مطلب چهارم: آیا سبّ غیر مؤمن جائز است؟
به این مطلب صرفا اشاره میکنیم و نیاز به توضیح دارد و ثمرات مهمی هم دارد اما محل اصلی بررسی آن مبحث غیبت است.
ما در بررسی روایات اشاره کردیم سه عنوان متعلق سبّ واقع شده است و صناعت علم اصول اقتضا میکند که فی نفسه این سه عنوان نمیتوانند مقیّد و مخصص دیگری باشند. ما گفتیم سه قسم ادله داریم:
قسم اول: أدلهای میگوید سبّ الانسان حرامٌ ممکن است کسی بالاتر بگوید سبّ کلّ شیء حرامٌ.
قسم دوم: أدلهای بود که میگوید سبّ المسلم حرامٌ.
قسم سوم: ادله ای که میگوید سبّ المؤمن حرامٌ غلیظ.
ما گفتیم از نظر صناعت اصولی این سه طائفه مثبتات هستند لذا طائفه دوم و سوم نمیتوانند طائفه اول را تقیید بزنند لذا نمیتوان نتیجه گرفت که صرفا سبّ المؤمن حرام است.
سؤال این است که آیا از أدله پیرامونی میتوانیم استفاده کنیم که یا طائفه اول یا طائفه دوم تقیید خوردهاند؟
مثلا آیا میتوان گفت از أدله پیرامونی استفاده میکنیم سبّ المسلم و المؤمن حرامٌ لذا سب کافر اشکال ندارد. یا بالاتر طائفه دوم را هم یا تقیید بزنیم یا یک انصراف برایش درست کنیم و بگوییم هر چند یک طائفه روایات میگفت سب المسلم حرامٌ اما أدله ای داریم که حاکم بر این طائفه دوم است و میگوید سب بعض مسلمین اشکال ندارد. عملا نتیجه بگیریم فقط سبّ المؤمن حرام است. این بحث مهمی است و محل تضارب آراء است.
جمعی از فقها به مناسبت این بحث را در مبحث غیبت مطرح کردهاند. در بررسی أدله حرمت غیبت بعضی از فقها با یک أدله پیرامونی میگویند فقط مستفاد از أدله این است که غیبت مؤمن حرام است و اگر کافر باشد به جمیع اقسامش اشکال ندارد و غیبت مسلمان غیر شیعه هم اشکال ندارد.
بحث سبّ هم مع الغیبه من وادٍ واحد است و حتما در این مبحث باید روایات بحث غیبت هم بررسی شود، که خیلی هم مهم است. میخواستیم متعرض شویم دیدیم باید چندین جلسه روایات باب غیبت را بررسی کنیم لذا اینجا صرفا اشاره میکنیم و باید در بحث غیبت حدود سی جلسه این بحث را در روایات باب غیبت بررسی کنیم.
دو مسأله باید مورد تأمل قرار گیرد:
مسأله یکم: آیا کرامت ذاتی برای هر انسانی ثابت است؟
ما در جای خودش باید بررسی کنیم آیا انسان بما هو انسان صرف نظر از نحله فکری او که مرتد است یا کافر است یا مسلمان است یا شیعه است یا بودائی و یا هندو است آیا از أدله برای انسان به ما هو انسان حقوق یا کرامتی استفاده میشود که یک اصل کلی درست کنیم کلُّ انسانٍ محترم الا من خرج بالدلیل؟
این بحث بسیار مهمی است و در مباحث اجتماعی امروز هم آثاری دارد در فقهای متأخر یکی از تلامذه مرحوم امام از کرامت ذاتی انسان بحث کردهاند مطالب زیادی دارند که قسمت زیادی از مطالبشان قابل مناقشه است.
آیا أدلهای داریم که کفر مطلقا این کرامت انسانی را ساقط میکند؟ آیا کافر حربی مستثنا است یا مطلق کافر؟
مسأله دوم:آیا سب غیر شیعه جایز است؟
از کافر که بگذریم آیا اطلاقات أدلهای که میگوید سبّ المسلم حرامٌ آیا این أدله به اطلاقها باقی است یا خیر مخصص یا مقیّدی داریم که میگوید فقط سبّ المؤمن یا غیبت مؤمن حرام است.
به طور مختصر سه دیدگاه که حاکی از نگاه تقیید یا تخصیص در مطلقات است را اشاره میکنیم هر کدام قابل دقت و بررسی است:
دیدگاه مرحوم امام
یکی از اعلام قدس الله روحه الزکیّه در بحث غیبتشان در مکاسب محرمه عبارتشان این است که الظاهر اختصاص الحرمه بغیبه المؤمن فیجوز اغتیاب المخالف الا ان تقتضی التقیه أو غیرها لزوم الکفّ عنها.[1] بعد توضیحی دارند که اولا ما که میگوییم غیبت مخالف جائز است نه اینکه مثل صاحب حدائق بگوییم اینها مسلمان نیستند زیرا ملاک اسلام شهادتین است و غیر شیعه هم شهادتین میگویند لکن أدله حرمت غیبت از مخالفین انصراف دارد. أدلهای که میگوید غیبت حرام است سه طائفه است یک طائفه با صراحت میگوید غیبت مؤمن حرام است این طائفه که شامل مخالفین نمیشود. طائفه دوم روایاتی است که میگوید لاتغتب أخاک. میفرمایند این هم شامل مخالفین نمیشود لعدم الأخوّه بیننا و بینهم بعد وجوب البرائه عنهم و عن مذهبهم کما یقتضیه الاخبار و اصول المذهب.
طائفه سوم هم روایاتی است که میگوید غیبه المسلم حرام. ایشان میفرمایند در این روایات هم قرائنی داریم که مقصود از این مسلم، مؤمن است. ایشان دو روایت را مطرح میکنند. همان روایتی که ابتدایش میگوید غیبه المسلم حرامٌ ذیلش آمده غیبت این است که ذکرک أخاک ما یکرهه. این ذیل که تعبیر اخاک آمده صدر را تخصیص میزند.
قائل این کلام مرحوم امام هستند. این روایات باید بررسی شود.
دو مطلب دیگر هم از بعض اعلام دیگر است که اشاره خواهیم کرد و تفصیل بحث در مبحث غیبت خواهد آمد.
[1]. المکاسب المحرمه، (الامام الخمینی)، ج1، ص249.: ثم إن الظاهر اختصاص الحرمه بغیبه المؤمن فیجوز اغتیاب المخالف إلا أن تقتضی التقیه أو غیرها لزوم الکف عنها ، وذلک لا لما أصر علیه المحدث البحرانی بأنهم کفار ومشرکون اغترارا بظواهر الأخبار وقد استقصینا البحث معه فی کتاب الطهاره عند القول بنجاسه المخالف وقلنا : إن الاسلام لیس إلا الشهاده بأن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله صلى الله علیه وآله ، وذکرنا الوجه فی الأخبار الکثیره الداله على أنهم کفار أو مشرکون ، بل لقصور أدله حرمه الغیبه عن اثباتها بالنسبه إلیهم ، أما مثل الآیتین المتقدمتین فلأن الحکم فیهما معلق على المؤمنین والخطاب متوجه إلیهم ....
***************
بسم الله الرحمن الرحیم[1]
گفتیم مطلب چهارم در این است که هر چند سه دلیل داشتیم با سه متعلق که سبّ الانسان حرامٌ، سبّ المسلم حرامٌ و سبّ المؤمن حرامٌ و گفتیم چون هر سه مثبت هستند لذا یکدیگر را تقیید یا تخصیص نمیزنند. برخی خواستهاند با بیان خاصی ثابت کنند طائفه اول و دوم تقیید خورده لذا آنچه حرام است سبّ المؤمن است. گفتیم جایگاه اصل بحث در مبحث غیبت است لکن به دو نکته باید توجه داشت تا بتوانیم به نتیجه برسیم:
یکم: آیا از خارج اطلاقاتی داریم که لاحرمه للکافر؟ و این اطلاقات محدوده دلالتاش چه مقدار است؟ آیا شامل کافر ذمی که تحت الحمایه مسلمانان است هم میشود یا خیر؟
دوم: آیا اطلاقات سبّ المسلم حرامٌ را میتوانیم به نحوی با قرائن یا نگاههایی تخصیص یا تقیید بزنیم و بگوییم طائفه دوم هم مقصود مؤمن است؟ لذا سبّ یا غیبت غیر مؤمن هم اشکال نداشته باشد؟
جمعی از فقها قائل به این تقیید، تخصیص یا حتی به تعبیر بعضی حکومت هستند. مدعایشان این است که این أدله اختصاص دارد به مؤمن لذا سبّ غیر مؤمن اشکال ندارد.
سه بیان را گفتیم اشاره میکنیم. نگاه اول دیدگاه مرحوم امام در مکاسب محرمه بود که در باب غیبت فی الجمله ممکن است گفته شود سبّ هم با غیبت از یک وادی است، فرمودند روایات غیبت سه طائفه است و هر سه اختصاص به مؤمن دارد مگر اینکه کسی از باب مصالح قائل به حرمت شود. مرحوم امام تقیه مداراتی را قبول دارند و تقیه مداراتی اقتضائات خودش را دارد پس لازم نیست بگوییم مرحوم امام از مبنایشان در حرمت غیبت برگشتهاند.
دیدگاه دوم: بیان مرحوم خوئی
از بعضی کلمات مدرسه نجف مرحوم خوئی استفاده میشود که گویا ایشان هم این عناوین منهی مانند غیبت و سبّ را مختص مؤمن میدانند، نسبت به اطلاقات لاتغتب المسلم یا لاتسبّ المسلم هم یک بیانشان این است که قبول داریم این أدله دلالت میکند کسی که شهادتین گفته غیبتش حرام است، لکن میفرمایند به حکم یک دلیل میگوییم این اطلاقات اختصاص به مؤمن دارد و آن دلیل هم این است که اطلاقاتی داریم که میگویند متجاهر به فسق حرمت و احترام ندارد، یکی از مصادیق متجاهر به فسق مخالفین هستند، کدام فسق بزرگتر از اینکه کسی بگوید نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای خلافت و وصایت برنامهای نداشتهاند و مردم را بدون سرپرست رها کرده است و خودشان نشستهاند خلیفه تعیین کردهاند.
ایشان در مبحث غیبت از مکاسب محرمه در مصباح الفقاهه،[2] میفرمایند مخالفین مصداق متجاهر به فسق هستند و غیبت متجاهر به فسق اشکال ندارد پس گویا روایات لاتغتب مسلما، لاتسبّ مسلما، تقیید خورده است به الا المتجاهر بالفسق و مخالفین ما متجاهر به فسق هستند.
نقد کلام مرحوم خوئی
به اختصار عرض میکنیم در جای خودش باید روایات تجاهر به فسق و اینکه مجوز غیبت است یا حرمت مسلمان را از بین میبرد بررسی کنیم ببینیم آیا اولا در تجاهر به فسق علم به اینکه این عمل فسق است شرط است یا خیر؟
اگر معتقد باشد این عمل من اعظم القُرُبات است آیا باز هم متجاهر به فسق شمرده میشود یا خیر؟
مخالفین از یک نگاه دو گروهاند: یک گروهشان عالم به واقعیت هستند و میدانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مولای ما امیرمؤمنان علیه السلام را به امامت منصوب کرده اند مع ذلک قبول نمیکنند، نسبت به این گروه نیازی به عنوان متجاهر به فسق نداریم بلکه با عناوینی مثل صاحب بدعت میتوانیم جواز سبّ مُبدع را در جای خودش ثابت کنیم که البته محدوده جواز سبّ را هم باید بحث کرد. بلکه اگر انکارشان به انکار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگردد که ممکن است مسأله خروج از اسلام مطرح باشد. بالوجدان دیده و درک کردهایم که بعضشان همین هستند.[3]
اما نسبت به جاهل قاصر ممکن است متجاهر به فسق قابل قبول نباشد، خیلی پیش میآید که وقتی با اینها گفتگو میکنیم وقتی مباحث مطرح میشود تعجب میکند که چطور تا حالا توجه به این مطالب نداشته است. جالب است که دو طائفه روایت داریم بعض روایات میگوید اینها در حکم همان جاحدین هستند و بعض روایات میگوید در حکم جاحدین نیستند این روایات هم باید بررسی شود.
دیدگاه سوم: بیان مرحوم صاحب جواهر
صاحب جواهر مرحوم نجفی در جواهر الکلام،[4] در مبحث غیبت و هجو مخالفین بحثی دارند، که بعضی مثل محقق اردبیلی و محقق سبزواری میگویند ادله حرمت غیبت اطلاق دارد و شامل مخالفین هم میشود در مقابل این آقایان اطلاق أدله را میبینند که لاتغتب مسلما یا لاتسب مسلما اما میفرمایند سیره مستمره قاطعه فی جمیع الاعصار بین شیعه، مخصص این أدله است. بل هی عندهم من افضل الطاعات و اکمل القربات فلا غرابه فی دعوى تحصیل الإجماع ، کما عن بعضهم بل یمکن دعوى کون ذلک من الضروریات، فضلا عن القطعیات.
ما فی الجمله قبول داریم اما باید بررسی کرد که هجو مخالفین مطلقا یا هجو مخالفین فی اعتقادهم.
این مباحث را در مبحث غیبت باید به تفصیل بررسی و نتیجهگیری کنیم.
ذیل مطلب چهارم چون بحث غیبت هم مطرح شد به مناسبت اشاره میکنیم که نسبت بین سبّ و غیبت چه نسبتی است؟ صرفا اشاره میکنیم و در مبحث غیبت به تفصیل اشاره خواهیم کرد.
مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسبشان میفرمایند نسبت بین سبّ و غیبت تباین است. سپس توضیح میدهند فإن السب هو ما کان بقصد الانشاء و اما الغیبه فجمله خبریه. نظیر این را مرحوم تبریزی هم در یکی از بحثها ذیل آیه شریفه اشاره کردیم که نظیر همین را میگویند که سبّ من الانشائیات است یعنی انشاء میکند که این فرد چنین حیوانی است مثلا اما غیبت اخبار است و بین انشاء و اخبار تباین است لذا ارتباطی به یکدیگر ندارند.
نقد کلام مرحوم ایروانی
عرض میکنیم چنانکه جمعی از محققان از جمله شیخ انصاری اشاره میکنند نسبت بین سبّ و غیبت از نسب اربعه عموم و خصوص من وجه است نه تباین. دو ماده افتراق و یک ماده اجتماع دارند. نه از لغت و نه از روایات نسبت تباین استفاده نمیشود.
ـ گاهی سبّ هست اما غیبت نیست. مثلا یک صفت و عیب ظاهری و مشهور یک فرد را مطرح میکند به قصد اهانت و تحقیر یا حتی پشت سرش این صفت مشهور را میگوید که غیبت نیست اما سبّ هست.
تفاوتی هم ندارد چه اخبار باشد چه انشاء. نه در غیبت اخبار بودن دخالت دارد نه در سبّ انشاء بودن دخالت دارد.
ـ گاهی غیبت هست اما سبّ نیست. مثلا فردی بیماری دارد که مخفی است اما اهانت هم نیست. این بیماری را نه به قصد اهانت پشت سر فرد ذکر میکند که غیبت است اما سبّ نیست.
ـ ماده اجتماع که هم سبّ باشد هم غیبت مثل اینکه صفت و عیب مخفی فرد را پشت سرش به قصد اهانت ذکر کند.
[1]. جلسه 93 سال تحصیلی 1403-1404، مسلسل 519، شنبه، 1404.01.23.
[2]. مصباح الفقاهه، ج1، ص324
[3]. یک وقتی از مرحوم شیخ محمد تقی بهلول نقل کردم که از امام جماعت مسجد الحرام نقل میکرد که خودش میگفت نمیتوانم ولایت را قبول کنم لذا میدانم اهل عذاب هستم لذا در ماه مبارک نهار میخورد.
[4]. جواهر الکلام، ج22، ص62.