بسم الله الرحمن الرحیم[1]
مطلب پنجم: بررسی رشوه قولی
پنجمین مطلب در مبحث رشوه در بیان حکم رشوه قولی است. فعلا از آن به رشوه تعبیر میکنیم تا بعد از جمع بندی ببینیم بر آن رشوه صادق است یا نه؟
ابتدای بحث رشوه اشاره کردیم مصداق رشوه:
ـ گاهی عین خارجی است مثل اینکه سکه یا پول یا یک واحد آپارتمانی رشوه میدهد.
ـ گاهی منفعت است مثل اینکه سکونت ویلایش را به عنوان رشوه واگذار میکند.
ـ گاهی عمل است مثل اینکه شغلش مکانیکی است و ماشین قاضی را تعمیر میکند.
لکن بحث در این است که آیا تمجید و ثناء قاضی و اظهار تبجیله و تعظیمه میتواند مصداق رشوه قرار گیرد موضوعا یا حکما؟ تعریفهای قولی که شایع هم شده در قاضی و غیر قاضی.
آیا مدح فرد دیگر به این قصد که امتیازی را به انسان واگذار کند یا حکمی به نفع او داشته باشد موضوعا رشوه و حکما حرام است یا خیر؟
دو نظریه مطرح است:
نظریه اول: رشوه قولی هم مصداق رشوه و حرام است.
این تمجیدهای قولی و الثناء علی القاضی أو العامل و اظهار تبجیله و تعظیمه، رشوه است و اگر موضوعا رشوه نباشد باز هم حکم حرمت بر آن ثابت است. لذا توبه هم بر فرد واجب خواهد بود.
به چند عبارت از صاحبان این نظریه اشاره میکنیم:
عبارت اول: صاحب جواهر بحثی مطرح میکنند که: "أن الرشوه خاصه فی الأموال، و فی بذلها على جهه الرشوه أو أنها تعمها و تعم الاعمال بل و الأقوال، کمدح القاضی و الثناء علیه و المبادره الی حوائجه و اظهار تبجیله و تعظیمه و نحو ذلک ... قد یقوی فی النظر الثانی، و إن شُکّ فی بعض الأفراد فی الدخول فی الإسم أو جُزم بعدمه فلایبعد الدخول فی الحکم."[2]
پس صاحب جواهر میفرمایند ثناء و تمجید قولی هم مصداق رشوه است و در صورت شک در اینکه آیا مصداق رشوه هست یا نه یا یقین پیدا کند مصداق رشوه نیست باز هم بعید نیست حکم حرمت رشوه بر آن ثابت باشد.
اینکه چگونه تنقیح مناط کردهاند را بررسی خواهیم کرد.
عبارت دوم: مرحوم سید صاحب عروه میفرمایند: " الرشوه قد تکون مالا من عین أو منفعه، وقد تکون عملا للقاضی کخیاطه ثوبه أو تعمیر داره أو نحوهما، وقد تکون قولا کمدحه والثناء علیه لإماله قلبه إلى نفسه لیحکم له، وقد تکون فعلا من الأفعال کالسعی فی حوائجه وإظهار تعظیمه وتبجیله ونحو ذلک، فکل ذلک محرم، إما لصدق الرشوه علیها، أو للإلحاق بها."[3]
عبارت سوم: مرحوم گلپایگانی در کتاب القضاء میفرمایند: و کذا یحرم احترام القاضی و تبجیله و الثناء علیه ان کان بعنوان الرشوه، و لو أثر ذلک فی نفس القاضی فحکم له کان مرتکبا للحرام أیضا.[4]
میفرمایند ممکن است علم قاضی را تمجید کند و در واقع هم دقت علمی داشته باشد اشکال ندارد اما اگر قصدش تمجید و مدح برای جلب نظر قاضی باشد، حرام است.
نظریه دوم: رشوه قولی مصداق رشوه نیست.
بعضی قائلاند تعظیم قولی و اظهار مدح قاضی و ثناء بر او لایُعدّ رشوه حتی یکون حراما.
مرحوم خوئی قائل به این نظریه هستند و از کلمات مرحوم آشتیانی در کتاب القضاءشان هم چنین نظریه ای استفاده میشود. عبارت ایشان را نقل خواهیم کرد.
مرحوم خوئی میفرمایند: ثم ان فی حکم بذل العین له بذل المنافع، کسکنى الدار و رکوب المراکب ونحوهما من المنافع کما لا یخفى. وأما ما یرجع الى الاقوال کمدح القاضی والثناء علیه فلا یعد رشوه فضلا عن کونه محرما لذلک، نعم لو کان ذلک اعانه على الظلم کان حراما من هذه الجهه.[5]
ایشان با صراحت نه مدح را رشوه میدانند نه حتی ملحق به رشوه. بله اگر مصداق عنوان اعانه بر ظلم باشد مثل اعانه سلطان جائر بر ظلم از این جهت حرام است.
ما در بررسیهای گذشته هم معنای لغوی رشوه را واکاوی کردیم هم أدله حرمت رشوه را بررسی کردیم. لذا اینجا ابتدا یک تحقیقی راجع به اقسام رشوه مطرح میکنیم تا سپس نسبت به موارد مشکوک اولا مواردش را تشخیص دهیم و ثانیا حکمش را به دست آوریم.
لذا میگوییم رشوه یا عین است یا عمل است که مسلما بر عین و عمل رشوه صادق است هم از نگاه لغوی هم از نگاه أدله شرعی.
گاهی رشوه امتیازی است که بر آن عرفا مال صادق است. یُبذل بإزائه شیء. این هم مسلما مصداق رشوه است. مثلا میگوید به نفع من حکم کن یک فیش حج در اختیار شما قرار میدهم. این امتیاز یُبذل بإزائه مال است.
گاهی رشوه قولی است که بر دو قسم است:
تاره: رشوه قولی یا کتبی است که یُبذل بإزائه مال. مثل اینکه روزنامهنگار است و به قاضی میگوید اگر به نفع من حکم کنی من در فلان مجله کثیر الإنتشار یک مقاله در تمجید از علم و عدل و تخصص شما منتشر میکنم.
به نظر ما این قسم هم یُبذل بإزائه مال است. چنانکه در ایام انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و شورای شهر بسیار شایع است.
اینگونه تمجیدهای قولی که یُبذل بإزائه شیء، به نظر ما هم معنای لغوی رشوه بر آن صادق است هم از روایات استفاده میشود.
این را در صورت بعدی توضیح میدهیم که ممکن است روایات این صور را شامل نشود و این در حقیقت منفعت است. اینکه روایات شامل میشود یا نمیشود را ذکر میکنیم.[6]
تاره: لایُبذل بإزائه شیء است. مدحی است که از منافع مذکور خالی است. فرد دست قاضی را میبوسد لإماله نفسه الیه لیحکم له. ممکن است نفس قاضی و عامل کیف کند اما لایُبذل بإزائه شیء.
مهم این است که آیا در این صورت میتوانیم به ضرس قاطع مانند سید صاحب عروه یا حداقل مثل مرحوم آیه الله گلپایگانی بگوییم مدح القاضی لإماله نفسه الیه لیحکم له در این موارد هم مصداق رشوه است و از باب رشوه حرام است؟
نسبت به این صورت اخیر تأملی داریم، باید بررسی کنیم اولا: عنوان رشوه بر آن صادق است یا نه؟ ثانیا": اگر در صدق رشوه بر آن تردید داشتیم میتوانیم الحاق حکمی کنیم مانند صاحب جواهر و اگر در الحاق حکمی هم تردید داشتیم آیا میتوانیم به عناوین دیگر حرمت و مبغوضیت این عمل را ثابت کنیم یا نه؟ و در پایان باید به این نکته مهم که بسیار کم دیدم اشاره کنند بپردازیم که وظیفه قاضی و عامل در مقابل این مدحها چیست؟
[1]. جلسه 36 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 462، سهشنبه، 1403.08.29.
[2]. جواهر الکلام (النجفی الجواهری، الشیخ محمد حسن) ، جلد : 22 ، صفحه : 146
[3]. العروه الوثقى - جماعه المدرسین (الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم) ، جلد : 6 ، صفحه : 444
[4]. کتاب القضاء (الگلپایگانی، السید محمد رضا) ، جلد : 1 ، صفحه : 238
[5]. مصباح الفقاهه (الخوئی، السید أبوالقاسم) ، جلد : 1 ، صفحه : 430
[6]. ذکر رشادتها متفاوت است. در بحث تملّق و عناوین دیگر ذیل همین بحث وارد میشویم. اسلام را باید جامع دید هم در بعض موارد به شدت از مدح منع میکند و در بعض موارد هم مدح را لازم میداند.
اینکه گاهی میگوییم حتی مبلغ و منبری باید یک شبه اجتهاد داشته باشد فهم جمع بین روایات را دارا باشد به این جهت است که صرفا روایات مذمت تملق را نبیند و کامل منع کند یا از آن طرف روایات تمجید را ببیند و مطلقا تجویز کند.
**********************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
در بررسی صدق رشوه بر تمجید قاضی و عامل به اینجا رسیدیم که رشوه قولی دو قسم است:
قسم اول آنجا بود که عرفا این تمجید یک امتیاز محسوب میشود آن هم امتیازی که گویا در عرف ارزش دارد، در این صورت به نظر ما موضوعا رشوه صادق است لذا حرام است. مثال زدیم که به قاضی میگوید یک گزارشی از فعالیتها و عملکرد عدالت محور شما تهیه میکنم و در صدا و سیما یا فلان روزنامه منتشر میکنم به شرطی که در این مسأله به نفع من حکم دهید.
این مورد در نگاه عرف یُبذل بإزائه مال است. لذا اخذ و عطاء صادق است و موضوعا و حکما رشوه خواهد بود.
قسم دوم جایی بود که گفتیم مدح و ثناء قولی یا کتبی برای قاضی عرفا امتیازی محسوب نمیشود لذا یُبذل بإزائه مال نیست مثل اینکه دست قاضی را میبوسد، یا از تخصص قاضی در حضور قاضی تعریف میکند آیا اینگونه مدح و ثناء قاضی یا عامل، رشوه به شمار میآید تا حکم رشوه را هم داشته باشد؟
در این صورت اخیر نسبت به اطلاق رشوه بر این عمل تردید داریم. به این جهت که وقتی به لغت مراجعه میکنیم بعضی معاجم لغت رشوه را به گونهای معنا میکنند که اطلاقش شامل رشوه قولی هم میشود. ابن فارس در معجم مقاییس میگفت رشوه سبب یا تسبّب شیءای برای رسیدن به مقصود به رفق و ملاینه است.[2] طبق این بیان میتوان ادعا نمود این قول را واسطه رسیدن به مقصودش قرار داده است لذا بگوییم رشوه است. اما در بعض معاجم لغت جملاتی آمده که شمولش نسبت به رشوه قولی از نظر لغت، تأمل است.
مثلا معجم لغتی که لغت رشوه را اینگونه معنا میکند که الراشی من یعطی الذی یعینه علی الباطل و المرتشی الآخذ، راشی کسی است که چیزی به مرتشی میدهد تا مثلا حکم به باطل کند و مرتشی آن را اخذ میکند. تأمل ما در این است که بر اینگونه مدح و ثناءهای قولی إعطاء و اخذ صادق نیست. أعطی الراشی شیئاً و المرتشی أخذه. رشوه قولی اگر امتیاز باشد که صورت قبلی بود و ما یبذل بإزائه مال بود بله اخذ و عطاء صادق بود اما در این صورت اخیر اعطاء و اخذ صادق نیست.
مراجعه به أدله هم این تردید را بیشتر میکند. ما دو طائفه روایت داشتیم که برای حرمت رشوه به آنها تمسک کردیم. یک طائفه روایات در تفسیر آیه شریفه "اکلهم السحت" که یهود نهی شدند از خوردن و تصرف در سحت، میفرمودند السحت هو الرشا فی الحکم. ظاهر این طائفه این است که رشوه یک چیزی است که طرف در آن تصرف میکند لذا میگویند آقای مرتشی تصرف شما حرام است چون اکل سحت است.
پس ظاهر روایات این است که یا پول است یا عمل یا منفعت است به قاضی میگویند حق دریافت اینها به عنوان رشوه و تصرف در آنها را نداری. اما اینجا این مطلب صادق نیست.
طائفه دوم هم اطلاقاتی بود که فی الجمله استفاضهشان را قبول کردیم که لعن الله الراشی و المرتشی و من بینهما یمشی به نظر ما این طائفه هم نمیتواند شامل رشوه قولی صورت اخیر بشود زیرا فرض روایت این است که یک راشی هست و یک مرتشی و یکی هم من بینهما یمشی است که در بعض نوشتهها آمده این واسطه ینقص و یستزید. آیا میتوانیم ادعا کنیم این روایات شامل رشوه قولی به معنای اخیر میشود؟
لذا اگر تردید و شک داشته باشیم شبهه تحریمیه موضوعیه است و اصاله الحل جاری است.
بله گاهی عناوین دیگری هست غیر از عنوان رشوه که سبب حرمت میشود.
مثلا اگر احتمال عقلائی میدهد که آقای قاضی تحت تأثیر قرار میگیرد و حکم به باطل یا تضییع حق دیگری میکند، اینجا گفته ایم مقدمه حکم به باطل و مقدمه ظلم به دیگران حرام است. اما اگر شک داشته باشیم که این قول رشوه هست یا نه ما نتوانستیم مطلبی که سید صاحب عروه علی الاطلاق میگویند و از کلمات صاحب جواهر استفاده میشود که مطلقا ملحق به رشوه است را احراز کنیم.
پس اگر عناوین منطبق بر رشوه صادق نباشد نمیتوانیم بگوییم رشوه است یا ملحق به رشوه است.
نکته: وظیفه قاضی یا عامل در مقابل تمجید از آنان
نکته بعدی این است که وظیفه سامع نسبت به این مدح و ثناها چیست؟
آقای قاضی در محکمه نشسته یا عامل در محل کارش نشسته و فرد هم شروع میکند به تعریف کردن، آیا سامع که قاضی یا عامل است وظیفهای دارد نسبت به این مدح و ثناء یا خیر؟
تنها کسی که دیدم متعرض این مسأله شدهاند مرحوم آشتیانی در کتاب القضاء شان هستند.
ایشان بحثی دارند که هدیه دادن به قاضی چه حکمی دارد که ما در مطالب بعدی به این مطلب میپردازیم که آیا دلیل داریم مطلقا نباید به قاضی و عامل هدیه داد و او هم نباید قبول کند؟
ایشان سپس میفرمایند: "و أمّا سائر التعارفات الفعلیّه و القولیه کمدح القاضی و الثناء علیه و المبادره الی حوائجه و اظهار تبجیله و تعظیمه و نحو ذلک فالحق هو جواز قبولها للاصل مضافا الی السیره المستمره الی زمان الأئمه بل النبی صلی الله علیه و آله وسلم الکاشفه عن تقریر الحجه علیها.[3]
میفرمایند هدیه گرفتن قاضی ممکن است مشکل داشته باشد لکن مدح و تمجید و ثناء قاضی ظاهر این است که قبول اینها که مقصود همین شنیدن است اشکال ندارد به دو دلیل:
یکم: اصل عملی. ممکن است اینگونه کلامشان را تفسیر کنیم که قاضی شک دارد آیا این قولها رشوه است یا نه؟ اگر رشوه باشد قبولش حرام است و باید عکس العمل نشان دهد شبهه موضوعیه تحریمیه است اصاله الحل جاری است.
دوم: سیره مستمره متصل به زمان معصومان.
عرض میکنیم این مطلب از ایشان عجیب است اما نسبت به تمسک به اصل عملی، الاصل دلیل حیث لا دلیل، اگر دلیل داشتیم که نوبت به تمسک به اصل نمیرسد که توضیح میدهیم. اما ادعای سیره مستمر در زمان ائمه اگر مقصودشان این است که نسبت به خود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یا اهل بیت عصمت و طهارت افراد مدح و ثناء میکردند و اهل بیت چیزی نمیگفتند، اگر مقصود سیره این باشد که قیاس معصوم به غیر معصوم در این زمینه قابل قبول نیست. رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام انسانهای کاملی هستند که هر چه ما آنان را مدح و ثنا کنیم ذرهای به واقعیت وجودی آنها نمیرسیم.
در جریان تقابل مشهور فرزدق با هشام در مکه وقتی هشام برای حج در مکه حضور داشت، اطرافیان او دیدند در مسجد الحرام وقتی هشام میخواهد حجر الاسود را ببوسد مردم اعتنا نمیکنند و برای او راه باز نمیکنند اما دیدند فردی در هر شوط از طوافش وقتی میخواهد حجر را ببوسد مردم راه باز میکنند که به راحتی خودش را به حجر برساند. اطرافیان هشام از او سؤال کردند من هذا الذی یهابه الناس هذه المهابه؟ این فرد کیست که مردم اینگونه به او احترام میگذارند؟ هشام جواب داد او را نمیشناسم. فرزدق بلند شد اینگونه سرود که:
یا سائلی این حل الجود و الکرم عندی بیان اذا طلابها قدم
هذا الذى تعرف البطحاء وطاءته والبیت یعرفه والحل والحرم
هذا ابن خیر عبادالله کلهم هذا التقى النقى الطاهر العلم
هذا ابن فاطمه ان کنت جاهله بجده انبیاءالله قد ختموا
ولیس قولک من هذا بضائره العرب تعرف من أنکرت والعجم
... ما قال لا قط الا فى تشهده لولا التشهد کانت لاءه نعم[4]
در اذن دخول غیر معروفی که مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح دارد در فرازی چنین عرض میکنیم: و اجعل ارواحنا تَحِنُّ الی مواطئ اقدامهم.[5] روح ما لیاقت پیدا کند در اطراف قدمگاه آنان کسب فیض کند.
پس قیاس غیر معصوم به معصوم قابل قبول نیست.
اما اگر مقصود ایشان از سیره این باشد که سیره مستمره بوده است که مردم در زمان معصومین، مسئول، قاضی و عامل را مدح و ثنا میکردند و ائمه هم سکوت میکردند این سکوت را نمیتوانیم اثبات کنیم زیرا أدله مانعه داریم.
روایاتی داریم با این عنوان که الإطراء قبیحٌ. کلمه اطراء در عربی به این معنا است که مدح الشخص تجاهه یا المدح الکثیر للشخص. فردی را در مقابل خودش مدح کند یا مدح کثیر نسبت به کسی مطرح کند اطراء گفته میشود.
نسبت به شنونده این روایات را دقت کنید:
ینبغی للعاقل أن یحترس من سکر المال و سکر القدره و سکر العلم و سکر المدح و سکر الشّباب فإنّ لکلّ ذلک ریاح خبیثه تسلب العقل و تستخفّ الوقار.[6]
عهدنامه مالک اشتر که بعدا سندش را بررسی خواهیم کرد دارد و لیکن ابغض اهلک و وزرائک الیک اکثرهم لک اطراءً بما فعلت أو تزیینا لک بغیر ما فعلت.[7]
ایاک و الاعجاب بنفسک و الثقه بما یعجبک منها و حبّ الاطراء فان ذلک من اوثق فُرَص الشیطان فی نفسک.[8]
اینکه این موارد دال بر حرمت است یا نه و کیفیت استفاده از این روایات و مستثنیات اطراء خواهد آمد هر چند تمام الکلامش در فقه الاخلاق است.
[1]. جلسه 37 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 463، چهارشنبه، 1403.08.30.
[2]. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص397، ماده رشی: الراء و الشین و الحرف المعتل أصل یدلُّ على سَببٍ أو تسبُّبٍ لشىءٍ بِرفْق و ملایَنَه. فالرِّشاء: الحبل الممدود، و الجمع* أرشِیَه. و یقال للحنْظَل إذا امتدَّت أغصانُه: قد أَرْشَى. یعْنَى أنّه صار کالأرشیه، و هى الحبال. و من الباب: رشَاه یرشُوهُ رَشْواً. و الرِّشْوه الاسمُ.
[3]. کتاب القضاء - ط.ق (الآشتیانی، المیرزا محمد حسن) ، جلد : 1 ، صفحه : 40
[4]. بحار الأنوار - ط مؤسسهالوفاء (العلامه المجلسی) ، جلد : 46 ، صفحه : 122
[5]. مفاتیح الجنان (القمی، الشیخ عباس) ، جلد : 1 ، صفحه : 403
[6]. غرر الحکم و درر الکلم (التمیمی الآمدی، عبد الواحد بن محمد) ، جلد : 1 ، صفحه : 797
[7]. دعائم الإسلام (القاضی النعمان المغربی) ، جلد : 1 ، صفحه : 356
[8]. نهج البلاغه (فیض الاسلام اصفهانى، على نقى) ، جلد : 5 ، صفحه : 1030
********************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
کلام در حکم تمجید و ثناء و مدح قاضی از نظر مادح و ممدوح بود. مرحوم آشتیانی در کتاب القضاء فرموده بودند ممدوح اشکالی ندارد این مدح را قبول کند یعنی بشنود و عکس العمل نشان ندهد، دلیلشان للأصل و سیره المستمره الی زمان الأئمه علیهم السلام بود. توضیحاتی بیان شد.
در جمعبندی میگوییم به نظر ما:
ـ گاهی قاضی و ممدوح، احتمال میدهد این مدح در حکم او تأثیر گذار باشد و حکم به باطل یا تضییع حق دیگری کند، در این صورت گوش دادن و عکس العمل نشان ندادن قطعا حرام است زیرا مقدمه حکم به باطل یا مقدمه تضییع حق دیگری است.
ـ گاهی این تمجید در حکم قاضی تأثیر ندارد، حکم استماع این مدحها با فرض عدم تأثیر در حکم چیست؟ گفتیم تعبیری در روایات داریم با عنوان "إطراء". ابن فارس در معجم مقاییس میگوید أطریت فلانا إذا مدحته بأحسن ما فیه، بعض لغویان میگوید الإطراء زاد فی الثناء بعض دیگر میگویند مجاوزه الحد فی المدح. یا بالغ فی مدحه. استماع این اطراء چگونه است؟
إطراء گاهی به حد کذب نمیرسد و صرفا با اوصافی که در فرد هست او را مدح میکند، که در مبحث کذب به تفصیل بررسی خواهد شد. در این صورت از روایات استفاده میشود استماع این إطراء به جهت آسیبهایی که ممکن است در آن باشد مبغوض است.
اگر اطراء به حد کذب نرسیده باشد نمیتوانیم به صورت مطلق از أدله حرمت آن را استفاده کنیم. روایات میگویند اگر شما را مدح میکنند حواست به مستی مدح باشد. سکر المدح در بعض روایات تعبیر شده است. پس کراهت این اطراء روشن است.
به صورت کلی انسان باید از نظر اخلاقی به این نکته توجه کند که اگر احتمال میدهد در نفسش تأثیر کند مانع آن شود.
اگر اطراء به حد کذب برسد از باب نهی از منکر بر ممدوح واجب است مادح را منع کند.[2]
مبغوضیّت إطراء فی الجمله مسلّم است چه بر قائل چه مستمع الا اینکه موارد استثناء هم دارد. فقط اشاره میکنم که گاهی صفات خوب بعضی از افراد را نقل و بازگو کردن سبب تشویق دیگران میشود اینجا اطراء هست اما مبغوض نیست و از مستثنیات اطراء است.
حضرت امیر صلوات الله علیه به مالک اشتر در عهدنامه میفرمایند واصل فی حسن الثناء علیهم و تعدید ما أبلی ذوو البلاء منهم فإن کثره الذکر لحسن فعالهم تهزّ الشجاع و تُحَرِّض الناکل ان شاء الله.[3]
میفرمایند مرتب یاد کن از کارهای نیکی که کارگزاران تو انجام دادهاند و حسن الثناء علیهم داشته باش و آنان که در مسیر انجام وظیفه خودشان ابتلائات را به جان خریدهاند اینها را ذکر و بازگو کن زیرا بیان کردن کارهای نیک کارگزاران خودت فرد شجاع و با انگیزه را تشویق به کار میکند، و فرد تنبل را هم به حرکت وا میدارد.[4]
اینکه معتقدیم سخنران باید متفقه باشد و حتی برای بیان اخلاق عمومی هم باید بتواند جمع بین روایات کند یک جا اطراء است باید ببیند منطبق بر چه صورتی است و حتی گاهی شکر میتواند در قالب اطراء انجام شود.
خلاصه کلام در مطلب پنجم این شد که به نظر ما اینکه مرحوم آشتیانی مطلقا فرمودند سیره مستمره تا زمان ائمه معصومین علیهم السلام که ظاهرش سیره متشرعه است دلالت میکند بر جواز قبول مدح و عکس العمل نشان ندادن قاضی، قابل قبول نیست.
در مواردی ممکن است حکم تحریم بر این استماع مترتب شود اگر احتمال تأثیر میدهد یا اگر میبیند این اطراء کذب است. ممکن است در موردی استماع اطراء کراهت داشته باشد.
[1]. جلسه 38 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 464، شنبه، 1403.09.03.
[2]. (وقتی نمایندگان مجلس خدمت مرحوم امام رسیده بودند یک سخنران مشهور غیر معمم بود یک فصل مشبعی در مدح امام صحبت کرد امام صورت شان را در هم کشیدند و فرمودند اینها چیست که میگویید نکند من باور کنم.)
[3]. نهج البلاغه، صفحه: ۳۷۳، نامه 53.
[4]. مرحوم سید علی شاهرودی تقریرات استادشان با عنوان دراسات مینویسد مرحوم خوئی در تقریظشان یاد میکنند که ایشان سالیان سال درس من میآمده و دو روز درس را تعطیل نکرده است.