بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الاجاره - جلسه 356 16/9/1388-19/12/1430
روایت سوم: 2603 «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَا یَلْحَقُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ سُنَّهٌ سَنَّهَا یُعْمَلُ بِهَا بَعْدَ مَوْتِهِ فَیَکُونُ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ یَعْمَلُ بِهَا مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْء وَ الصَّدَقَهُ الْجَارِیَهُ تَجْرِی مِنْ بَعْدِهِ وَ الْوَلَدُ الطَّیِّبُ یَدْعُو لِوَالِدَیْهِ بَعْدَ مَوْتِهِمَا وَ یَحُجُّ وَ یَتَصَدَّقُ وَ یُعْتِقُ عَنْهُمَا وَ یُصَلِّی وَ یَصُومُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ أُشْرِکُهُمَا فِی حَجَّتِی قَالَ نَعَم ».
بررسی سندی: در رابطه با سند این حدیث، مهم بررسی محمد بن اسماعیل است که در این سند واقع شده است. نکتهی قابل توجه این است که شیخ کلینی در کافی در حدود بیش از هفتصد مورد از محمد بن اسماعیل روایات مختلفی را در ابواب مختلف فقه بیان میکنند. در رابطه با محمد بن اسماعیل دو مرحله بحث بسیار مهم وجود دارد:
مرحلهی اول: تشخیص شخص محمد بن اسماعیل است که در سند واقع شده است، این محمد بن اسماعیل که مشترک بین چند نفر است، چه شخصی است؟
مرحلهی دوم: فرض کنید پس از تحقیق به جائی رسیدیم که محمد بن اسماعیل در این اسناد، محمد بن اسماعیل بندقی نیسابوری است توثیق خاص هم ندارد و نص بر وثاقتش نیست. آیا توثیق این فرد به طریق دیگر امکان دارد یا نه؟ بر فرض عدم امکان اثبات وثاقت این فرد آیا کل این روایات باید از حجیت خارج باشد و به آنها عمل نشود یا راه دیگری برای اثبات این روایات داریم.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 357 17/9/1388- 20/12/1430
بررسی سندی روایت سوم از طائفهی دوم
نکتهی مهم در این سند تشخیص محمد بن اسماعیل است که واسطه است بین کلینی و فضل بن شاذان آن هم در صدها روایت، لذا تشخیص محمد بن اسماعیل شخصاً و وثاقتاً هم نسبت به این روایت و هم صدها روایت دیگر بسیار مهم و لازم است.
در بین روات حداقل 17 نفر محمد بن اسماعیل داریم که با نگاه به طبقه جمعی از اینها از گردونهی احتمال در این صدها حدیث خارج میشوند. مثلاً محمد بن اسماعیل بن زبیدی، مخزومی، جعفی، همدانی، بجلی و جعفری، در کتب رجال از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده شدهاند. بنابراین بسیار بعید است که یکی از اینها تا زمان غیبت صغری زنده باشند و شیخ کلینی از او حدیث نقل کرده باشد. لذا افرادی که محتمل است انطباق محمد بن اسماعیل بر آنها یا ادعا شده انطباق محمد بن اسماعیل بر آنها چهار نفرند.
قول اول
اولین فرد این است که جمعی از محققین گفتهاند محمد بن اسماعیل در این صدها روایت محمد بن اسماعیل بن بزیع میباشد. از کسانی که این نظریه را انتخاب کردهاند ظاهر کلام ابن داوود در رجالش همین نظریه است. به سید حسن صدر که از محققین بزرگ در زمینههای مختلف و از جمله رجال است صاحب اعیان الشیعه نسبت میدهد که ایشان رسالهای نگاشتهاند تحت این عنوان البیان البدیع فی ان محمد بن اسماعیل المبدوء به فی اسانید الکافی انما هو ابن بزیع.
محقق مامقانی در خاتمهی تنقیح المقال همین قول را به مقدس اردبیلی نسبت داده است. البته در نسبت تأمل است. اگر محمد بن اسماعیل در این روایات ابن بزیع باشد مشکل حل است «و هو ثقۀ ثقۀ عین کان من صالحی هذه الطائفه و ثقاتهم کثیر العمل».
عرض میکنیم که التزام به این نظریه و این تطبیق مشکل بلکه مطمئناً مردود است از جهاتی.
جهت اول: نجاشی از کشی نقل میکند که « محمد بن اسماعیل بن بزیع من رجال ابی الحسن موسی و ادرک ابا جعفر الثانی» آنانکه که با کتب رجالی مأنوسند میدانند دعب رجالییون این است که نسبت به روات معمولاً آخرین امامی از ائمه را که دیده باشند و معاصرت داشته باشند با این جمله نقل میکنند و «ادرک ابا الحسن و ادرک ابا عبدالله و ادرک ابا جعفر» و امثال ذلک. کشی در این نقل میگوید ابن بزیع از رجال ابو الحسن است و امام جواد علیه السلام را درک کرده است. اگر محمد بن اسماعیل بن بزیع تا زمان غیبت صغری زنده بوده است، شیخ کلینی از او صدها روایت نقل کرده است، لا محاله ایشان امام هادی و امام عسکری علیهم السلام و حضرت حجت عج الله تعالی را درک کرده بود لذا معنا ندارد که شخصی مثل کشی بفرماید و ادرک اباجعفر الثانی که امام جواد را درک کرده است.
جهت دوم: ابن بزیع از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد علیهم السلام است. روایات فراوانی مستقیم از این سه امام نقل کرده است و الآن در کتب روائی ما موجود است. اگر شیخ کلینی ابن بزیع را درک کرده باشد چند صد روایت ابن بزیع از فضل بن شاذان برای شیخ کلینی نقل کرده باشد. لا محاله برخی از روایاتی را هم که از امام رضا و امام جواد شنیده است باز برای شیخ کلینی نقل میکرد و علو اسناد که روات مقید به او بودهاند اقتضا میکند که با افتخار شیخ کلینی از آن روایات هم نقل کند. بگوید «عن ابن بزیع عن الرضا علیه السلام» حتی یک روایت در کافی فروعاً و اصولاً و روضتاً شیخ کلینی از محمد بن اسماعیل بزیع از امام نقل نمیکند، این خود قرینه هست که شیخ کلینی از ابن بزیع از امام روایت نقل نمیکند.
جهت سوم: محمد بن اسماعیل بن بزیع از جهت طبقه متقدم است بر احمد بن محمد بن عیسی و علی بن مهزیار و ابراهیم بن هاشم، لذا هر سه بزرگوار از ابن بزیع حدیث نقل میکنند و ابن بزیع شیخ این سه نفر است. شکی نیست در اینکه شیخ کلینی در طبقهی متأخر از این سه طبقه است به یک طبقه، لذا ابن بزیع حداقل به دو طبقه متقدم بر شیخ کلینی است. شاهد بر مطلب این است که روایاتی که در کافی شیخ کلینی از ابن بزیع نقل میکند مراجعه کنید با دو واسطه یا سه واسطه است.
جهت چهارم: نجاشی از کشی نقل میکند او به یک واسطه از محمد بن یحیی العطار و او از محمد بن احمد بن عیسی میگویند: رجال کشی/564« کنت بفید، فقال لی محمد بن علی بن بلال، مر بنا إلى قبر محمد بن إسماعیل بن بزیع لنزوره، فلما أتیناه جلس عند رأسه مستقبل القبله و القبر أمامه» از این نقل استفاده میشود دو طبقه قبل از شیخ کلینی قبر ابن بزیع را زیارت میکردهاند. چگونه احتمال زنده بودن ابن بزیع تا زمان شیخ کلینی داده میشود که شیخ کلینی از او روایت نقل کرده باشد.
جهت پنجم: معظم روایات فضل بن شاذان به دست ما از طریق محمد بن اسماعیل رسیده است لذا ممکن است بگوییم ابرز تلامیذ فضل بن شاذان، محمد بن اسماعیل بوده است. این محمد بن اسماعیل اگر ابن بزیع باشد یعنی ابن بزیع مهمترین شاگرد فضل بن شاذان بوده است در حالی که جمعی از رجالیین ابن بزیع را از مشایخ فقضل بن شاذان شمردهاند و احدی تصریح نکرده است که ابن بزیع از تلامذهی فضل بن شاذان باشد.
این جهات و قرائن پنجگانه را که به هم ضمیمه کنیم انسان اطمینان پیدا میکند که محمد بن اسماعیل که شیخ کلینی از او چند صد روایت از فضل بن شاذان نقل میکند ابن بزیع نباید باشد.
اما نسبت محقق مامقانی به مقدس اردبیلی که ایشان قائل است این محمد بن اسماعیل، ابن بزیع است علی الظاهر نباید صحیح باشد.
مقدس اردبیلی در مجمع الفائده 11/379 بحث ارث ولد اکبر هبوه را، روایتی نقل میکند به عنوان صحیحۀ ربعی عن ابی عبدالله علیه السلام. بعد توضیح میدهند:« فی صحتها إشکال من جهه توقفها على توثیق محمّد بن إسماعیل الذی ینقل عنه محمّد بن یعقوب و ینقل هو عن الفضل بن شاذان، لأنه ان کان ابن بزیع الثقه ففی ملاقاته بعد، و ان کان غیره فغیر ظاهر، و لکن صرّحوا بصحّه مثل هذا الخبر، و هو کثیر جدّا و بخصوص هذه أیضا من غیر توقف فتأمّل».
عبارت محقق سبزواری در ذخیره المعاد 1/26«و قد یعد إسناده فی الکتابین صحیحا و لیس بجیّد إذ فی الطریق محمّد بن إسماعیل الذی یروی الکلینی عنه و هو مشترک بین الثقه و غیره و احتمال کونه ابن بزیع الثقه الجلیل فاسد جدّا».
نتیجه: قول اول که در این صدها روایت محمد بن اسماعیل را ابن بزیع ثقه میدانند بعید است جدا بلکه قرائن پنجگانه نافی این ادعا میباشد.
قول دوم
محمد بن اسماعیل در این صدها روایت محمد بن اسماعیل برمکی است که معروف است به صاحب صومعه. محقق اردبیلی در جامع الروه 2/71 به این قول تصریح کرده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 358 18/9/1388- 21/12/1430
قول دوم
محمد بن اسماعیل در این چند صد روایت محمد بن اسماعیل برمکی معروف به صاحب صومعه است.
محقق اردبیلی در جامع الرواۀ 2/466 دلیلی بر این مطلب اقامه میکنند و میفرمایند: از بین افراد مسمی به محمد بن اسماعیل تنها کسی که قرب زمانی به شیخ کلینی دارد، محمد بن اسماعیل برمکی است. بنابراین سایر افراد مسمی به محمد بن اسماعیل ممکن نیست شیخ کلینی از آنها حدیث نقل کند ولی نسبت به برمکی این قرب زمانی ثابت است بنابراین محمد بن اسماعیل را در این روایات حمل میکنیم به برمکی و محمد بن اسماعیل برمکی ثقه است لذا تمام این روایات از جهت محمد بن اسماعیل مشکل نخواهد داشت.
این نظریه را جمعی از محققین از رجالیین از جمله محقق خوئی در رجال و محقق بروجردی در رجال نپذیرفتهاند. عمده اشکالی که به این نظریه هست که محقق خوئی هم به خاطر همین اشکال میفرمایند این محمد بن اسماعیل، برمکی نیست این است که محمد بن اسماعیل برمکی یک طبقه متقدم بر شیخ کلینی است به گونهای که شیخ کلینی با یک واسطه که محمد بن جعفر اسدی یا محمد بن ابی عبدالله هست در موارد فراوانی از برمکی حدیث نقل میکند و فردی که شیخ کلینی از او با واسطه حدیث نقل میکند بعید است که شیخ کلینی بتواند بالمباشرت از او حدیث نقل کند.
جواب محقق خوئی
این بیان باعث نمیشود که ما حکم کنیم محمد بن اسماعیل در این اسناد برمکی نیست زیرا اولاً به صورت کلی به کتب اخبار و اسناد که مراجعه شود موارد زیادی داریم که فردی از یک راوی با واسطه حدیث نقل میکند و از همان راوی نیز بلاواسطه حدیث نقل میکند. فراوان داریم به صورتی که بعضی میگویند این متعارف است، به این معنا که یک وقتی دسترسی به خود آن راوی نیست با واسطه حدیثش نقل میشود بعداً محدث به آن راوی دسترسی پیدا میکند احادیثی از او بلاواسطه نقل میکند. آنچه مهم است این نکته است که باید از قرائن احراز شود آیا قرب زمانی بین شیخ کلینی و محمد بن اسماعیل برمکی وجود دارد به صورتی که امکان دارد شیخ کلینی از محمد بن اسماعیل برمکی حدیث نقل کند یا نه؟
دو قرینه اقامه میکنیم بر اینکه قرب زمانی بین محمد بن اسماعیل برمکی و شیخ کلینی موجود است، لذا احتمال اینکه این محمد بن اسماعیل برمکی باشد ساقط نیست، چنانچه محقق خوئی و محقق بروجردی میگویند.
قرینهی اول: نجاشی وقتی میخواهد طریق خودش را به شیخ کلینی و کتب و روایات شیخ کلینی ذکر کند با دو واسطه روایات شیخ کلینی را نقل میکند یکی مشایخ خودش محمد بن محمد، حسین بن عبیدالله عن ابی القاسم جعفر بن محمد بن قولویه عن محمد بن یعقوب الکلینی، نجاشی با دو واسطه روایات خودش را نقل میکند. همین نجاشی وقتی میخواهد روایات برمکی و کتب او را نقل کند در ترجمهی محمد بن اسماعیل برمکی، نجاشی به سه واسطه روایات و کتب محمد بن اسماعیل برمکی را نقل میکند. کسانی که در رجال یدی دارند میدانند این بهترین قرینه است برای اینکه عصر برمکی اگر مقداری متأخر از عصر شیخ کلینی نباشد معاصرت با شیخ کلینی ثابت است.
نجاشی در ذکر کتب محمد بن اسماعیل برمکی میگوید:« أخبرنا أحمد بن علی بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزه قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدی، عن محمد بن إسماعیل بکتابه».
قرینهی دوم: از طرفی محمد بن جعفر اسدی بلا اشکال مستقیماً از برمکی روایاتی دارد هم نجاشی تصریح میکند و هم در کافی و سایر کتب روایی ما وجود دارد. رجال نجاشی در شرح حال محمد بن جعفر اسدی مراجعه کنید میگوید:« و مات أبو الحسین محمد بن جعفر لیله الخمیس لعشر خلون من جمادى الأولى سنه اثنتی عشره و ثلاثمائه». نجاشی میفرماید: محمد بن جعفر اسدی در شب پنج شنبه فلان روز جمادی الآخر سال 312 از ادنیا رفته است. شیخ کلینی سال وفاتش سال 328 یا 329 بوده است، غیبت صغری را کاملاً درک است این قرینه است که اگر محمد بن جعفر اسدی متوفای 312 میتواند از برمکی روایت نقل کند، چرا شیخ کلینی متوفای 328 نتواند از محمد بن اسماعیل برمکی حدیث نقل کند؟ لذا این دو قرینه را که کنار هم بگذاریم از نظر طبقه هیچ محذور و استبعادی ندارد که شیخ کلینی مستقیم بتواند از محمد بن اسماعیل برمکی روایت نقل کند. پس این احتمال باید محفوظ باشد.
از ما ذکرنا ضعف ادعای محقق تفرشی روشن میشود ایشان فرموده است بعید است شیخ کلینی بتواند از برمکی حدیث نقل کند. وجه بعد این است که برمکی از کسانی است که «لقی اصحاب ابی عبدالله علیه السلام» برمکی سنش به حدی بوده است که اصحاب امام صادق علیه السلام را ملاقات کرده است و کسی که معاصر با اصحاب امام صادق علیه السلام باشد چگونه شیخ کلینی حدیث از او نقل میکند؟
این ادعا که محمد بن اسماعیل برمکی اصحاب امام صادق علیه السلام را مستقیم ملاقات کرده است، بررسی روایات او این ادعا را نفی میکند. روایات برمکی را که بررسی کنید میبینید معمولا به شش واسطه یا پنج واسطه برمکی از امام صادق علیه السلام حدیث نقل میکند هیچ روایتی که برمکی مستقیم از اصحاب امام صادق علیه السلام حدیث نقل کرده باشد تا قرینه باشد بر اینکه که لقی اصحاب ابی عبدالله وجود ندارد.
بله منشاء توهم محقق تفرشی کلامی است که نجاشی در شرح حال عبدالله بن داهر در رجال خودش متعرض میشود. نجاشی میفرماید: « عبد الله بن داهر بن یحیى الأحمری له کتاب یرویه عن أبی عبد الله [علیه السلام]». عبدالله بن داهر کتابی دارد که این کتابش روایات از امام صادق علیه السلام است. بعد نجاشی میفرماید آن کسی که کتاب عبدالله بن داهر را نقل کرده است محمد بن اسماعیل برمکی است. محقق تفرشی نتیجه گرفته است عبدالله بن داهر صحابی امام صادق علیه السلام است چون«له کتاب یرویه عن ابی عبدالله» پس صحابی مستقیم امام صادق علیه السلام است. محمد بن اسماعیل برمکی این کتاب را از او نقل میکند. نتیجه اینکه محمد بن اسماعیل برمکی با صحابی امام صادق علیه السلام ملاقات کرده است.
این برداشت محقق تفرشی یک توهم است زیرا «له کتاب یرویه عن ابی عبدالله» ظهور در نقل مستقیم ندارد گاهی نجاشی این جمله را به کار میبرد نسبت به شخصی که کتابش روایات یک امام است ولی با دو یا سه یا چهار واسطه، بنابراین با توجه به اینکه وسائط بین برمکی و اصحاب امام صادق علیه السلام چهار یا پنج واسطه است. کسی که در سال 312 از دنیا رفته است قطعاً از برمکی حدیث دارد لذا اطمینان هست که ملاقات محمد بن اسماعیل برمکی با اصحاب امام صادق علیه السلام قابل پذیرش نیست. بنابراین احتمال اینکه شیخ کلینی از نظر طبقه بتواند از محمد بن اسماعیل برمکی حدیث نقل کند موجود است.
قول سوم: محمد بن اسماعیل، محمد بن اسماعیل میمون زعفرانی باشد. اگر این احتمال ثابت شود این راوی ثقه است چنانچه نجاشی گفته است و روایت معتبر است، این احتمال را محدث بحرانی عن بعض نقل میکند و قائلش هم معلوم نیست، این احتمال ساقط است زیرا نجاشی در شرح حال این فرد تصریح میکند و لقی اصحاب ابی عبدالله علیه السلام، با اصحاب امام صادق علیه السلام ملاقات کرده، یعنی معاصرت با اصحاب امام صادق علیه السلام داشته است. کسی که از نظر سنی ملاقاتش با اصحاب امام صادق علیه السلام ثابت است یعنی با کسانی که در سال 180 زنده بوده است بعید است این فرد تا زمان شیخ کلینی زنده باشد و شیخ کلینی از او حدیث نقل کند.
قول چهارم: که احتمال مهم همین احتمال است این است که محمد بن اسماعیل، محمد بن اسماعیل نیشابوری بندفری ابندقی است. صاحب معالم در منتقی الجمان میل به این احتمال دارد. محقق میرداماد در رواشح این احتمال را انتخاب کرده است. محقق کاظمی در مشترکات این احتمال را انتخاب کرده است. محقق خوئی و محقق بروجردی نیز این احتمال را انتخاب کردهاند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 359 21/9/1388- 24/12/1430
قول چهارم
مراد از محمد بن اسماعیل در این روایات محمد بن اسماعیل بندقی نیسابوری است. این نظریه را مشهور رجالیین از جمله محقق میرداماد در رواشح محقق کاظمی در مشترکات و محقق خوئی و محقق بروجردی انتخاب کردهاند.
دلیل قول چهارم
عمده دلیلی که بر این نظریه اقامه شده است این است که از طرفی کشی صاحب رجال با شیخ کلینی معاصر است. و از طرف دیگر کشی در کتاب رجالش در چهار مورد از محمد بن اسماعیل بالمباشرت حدیث نقل میکند. در دو مورد هیچ کنیهای ذکر نمیکند و همانند شیخ کلینی به اطلاق محمد بن اسماعیل را بدون لقب و کنیه ذکر میکند.
مورد اول: در شرح حال سلمان فارسی اختیار مرفۀ الرجال 8 میفرماید: «محمد بن اسماعیل قال حدثنی فضل بن شاذان عن ابن عمیر».
مورد دوم: در صفحه 202 میفرماید: «حدثنی محمد بن اسماعیل قال حدثنی الفضل عن حسن بن محبوب».
کشی در دو مورد دیگر از محمد بن اسماعیل مطلبی ذکر میکند. در این دو مورد محمد بن اسماعیل را با کنیه و لقب میگوید چه کسی است.
مورد اول: در شرح حال فضل بن شاذان رجال کشی 538 «1024 - ذکر أبو الحسن محمد بن إسماعیل البندقی النیسابوری: أن الفضل بن شاذان بن الخلیل نفاه عبد الله بن طاهر عن نیسابور بعد أن دعی به و استعلم کتبه و أمره أن یکتبها قال فکتب تحته: الإسلام الشهادتان و ما یتلوهما فذکر: أنه یحب أن یقف على قوله فی السلف؟ فقال أبو محمد: أتولى أبا بکر و أتبرأ من عمر فقال له: و لم تتبرأ من عمر؟ فقال: لإخراجه العباس من الشورى فتخلص منه بذلک».
مورد دوم: در ترجمهی ابن یحیای جرجانی، کشی مطلبی را از محمد بن اسماعیل نقل میکند و مقید میکند محمد بن اسماعیل النیسابوری است. رجال کشی 533«فی أبی یحیى الجرجانی 1016 - قال أبو عمرو: و أبو یحیى الجرجانی اسمه أحمد بن داود بن سعید الفزاری و کان من أجله أصحاب الحدیث و رزقه الله هذا الأمر و صنف فی الرد على أصحاب الحشو تصنیفات کثیره و ألف من فنون الاحتجاجات کتبا ملاحا.
و ذکر محمد بن إسماعیل بنیسابور: أنه هجم علیه محمد بن طاهر فأمر بقطع لسانه و یدیه و رجلیه و بضرب ألف سوط و بصلبه سعى بذلک محمد بن یحیى الرازی و ابن البغوی و إبراهیم بن صالح بحدیث روى محمد بن یحیى لعمر بن الخطاب فقال أبو یحیى لیس هو عمر بن الخطاب هو عمر بن شاکر فجمع الفقهاء: فشهد مسلم أنه على ما قال و هو عمر بن شاکر و عرف أبو عبد الله المروزی ذلک و کتمه بسبب محمد بن یحیى و کان أبو یحیى قال هما یشهدان لی فلما شهد مسلم قال غیر هذا شاهد أن لم یشهد رجالالکشی ص : 533 فشهد بعد ذلک المجلس عنده و خلى عنه و لم یصبه ببلیه و سنذکر بعض مصنفاته فإنها ملاح ذکرناها نحن فی کتاب الفهرست و نقلناها من کتابه».
محور استدلال قول چهارم این است که کشی و شیخ کلینی در طبقهی واحد هستند. از طرف دیگر کشی در دو مورد که نقل میکند از محمد بن اسماعیل نیسابوری نقل میکند، یکی نفی بلد فضل بن شاذان و یکی دستیگری ابن یحیای جرجانی، این دو مورد قرینه است که کشی که میگوید محمد بن اسماعیل یعنی محمد بن اسماعیل بندقی نیسابوری. شیخ کلینی هم که با کشی معاصر است بنابراین هر جا میگوید محمد بن اسماعیل یعنی محمد بن اسماعیل نیسابوری. بنابراین کسی که شیخ کلینی روایات فضل را از او نقل میکند محمد بن اسماعیل نیسابوری است.
اشکال دلیل قول چهارم
عرض میکنیم که یک نکتهی مهم به این استدلال اگر اضافه نشود این مدعا کامل نیست زیرا فرض کنید فردی به نام محمد بن اسماعیل نیسابوری یک جریان از فضل بن شاذان نقل کرده است نفی بلد فضل را، مهم همین نکته است که این نکته چگونه دلیل میشود که راوی روایات فضل هم همین بندقی نیسابوری است و شیخ کلینی هم که نقل میکند محمد بن اسماعیل یعنی همین بندقی نیسابوری؟ این نکته به تنهایی احتمال اینکه محمد بن اسماعیل بندقی نیسابوری است را میفهماند و لکن تعین محمد بن اسماعیل را در محمد بن اسماعیل نیسابوری تمام نمیکند. نکتهای که باید به این نکته اضافه شود تا مشکل حل شود این است که به عنوان مقدمه عرض میکنیم سه جمله را دقت کنید هر کدام از اینها اگر در کتاب رجالی معتبر وارد شده باشد مفادش چیست؟
جملهی اول: رجالی بگوید: «محمد بن اسماعیل النیسابوری یکنی ابوالحسن» این جمله برای ما در محل نزاع فائدهای ندارد.
جملهی دوم: رجالی بگوید: «محمد بن اسماعیل الذی یکنی بابو الحسن نیسابوری». این جمله هم برای ما فائده ندارد.
جملهی سوم: اگر رجالی آن هم مثل شیخ طوسی در کتاب رجال نه فهرست بگوید رجالالطوسی /440 « 6280 - 30 - محمد بن إسماعیل یکنى أبا الحسن نیسابوری یدعى بندفر» این محل استدلال است. شیخ طوسی در باب رواتی که از اهل بیت مستقیم روایت ندارند، این جمله را میفرماید و معنای این جمله این است که محمد بن اسماعیل که مطلق در روایات ذکر شده است کنیهاش ابوالحسن است و نیسابوری است.
این محمد بن اسماعیل مطلق کشی از او روایت نقل کرده است. شیخ کلینی از او روایت نقل کرده است. از این جملهی شیخ طوسی که محمد بن اسماعیل مطلق، کنیهاش ابوالحسن و نیشابوری است و وحدت طبقه هم ازکلام کشی و نقل شیخ کلینی به دست میآید، روشن میکند که محمد بن اسماعیل مطلق که در این طبقه گفته میشود کنیهاش ابوالحسن و نیشابوری است. با این نگاه میتوانیم نتیجه بگیریم که محمد بن اسماعیل اگر غیر از ابوالحسن است در کلام شیخ کلینی ملقب است: محمد بن اسماعیل بزیع، برمکی، میمونی زعفرانی، آنجا که محمد بن اسماعیل مطلق است یکنی به ابوالحسن و نیسابوری است.
نتیجه: مطلب اول که محمد بن اسماعیل مطلق که شیخ کلینی به واسطهی او از فضل بن شاذان صدها روایت دارد یکنی بابوالحسن و نیسابوری.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 360 22/9/1388- 25/12/1430
بررسی وثاقت محمد بن اسماعیل نیسابوری
نتیجه گرفتیم که محمد بن اسماعیل که مطلق در کلام شیخ کلینی وارد شده است و واسطهی بین فضل بن شاذان و شیخ کلینی است محمد بن اسماعیل ابو الحسن النیسابوری است. نسبت به این فرد توثیق خاصی در کلمات رجالیین و ارد نشده است. لذا برخی از فقها از حیث وثاقت حکم به جهالت او نمودهاند مثل محقق سبزواری، جمع کثیری از محققین هم به طرق مختلف خواستهاند اعتماد به روایاتی را که این فرد در سند آنهاست اثبات کنند.
مثلاً: برخی از محققین میگویند کل این روایات که محمد بن اسماعیل در سند آنهاست معتبر است به خاطر اینکه اصحاب به این سند اعتماد کردهاند و این سند را تصحیح کردهاند. از جمله قائلین به این نظریه شهید اول و شهید ثانی و جمعی دیگر از فقها از جمله صاحب حدائق است.
این بیان مثبت مدعا نمیباشد به خاطر اینکه بارها گفته شده است اتفاق اصحاب بر حکم صحت یک سند اگر به صورتی باشد که استناد به قدماء اصحاب و معاصرین با اواخر عصر نص، داشته باشد ممکن است مورد قبول قرار بگیرد. اما در خصوص اسناد محل بحث علی الظاهر اول کسی که تصریح کرده است به اعتبار و صحت این سند علامه است. از جمله در منتهی 2/412 روایتی را از کافی نقل میکند که در سندش محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان است. علامه میفرماید: «و هذه روایه صحیحه و علیها أعمل». پس حکم به صحت قبل از علامه علی الظاهر وجود ندارد. وجه تصحیح علامه هم روشن نیست که به چه جهت است آیا علامه معتقد بوده است که محمد بن اسماعیل، ابن بزیع است و او ثقه است یا علامه معتقد بوده است محمد بن اسماعیل، برمکی است و ثقه است یا نه استنتاج کرده است محمد بن اسماعیل ابوالحسن نیسابوری است و از طریقی احراز وثاقت کرده است؟ بالاخره وجه صحت در کلام علامه برای ما مشخص نیست.
بنابراین اطباق بر صحت این سند از سوی علما اگر پیش آمده است بعد از علامه و به تبع علامه بوده است ضمن اینکه مخالفین جدی هم در عصر بعد از علامه برای تصحیح سند این روایات موجود است. بنابراین این نکته که اطباق و اجماع اصحاب بر حکم به صحت این سند است صغرویاً و کبرویاً مورد مناقشه است.
دلیلی را محقق خوئی به اعتماد فی الجمله به روایات محمد بن اسماعیل ذکر کردهاند که نقد این دلیل و اشکال بر او پس از بیان نظر خودمان در این زمینه مطرح میشود.
نظر مختار وثاقت محمد بن اسماعیل نیسابوری
به حکم سه قرینه اعتماد به محمد بن اسماعیل تلمیذ فضل بن شاذان ثابت است و به روایات او از جهت محمد بن اسماعیل اعتماد میشود.
قرینهی اول: این قرینه با توجه به چند مقدمه شکل میگیرد.
مقدمهی اول در شخصیت و جایگاه رجالی فضل بن شاذان
فضل بن شاذان فقیه، محدث، متکلم، مناظری، که شاید همسنگش در جامعیت و شمول در فنون مختلف دینی در بین روات شیعه یا نداریم یا کم داریم. امام حسن عسکری در مورد فضل بن شاذان میفرمایند: 33322 «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ الْهَرَوِیِّ عَنْ حَامِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمُلَقَّبِ بِقَوْرَاءَ أَنَّ الْفَضْلَ بْنَ شَاذَانَ کَانَ وَجَّهَهُ إِلَى الْعِرَاقِ- إِلَى جَنْبٍ بِهِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ع- فَذَکَرَ أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ ع- فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ سَقَطَ مِنْهُ کِتَابٌ فِی حِضْنِهِ مَلْفُوفٌ فِی رِدَاءٍ لَهُ فَتَنَاوَلَهُ أَبُو مُحَمَّدٍ ع وَ نَظَرَ فِیهِ وَ کَانَ الْکِتَابُ مِنْ تَصْنِیفِ الْفَضْلِ فَتَرَحَّمَ عَلَیْهِ وَ ذَکَرَ أَنَّهُ قَالَ أَغْبِطُ أَهْلَ خُرَاسَانَ- لِمَکَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ کَوْنِهِ بَیْنَ أَظْهُرِهِم» کلام نجاشی در مورد فضل بن شاذان«و کان ثقه، أحد أصحابنا الفقهاء و المتکلمین. و له جلاله فی هذه الطائفه، و هو فی قدره أشهر من أن نصفه».
کلام شیخ طوسی و ثناء علامه را ببینید.
ایشان متولد شهر نیشابور است و به کوفه و بغداد با پدرش سفر میکند که نزدیک به 50 سال از نخبه و ثلهای از اصحاب امام صادق علیه السلام و سایر ائمه که جامع همهی فنون ائمه بودهاند از جمله محمد بن ابی عمیر و صفوان بن یحیی و حسن بن علی بن فضال و محمد بن اسماعیل بزیع و یونس بن عبدالرحمان و پدرش و حسن بن محبوب از همهی اینها هر آن چه در فنون مختلف دارند اخذ میکند. در شرح حالش ببینید در سنین جوانی ابن فضال بین او و ابو محمد حجال مناظره در بحث معرفت، بر قرار میکرد و بعد به نیشابور برمیگردد.
مقدمهی دوم: جایگاه نیشابور در زمان فضل بن شاذان
در زمان فضل بن شاذان نیشابور یا بزرگترین معهد علمی اسلامی بوده است یا یکی از بزرگترین معاهد علمی اسلامی بوده است. جناحهای فکری مختلفی در نیشابور وجود داشته است که جناح غالب در نیشابور جناح تسنن بوده است که در زمان ورود ابوعبدالله بخاری برای شنیدن صحیح او 300 هزار نفر محدث گرد هم میآیند. جناحهایی از تسنن که متعصب بودهاند و جناحهای شیعی عقل گرا که رهبریت آنها با فضل بن شاذان بوده است وجود داشتهاند. از شیعیان دو گروه بودهاند یک گروه شیعیان غالی بودند. در مقابل، تفکر فضل بن شاذان بوده است که یک تفکر شیعی عقل گرا که البته نه به معنای فلسفه بوده است بلکه ردیاتی هم فضل بن شاذان بر فلسفه داشته است. که این تفکر بعد از فضل بن شاذان در نیشابور ماند. رسالهی المسائل الصاغانیه شیخ مفید را مراجعه کنید. ابن جنید را در سال 340 به نیشابور دعوت میکنند که عالم حنفی از استقبال گستردهی شیعیان ناراحت میشود و اعتراض میکند که شیخ مفید در این المسائل الصاغانیه جواب میدهد. بعد از دو مقدمه
از طرفی آراء رجالی فضل بن شاذان در بین علما از جایگاه دقیق و ویژهای برخوردار است. فضل بن شاذان چنان در مباحث رجالی متخصص است و کمال اعتنا به توثیقات و تضعیفات او میشود که نجاشی در شرح حال محمد بن عسیی بن عبید بن یقطین رأی ابن ولید شیخ قمیین را در مورد محمد بن عیسی میآورد، بعد نجاشی رأی فضل بن شاذان را در رابطه با این راوی میآورد در مقام تعارض بین کلام ابن ولید و فضل بن شاذان، نجاشی میفرماید:«و بحسبک هذا الثناء من الفضل رحمه الله». نجاشی محمد بن سنان را به خاطر تضعیف فضل بن شاذان با اینکه شیخ مفید توثیق کرده، تضعیف میکند.
قرینهی اول: با این خصوصیات و آن جایگاه علمی و اینکه شاگردان مختلفی چه در بغداد و کوفه و چه در نیشابور داشته است، اما از بین همهی این تلامذه دو نفرند که استفاده میشود مخصوص ترین افراد به فضل بن شاذان بودهاند و اکثریت قریب به اتفاق روایات و تفکرات فضل بن شاذان از سوی این دو نفر شاگرد خصوصی به دیگران رسیده است.
نفر اول: علی بن محمد قتیبه نیشابوری است. نفر دوم: محمد بن اسماعیل است که بیش از چند صد روایت اکثریت قریب به اتفاق روایات فضل بن شاذان از طریق محمد بن اسماعیل است. سؤال این است که شخصیتی که جامع جمیع علوم و فنون شیعی است و در رابطه با روات ضعیف متسامح نیست بلکه استفاده میشود بسیار متشدد است چنین فردی دو شاگرد خصوصی مهم دارد که تمام افکارش از طریق این دو نفر به دیگران میرسد آیا احتمال قوی عقلائی نمیدهد که فضل بن شاذان به این دو نفر اعتماد داشته است؟
قرینهی دوم: مشیخهی تهذیب و استبصار را مراجعه کنید. طرقی که شیخ طوسی به روایات فضل بن شاذان دارد در این مشیخه پیدا کنید و این طرق را بررسی کنید. از جمله دقت کنید شیخ طوسی از شیخ کلینی به فضل بن شاذان طریق دارد بررسی کنید شیخ طوسی از طریق شیخ کلینی به فضل بن شاذان یک طریق دارد یا بیشتر؟ آن طرق را مراجعه کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 361 23/9/1388- 26/12/1430
قرینهی دوم و سوم بر اعتماد به محمد بن اسماعیل
با مراجعه به مشیخهی تهذیب و استبصار شیخ طوسی به روایات فضل بن شاذان طرقی دارد که سه طریقش را اشاره میکنیم و توضیح میدهیم.
شیخ طوسی در استبصار 4/341 میفرمایند:« و ما ذکرته عن الفضل بن شاذان» از سه نفر از جمله شیخ مفید یک طریق ذکر میکنند.
طریق دوم: «و روا ابو محمد حسن بن حمزه عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان» تا اینجا استفاده میشود یکی از طرق شیخ طوسی به روایات فضل بن شاذان از شیخ مفید و او از ابو محمد حسن بن حمزه از علی بن ابراهیم از پدرش از فضل بن شاذان است. هم چنین از کلمات شیخ طوسی در تهذیب و استبصار استفاده میشود که دو طرق دیگر در بسیاری از روایات فضل بن شاذان دارند. شیخ طوسی میفرمایند:« من جملۀ ما ذکرته عن فضل بن شاذان ما رویته بهذا الاسناد عن محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه و محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان».
از این کلام شیخ طوسی استفاده میشود که شیخ کلینی به روایات فضل بن شاذان دو تا طریق دارد:
طریق اول: «علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان».
طریق دوم: «محمد بن یعقوب عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان» از طرفی بسیاری از روایات تهذیب و استبصار از فضل بن شاذان با روایات شیخ کلینی در کافی مشترک است، نتیجه میگیریم جملهای از روایات که شیخ کلینی از محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان نقل کردهاند. شیخ کلینی طریق دیگری هم به فضل بن شاذان داشته است که «عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان» است. پس اطمینان پیدا میکنیم که برخی از روایات که شیخ کلینی از محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان نقل کردهاند طریق دیگری هم داشتهاند به تصریح شیخ طوسی که آن طریق این میشود «محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان».
مثلاً شیخ طوسی در تهذیب 6/323 این حدیث را میفرماید:« فضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر عن ابراهیم بن عبد الحمید عن ایوب قال کان جلوساً عند ابی عیدالله» مشیخهی شیخ طوسی را بر این حدیث تطبیق بدهید این حدیث به سه طریق به شیخ طوسی رسیده است.
طریق اول: «شیخ مفید عن ابو محمد حسن بن حمزه عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان».
طریق دوم: «شیخ طوسی محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان».
طریق سوم: «شیخ طوسی محمد بن یعقوب عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان».
حداقل این حدیث از این سه طریق به شیخ طوسی رسیده است. همین روایت را در کافی 5/78 حدیث سوم ببینید « محمد بن یعقوب عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر عن ایوب قال کنا جلوساً عند ابی عبدالله» نتیجه میگیریم با اینکه شیخ کلینی به تصریح شیخ طوسی از طریق علی بن ابراهیم از پدرش مطمئناً به فضل بن شاذان سند داشته است به جای ذکر آن سند معتبر که خود کلینی داشته است میگوید «عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان».
شاید در دهها روایت این نکته که گفتیم مسلم باشد اگر این نکته مسلم شد نتیجه این است که طریق «علی بن ابراهیم عن ابیه عن فضل بن شاذان» در غایت اعتبار است شیخ کلینی با وجود آن طریق معتبر روایت را از محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان نقل میکند. این نکته نشان میدهد که اگر اعتبار محمد بن اسماعیل بیش از ابراهیم بن هاشم نباشد وثاقت و اعتبار او در حدی است که شیخ کلینی با اینکه آن طریق را دارد آن طریق را ذکر نمیکند و میگوید: «عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان».
بنابراین به این نتیجه میرسیم که شیخ کلینی با وجود آن طریق معتبر طریق را به محمد بن اسماعیل از فضل شاذان تبدیل کرده است و این نشان میدهد که اعتبار محمد بن اسماعیل اگر بیش از ابراهیم بن هاشم نباشد مساوی او در اعتبار است که این تغییر را شیخ کلینی انجام داده است.
اضافه بر آن ما روایات فراوان دیگری داریم که از آن روایات روشن میشود که شیخ کلینی به بزرگانی مثل محمد بن ابی عمیر و صفوان دو طریق داشته است یکی «علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر» و یکی «محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر». شیخ کلینی در این موارد هم به جای سند «علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر» این سند را آورده است «محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر».
خصال شیخ صدوق را مراجعه کنید روایاتی را شیخ صدوق به این سند نقل میکند« علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر» همین روایات را با همین متن در کافی ببینید سند این است:« محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان عن ابن ابی عمیر».
نتیجه: اینکه شیخ کلینی به جای این طریق که «علی بن ابراهیم عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر» که این سند بسیار متقن است با اینکه طریق داشته است و سند مسلم است سندش را اینگونه ذکر کرده است «عن محمد بن اسماعیل عن فضل بن شاذان عن محمد بن ابی عمیر» نشان میدهد که شیخ کلینی اعتماد و اعتبار به محمد بن اسماعیل را یا اقوی از ابراهیم بن هاشم یا مساوی او میدانسته است.
نتیجه: میگوییم قرینهی دوم طریق شیخ طوسی و محمد بن یعقوب به فضل بن شاذان و قرینهی سوم طرقی که کلینی به بزرگانی مثل ابن ابی عمیر و صفوان بن یحیی و دیگران دارد در آن طرق با اینکه« علی بن ابراهیم عن ابیه» دارد از محمد بن اسماعیل روایت را نقل میکند. اطمینان پیدا میکنیم که اعتبار محمد بن اسماعیل اگر از ابراهیم بن هاشم اقوا نباشد مساوی او خواهد بود لذا به حکم این قرائن نتیجه میگیریم محمد بن اسماعیل معتبر است و در اسنادی که واقع شود از این جهت سند مشکلی نخواهد داشت.
نظریهی محقق خوئی را در کتاب فقهی و کتاب معجم رجال الحدیث مراجعه کنید و بررسی کنید و جواب بدهید آیا به کل روایاتی که محمد بن اسماعیل از فضل بن شاذان نقل میکند محقق خوئی اعتبار قائل است یا نه؟
سؤال دوم: آیا به بیان محقق خوئی در این اعتبار نقدی وارد است یا نه؟
بررسی علی بن محمد قتیبه النیسابوری
در پایان این بحث برای تصمیم در مورد شاگرد دیگر فضل بن شاذان که علی بن محمد قتبیه نیسابوری است و در طرق شیخ مفید و شیخ صدوق و شیخ طوسی به فضل بن شاذان وارد شده است و از طریق او هم صدها روایت از فضل بن شاذان نقل شده است ببینیم وضعیت این شخص چگونه است؟
محقق خوئی و جمع زیادی از محققین قائلند علی بن محمد قتیبه توثیق خاص ندارد. اعتماد کشی هم به او در رجال فائده ندارد چون کشی از ضعفاء نقل میکند لذا محقق خوئی علی بن محمد قتیبه را مجهول میداند.
ما عرض میکنیم به حکم یک دلیل و یک قرینه اعتبار علی بن محمد قتیبه را اثبات میکنیم.
قرینه: اعتماد فضل بن شاذان به علی بن محمد قتیبه است.
اما دلیل: ما ثابت میکنیم که نجاشی به قول علی بن محمد قتیبه اعتماد دارد و اگر این اعتماد ثابت شد محقق خوئی و اتباع ایشان هم این اعتماد را معتبر و علامت وثاقت میدانند. شرح حال محمد بن عیسی بن عبید بن یقطین را در رجال نجاشی مراجعه کنید. از شیخ صدوق از استادش و استاد قمیین ابن ولید، نجاشی نقل میکند «ما تفرد به من کتب یونس لا یعتمد علیه محمد بن عیسی» آنجا که « وقال ابو عمرو قال القتیبی کان فضل یحب العبیدی و یثنی ..»اینجا نجاشی از کشی از قتیبی که همین علی بن محمد است این مطلب را نقل میکند «و بحسبک هذا الثناء من فضل» نجاشی به این نقل کشی از قتیبی اعتماد میکند این کاملاً نشان میدهد که نجاشی به نقل کشی از قتیبی اعتماد کرده است و این اعتماد دلیل بر اعتبار علی بن محمد خواهد بود.
به نظر ما عدم توجه بزرگان به این کلام نجاشی این است که احتمال میدادند این عبارت برای کشی است و نجاشی که .. بوده است صحیح نیست.
نتیجه: در طرق مختلف به فضل و .. آنها علی بن محمد قتیبه وارد شده است تمام طرق قابل تصحیح خواهد بود لذا روایت سوم از طائفهی سوم تصحیح سندی شد.