینهی سوم: فضل بن شاذان دهها روایت از حماد بن عیسی دارد. حماد بن عیسی به نقل نجاشی در سال 209 از دنیا رفته است اگر کلام این مؤلف درست باشد این دهها روایت را فضل بن شاذان حداکثر در 6 سالگی از حماد بن عیسی شنیده است. آیا این معنا دارد؟
قرینهی چهارم: دهها روایت در کافی و تهذیب و استبصار، فضل بن شاذن از صفوان بن یحیی روایت دارد، طبق روایات معتبر صفوان در سال 210 هجری به دیدن امام جواد علیه السلام به مدینه رفت و در همان سال از دنیا رفت. فضل بن شاذان اگر بعد از وفات امام رضا علیه السلام سال 203 به دنیا آمده است باید در 7 سالگی این روایات را از صفوان بن یحیی شنیده باشد. آیا این احتمال عقلائی است؟ و بزرگانی مثل شیخ طوسی و نجاشی و برقی هم سکوت کردهاند؟
قرینهی پنجم: شرح حال احمد بن محمد بن عیسی اشعری شیخ قمیین را ملاحظه کنید، احمد بن محمد بن عیسی روایات فراوانی از پدر فضل یعنی شاذان بن خلیل دارد، فضل بن شاذان هم از پدرش روایت دارد. از نظر طبقه احمد بن محمد بن عیسی با فضل بن شاذان در یک طبقه هستند و هر دو از شاذان بن خلیل روایت نقل میکنند. هم شیخ طوسی و هم نجاشی تصریح میکنند که احمد بن محمد بن عیسی زمان امام رضا علیه السلام را درک کرده است و امام هشتم را دیده است و اگر فوت فضل بن شاذان سال 260 درست باشد احمد بن محمد بن عیسی حداقل 14 سال بعد از فضل زنده بوده است چون طبق گزارشی در تشییع برقی در سال 274 شرکت کرده است. چگونه است که احمد بن محمد بن عیسی معاصر و هم طبقهی فضل بن شاذان میتواند زمان امام هشتم را درک کرده باشد ولی فضل بن شاذان نمیتواند درک کرده باشد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 24 |
5/8/89 – 19/11/1431 |
35:00 |
قرینهی ششم: شیخ طوسی در کتاب غیبت صفحهی 470 چنین روایتی را نقل میکند:« فضل بن شاذان عن اسماعیل بن عیاش عن الاعمش عن ابی وائل عن حذیفۀ بن یمان قال سمعت رسول الله یقول و ذکر المهدی انه یبایع بین الرکن و المقام».
در این روایت فضل بن شاذان از اسماعیل بن عیاش روایت نقل کرده است، اسماعیل بن عیاش ابو عتبهی حمسی یکی از محدثین بزرگ شام است.( میزان الاعتدال ذهبی در شرح حال عثمان بن صالح سهمی را مراجعه کنید).
روایاتی اسماعیل بن عیاش در رابطه با حضرت مهدی در مجامیع اهل سنت دارد، تلخیص المتشابه خطیب بغدادی 1/417 و میزان الاعتدال 2/679 شرح حال عبدالوهاب بن ضحاک، برخی از روات نیشابوری از جمله یحیی بن یحیی نیشابوری از اسماعیل بن عیاش روایت نقل میکند. از کتب رجالی اهل سنت استفاده میشود که قطعاً اسماعیل بن عیاش طبق نقلهای متراکم قبل از سال 195 هجری از دنیا رفته است. اگر این مسئله مسلم باشد چگونه فضل بن شاذان در سال 203 هجری به دنیا آمده و از کسی نقل میکند که سال 195 مرده است.
قرینهی هفتم: صدها روایت داریم که فضل بن شاذان با سه واسطه از امام سجاد و دو واسطه از امام صادق علیهما السلام حدیث نقل میکند. طبقات روات را بررسی کنید کاملاً انسان فقط از همین قرینهی هفتم و دقت در او میتواند اطمینان پیدا کند که فضل بن شاذان در زمان امام هشتم میزیسته و توانائی عمری و زمانی نقل روایت را از امام هشتم داشته است.
مؤید این معنا روایتی است که کشی از جعفر بن معروف از سهل بن بحر فارسی نقل میکند و چون راوی سهل بن فارسی مجهول است مؤید است نه دلیل، نقل این است:« جعفر بن معروف، قال حدثنی سهل بن بحر الفارسی، قال سمعت الفضل بن شاذان آخر عهدی به، یقول: أنا خلف لمن مضى، أدرکت محمد بن أبی عمیر و صفوان بن یحیى و غیرهما، و حملت عنهم منذ خمسین سنه،».
نتیجه: به حکم این قرائن اطمینان کامل برای انسان پیدا میشود که از نظر زمانی امکان حیات در زمان امام هشتم بلکه وقوعش برای فضل بن شاذان وجود داشته است و ادعای اینکه فضل بن شاذان پس از 203 هجری به دنیا آمده است این قرائن نافی این ادعا میباشد.
مرحلهی سوم: بررسی دو دلیل این مؤلف
دلیل اول این بود که شیخ طوسی فضل بن شاذان را در ضمن اصحاب امام هادی و امام عسکری علیهما السلام ذکر کرده است لذا مفهوم این کلام شیخ طوسی این است که پس فضل از اصحاب امام هشتم نبوده است.
نسبت به دلیل اول، آنان که با کتب رجالی مأنوسند کاملاً این نکته برای آنها روشن است که شیخ طوسی در کتاب رجال، ذکر مواردی از روات به عنوان روات از برخی از ائمه با یک سری بررسیهای میدانی ناقص بوده است و کلام ایشان در این رابطه به هیچ وجه مفهوم ندارد. شاهدش موارد مختلفی است که در رجال شیخ طوسی محقق به آن موارد برخورد میکند که بر خلاف چیزی است که شیخ طوسی نسبت به صحابی بودن بعضی از اصحاب نسبت به بعضی از ائمه ذکرکرده است.
مثال: عبدالرحمان بن ابی نجران را شیخ طوسی از اصحاب امام رضا و امام جواد شمردهاند با اینکه شیخ کلینی و برخی از محققین روایت او را از امام هفتم آوردهاند.
صفوان بن یحیی را شیخ طوسی از اصحاب امام کاظم به بعد ذکر کرده است با اینکه از امام صادق علیه السلام روایت دارد، جعفر بن عیسی بن عبید را شیخ طوسی از اصحاب امام رضا شمرده است با اینکه قطعاً از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایت دارد.
بنابراین استناد به مفهوم کلام شیخ طوسی چون ناقض فراوان دارد استناد درستی نیست. (به عبارت دیگر حصر در کلام شیخ طوسی نیست و رجال شیخ طوسی یادداشت بوده بدون بازنگری.)
دلیل دوم این مؤلف کلام کشی بود، قبلاً اشاره کردیم که:
اولاً: این کلام به ظاهرش مرسل است و از این نگاه قابل اعتماد نیست، کشی میفرماید: قال فضل بن شاذان، کشی نمیتواند از فضل مستقیم روایت نقل کند.
ثانیاً: بر فرض اعتبار این نقل به هیچ وجه مدعای مستدل با این قضیهای که نقل شده است قابل اثبات نیست. بیان چند نکته
نکتهی اول: از این نکتهی فضل بن شاذان که گفته است:« قال الفضل بن شاذان: کنت فی قطیعه الربیع فی مسجد الربیع أقرأ على مقرئ یقال له إسماعیل بن عباد » این مؤلف نتیجه میگیرد که بنابراین زمانی که فضل بن شاذان نام ابن فضال را شنیده است و مدت اندکی بعد او را دیده است 4یا 5 ساله بوده است وجهش هم این است که فضل میگوید در قطیعۀ الربیع من بر اسماعیل عباد قرآن میخواندم.
عرض میکنیم که حمل این عبارت بر قرائت قرآن و بعد آن نتیجه گیری اول کلام است، قرائت حدیث و افرادی مقرء حدیث و قاری حدیث بودن بسیار مصطلح بوده است و فراوان این جملات به کار میرفته است. شاهدش این است که در ذیل همین قضیه خود فضل نقل میکند:« و کان یحمل کتابه و یجیء إلى الحجره فیقرؤه علی». در مورد ابن ابی عمیر داریم «کان یقرء فی مسجد الکوفه».
نکتهی دوم: درست است که سال فوت ابن فضال سال 224 است، ظاهر این عبارت این است که ابن فضال شیخ و پیر مرد بوده است و فضل هم غلام و بچه بوده است. اما تولد ابن فضال در دست نیست که مقایسه کنیم ببینیم در چه سالی بوده است و فی الجمله نتیجه بگیریم که این روایت و گزارشگری فضل مثلاً در سال 220 بوده و فضل هم در آن زمان یک بچهی 10 ساله بوده است که نمیتواند از امام هشتم علیه السلام روایت نقل کند، اینها در دست نیست، اما ما قرینهای داریم که این نقل قطعاً قبل از سال 207 هجری بوده است این قرینه اگر اثبات بشود نشان میدهد که قبل از سال 207 هجری فضل در سنی بوده است که علمای بزرگ حداقل آن سن را برای تحمل لازم میدانند .(حداقل سن بلوغ است).
شاهد بر اینکه این حادثه قبل از سال 207 بوده است این است که در این حادثه ذکر شده است « فلما حج ختن طاهر بن الحسین و عظمه الناس لقدره و ماله و مکانه من السلطان و قد کان وصف له فلم یصر إلیه الحسن » داماد طاهر بن حسین در آن زمان به حج میآید، ابن فضال به دیدنش نمیرود، خود این شخص میفرستد دنبال ابن فضال که بیا به دیدن من، عبارت ابن فضال که فضل نقل میکند این است که « ما لی و لطاهر و آل طاهر لا أقربهم لیس بینی و بینهم عمل».
در این نقل ابن فضال میگوید من به طاهر و آل طاهر چه کار دارم، طاهر بن حسین سردار بزرگ خلافت مأمون و سر سلسلهی طاهریان، به نظر جمع کثیری از محققین که مخالف هم ندارد در سال 207 توسط غلامش کشته شده است، داماد طاهر بن حسین برای حج به کوفه میآید بعد از اینکه فضل بن شاذان، ابن فضال را دیده و رفت و آمد با فضل داشته میگوید:« فعلمت بعدها أن مجیئه إلی و أنا حدث غلام و هو شیخ لم یکن إلا لجوده النیه». این قضیه قطعاً قبل از موت طاهر بن حسین بوده است. خود این حادثه به حکم این قرینه دلالتش بر خلاف مدعای این مؤلف ادل است. لذا این نکته که فضل قبل از سال 203 به دنیا آمده است استفاده نمیشود.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 25 |
8/8/89 – 22/11/1431 |
43:30 |
نکتهی سوم: این است که این مستدل از دو جملهی روایت و نقل فضل بن شاذان استفاده کرده است که فضل در زمان تلقی حدیث از ابن فضال یک بچهی نورسیده بوده است، یک جمله، جملهی پدر فضل است به فضل «ما أغفل عقلک من غلام» این جمله به تنهایی ظهور در این معنا ندارد، به خاطر اینکه پدر طبیعتاً چنین است که این خطابات به فرزند خودش و لو سن زیادی هم داشته باشد را دارد. لذا این جمله خیلی دلالت ندارد.
اما آن جملهی دوم که فضل میگوید وقتی ابن فضال به دیدن داماد طاهر بن حسین با آن همه مقامش نرفت ولی به حجرهی من میآمد و حدیث برای من نقل میکرد و «أنا حدث غلام» من یک بچهی نورسیده بودم. این جمله ممکن است بگوییم ظهور دارد در این معنا که در وقت تلقی فضل از ابن فضال حدث غلام بوده است. نکتهی قابل توجه در این جمله این است که این جمله در نقل نجاشی از کشی نیامده است و در نقل شیخ طوسی از کشی این جمله آمده است.
نسبت به کتاب رجال کشی بحثهای پردامنهای هست که یک بحث این است که در رابطه با رجال کشی دو تا قضاوت نجاشی دارد. یکی «یروی عن الضعفا کثیراً» دوم «له کتاب الرجال کثیر العلم و فیه اغلاط کثیره»، شیخ طوسی رجال کشی را مختصر کرده است و مطالب زیادی را از او حذف کرده است و نام کتاب را اختیار معرفۀ الرجال گذاشته است و آنچه که از کتاب رجال کشی امروز در دست است همین اختیار معرفۀ الرجال است.
خود رجال کشی هم مطمئناً هم دست شیخ طوسی بوده است و هم دست نجاشی بوده است. در زمانهای بعد نسخهی خود رجال کشی از بین رفته است. آنچه امروز در دست است همین اختیار معرفۀ الرجال است که گزینش شیخ طوسی از رجال کشی است حتی فردی مثل علامهی حلی رجال کشی در دستش نبوده است و دهها مورد از همین اختیار معرفۀ الرجال نقل میکند.
در موردی دو گزارشگر از رجال کشی گزارش میدهند، شیخ طوسی و نجاشی، این جملهی «و انا حدث غلام» در گزارش شیخ طوسی آمده است ولی در نقل نجاشی نیامده است. با توجه به دقت نجاشی و اینکه میگوید «فیه اغلاط کثیره» حداقل جای این تأمل هست که در اصل نقل کشی این روایت را آیا این جمله بوده است که شیخ طوسی نقل میکند یا نبوده است طبق نقل نجاشی؟ بنابراین استدلال به این جمله با تعارض نقل نجاشی و شیخ طوسی صحیح نمیباشد و نمیتوانیم بگوییم این جمله در نقل فضل آمده است که گفته «انا حدث غلام».
نتیجه: با توجه به قرائن و مؤیدات و ذکر و بررسی دو دلیل این مؤلف روشن شد که فضل بن شاذان به اطمینان زمان امام رضا علیه السلام را درک کرده است و افراد ثقه نقل میکنند از او که گفته است «سمعت الرضا علیه السلام»، امکان وجودش در آن زمان ثابت است، نقل فضل از امام رضا علیه السلام طبق گفتهی ثقه ثابت است و سفر فضل به مدینه و سفر امام رضا علیه السلام به نیشابور و خراسان ثابت است، لذا هیچ مانعی وجود ندارد که فضل بن شاذان از امام رضا علیه السلام حدیث نقل کند.
بررسی اصل روایت
ما نتیجه گرفتیم روایت علل الشرایع را که شیخ صدوق از ابن عبدوس از ابن قتیبه از فضل بن شاذان نقل میکند و لو بگوییم ابن عبدوس توثیق مستقیم ندارد الا اینکه ما توضیح دادیم سند دیگری شیخ صدوق به روایات فضل بن شاذان در علل الشرایع دارد که به تصریح شیخ طوسی در کتاب فهرست که شیخ صدوق از استادش ابن الولید و او از احمد بن ادریس و او از ابن قتیبه و او از فضل بن شاذان نقل میکند لذا از این جهت روایت معتبر است، علی بن محمد بن قتیبه هم وثاقتش اثبات شد نقل فضل بن شاذان هم از امام رضا علیه السلام مشکلی ندارد لذا روایت معتبر و صحیحه است.
توضیح یک نکته
نسبت به ابن عبدوس ما اشاره کردیم که ممکن است وثاقت خود این فرد هم از طریقی اثبات بشود، شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا سه طریق برای رسالهی امام هشتم علیه السیلام به مأمون ذکر میکنند، در یک طریق عبدالواحد بن عبدوس آمده است، شیخ صدوق تعبیر میکنند این طریق اصح طرق است. آیا میتوان اینگونه گفت با اینکه شیخ صدوق به روایت فضل سه طریق اینجا دارد یک طریق دیگر هم شیخ طوسی نقل میکند که ما توضیح دادیم مع ذلک ایشان بفرماید اصح طرق، طریق عبدالواحد بن عبدوس است ما از این نتیجه بگیریم که این طریق را شیخ صدوق معتبر میدانسته است و این را علامت وثاقت ابن عبدوس بگیریم؟
این وجه را امام در مکاسب محرمه 2/55 نقل میکنند و رد میکنند. محقق خوئی در کتاب الصوم 1/296 همین وجه را نقل میکنند و به طریق دیگر رد میکنند. امام میفرمایند گفته شده است روایت ابن عبدوس از فضل بن شاذان «حسن بل صحیح» دلیل همین دلیلی است که ما گفتیم. امام میفرمایند این دلیل این مطلب را ثابت نمیکند. رد امام این است که میفرمایند اینکه شیخ صدوق فرموده است نقل روایت ابن عبدوس اصح است، این اصح مربوط به تصحیح متنی است نه تصحیح سندی، معهود نبوده است اصطلاح و اصح با نگاه به سند در زمان قدما به کار برود پس این جمله مربوط به متن است نه سند و این برای ما فائده ندارد.
از عبارت شیخ صدوق از من لایحضره الفقیه 2/90 استفاده میشود که این عبارت تصحیح تنها مربوط به متن نیست، در سند روایت هم اگر شیخ صدوق یا استادشان ابن الولید مشکلی میدیدند کلمهی تصحیح به کار میرفته است. عبارت « وَ أَمَّا خَبَرُ صَلَاهِ یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ وَ الثَّوَابُ الْمَذْکُورُ فِیهِ لِمَنْ صَامَهُ فَإِنَّ شَیْخَنَا مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ لَا یُصَحِّحُهُ وَ یَقُولُ إِنَّهُ مِنْ طَرِیقِ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى الْهَمْدَانِیِّ وَ کَانَ کَذَّاباً غَیْرَ ثِقَهٍ وَ کُلُّ مَا لَمْ یُصَحِّحْهُ ذَلِکَ الشَّیْخُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ- وَ لَمْ یَحْکُمْ بِصِحَّتِهِ مِنَ الْأَخْبَارِ فَهُوَ عِنْدَنَا مَتْرُوکٌ غَیْرُ صَحِیح».
نتیجه: سند این روایت معتبر و صحیحه است.
*************************
بیان نکات ضمیمهای در جلسه 51، مسلسل 357، سهشنبه، 1402.09.21 سال چهارم مکاسب محرمه:
آنچه مهم است قرائن اطمینانیه ای است که فضل بن شاذان میتواند از نظر زمانی از امام هشتم علیه السلام حدیث نقل کند:
قرینه اول:
فضل بن شاذان دهها روایت مستقیم از حماد بن عیسی دارد. حماد بن عیسی به نقل نجاشی سال 209 هجری از دنیا رفته است. فاصله اش با شهادت امام هشتم که سال 203 هجری بوده اندک است. کسی که میتواند از حماد بن عیسی روایت نقل کند میتواند از امام رضا علیه السلام هم روایت نقل کند.
قرینه دوم:
فضل از یونس روایت نقل میکند که یونس در سال 208 هجری از دنیا رفته.
قرینه سوم:
ده ها روایت در کافی، تهذیب و استبصار است که فضل از صفوان نقل کرده و صفوان طبق روایات معتبر سال 210 هجری به دیدن امام جواد آمد و در همان سال از دنیا رفت.
قرینه چهارم:
شرح حال احمد بن محمد بن عیسی شیخ القمیین را دقت کنید او روایاتی از شاذان بن خلیل پدر فضل دارد، فضل هم روایاتی از پدرش دارد از نظر طبقه فضل با احمد بن محمد بن عیسی فی طبقه واحده هستند اگر احمد بن محمد بن عیسی با فضل بن شاذان در یک طبقه است احمد بن محمد بن عیسی مسلما امام هشتم را درک کرده و روایت دارد از حضرت و جالب است اگر رحلت فضل 260 باشد احمد بن محمد بن عیسی تا سال 274 هجری زنده بوده و در تشییع جنازه خالد برقی شرکت کرده و احمد بن محمد بن عیسی چهارده سال بعد فضل از دنیا رفته وقتی او میتواند از امام هشتم حدیث نقل کند، آیا فضل نمیتواند از حضرت حدیث نقل کند؟
قرینه پنجم:
شیخ طوسی در کتاب غیبتشان روایتی نقل میکند به این سند که عن فضل بن شاذان عن اسماعیل بن عیاش عن اعمش عن ابی وائل عن حذیفه بن یمان قال سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول و ذکر المهدی فقال انه یبایع بین الرکن و المقام.[1]
اسماعیل بن عیاش ابو عتبه حمّصی از محدثین بزرگ اهل سنت است که شامی هم هست ایشان روایاتی در مجامیع اهل سنت راجع به حضرت مهدی دارد برخی از راویان نیشابوری مانند یحیی بن یحیی نیشابوری از او روایت نقل میکند و فضل هم از او مستقیم روایت نقل میکند. طبق نقلهای متراکم اهل سنت که مفید اطمینان است اسماعیل بن عیاش در سال 195 هجری از دنیا رفته است یعنی 8 سال قبل شهادت امام هشتم علیه السلام فضل بن شاذان از اسماعیل بن عیاش میتواند روایت نقل کند دیگر چه استبعادی دارد که نتواند از امام هشتم روایت نقل کند.
قرینه ششم:
صدها روایت داریم که فضل بن شاذان با سه واسطه از امام سجاد علیه السلام و دو واسطه از امام صادق علیه السلام حدیث نقل میکند، هر که طبقات الرواه را مسلط باشد اطمینان پیدا میکند فردی که با دو واسطه از امام صادق علیه السلام حدیث نقل میکند مسلما میتواند از امام هشتم علیه السلام حدیث نقل کند و همین قرینه به تنهایی کافی است.
لذا نکته ای که مرحوم کشی از فضل بن شاذان نقل کرده است ثابت نمیکند فضل از امام هشتم علیه السلام نمیتواند حدیث نقل کند هم این قرائن اطمینانیه میگوید نقل حدیث توسط فضل از امام هشتم کاملا ممکن است.
پس اشکالی ندارد فضل در نیشابور و مرو و طوس خدمت حضرت رسیده باشد و در چندین جلسه از امام استفاده کرده باشد و از علل احکام از حضرت سؤالاتی پرسیده باشد.
لذا اگر کسی این نقل فضل از حضرت را انکار کند در همه روات مذکور در قرائن ششگانه باید تشکیک کند زیرا فضل از آنها نمیتواند روایت نقل کند. پس کسانی که آن روایات را قبول میکنند طبیعتا باید نقل فضل از امام هشتم علیه السلام را هم بپذیرند.
اشکال مهم دیگری که به این فقیه و بعض محققین وارد است این است که سند روایت محض الإسلام و سند کتاب علل معلول است و سند مشکل دارد مشکل اصلی سند را این محقق در ابن قتیبه میداند. در مباحث سابق با اینکه کلمات این فقیه را ندیده بودم اما در نقد کلمات صاحب معرفه الحدیث توضیح دادیم اعتبار سند روایت محض الاسلام و کتاب علل را ثابت کردیم و بر وثاقت ابن قتیبه قرائنی اقامه کردیم که یکی از آنها کافی است بر اعتبار ابن قتیبه.
[1]. الغیبه، ص454.