شرط سوم: طهارت بدن و لباس
سومین شرط از شرایط طواف طهارت بدن و لباس است.[2] مرحوم امام در تحریر الوسیله میفرمایند و الأحوط الإجتناب عمّا هو المعفوّ عنه فی الصلاه کدم الأقل من الدرهم. چند نکته بررسی میشود:
نکته اول: اصل اشتراط
نسبت به این شرط دو قول است:
قول اول: مشهور قائل به اشتراطاند.
مرحوم شیخ در نهایه میفرمایند: و لایجوز للرجل أن یطوف و فی ثوبه شیء من النجاسه. علامه در منتهی میفرمایند: خلوّ البدن و الثوب من النجاسات شرطٌ أیضا فی الصحه.
قول دوم: عدم اشتراط طهارت بدن و لباس در طواف.
علامه در مختلف ج4، ص173 از مرحوم ابن جنید نقل میکنند که لو طاف فی ثوب إحرامه و قد أصابه دمٌ لایحل له الصلاه فیه کره له ذلک، و یجزیه إذا نزعه عند صلاته. مرحوم ابن حمزه در وسیله فرمودهاند طواف در ثوب و بدن نجس مکروه است. از متأخران صاحب مدارک استدلال میکنند بر موافقت با مرحوم ابن جنید. البته بعد میفرمایند احتیاط در اجتناب از نجس است.
أدله قول اول:
دلیل اول: چون عدم اشتراط طهارتمتضمن دخول نجاست در مسجد است که ممنوع است
مرحوم علامه میفرمایند لنا أنه یتضمّن إدخال النجاسه المسجد و هو ممنوعٌ.[3]
عرض میکنیم: اولاً: حرمت عنوان إدخال النجاسه فی المسجد مسلم نیست حتی نسبت به مسجد الحرام، بله اگر عنوان هتک مسجد صادق باشد مثلا نجاست ساریه باشد، حرام است.
ثانیا: سلّمنا که إدخال النجاسه فی المسجد حرام باشد، به چه دلیل مقتضی بطلان طواف باشد؟ مگر ادخال النجاسه فی المسجد متحد با عنوان طواف است که حکمشان یکی باشد، فقط در بعض موارد تقارن است، و حکم مقارن به مقارن سرایت نمیکند.
سؤال: اگر إدخال النجاسه فی المسجد حرام باشد، اخراج النجاسه عن المسجد واجب است، و طواف ضدّ خاص آن است و امر به شیء مقتضی نهی از ضد خاص است.
جواب: اولا: ضدیت خاص اول کلام است. ثانیا: ضدیت هم ثابت باشد در اصول بررسی کردیم امر به شیء مقتضی نهی از ضد خاص نیست.
دلیل دوم: طواف مثل نماز است
مرحوم علامه میفرمایند: لأنه کالصلاه فکما یجب الإحتراز فی الصلاه عن النجاسه فی الثوب و البدن فکذا هنا.[4]
عرض میکنیم: قبلا هم گفتیم مستند مشترک بودن احکام طواف و نماز روایتی است که به چند بیان نقل شده و شیخ طوسی در خلاف میفرمایند روی ابن عباس عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم انه قال الطواف بالبیت صلاه الا ان الله أحل فیه النطق. ظاهر این حدیث عموم منزله است یعنی طواف نازل منزله نماز است در همه احکام غیر از حرمت نطق. سند این حدیث ضعیف است و إفتاء مشهور طبق این حدیث که مرحوم خوانساری در جامع المدارک ادعا کردهاند قابل اثبات نیست حتی اعتماد شیخ طوسی هم به این حدیث ثابت نیست چون در خلاف این را آوردهاند و در خلاف روششان این است که بیشتر در مقام استدلال در مقابل خصم روایاتی که مقبول عامه است میآورند.
دلیل سوم: تمسک به روایات خاصه
روایت اول: این روایت به دو سند وارد شده: باب 52 ابواب طواف حدیث دوم شیخ طوسی بإسناده عن محمد بن احمد بن یحیی عن بنان ابن محمد عن مُحَسِّن بن احمد عن یونس بن یعقوب قال سألت ابا عبدالله علیه السلام عن رجل یری فی ثوبه الدم و هو فی الطواف قال ینظر الموضع الذی رأی فیه الدم فیعرفه ثم یخرج فیغسله ثم یعود فیتم طوافه.
از حیث سند، طریق شیخ به محمد بن احمد بن یحیی هم در تهذیب هم استصبار معتبر است. اشکال در دو نفر است:
فرد اول: بنان بن محمد که برادر احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی است، این فرد توثیق خاص ندارد، لکن قیل که برادر او احمد بن محمد بن عیسی از او روایت نقل کرده است و احمد بن محمد بن عیسی معروف است که در مقابل روات ضعیف موضع سختی داشته، سهل ابن زیاد را از شهر قم بیرون کرد که رفت نزیل ری شد، احمد بن محمد بن خالد برقی را از قم بیرون کرد البته بعدا با احترام او را به قم برگرداند و در تشییع جنازهاش هم با پای برهنه شرکت کرد، چنین فرد سختگیری از بنان بن محمد روایت نقل میکند و این نوعی توثیق بنان بن محمد است.
عرض میکنیم: احمد بن محمد بن عیسی اتفاقا از جمعی روایت نقل میکند که صریحا تضعیف شدهاند و بعضشان از ضعفای مشهورند، مانند حسن بن عباس بن حریش، که نجاشی میگوید ضعیف جدا و ابن غضائری میگوید لایکتب حدیثه، اینکه ایشان بعض افراد را از قم اخراج کرده ممکن است غیر از ضعف علل دیگری هم داشته که علی ما ببالی در بحث سهل بن زیاد اشاره کردیم به آن.[5] لذا با نقل ایشان از جمعی از ضعفا، صرف نقل احمد بن محمد بن عیسی از شخصی را نمیتوانیم اماره وثاقت بدانیم.
پس بنان بن محمد به نظر ما ثقه نیست.
فرد دوم: محسّن بن احمد است که توثیقی در کتب رجال ندارد. قیل فی وثاقته بعض الجهات. مهمش دو نکته است:
الف: او از مشایخ ابن ابی عمیر است و استناد شده به روایتی که شیخ صدوق در من لایحضر ج4، ص69 نقل کردهاند که سند چنین است عن ابن ابی عمیر عن محسن بن احمد. قبول داریم که نقل ابن ابی عمیر علامت وثاقت است اما چنین نقلی ثابت نیست. زیرا: اولا: ابن ابی عمیر از نظر طبقه اسبق از محسّن بن احمد است و تناسب طبقاتی وجود ندارد.
ثانیا: اطمینان داریم در سند شیخ صدوق اشتباهی پیش آمده زیرا شیخ کلینی در کتاب شریف کافی و شیخ طوسی در تهذیب همین روایت را نقل میکنند به این سند که ابن ابی عمیر عن حسین بن احمد که مقصود حسین بن احمد منقری است. پس به جای محسن بن احمد، حسین بن احمد است، و ابن ابی عمیر در چند مورد از حسین بن احمد حدیث دارد. لذا ثبوت نقل ابن ابی عمیر از محسن بن احمد معلوم نیست.
ب: علی بن حسن بن فضّال که نجاشی میگوید قلّ ما روی عن ضعیفٍ، از او روایت نقل کرده است.
عرض میکنیم: این وجه هم مثبت وثاقت نیست زیرا معنای کلام نجاشی این است که از ضعیف نقل کرده اما کم است، یعنی در بین مشایخش فرد ضعیف کم است، خوب شاید یکی از آن مشایخ ضعیف همین محسّن بن احمد باشد.
پس روایت به نقل شیخ طوسی در تهذیب سندا ضعیف است به جهت بنان بن محمد و محسّن بن احمد.
سند دوم: شیخ صدوق به إسناده عن یونس بن یعقوب قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام رأیت فی ثوبی شیئا من دمٍ و أنا أطوف قال فاعرف الموضع ثم اخرج فاغسله ثم عد فابن علی طوافک، در طریق شیخ صدوق به یونس بن یعقوب، حکم بن مسکین است که توثیق خاص ندارد. چند وجه برای وثاقت او گفته شده است:
وجه اول: مرحوم خوئی وقوع حکم بن مسکین را در اسناد کامل الزیاره أماره وثاقت او میدانستند لذا حدیث را معتبر میدانستند و طبق آن فتوا میدهند.
عرض میکنیم: بارها گفته شده وقوع راوی در أسناد کامل الزیاره أماره وثاقت نیست و مرحوم خوئی هم در اواخر عمرشان از این نظریه برگشتند لذا این نکته دلالت بر وثاقت حکم بن مسکین ندارد.
[1]. جلسه 21 مسلسل 959، یکشنبه، 97.08.20، بعد از تعطیلات دهه آخر صفر 1440.
[2]. مقرر: استاد قبل از تعطیلات فرموند فرع باقیمانده از مسأله سوم (شک در اتیان غسل) را بحث میکنیم که وارد نشدند و فرمودند خودتان کار کنید.
[3]. مختلف الشیعه، ج4، ص198.
[4]. مختلف الشیعه، ج4، ص198.
[5]. مقرر: استاد چند جلسه پایانی دو سال قبل (سال تحصیلی 95-96) سال هفتم حج، به این نکات پرداختهاند.
جلسات 115 و 116 سال 96 مسلسل 823 و 824 مورخ: 23.2.96 و 24.2 96
************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
وجه دوم: دومین وجه در توثیق حکم بن مسکین آن است که مرحوم شهید اول در ذکری ج4، ص108 در مبحث صلاه جمعه روایتی را نقل میکنند که در طریقش حکم بن مسکین است، کلامی از علامه نقل میکنند که فرمودهاند فی طریقه حکم بن مسکین و لایحضرنی الآن حاله. شهید اول میفرمایند إن الحکم ذکره الکشی و لم یعرض له بذمٍّ، و الروایه مشهوره جدا بین الأصحاب، لا یطعن فیها کون الراوی مجهولا عند بعض الناس. پس چون مرحوم کشی نام یک راوی را ذکر کرده و ذم ننموده دلیل بر وثاقت باشد.
مرحوم شهید ثانی در رساله صلاه جمعه[2] هجمه میکنند به شهید اول که مجرد ذکر کشی و عدم قدح او موجب قبول روایت چنین راوی نمیشود بلکه اگر جمیع مصنفین رجال و کسانی که أجل از کشّی هستند راوی را ذکر کنند و قدح و مذمتی بیان نکنند دال بر وثاقت نیست چه رسد به کشی که فی کتابه أغالیط به تعبیر شهید ثانی و کشی در صدد بیان روایات وارد در مدح و ذم کسی است و روایتی در قدح یا مدح او پیدا نکرده چیزی نفرمودهاند لذا دال بر وثاقت نیست.
عرض میکنیم: ما بأیدینا از رجال کشی خالی از شرح حال حکم بن مسکین است، کشی حکم بن مسکین را اصلا ذکر نکرده و نیاورده، شاید مرحوم شهید اول مقصودشان نجاشی است یا اشتباه نساخ بوده مرحوم نجاشی حکم بن مسکین را ذکر کردهاند و هیچ قدحی از او نیاوردهاند.
بعضی گفتهاند اگر رجالی خبیری مثل نجاشی یک راوی را ذکر کند و قدح نکند علامت وثاقت است.
عرض میکنیم: این بیان را هم قبول نداریم، و به هیچ وجه دال بر وثاقت نیست. ذیل وجه بعد توضیح میدهیم.
وجه سوم: بعضی از اتباع مدرسه نجف که از اکابر تلامذه مرحوم خوئی هستند[3] و بعض اعلام مکتب قم میگویند اگر راوی جزء معاریف باشد و قدحی در کتب رجالی نسبت به او وارد نشده باشد همین مقدار در اعتبار خبر و وثاقت او کافی است. حکم بن مسکین از معاریف است زیرا جمعی از روات أجلاء از او روایت دارند پس معلوم میشود محط انظار و مشهور بوده، هیچ قدحی هم حتی به خبر ضعیف در کتب رجالی نسبت به او وارد نشده، این دو نکته کاشف است که حکم بن مسکین در زمان خودش حسن ظاهر داشته و علی ظاهر العداله بوده است.
عرض میکنیم این بیان هم اثبات وثاقت نمیکند زیرا کتب رجالی که توسط اعلام شیعه نوشته شده است در یک تقسیم بر دو قسم است:
قسم اول: بعض کتب متصدی جمعآوری ممدوحین و مذمومین بودهاند، مثلا محمد بن احمد بن داود قمی که از بزرگان علماء شیعه بوده نجاشی میگوید کتاب ممدوحین و مذمومین داشته، احمد بن محمد بن عمار کوفی کتاب ممدوحین و مذمومین داشته، احمد بن حسین بن عبیدالله غضائری این فرد دقیق رجالی کتاب ممدوحین و مذمومین داشته.
قسم دوم: کتب رجالی که در حقیقت فهرستاند یعنی در صدد بیان کتب اصحاب و طرق به این کتباند، نه در صدد بیان مدح و ذم، و ذکر مدح و ذم در این کتب استطرادی است. یا برای بیان طبقات الرجالاند نه بیان مدح و ذم. فهرست شیخ طوسی رجال نجاشی از این قسم دوم است یعنی در صدد احصاء فهرست کتب اصحاب و طرق به این کتباند. رجال شیخ و رجال مرحوم برقی طبقات الرجالاند. کلام این محققان که میگویند راوی در کتب رجال ذکر شده است قدحی نسبت به او وارد نشده است پس حسن ظاهر دارد زمانی تمام است که کتب ممدوحین و مذمومین در دست ما باشد و ما ببینیم در این کتب قدحی نسبت به یک راوی نیامده بعد بگوییم فردیکه از معاریف است و رجالیان قدحش نکردند معلوم میشود حسن ظاهر داشته. در حالی که کتب مصنفه راجع به ممدوحین و مذمومین دست ما نیست. کتاب محمد بن احمد بن داود قمی وجود ندارد. کتاب احمد بن محمد بن عمار کوفی موجود نیست ممدوحین و مذمومین غضائری قسمت کمی از مذمومینش و یک قسمت بسیار اندکی از ممدوحینش به ما رسیده است. مرحوم نجاشی و شیخ هم بالأصاله متصدی ذکر مدح و ذم نبودهاند لذا این ادعا که چون در این کتب رجالی قدح یک راوی نیامده پس دال بر حسن ظاهر و علی ظاهر العداله نیست.
وجه چهارم: وجهی که ما هم قبول داریم نقل صفوان و ابن ابی عمیر به اسناد معتبر از حکم بن مسکین در روایات متعدد است. به نظر ما نقل اعلام ثلاثه أماره وثاقت مشایخ آنها است لذا با این مبنا حکم بن مسکین ثقه خواهد بود. بنابراین روایتی را که شیخ صدوق از یونس بن یعقوب نقل میکنند سندا معتبر است.
اما دلالت حدیث:
یونس بن یعقوب عرض میکند در حال طواف در لباسم خون دیدم حضرت فرمودند محل طواف را به ذهن بسپار سپس برو بیرون لباست را بشوی و از همانجا ادامه بده. این روایت دو مدلول دارد:
الف: طواف به مقدار ما مضی تا وقتی علم به نجاست نداشتی صحیح است و الآن که علم پیدا کردی لباست نجس است نباید طواف را ادامه دهی بلکه باید تطهیر کنی و ادامه طواف با طهارت لباس باشد. لذا از این معتبره استفاده میشود فی الجمله طهارت لباس و بدن در طواف شرط است حداقل شرط ذکری و علمی است.
حدیث دیگری هم بر این معنا دلالت دارد در باب 41 ابواب طواف حدیث دوم شیخ صدوق بإسناده الی حماد بن عثمان عن حبیب بن مظاهر قال ابتدأت فی طواف الفریضه فطفت شوطا واحدا فإذا انسان أصاب أنفی فأدماه فخرجت فغسلت ثم جئت فابتدأت الطواف فذکرت ذلک لأبی عبدالله علیه السلام قال بئس ما صنعت کان ینبغی لک ان تبنی علی ما طُفتَ ثم قال أما إنه لیس علیک شیء.
سند این روایت مشکل دارد زیرا حبیب بن مظاهر در این سند اگر الشهید بکربلاء باشد و أبی عبدالله هم چنانکه در نسخه وسائل أبی عبدالله الحسین علیه السلام باشد حمّاد بن عثمان که از اصحاب امام صادق است چگونه میتواند از حبیب بن مظاهر حدیث نقل کند لذا حدیث مرسل است و اگر مقصود امام صادق باشد کما هو الظاهر فی الروایات، حبیب بن مظاهر الشهید بکربلاء نیست بلکه شخص دیگری است و حبیب بن مظاهری که از اصحاب امام صادق باشد مجهول است لذا سند روایت معتبر نیست.
دلالت روایت قابل استفاده در ما نحن فیه است که میگوید طهارت شرط ذکری است.
پس تنها روایت معتبری که مفادش این است که طهارت لباس و بدن در طواف شرط است معتبره یونس بن یعقوب است.
در مقابل روایتی است در باب 52 ابواب طواف حدیث سوم مرسله بزنطی که گفته شده دلالت میکند در طواف طهارت از خبث شرط نیست. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ فِی ثَوْبِهِ دَمٌ مِمَّا لَا تَجُوزُ الصَّلَاهُ فِی مِثْلِهِ فَطَافَ فِی ثَوْبِهِ فَقَالَ أَجْزَأَهُ الطَّوَافُ ثُمَّ یَنْزِعُهُ وَ یُصَلِّی فِی ثَوْبٍ طَاهِرٍ.
بین این روایت و معتبره یونس بن یعقوب چگونه باید جمع کرد. کلمات آقایان در فقه الحج[4] و تفصیل الشریعه[5] را ببینید.
[1]. جلسه 22، مسلسل 960، دوشنبه، 97.08.21.
[2]. رسائل شهید ثانی، ج1، ص199: و من العجیب هنا قولُ الشهید رحمه الله فی الذکرى اعتذاراً عَنْ عدمِ نصّ الأصحابِ على الحَکَمِ بجَرْحٍ و لا مدحٍ بأنّ: الکشّی ذَکَره فی کتابه و لَمْ یتعرّض له بذمّ «1»، فإنّ مجرّدَ ذکرِ الکشّی له لا یُوجِبُ قبولًا له فقدَ ذَکَر فی کتابه المقبولَ و غیرَه، بل لو ذکره بهذه الحالهِ جمیعُ المصنّفین و مَنْ هو أجلّ مِنَ الکشّی لم یُفِدْ ذلک قبولَه، فکیف بمثل الکشّی الذی یشتملُ کتابُه على أغالیطَ مِنْ جرحٍ لغیر مجروحٍ بروایاتٍ ضعیفهٍ، و مدحٍ لغیره کذلک، کما نبّه علیه جماعه مِنْ علماءِ أهلِ هذا الفنّ؟ و الغرضُ مِنْ وضعه لیس هو معرفهُ التوثیقِ و ضدّه کعاده غیرِه مِنَ الکُتُبِ، بل غرضُه ذِکرُ الرجلِ و ما وَرَدَ فیه من مدحٍ و جرحٍ و على الناظر طلب الحکم و حیثُ لا یَقِفُ على شیء مِنْ أحواله یَقْتَصِرُ على ما ذَکرَه کما یَعْلَمُ ذلک مَنْ تأمّل الکتابَ، و ما هذا شأنه کیف یُجعلُ مجرّدُ ذکرِه له موجباً لقبول روایته! ما هذا إلا عجیب مِنْ مثلِ هذا المحقّقِ المُنَقّبِ
[3]. مقرر: مقصود استاد مرحوم آیه الله میرزا جواد تبریزی در التهذیب فی مناسک العمره و الحج، ج3، ص: 22 که در ما نحن فیه میفرمایند: الحکم بن مسکین، و هو على ما ذکرنا من المعاریف الذین لم یرد فیهم قدح، و هذا المقدار یکفی فی اعتبار خبره لان تصدى جماعه من الرواه و بینهم الأجلاء لأخذ الروایات عن شخص یوجب کونه محط الانظار، و إذا لم یرد فیه قدح و لو بطریق غیر معتبر یکشف ذلک عن حسن ظاهره فی عصره
موارد دیگر: در ج1، ص267 نسبت به ابراهیم بن مهزیار میفرمایند: ... إلا ان الأظهر اعتباره. فإنه من المعاریف الذین لم ینقل فی حقهم قدح
در ج2، ص47 میفرمایند: لیس فی سندها إلّا صالح بن عقبه الذی ضعّفه ابن الغضائری و تبعه العلّامه، و لکن الرجل من المعاریف و تضعیف ابن الغضائری لا اعتبار به
در ج3، ص68: محمد بن إسماعیل البندقی النیشابوری و إن لم یصرح بتوثیقه الا انه من المعاریف الذین لم یرد فی حقهم قدح.
در ج3، ص211: و الروایه و إن کان فی سندها محمد بن عبد اللّٰه بن هلال لم یوثق و کذا عقبه بن خالد، إلّا أن کلاهما من المعاریف الذین لم یرد فی حقهما، قدح
[4]. فقه الحج، ج4، ص13: و فیه ان الاصل مقطوع بالخبرین و مرسل البزنطى لقصوره عن معارضه الخبرین لا لجبر ضعفهما بالعمل و ارسال ما رواه البزنطى لانه اذا کان المرسل مثلا البزنطى عن بعض اصحابه لا ینبغى رده بضعف سنده به بل لاعراض المشهور عن العمل به مضافا الى انه یمکن حمله على صوره جهله بالموضوع و اما حمله على صوره النسیان کما حکى فی الوسائل عن الشیخ و ان لم نجده فی کتابیه فلا یرد به الاشکال و اللّه هو العالم.
[5]. تفصیل الشریعه، ج4، ص329: لو لم یکن المراد منها الطواف فی الثوب الکذائی نسیانا کما حکى انه أشار إلیه الشیخ قدّس سرّه و قلنا بان موردها الطواف فی الثوب المزبور عالما عامدا لکن حیث ان الروایه مرسله أوّلا و معرض عنها عند الأصحاب ثانیا لا مجال للاعتماد علیها فی مقابل الروایه المتقدمه
ج4، ص335: لکن صحه الاستناد بها مبتنیه على کون مورد الروایه صوره العلم بوقوع الطواف فی ثوبه الذی کان فیه الدم بعد الفراغ منه و على إحراز استناد الأصحاب إلیها حتى یکون ضعف السند بالإرسال منجبرا به و کلا الأمرین ممنوعان فانّ الظاهر انّ موردها صوره العلم قبل الشروع فی الطواف کما ان استناد الأصحاب إلیها غیر محرز.
************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
معتبره یونس بن یعقوب به نقل شیخ صدوق دال بر شرطیت طهارت در طواف بود در مقابل مرسله بزنطی دال بر عدم اشتراط است. وسائل باب پنجاه و دوم از ابواب طواف حدیث سوم عن ابن ابی نصر البزنطی عن بعض اصحابه عن ابی عبدالله علیه السلام قال قلت له رجل فی ثوبه دم مما لایجوز الصلاه فی مثله فطاف فی ثوبه فقال أجزأه الطواف ثم ینزعه و یصلی فی ثوب طاهر.
ما حجیت مرسلات اعلام ثلاثه از جمله بزنطی را قبول نداریم لذا سندا اعتبار ندارد که مدلولش را بررسی کنیم. لکن قائلین به اعتبار مراسیل اعلام ثلاثه طبق این مرسله میگویند فردی در جامهاش خون اکثر از درهم بوده و طواف کرده است حضرت فرمودند طوافش مجزی است. گفته میشود این مرسله با معتبره یونس بن یعقوب در تعارض است، معتبره میگفت طهارت شرط ذُکری است اما این حدیث میگوید طواف در ثوب نجس مجزی است. بعض محققان از جمله صاحب فقه الحج حفظه الله تلمیذ مرحوم بروجردی و مرحوم گلپایگانی در فقه الحج ج4، ص13 به مرحوم خوئی اشکال میکنند که شما این حدیث را به جهت ارسال معتبر نمیدانید لکن مرسلات بزنطی معتبر است اما این حدیث مورد اعراض اصحاب است لذا اعتبار ندارد. بعض دیگر هم اعراض را مطرح میکنند.
عرض میکنیم: اعراض اصحاب زمانی ثابت است که حدیث در مرئی و منظر اصحاب باشد، دلالت حدیث بر حکم تمام باشد مع ذلک اصحاب به حدیث فتوا نداده باشند، میگوییم اعراض کردهاند، در ما نحن فیه اعراض ثابت نیست بلکه قرینه داریم حداقل بعض اصحاب معارضهای بین این روایت با معتبره یونس بن یعقوب ندیدهاند بلکه نسبتشان را عام و خاص مطلق دانستهاند و به هر دو عمل کردهاند. شاهد بر مطلب این است که شیخ طوسی در تهذیب ج5، ص147 معتبره یونس بن یعقوب را چنانکه ظاهرش همین است حمل کردهاند بر صورتی که علم پیدا کند به نجاست لباس و مرسله را حمل کردهاند بر صورت جهل به نجاست است. پس معتبره مربوط به علم به نجاست و مرسله مربوط به جهل به نجاست است لذا تعارضی نیست.
مرحوم شیخ ابتدا در تهذیب میفرمایند طواف در ثوب نجس جایز نیست بعد دو فرع مطرح میکنند و میفرمایند اذا علم به و هو فی الطواف موضع طواف را علامت گذاری کند و بعد تطهیر ادامه دهد این مدلول معتبره است فإن لم یعلم حتی یفرغ من طوافه نزع ذلک الصوب و صلی و لیس علیه اعاده الطواف بعد دلیل بر این دو حکم را دو روایت ذکر میکنند، معتبره یونس بن یعقوب و مرسله بزنطی.
نتیجه: به نظر ما طهارت بدن و لباس در طواف فی الجمله شرط است و این اشتراط به جهت معتبره یونس بن یعقوب خواهد بود.
به چند نکته اشاره میکنیم:
بیان یک مطلب اول: اشکالی به صاحب تعالیق مبسوطه
در اشتراط طهارت از خبث در طواف یک روایت بیشتر نداریم آن هم معتبره یونس بن یعقوب، مرحوم خوئی این حدیث را معتبر میدانستند به این جهت که حکم بن مسکین در اسناد کامل الزیاره آمده و از این مبنا برگشتند و ظاهرا باید از اشتراط طهارت در لباس و بدن دست بردارند، یکی از شاگردان ایشان در تعالیق مبسوطه[2] ج10، ص309 توجه دارند به این نکته که معتبره یونس بن یعقوب به نقل شیخ صدوق هم قابل اعتماد نیست و مبنای کامل الزیاره را هم قبول ندارند لذا میفرمایند دلیل معتبر بر اشتراط طهارت در بدن و لباس در طواف نداریم. میفرمایند عدم الإعتبار لایخلو من قوّه هر چند احوط وجوبی این است که طهارت را شرط بدانیم.
عرض میکنیم: شما در موارد مختلفی میگویید عمل مشهور جابر ضعف سند نیست و البته اینجا عمل مشهور هم نداریم زیرا بعض قدماء اصلا متعرض این شرط نشدهاند. ندیدم کسی غیر از شیخ طوسی بین قدما این شرط را مطرح کرده باشند. شما بسیاری از اوقات فتوا بر خلاف مشهور میدهید و إبائی از مخالفت با مشهور ندارید چرا اینجا احوط وجوبی دارید. ظاهر عبارتشان احتیاط وجوبی است بله اگر احتیاط استحبابی بود اشکالی وارد نبود. البته ایشان در مناسکشان میگویند: و إن کان الأحوط اعتبارها که احتیاط مستحبی است.
نکته دوم: عدم اشتراط طهارت در طواف مستحب
آیا طهارت از خبث در طواف مستحب هم لازم است یا نه؟ جمعی از جمله صاحب تفصیل الشریعه در ج14، ص407 میگویند در طواف مندوب هم طهارت بدن و لباس شرط است به دلیل اطلاق معتبره یونس بن یعقوب. آنجا که راوی سؤال میکند رأیت فی ثوبی دم و أنا اطوف حضرت سؤال نفرمودند طواف واجب بوده یا مستحب بلکه به طور مطلق فرمودند محلش را به ذهن بسپار و بعد تطهیر ادامه بده.
عرض میکنیم: به نظر ما حدیث اطلاق ندارد بلکه قرینه داریم که مورد این روایت و قضیه خارجیه طواف واجب است. امام علیه السلام میفرمایند إعرف الموضع سپس تطهیر کن و فابن علی طوافک، این پاسخ در طواف واجب است، در طواف مستحب کما سیجیء فی محله ایجاد زیاده و نقیصه در طواف مشکل ایجاد نمیکند لذا در باب شک در طواف مستحب بر هر عدد و شوطی میتواند بنا بگذارد. اینکه حضرت میفرمایند محل را به ذهن بسپار به این جهت است که زیاده و نقیصه سبب بطلانش میشود و این مربوط به طواف واجب است و اینکه میفرمایند از همانجا ادامه بده هم مربوط به طواف واجب است. نسبت به طواف مستحب دلیلی بر اینکه طهارت از خبث شرط در طواف استحبابی است نداریم اصاله البرائه از اشترط میگوید در طواف مستحب طهارت از خبث شرط نیست.
نکته سوم: دم مطلقا مانع است.
و الأحوط الإجتناب عما هو المعفوّ عنه فی الصلاه کالدم الأقل من الدرهم. معفو بودن دم اقل من الدرهم در صلاه مسلم است نسبت به طواف چطور؟ مرحوم امام میفرمایند احوط وجوبی اجتناب از دم معفو است در طواف.
عرض میکنیم: اگر روایت الطواف بالبیت صلاهٌ را قبول کنیم باید فتوا دهیم دم اقل از درهم در طواف هم معفو است وقتی در اصل معفو است در فرع هم معفو است. اما اگر ما الطواف بالبیت صلاه را قبول نکردیم کما هو المختار، معتبره یونس بن یعقوب اطلاق دارد و ترک استفصال شده راوی به حضرت عرض کرد رأیت فی ثوبی شیئا من دمٍ و أنا أطوف، حضرت نپرسیدند دم اقل از درهم بوده یا نه بلکه به طور مطلق جواب فرمودند. لذا صاحب جواهر در ج19، ص273 میفرمایند[3] فالتحقیق عدم العفو فی الأقل من الدرهم. و هو الحق. لذا به نظر ما جای احوط وجوبی نیست که مرحوم امام فرمودند لذا حکم این است که دم اقل از درهم در طواف عفو نشده است و الله العالم بحقائق الأمور.
[1]. جلسه 23، مسلسل 961، سهشنبه، 97.08.22.
[2]. فالنتیجه: ان اعتبار الطهاره من الخبث فی صحه الطواف مبنی على الاحتیاط، و إن کان عدم الاعتبار لا یخلو عن قوه.
[3]. ، و على کل حال فالتحقیق عدم العفو فی الأقل من الدرهم من الدم و فیما لا تتم الصلاه به، و لذا صرح الفاضل ببطلانه فی الخاتم النجس أما دم القروح و الجروح فالظاهر العفو للحرج و غیره، و الله العالم.
*************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته چهارم: اشتراط طهارت ما لاتتم الصلاه فیه
آیا طهارت البسهای که لاتتم الصلاه فیه مانند جوراب و کلاه هم شرط است یا نه؟ مرحوم امام در تحریر الوسیله در این مورد هم مانند دم أقل من الدرهم احتیاط وجوبی دارند در اجتناب. در مقابل جمعی مانند مرحوم خوئی فتوا میدهند در ما ما لاتتم الصلاه فیه طهارت شرط نیست و اجتناب لازم نیست. به أدله ای تمسک شده:
دلیل اول: مرحوم خوئی میفرمایند معتبره یونس میگوید رأیت فی ثوبی دماً، ثوب ظهور دارد در مانند پیراهن و شلوار و حوله احرام و امثال اینها است و از مثل جوراب و کلاه و امثالش انصراف دارد. مرحوم خوئی از یک اشکال هم جواب میدهند.
اشکال: در مبحث محرمات احرام روایت معتبری را بررسی کردیم که المحرمه تلبس ما شائت من الثیاب إلا القفّازین. زن محرم هر لباس و ثوبی را میتواند بپوشد مگر دستکش. پس ثوب شامل دستکش و کلاه و امثال آن هم میدهند.
جواب: مرحوم خوئی هم در بحث قفّازین هم در اینجا میفرمایند در کلمه ثوب بین مفرد و جمعش تفاوت است، ثیاب شامل میشود ما لاتتم فیه الصلاه را و لکن مفردش که ثوب است انصراف قطعی دارد از اینگونه البسه و در معتبره یونس بن یعقوب ثوب بکار رفته لذا شرط طهارت شامل ما لاتتم الصلاه فیه نمیشود.
عرض میکنیم: در بحث محرمات احرام هم گفتیم این ادعای انصراف قابل اثبات نیست زیرا اینکه در ادب عربی موردی داشته باشیم که از نظر ظهور بین مفرد و جمعش تفاوت و تغایر باشد بعیدٌ جدّاً. ایشان دلیلی هم بیان نکردند. حدیث معتبر میگوید زن میتواند هر لباسی بپوشد الا قفازین که ظهورش استثناء مفرّغ نیست بلکه دخول مستثنی در مستثنی منه است. بنابراین ما اطلاق معتبره را که ثوب دارد مختص کنیم به جامع مخصوص که شامل دستکش و کلاه و جوراب نشود قابل قبول نیست لذا بر خلاف مرحوم خوئی و أقوی از حضرت امام باید فتوا داد که ما لاتتم الصلاه فیه طهارتش در طواف شرط است.
مرحوم امام کلمهای را هم اضافه میکنند که ما لاتتم الصلاه فیه باید طاهر باشد حتی الخاتم.
عرض میکنیم: هر چند در زبان عربی بر خلاف فارسی نسبت به استفاده از اشیاء متعددی لبس و پوشیدن بکار میرود مانند لبس الثوب، لبس الخاتم و لبس النظّاره از این جهت خاتم و نظّاره مانند ثوب هستند که لبس بکار میرود لکن موضوع در روایت لبس نیست بلکه موضوع ثوب است، بر نظّاره و خاتم حتی به نظر ما بر کمربند هم ثوب اطلاق نمیشود. معتبره یونس میگوید رأیت فی ثوبی دماً و عینک و خاتم و کمربند ثوب نیست. وقتی معتبره شامل این موارد نشود شک داریم طهارت در این موارد شرط است یا نه؟ أصاله عدم الإشتراط میگوید طهارت شرط نیست.
نکته پنجم: عدم تفاوت در دم قروح و جروح
آیا دم قروح و جروح مانع طواف است یا نه؟ قاعده اولیه این است که مطلق الدم مشکل دارد که فرمود رأیت فی ثوبی دماً، حضرت سؤال نفرمودند این دم از قروح و جروح است یا غیر آنها است، لذا طبق قواعد اولیه و اطلاق معتبره دم قروح و جروح هم مانند سایر دمها مضر به طواف است.
بله در قروح و جروح چنانکه در صلاه هم بحث میشود اگر ازاله این دم و تطهیر حرجی باشد و صبر تا زوال عذر حرجی باشد بدون شبهه لاحرج رافع حکم است تکلیفا و وضعا نه وجوب ازاله دارد نه شرط صحت طواف است. اما اگر تطهیر حرجی نیست یا انتظار خوب شدن و قطع دم حرجی نیست، مثلا پزشک گفته چند روز دیگر خوب میشود دیگر حکم حرج نیست لذا نکته ویژهای در دم قروح و جروح نیست که متفاوت با سایر دماء باشد.
نکته ششم: در علم به نجاست بعد طواف، طواف صحیح است.
مرحوم امام میفرمایند لو علم بعد الطواف بنجاسه ثوبه أو بدنه حاله فالأصح صحه طوافه.
اگر بعد طواف علم پیدا کرد در ثوب یا بدن نجس طواف کرده است، میفرمایند أصح صحت طواف است.
باید بررسی کنیم دلیل بر اشتراط طهارت را بررسی کنیم و طبق آن مشی کنیم. گاهی دلیل تنزیل طواف است منزله صلاه که مرحوم خوانساری قبول دارند و مرحوم علامه به آن تمسک کردهاند، اینجا باید ببینیم در منزّل علیه که صلاه باشد وضعیت چگونه است. در باب صلاه کما ثبت فی محله حدیث لاتعاد میگوید طهارت شرط علمی و ذُکری است نه واقعی، لاتعاد الصلاه إلا من خمس: طهور که مقصود طهارت از حدث است، وقت، قبله، رکوع و سجود. لذا لو جهل و صلّی فی الثوب النجس صحت صلاته. البته بین جهل و نسیان در باب صلاه تفاوت است یا نه اختلاف است، ما اینجا ذیل مسأله لو نسی النجاسه فی الطواف اشاره میکنیم، بعضی میگویند نسیان ملحق به جهل است و جمع کثیری میگویند دلیل خاص داریم نسیان طهارت خبثیه در صلاه إعاده میخواهد.
در صلاه جهل به طهارت خبثیه موجب اعاده صلاه نیست، هم حدیث لاتعاد میگوید هم نص خاص داریم. صحیحه ابی بصیر باب 40 ابواب نجاسات حدیث هفتم عن ابی عبدالله علیه السلام ان اصاب ثوب الرجل دم فصلی فیه و هو لایعلم فلا اعاده علیه. بعد ذیل روایت میگوید و إن هو علم قبل أن یصلی فنسی و صلّی فیه فعلیه الإعاده. حال این حدیث نسیانش معارض دارد یا نه در باب صلاه باید بررسی شود.
نتیجه: در صورت جهل به نجاست در صلاه إعاده نمیخواهد اگر گفتیم طواف در احکام تنزیل شده منزله صلاه، طواف هم مانند صلاه خواهد بود.
اگر ما تنزیل طواف به منزله صلاه را قبول نکنیم و دلیل بر عموم تنزیل نداشتیم، باید مدلول معتبره یونس بن یعقوب را بررسی کنیم.
این معتبره هم ظاهرا مفادش همین است که اگر با جهل طواف کرد در لباس نجس إعاده نمیخواهد زیرا راوی سؤال کرد رأیت فی ثوبی دمٌ فی أثناء الطواف اینجا دو احتمال است، این دم در جامه از قبل بوده الآن دیده یا الآن حادث شده، اطلاق سؤال هر دو مورد را شامل میشود بلکه میتوانیم بگوییم شمول نسبت به احتمال اول اقوی است، حضرت فرمودند مقدار انجام شده از طواف صحیح است، پس حضرت سؤال نکردند این دم حادث بوده یا از اول بوده. پس معتبره یونس بن یعقوب هم مفادش این است که اگر در حال جهل طواف در ثوب نجس انجام شود اشواط سابق بر علم محکوم به صحت است.
نتیجه اینکه در نکته ششم با مرحوم امام موافقیم که لو علم بعد الطواف بنجاسه ثوبه أو بدنه حال الطواف فالأصح صحه طوافه.
[1]. جلسه24، مسلسل 962، چهارشنبه، 97.08.23.
**************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
مرحوم امام ضمن سه مسأله از شرط طهارت شش نکته را بیان نمودند.
نکته هفتم: شک در طهارت قبل طواف
مرحوم امام در تحریر میفرمایند: فلو شک فی طهارتهما قبل الطواف جاز الطواف بهما و صحّ إلا مع العلم بالنجاسه و الشک فی التطهیر.
شک در طهارت بدن و لباس قبل طواف گاهی حالت سابقه معلوم است که استصحاب میکند، اگر هم حالت سابقه متیقنه نباشد یا توارد حالتین است و شک در تقدم و تأخر دارد، مقتضای قاعده طهارت جواز شروع در طواف است، زیرا در جای خودش اثبات شده احراز تعبدی شرط در حکم احراز واقعی است، چنانکه اگر یقین داشت به طهارت بدن و لباس، شرط محرز است و جواز شروع در طواف دارد، هکذا اگر به حکم قاعده طهارت با اجراء قاعده طهارت میگوید لباس و بدن پاک است إن شاء الله، در این صورت هم احراز تعبدی شرط با قاعده طهارت محقق شده و شروع در عمل با احراز تعبدی شرط اشکالی ندارد.
نکته هشتم: صور رؤیت نجاست
این نکته پنجمین مسأله در تحریر است که مرحوم امام حکم صور رؤیت نجاست در طواف را بررسی میکنند. سه صورت در مسأله تصویر میشود:
صورت اول: میداند عروض نجاست بین اشواط است بالفعل (حین العمل).
صورت دوم: رأی الدم و شک فی وقت حدوثه، نمیداند از ابتدا بوده یا از الآن حادث شده است.
صورت سوم: خون را در لباس میبیند و با قرائنی یقین پیدا میکند از اول بوده مثل اینکه خون کاملا خشک است.
مرحوم امام در تحریر بین صورت اول و سوم از نظر حکم تفاوت قائلاند و میفرمایند در صورت اول اگر میتواند همانجا لباس را تبدیل میکند و الا میرود لباس را تطهیر میکند و ادامه میدهد موالات فوت شود یا نشود و چه شوط اول باشد یا هفتم. در صورت دوم هم حکم همین است. در صورت سوم مرحوم امام میفرمایند اینجا احوط این است که برود تطهیر کند و طواف را إتمام کند و نمازش را بخواند و دوباره طواف و نماز را انجام دهد سیما إذا طال زمان التطهیر. تفاوتی هم نمیگذارند در این احتیاط بین اتمام شوط چهارم و عدم الإتمام.
مرحوم شهید اول در دروس و مرحوم نائینی در دلیل الناسک[2] نسبت به این صور تفصیل دیگری دارند و میفرمایند در مواردی که طائف باید از طواف برود بیرون و تطهیر کند، اگر قبل از نصف باشد طواف باطل است، اگر بعد النصف باشد طواف درست است و أتم بعد الإزاله تطهیر کند و ادامه دهد.
عرض میکنیم: نقدی بر کلام مرحوم نائینی وارد است که تفصیل بین قبل نصف و بعد نصف طواف، إبطال در اول و صحت در دوم به چه دلیل است؟ ممکن است این تفصیل را با استفاده از روایات وارده در باب حدوث حدث و حدوث حیض در أثناء طواف استفاده کرده باشند که قبلا اشاره کردیم در حدوث حدث در أثناء طواف روایت داشتیم که میگفت اگر قبل از نصف طواف است تطهیر کند و طواف را از اول شروع کند، و اگر بعد نصف طواف بود تطهیر کند و طواف را ادامه دهد، حدیث هم ضعیف بود با عمل مشهور حدیث درست شد، در باب حیض هم خواهد آمد ما روایت ضعیف السندی داریم که اگر عروض حیض قبل نصف طواف است آن طواف باطل است و صبر کند تا پاک شود و طواف دیگری انجام دهد و اگر بعد نصف است صبر کند پاک شود و همان طواف را ادامه دهد، این هم در آنجا از تعلیل لأنه جاوز النصف استفاده میشود. ما در موردی دیگری روایتی نداریم که قبل النصف لو عرض عارض طواف باطل است و بعد آن صحیح است. لذا اشکال به مرحوم نائینی این است که این دو طائفه روایات که تفصیل بین النصف داده در نجاست حدثیه است، محل کلام الآن نجاست خبثیه است، سرایت حکم نجاست حدثیه به نجاست خبثیه قیاس است و دلیل ندارد. بله اگر دلیلی داشتیم که شرایط طواف از حیث تأثیر اشتراط علی نسق واحد بود کلامشان را میپذیرفتیم اما چنین نیست بعض شرائط ذُکری است بعضی واقعی است بعض شرائط حالت جهل و نسیانش موافق است بعضی مخالف است.
از جهت دیگر معتبره یونس که دلیل وحید در این مسأله است اطلاق دارد اگر معتبره یونس را قبول ندارید که اصل اشتراط طهارت منتفی است و اگر قبول دارید معتبره اطلاق دارد میگوید کسی که دم را در ثوبش دید برود تطهیر کند و أتم الطواف، چه قبل شوط چهارم و نصف باشد یا بعد آن.
مرحوم امام اینجا تصریح دارند و میگویند حکم در مسأله تفاوت ندارد سواءٌ جاوز النصف أم لا. البته به کلام امام هم نقدی داریم که بعد کلام مرحوم خوئی اشاره میکنیم.
مرحوم خوئی احتیاط دارند و میفرمایند أحوط این است که اگر علم به نجاست بعد شوط چهارم است إتمام کند، اما اگر علم به نجاست قبل شوط چهارم است، تطهیر کند و یک طواف به نیت تمام یا إتمام انجام دهد. عجیب است ایشان در معتمد وقتی أدله را بررسی میکنند همین اشکالی که ما به مرحوم نائینی وارد کردیم را بیان میکنند[3] که چرا تفصیل بین نصف و بعد نصف دادید، بعد میفرمایند ما که گفتیم أحوط، خروجا عن الخلاف است، برای این است که مسأله دو قول است عدهای مانند مرحوم نائینی تفصیل بین نصف و غیر نصف دارند و عدهای تفصیل نمیدهند ما احتیاط میکنیم و میگوییم طواف دیگر انجام دهد به نیت تمام و اتمام. از ایشان عجیب است
که موارد متعددی با مشهور مخالفت میکنند اما اینجا چرا مخالفت نمیکنند با استادشان. در مناسک عربیشان هم احتیاط وجوبی دارند.[4]
نسبت به مرحوم امام نکته و نقدی که هست این است که چرا ایشان در صورت اول و دوم فتوا دارند به صحت و إتمام طواف، اگر میداند عروض نجاست الآن است تطهیر کند و طواف را ادامه دهد و اگر شک دارد عروض نجاست الآن است یا از قبل بوده باز هم حکم به صحت گذشته میشود و تطهیر کند و طواف را تمام کند اما اگر یقین دارد عروض نجاست از اول بوده میفرمایند احوط وجوبی این است که این طواف و نمازش را انجام دهد و طواف دیگر هم اتیان کند. اشکال ما این است که اطلاق معتبره یونس بن یعقوب شامل هر سه صورت میشود، چرا در این صورت سوم احوط وجوبی میفرمایند؟ به نظر ما این احوط وجوبی در صورت سوم جایگاه ندارد.
حق این است که لو رأی النجاسه فی الأثناء در هر سه صورت برود بیرون تطهیر کند برگردد و طواف را إتمام کند صحیح است و فرقی نیست عروض نجاست الآن بوده یا رؤیت از الآن بوده و عروض از قبل بوده یا شک دارد و لا فرق بین اینکه بعد تجاوز نصف بوده یا قبل آن.
در مبحث موالات بحثی خواهیم داشت که با اینجا ملائم است همینطور با کلام مرحوم نائینی که آیا موالات در اشواط طواف مطلقا لازم است یا مطلقا لازم نیست یا بین تجاوز از نصف و عدم تجاوز از نصف تفاوت است.
ممکن است علی احتمال بعید نظر مرحوم نائینی این باشد که موالات در طواف قبل النصف لازم است لذا در علم به نجاست قبل نصف به این جهت بفرمایند اگر قبل النصف از مطاف بیرون رفت سبب میشود موالات از بین برود لذا طواف باطل است مع ذلک این احتمال بعید است زیرا همیشه خروج از مطاف و تطهیر مخل به موالات نیست لذا باید قید بزنند که اگر مخل به موالات بود، ضمن اینکه فرض کنید موالات قبل نصف شرط در طواف باشد معتبره یونس بن یعقوب اطلاقش این شرطیت را إلغاء میکند لذا میگوییم در خصوص عروض نجاست خبثیه قبل تجاوز از نصف هم موالات لازم نیست برود تطهیر کند و ادامه دهد.
[1]. جلسه 25، مسلسل 963، شنبه، 97.08.26.
[2]. دلیل الناسک، ص246: ولو علم بنجاسه ثوبه أو بدنه بعد الفراغ مضى طوافه. ولو کان فی الأثناء أو عرضته نجاسه کذلک فإن تمکن من إزالتها مع عدم فصل المنافی یتم طوافه بعد الإزاله و إلا فالأحوط إن لم یکن أقوى مراعاه تجاوز النصف وعدمه ، ففی الأول یزیلها ویبنی ویستأنف فی الثانی ولو کان ناسیا فالأحوط الاستئناف مطلقا.
[3]. موسوعه مرحوم خوئی، ج29، ص34: لا دلیل على هذا التفصیل فی النجاسه الخبثیه، و الروایات إنّما وردت فی الحدث و الحیض، و فی بعضها ورد التعلیل بأنّها زادت على النصف، و قد عرفت فیما تقدم أن روایات الحیض المفصّله ضعیفه، و أمّا فی الحدث فالتفصیل صحیح للنصوص، و لکن قیاس الخبث علیه بلا موجب. بل موثق یونس المتقدم «3» مطلق من حیث التجاوز عن النصف و عدمه، و لکن مع ذلک الأحوط إعاده الطّواف قاصداً بها التمام و الإتمام حتّى نخرج من الخلاف.
***********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته نهم: نسیان طهارت
آخرین مسأله از مسائل طهارت از خبث این است که مرحوم امام میفرمایند لو نسی الطهاره و تذکّر بعد الطواف أو فی أثنائه فالأحوط الإعاده. آیا طواف با لباس یا بدن نجس در صورت نسیان صحیح است؟ سه قول مطرح است:
قول اول: جمعی قائلاند طواف در لباس نجس در صورت نسیان صحیح است و إعاده نمیخواهد. مرحوم خوئی در مناسک میفرمایند إذا نسی نجاسه ثوبه أو بدنه ثم تذکّرها بعد طوافه صحّ طوافه علی الأظهر و إن کان إعادته أحوط.
قول دوم: طواف در لباس نجس با نسیان باطل است. مرحوم شهید اول در دروس میفرمایند: لو طاف فی ثوب النجس أو علی بدنه نجاسهٌ أعاد مع التعمد أو النسیان.
قول سوم: مرحوم امام در تحریر قائل به احتیاط وجوبی در إعاده طواف هستند.
دلیل قول دوم: ظاهرا قائلین به بطلان، طواف را نازل منزله صلاه میدانند و احکام صلاه را در طواف هم جاری میدانند، در باب صلاه کما أشرنا الیه سابقا روایت معتبره داریم، صحیحه أبی بصیر در باب چهلم ابواب نجاسات حدیث هفتم که در نماز در ثوب نجس بین صورت جهل و نسیان تفاوت قائل شده است. عن ابی عبدالله علیه السلام ان اصاب ثوب الرجل الدم فصلّی فیه و هو لایعلم فلا إعاده و إن هو علم قبل أن یصلی فنسی و صلّی فیه فعلیه الإعاده. در بعض روایات باب هم تعلیل شده که این إعاده عقوبت است به جهت عدم اهتمام به تذکر نجاست.
لکن اگر این دلیل را قبول نکردیم که طواف در جمیع آثار نازل منزله صلاه باشد، فقط معتبره یونس بن یعقوب در بحث باقی میماند. جمعی از جمله مرحوم خوئی به اطلاق معتبره یونس بن یعقوب تمسک میکنند و میگویند اطلاق معتبره دلالت میکند که در صورت نسیان هم طهارت خبثیه شرط طواف نیست با این بیان که امام علیه السلام استفصال را ترک کردند و سؤال نفرمودند خونی که روی لباس طائف بوده و الآن دیده، قبلا هم میدانست و فراموش کرده بود یا قبلا عالم به آن نبوده، به عبارت دیگر جهل دو صورت دارد گاهی قبلا عالم بوده الآن جاهل شده که میشود نسیان و گاهی از اول جاهل بوده، لذا میگویند به اطلاق معتبره یونس بن یعقوب میشود استدلال کرد و چنین گفت که در صورت نسیان هم مانند صورت جهل طهارت خبثیه شرط نیست.
عرض میکنیم: هر چند از نظر حکم ما با مرحوم خوئی موافقیم لکن این دلیل مرحوم خوئی صحیح نیست و به نظر ما معتبره اطلاق ندارد و صورت نسیان را شامل نمیشود زیرا سؤال سائل که امام استفصال نکردند این است که رجلٌ رأی فی ثوبه الدم و هو فی الطواف، این عبارت ظهور در صورت نسیان ندارد، اگر بخواهد صورت نسیان را هم شامل شود باید میگفت تذکّر الدم نه رأی الدم، پس قبل از رؤیت دم جهل بوده نه نسیان، لذا به نظر ما نسیان مخصوصا در روایات قسیم جهل است هر چند به دقت لغویه کسی نسیان را قسمی از جهل بداند، لذا در همان صحیحه ابی بصیر دارد فصلّی و هو لایعلم فلا إعاده این صورت جهل است و إن هو علم قبل أن یصلی این صورت نسیان است.
به نظر ما معتبره یونس بن یعقوب شامل صورت نسیان نمیشود و فقط صورت جهل را میگوید، معتبره میگوید طهارت خبثیه در صورت علم شرط است نه جهل، نسبت به صورت نسیان ساکت است، بنابراین شک داریم آیا در صورت نسیان هم طهارت خبثیه شرط است برای طواف یا نه؟ به عبارت دیگر شک داریم آیا نجاست واقعیه مانع طواف است یا نجاست ذُکریه، اگر نجاست واقعیه مانع باشد در صورت نسیان چون نجاست واقعیه هست طواف باطل است، دلیلی نداریم بر مانعیت نجاست واقعیه در طواف لذا به حکم أصاله عدم مانعیه النجاسه الواقعیه فی الطواف میگوییم در صورت نسیان نجاست واقعیه مانع از طواف نیست و طواف در ثوب نجس لو نسی صحیح است[2] و إعاده نمیخواهد.
مما ذکرنا ظهر که أحوط وجوبی مرحوم امام در اینجا که میفرمایند أحوط إعاده است ممکن است از این جهت باشد که ایشان میخواهند بفرمایند تنزیل طواف منزله صلاه له وجهٌ، درست است که مثلا اطلاق معتبره یونس بن یعقوب چنانکه مرحوم خوئی میگویند یا أصاله عدم مانعیه النجاسه الواقعیه که ما میگوییم و فی الجمله أدلهای را که میگوید نجاست واقعیه در طواف مانع نیست را قبول میکنند و از طرفی تنزیل طواف منزله صلاه را دارای وجه میدانند شاید مانند مرحوم خوانساری بگویند عمل مشهور مطابق آن است که به نظر ما صحیح نیست در هر صورت در تقدیم یکی از دو وجه بر دیگری نتوانستهاند احدهما را انتخاب کنند لذا فتوا به عدم إعاده یا وجوب إعاده نمیدهند بلکه میفرمایند أحوط وجوبی این است که طوافش را إعاده کند.
مبحث شرط سوم از شرائط طواف که طهارت از خبث بود تمام شد و روشن شد به نظر ما طهارت از خبث در طواف شرط است و شرط ذکری است فإذا جهل أو نسی و طاف فی الثوب النجس أو البدن النجس فلا إعاده.
بقی الکلام در ذکر یک فرعی که مرحوم امام متعرض نشدهاند که آیا محمول نجس در طواف مضر به طواف است یا نه؟
به نظر ما وجود محمول نجس در طواف اشکالی ندارد زیرا تنها دلیل در طهارت از خبث معتبره یونس است که میگوید رأی فی ثوبه الدم، ظاهر ثوب ملبوس است و شامل محمول نمیشود، لذا أصاله عدم المانعیه فی المحمول یقتضی عدم الإشتراط را.
شرط چهارم ختان است که خواهد آمد.
[1]. جلسه 26، مسلسل 964، یکشنبه، 97.08.27.
[2]. تعالیق مبسوطه على مناسک الحج (للفیاض)، ص: 310: مر الاشکال بل المنع فی أصل مانعیه النجاسه عن الطواف، و على تقدیر تسلیم أنها مانعه، فمقتضى حدیث الرفع عدمها فی حاله النسیان.
تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله - الحج، ج4، ص: 336: العمده روایه یونس و هی لا تدل على الشرطیه فی حال النسیان بوجه بل مفادها الشرطیه فی حال العلم فی مقابل الجهل و لو فرض وجود دلیل دالّ على شرطیه الطهاره مطلقا لکان مقتضى حدیث رفع الخطأ و النسیان رفع الشرطیه فی حال النسیان و بالجمله الظاهر الصحه فی مفروض المسأله نعم لو وقعت صلاه الطواف کذلک تکون باطله.