بسم الله الرحمن الرحیم[1]
مطلب نهم: استماع سبّ
نهمین مطلب از مطالب مبحث سبّ، حکم استماع و شنیدن سبّ است. تا الآن محور مباحث، فعل سبّ و متعلقاتش بود. سبّ چیست، کیفیتش چگونه است، سبّ چه کسی حرام است و مستثنیات سبّ.
مطلب نهم حکم استماع سبّ است مثل بحث غیبت که جدای از حرمت غیبت کردن باید از شنیدن غیبت جداگانه بحث شود.
سؤال این است که آیا استماع سبّ و فحاشی و بیان نقص دیگری جایز است؟ آیا دلیلی بر حرمت استماع سبّ داریم؟ اگر دلیل خاص نباشد برائت جاری است و جواز ثابت خواهد بود.
حکم استماع سبّ دو صورت اصلی دارد که هر کدام مستقلا باید بررسی شود:
صورت اول: استماع مقدمه سبّ (ظلم) باشد
گاهی استماع سبّ مقدمه میشود برای سبّ کردن دیگری، به عبارت دیگر استماع سبّ تسبیب به سبّ حساب میشود. مثلا مهمان وارد منزل صاحبخانه میشود و تا مینشیند صاحبخانه شروع میکند به بدگویی از دیگری که اگر مسبوب غائب باشد هم عنوان غیبت دارد هم عنوان سبّ.
یک شنونده بیشتر نیست و اگر او استماع نکند چه به اینکه از آنجا خارج شود چه به اینکه مانع سخن گفتن او شود سبّ کردن منتفی میشود. اینجا اگر به جای اینکه جلسه را ترک کند و دفع منکر کند بنشیند گوش کند، این استماع سبّ مقدمه استمرار سبّ است، پس عنوان دیگری که بر این عمل صادق است عنوان تسبیب به سبّ دیگری است. این قسم از استماع سب بدون شبهه حرام است و دلیل عام بر آن داریم.
دلیلش این است که هر چند در جای خودش مطلق اعانه بر اثم را حرام ندانستیم لکن گفتیم اعانه بر ظلم از روایات به دست میآید و سبّ نوعی ظلم و تضییع حق دیگری است لذا در روایت تعبیر شده بود و البادی منهما اظلم، حال اگر استماع سبّ از جانب فردی مقدمه سبّ و ظلم باشد، طبق نص خاص مقدمه ظلم حرام است.[2]
صورت دوم: استماع، مقدمه سب نیست
دومین صورت این است که صرفا عنوان استماع السبّ محقق است و عنوان دیگری ندارد یعنی استماع این فرد مقدمه برای سبّ توسط سابّ نیست. مثل اینکه در مجلسی که افراد مختلف حاضر هستند و اگر هم زید از این جلسه خارج شود باز هم آن فرد سبّ را ادامه میدهد. پس استماع زید مقدمه استمرار سبّ نیست؟ آیا استماع سبّ در این صورت جایز است؟[3]
به نظر ما أدله معتبری داریم که دلالت میکند مثل استماع الغیبه، استماع السبّ هم حرام است، انسان حق ندارد بنشیند و دیگری شروع به سبّ دیگران کند.
کافی شریف: علی بن ابراهیم عن ابیه عن علی بن اسباط عن سیف بن عمیره عن عبدالأعلی ابن أعین عن ابی عبدالله علیه السلام قال من کان یؤمن بالله و الیوم الأخر فلایجلس مجلساً یُنتقص فیه إمامٌ أو یُعاب فیه مؤمنٌ.[4]
علی بن ابراهیم که در اوج وثاقت است. پدرش ابراهیم بن هاشم را هم بحث کردهایم و ثقهٌ.
علی بن اسباط کوفیٌ ثقه است. نجاشی میگوید و کان اوثق الناس و اصدقهم لهجه له کتابٌ کان فطحیا. رجع عن ذلک القول و ترکه.[5]
بعد او سیف بن عمیره است که در بعضی از نسخ نجاشی[6] تعبیر ثقهٌ آمده و در بعض نسخ هم ندارد. مع ذلک توثیق صریح مرحوم شیخ طوسی[7] را دارد لذا اگر توثیق نجاشی هم احراز نشود توثیق شیخ طوسی کافی است.
نکته مهمی که هرچند در این سند اثر ندارد اما باید برای آن فصلی باز شود و مورد توجه محققین قرار گیرد این است که مواردی داریم نسخ نجاشی یا گزارشهایی که علمای لاحق از رجال نجاشی دارند مختلف است در بعضی از نسخ نجاشی راوی توثیق شده و در بعض نسخ توثیق نشده و جالب است که بعض این موارد هم تنها وثاقت منحصر است به همین گزارش نجاشی، در این موارد چه باید کرد؟
مرحوم خوئی در معجم رجال[8] عبارات نجاشی را میآورند که سیف ابن عمیره النخعی العربی الکوفی ثقه بعد توضیح میدهند که این کلمه ثقهٌ در بعض نسخ نجاشی نیامده است لکن ابن داوود در قسم اول یعنی در ثقات نقل میکند و مرحوم تفرشی در ثقات نقل میکند علامه در خلاصه میفرمایند علی ما نقل و اعتمادا بر توثیق نجاشی در ثقات نفل میکند. لذا ایشان میفرماید چون این افراد گزارش داده اند که نجاشی سیف بن عمیره را توثیق کرده هر چند در بعض نسخ نجاشی توثیق نیامده اما نقل این افراد را ترجیح میدهند لذا میفرمایند سیف بن عمیره را نجاشی توثیق کرده هر چند نسخه یا نسخی از نجاشی هست که ثقهٌ در شرح حال سیف بن عمیره نیامده است.
اما مرحوم خوئی بر خلاف مبنایی که نسبت به اختلاف نسخه نجاشی در سیف بن عمیره ذکر کردند در شرح حال حسن بن سریّ[9] که باز اختلاف نسخ نجاشی است که ثقه هست یا نه آنجا میفرمایند علامه ایشان را توثیق کرده است ابن داود توثیق کرده ناسبا الی النجاشی، ظاهر کلام مرحوم استرآبادی این است که نسخه ای از نجاشی که ایشان داشته مشتمل بر توثیق بوده است مرحوم شیخ حرّ عاملی توثیق حسن بن سَریّ را به نجاشی نسبت داده است مع ذلک میفرمایند بعض نسخ نجاشی خالی از توثیق است و علی ذلک فالنسخ متعارضه و لایُمکننا الحکم بصحه واحده منها فیکون توثیق النجاشی مشکوکا فیه.
پس یک جا تعارض و تساقط درست میکنند و در جای دیگر با اینکه دو طرف تعارض است باز هم نقل ابن داود و دیگران را ترجیح میدهند. موارد اینگونه دیگر هم در معجم رجال ایشان داریم.
مرحوم خوئی در شرح حال عیسی بن راشد[10] ادعا میکنند نسخه ای از رجال نجاشی دارند که استنساخ شده از روی نسخه ای که آن نسخه نگارش شده از روی نسخه خط مرحوم نجاشی بوده است اگر چنین نسخه ای مرحوم خوئی دارند باید اعتمادشان در موارد دیگر مثل سیف بن عمیره و حسن بن سریّ نیز همین نسخه باشد، این مهم است. در جاهای دیگر همین را هم ایشان دخالت نمیدهد.
لذا عمر و حیاتی باشد باید اختلاف گزارشات از نجاشی بررسی شود. مرحوم علامه مستقیما از رجال نجاشی نقل میکند یا قرائنی داریم که از واسطه هایی نقل میکند، ابن داود چه میکند؟ نکاتی را گردآوری کردهایم که نیاز به چند جلسه بحث دارد.
فعلا سیف بن عمیره ثقهٌ به توثیق شیخ طوسی. توثیق نجاشی برای ما محرز نیست.
راوی اخیر هم در این روایت عبدالأعلی ابن أعین است. نسبت به ایشان هم بحث مهمی هست که خلاصه اشاره میکنیم. ایشان توثیق خاص ندارد لذا وثاقتش محل اختلاف است.
کلمات بعض اعلام رجالی قم را هم ببینید چه میفرمایند ما به اختصار اشاره میکنیم که حداقل دو عبدالأعلی داریم یکی ابن أعین و دیگری مولی آل سام.
آیا این دو متعدد هستند یا واحد، این بحث در وثاقت تأثیر دارد و روشن میشود. مرحوم خوئی به وحدت این دو عنوان نرسیده اند و میگویند اینها دو نفرند. به نظر ما قرائن شبه اطمینانی داریم که عبدالأعلی بن أعین و عبدالأعلی مولی آل سام واحد هستند. لذا هر جا عبدالأعلی مطلق هم باشد منصرف به همین است.
مثلا یک قرینه بر اتحاد این است که این سند را در کافی شریف و تهذیب ببینید چنین آمده عن علی بن رئاب عن عبدالاعلی ابن اعین مولی آل سام عن ابی عبدالله علیه السلام. قرائن دیگر هم هست که معطل نمیشویم.
وقتی این دو یک نفر باشند عبدالأعلی مطلق منصرف به او است لذا به سند صحیح در کتاب شریف کافی صفوان از عبدالأعلی روایت دارد اینگونه میگوییم که عبدالأعلی منصرف است به ابن اعین مولی آل سام که توثیق صفوان را دارد لذا فهو ثقهٌ. این خلاصه تمام حرف در اینجا.
لذا به نظر ما عبدالأعلی بن أعین مولی آل سام ثقه است.
نتیجه اینکه روایت محل بحث معتبره است.
قال من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یجلس مجلسا یُنتقص فیه إمام أو یُعاب فیه مؤمن.
ابتدا یک نکته را از نظر فقه الحدیث در این روایت بررسی میکنیم.
ما روایاتی داریم با این عنوان شروع میشود که من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یفعل کذا.
ما باشیم و خود این عنوان و به موارد استعمال کاری نداشته باشم، این عنوان ظهور دارد در اینکه متعلقش مبغوض است به بغض شدید. یعنی اگر کسی این کار را انجام دهد ایمان به خدا و قیامت ندارد و از اسلام خارج است.
لکن این جمله در بسیاری از روایات در بغض خفیف هم بکار رفته است. من کان یؤمن بالله و رسوله فلایدع دَبر کلّ فریضه قرائه سوره التوحید. اینکه مقصود بعد نماز است یا بعد سوره حمد است باید بحث شود اما اگر کسی این کار را انجام نداد که کافر نمیشود و کار حرامی نکرده است.
از طرف دیگر روایاتی هم داریم که همین تعبیر در بغض شدید به کار رفته است که خواهد آمد.
[1]. جلسه 117 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 543، شنبه، 1404.02.27.
[2]. حواسمان جمع باشد که وقتی تبلیغ میرویم با یک پرونده پر از گناه برنگردیم.
[3]. یک وقتی ایام نوروز بود منزل کسی رفتیم جوانش هنوز ننشسته بود که پدر شروع کرد در مذمت جوانش سخن گفتن، به این پدر گفتم چرا پسرت را تنقیص میکنی، من مجوز ندارم که بشنوم. گفت حاج آقا شما بدانید خوب است گفتم اصلا خوب نیست. بعدها همان فرد به من گفت پسرم با روحانیت ارتباطی نداشت و علقه ای نداشت اما بعد آن برخورد باعث شد که محبت پیدا کند و ارتباط پیدا کند.
[8]. معجم رجال الحدیث، ج9، ص382.
[9]. معجم رجال الحدیث، ج5، ص332.
[10]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص202.
***************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
گفتیم برای حرمت استماع سبّ به معتبره عبدالأعلی بن أعین تمسک شده است. سند معتبر بود.
از نظر دلالت چند نکته است:
نکته اول: دلالت تعبیر موجود در روایت، بر مطلق مبغوضیّت
از نظر دلالت گفتیم یک جمله در حدیث دارد که من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر. مضمون شرط این است که کسی که ایمان به خدا و معاد داشته باشد این کارها را انجام نمیدهد، مفهومش این است که اگر کسی این اعمال را انجام داد ایمان به خدا و روز جزا ندارد، از نگاه اولیه معلوم میشود متعلق این جمله مبغوض به بغض شدید است، لکن اشاره کردیم از نظر استعمال، این جمله در دلالت بر بغض خفیف و کراهت هم بکار میرود اما به خاطر اهتمام به یک عمل مکروه اینگونه تعبیر شده است و الا حرام نیست.
مثلا من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یستعملنّ أجیرا حتّی یعلم ما أجره. به خدا و روز جزا ایمان ندارد کسی که بدون تعیین اجرت، اجیر بگیرد و مثلا برای ساختمان سازی کارگر از سر گذر بیاورد.
با وجود این حدیث نه به حرمت این عمل نه به بطلان اجاره کسی ملتزم نیست و فقها میفرمایند اگر کسی را اجیر کرد و مال الإجاره را معیّن نکرد یرجع الی أجره المثل. همین جمله در عملِ مبغوض به بغض خفیف بکار رفته است.
مثال دیگر صحیحه زراره است که من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلایبیتنّ إلا بوتر. میفرماید هر کسی ایمان به خدا و قیامت دارد نباید شب بخوابد مگر اینکه نماز وتر بخواند. در تفسیر این روایت هم اختلاف است در کتاب الصلاه که آیا مقصود نماز وُتَیره نافله عشاء است یا یک رکعتی وتر در نماز شب است؟ در هر صورت ترک وتر و وُتَیره حرام نیست.
من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیَقُل خیراً أو یسکُت. یعنی زبانش به مهمل باز نشود. گفتن لاطائلات در شب نشیها که حرام نیست.
من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یترک التوحید دبر کلّ فریضه.
پس این جمله در مواردی بکار میرود که مسلّما بغض خفیف است.
هکذا در موارد فراوانی هم این تعبیر دال بر حرمت است مثل:
من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلایجلس علی مائده یُشرب فیها الخمر.
علما فتوا میدهند قرائن دیگر هم داریم که نشستن بر سفرهای که مشروب در آن است حرام میباشد.
من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یدخل الحمّام بلامئزر.[2]
من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلا یُؤاخِیَنّ کافرا. با کافر اخوت نمیکند. در بحث غیبت بررسی میکنیم و ممکن است بگوییم کافر حقی برایش ثابت نیست که حقوق اخوت در مورد او رعایت شود.
در هر صورت این جمله به نظر ما به خاطر کثرت استعمال در بغض خفیف و شدید ظهور در أحدهما ندارد و باید بر اساس مناسبت حکم و موضوع و قرائن پیرامونی ملاحظه کرد که متعلقش بغض خفیف است یا شدید.
نکته دوم: متعلق نهی در روایت
متعلق نهی در این روایت چیست؟ من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلایجلس مجلساً یُنتقص فیه إمامٌ أو یُعابُ فیه مؤمن.
متعلق بغض در این روایت نشستن در مجلسی است که یا امام و پیشوای جامعه در آن مجلس مورد تنقیص قرار گیرد و ذکر عیوب امام جامعه بشود، البته روشن است قرینه لبّیه داریم که امامان عادل مقصود است نه جائر، أو یُعاب فیه مؤمن که محل استشهاد است. روایت میگوید نشستن در مجلسی که در آن مجلس عیوب مؤمنی ذکر میشود منهی عنه است، روشن است که نشستن در مجلس کنایه از استماع است،[3] بدون شک این حدیث مدلولش این است که نشستن در مجلسی که عیب مؤمن در آن مجلس ذکر میشود منهی عنه است، این عیب مؤمن که ذکر میشود چه مصداق غیبت باشد و چه مصداق سبّ باشد و چه مصداق تهمت باشد، چه این عیب مؤمن با همز مشخص شود چه با لمز چه با تنابز به القاب باشد که اینها را تفسیر کردیم، در این روایت معتبر نهی شدهایم از حضور در مجلسی که در آن عیب مؤمن گفته شود لذا باطلاقه شامل سبّ هم میشود. پس حضور در مجلسی که در آن سبّ مؤمن میشود منهی عنه است.
در نقل این روایت اختلافی بین کتب است در تفسیر علی بن ابراهیم که دیروز هم اشاره شد عبارت آمده که أو یغتاب فیه مؤمنٌ به جای یُعاب فیه مؤمن، بین سبّ و غیبت تساوی نیست ممکن است گفته شود حدیث مختص غیبت است و شامل سبّ نمیشود، در غیبت چون فرد حاضر نیست لذا قدرت دفاع از خودش ندارد، اما سبّ ممکن است در حضور آن مؤمن انجام شود.
تفسیر علی بن ابراهیم ما هو الموجود بأیدینا مشکل دارد قبلا هم بحث کردهایم لذا روایت تفسیر علی بن ابراهیم معتبر نیست هکذا ابن ادریس در سرائر مرسلا روایت را نقل میکنند به این صورت که فلایجلس فی مجلسٍ یسبّ فیه إمامٌ أو یُغتاب فیه مؤمن. که ظاهرا روایت واحد است و از عبد الأعلی بن اعین است. اما اذا دار الامر بین نقل ابن ادریس و نقل شیخ کلینی، مسلماً شیخ کلینی متنا و سندا اضبط از دیگران است لذا نقل ایشان مقدم است. بله اگر تفسیر علی بن ابراهیم اتصالش به آن اثبات میشد گویا علی بن ابراهیم خودش در تفسیر نوشته یغتاب فیه مؤمن و شیخ کلینی هم از علی بن ابراهیم نقل میکند یُعاب فیه مؤمن. اگر تفسیر علی بن ابراهیم معتبر بود جای این سؤال بود که خود راوی یغتاب نقل میکند و شیخ کلینی میگوید راوی یعاب شنیده اما گفته ایم تفسیر علی بن ابراهیم خلط بین آن و تفسیر ابی الجارود شده و تشخیص بین این دو شاید به جهاتی ممکن باشد اما خود تفسیر اتصال سندی اش محرز نیست لذا آنچه شیخ کلینی نقل میکند یُعاب فیه مؤمن است و فعلا همین را معتبر میدانیم.[4]
پس این روایت معتبر از حیث سند میگوید حضور در مجلسی که عیب مؤمن در آن ذکر میشود حرام است.
سؤال: در روایت آمده بود من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلایجلسنّ مجلسا کذا، مگر نگفتید نمیتوان این جمله را بدون قرینه حمل بر حرمت نمود؟
جواب: به نظر ما قرائنی هست که این روایت ظهور در حرمت دارد از جمله آن قرائن که به تفصیل وارد نمیشویم و در مبحث استماع غیبت ذکر خواهیم کرد روایات معتبری داریم در مصادیق محرمات که آن روایات معتبر مفاد کلّ روایه این است که در مجلسی که فلان معصیت هست ننشینید ما اینها را جمع میکنیم و اضافه میکنیم به روایات متظافری که ممکن است سند مشکل داشته باشد لکن تظافر روایات میگوید در مجلس معصیت ننشینید. اینها را که ضمیمه میکنیم نتیجه این است که حضور در مجلس معصیت حرام است چه مجلسی باشد که فردی غیبت میکند چه سبّ میکند چه شرب خمر میکند چه قماربازی میکند یا مجلس تغنّی و عروسی با غناء حرام است.
لذا نتیجه میگیریم روایت عبدالأعلی بن اعین ظهور در حرمت دارد لذا نشستن در مجلسی که یُنتقص فیها إمام عادل یا در مجلسی که یُعاب فیه مؤمن حرام است.
و اگر شرائط امر به معروف و نهی از منکر محقق باشد ردع و منع هم واجب است.
یکی از روایاتی که حضور در مجلس معصیت را تحریم میکند اشاره میکنیم هر چند سندش مشکل دارد اما مهم این است که این روایات تظافر دارند.
علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن ابی زیاد النَهدی عن عبدالله ابن صالح عن ابی عبدالله علیه السلام قال لاینبغی للمؤمن أن یجلس مجلسا یُعصی الله فیه و لایقدر علی تغییره.[5]
سند تا ابن ابی عمیر معتبر است ابو زیاد نهدی توثیق خاص ندارد اما نقل ابن ابی عمیر از او اماره وثاقت است.
عبدالله بن صالح که ظاهرا عبدالله بن صالح خثعمی است توثیق و تضعیف ندارد و مهمل است سه روایت در کافی شریف از امام صادق علیه السلام دارد، لذا از جهت این راوی سند معتبر نیست لکن تظافر ثابت است.
از نظر دلالت میفرماید لاینبغی للمؤمن ان یجلس مجلسا یُعصی الله فیه و لایقدر علی تغییره.
کلمه لاینبغی را در اصول و ذیل بحث ماده نهی توضیح دادهایم[6] که آیا ظهور در حرمت دارد یا أعم از حرمت و بغض خفیف است؟ گفتهایم مرحوم خوئی در مبحث صلاه جمعه یک روایتی مطرح میکنند که لاینبغی أن یتکلّم و الإمام یَخطِب، مرحوم خوئی فرمودهاند لاینبغی ظهور در بغض شدید و حرمت دارد. ما این را قبول نکردیم و گفتیم ظهور در حرمت ندارد.
لذا به طور خلاصه در مبحث نواهی در اصول اشاره کردیم لاینبغی نه به ظهور اولیه و لغویا ظهور در تحریم دارد و نه کثرت استعمال در تحریم دارد لذا لاینبغی مشترک بین بغض خفیف و شدید است.
البته قرائنی داریم که اینجا لاینبغی دال بر حرمت است.
سزاوار نیست مؤمن در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خدا میشود و قادر بر تغییر نیست.[7]
از اطلاق این روایت استفاده میشود معصیه الله که نمیتواند مجلس را تغییر دهد تفاوتی ندارد مجلس عروسی است یا مجلس انتخاباتی و از بین بردن عرض و آبروی یک مؤمن است یا مجلس شب نشینی است تنقیص امام میکند و هر چه شنیدهاند نسبت به رهبر جامعه میگویند، یا مؤمن عادی است و هیچ جایگاه اجتماعی مورد توجهی ندارد اما او را سبّ میکنند نشستن در این مجلس حرام است.
به نظر ما در مطلب نهم هر چند ریزهکاریهایی از بحث باقی میماند که باید در بحث غیبت بیاید، استماع سبّ و حضور در مجلسی که در آن مجلس سبّ مؤمن واقع میشود جایز نیست و اگر قدرت بر تغییر ندارد و توان نهی از منکر ندارد حق نشستن در آن مجلس ندارد.
نکته ای هست که حتما در استماع الغیبه ان شاء الله وارد میشویم یک مرزبندی بین متولیان امر و ذکر نواقص آنها که در بعض جلسات مجاز است، و ممکن است ذکر نقص آنها از مصادیق امر به معروف باشد این را در مبحث غیبت وارد میشویم موارد جواز ذکر نقص آنها را بررسی میکنیم. جواز نقد مسئولان و حیطه آن و اگر مصداق سبّ باشد چگونه است تخصیصا یا تخصصا از بحث سبّ خارج است یا نه این را ان شاء الله مورد توجه قرار خواهیم داد.
[1]. جلسه 118 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 544، یکشنبه، 1404.02.28.
[2]. یکی از روات میگوید رفتم حمام دیدم چند نفر که نام میبرد بدون مئزر بودند.
[3]. به بررسی حکم سماع هم میرسیم.
[4]. ما در موارد دوران بین شیخ صدوق و شیخ کلینی هم معتقدیم شیخ کلینی را مقدم میدانیم و اصلا جای مقایسه و سنجش بین نقل مرحوم کلینی با مرسلات مرحوم ابن ادریس نیست.
[6]. روی این لینک (در کامپیوتر با نگه داشتن کلید کنترل) کلیک کنید.
[7]. ممکن است که اگر این مؤمن وارد مجلسی از مجالس عروسی بشود و به احترام او موسیقی و حرام را قطع میکنند این خوب است.