بسم الله الرحمن الرحیم [1]
فصل هجدهم: القول فی الوقوف بالمشعر الحرام
واجب سوم: وقوف در مشعر الحرام
واجب سوم از واجبات حج تمتع وقوف در مشعر الحرام است. نکات و مسائلی در وقوف به مشعر وجود دارد که ما هم به پیروی از مرحوم امام در تحریرالوسیله اینها را ذکر میکنیم.
نکته اول: وجوب وقوف به مشعر و دلیل آن
مرحوم امام میفرمایند: « یجب الوقوف بالمشعر».
توضیح این نکته این است که شکی نیست در اینکه که وقوف در مشعر الحرام (که محدوده آن بعدا اشاره میشود) از اجزاء و واجبات حج بلکه از ارکان است.
دلیل بر وجوب وقوف در مشعر غیر از ضرورت بین مسلمین آیات و روایات است، آیه 198 از سورۀ بقره « فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ».
روایات هم فراوان دلالت میکند که وقوف در مشعر از واجبات حج است آن هم به صورتی که اگر وقوف در مشعر فوت بشود حج فوت شده است. باب 25 از ابواب وقوف در مشعر ح 1 معتبرۀ حلبین (عبیدالله و عمران فرزندان علی حلبی) «18550- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَهَ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ وَ عِمْرَانَ ابْنَیْ عَلِیٍّ الْحَلَبِیَّیْنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا فَاتَتْکَ الْمُزْدَلِفَهُ فَقَدْ فَاتَکَ الْحَجُّ.». اگر وقوف در مزدلفه فوت شد حج فوت شده است و روایات دیگری که در این باب وجود دارد. این روایت را بررسی سندی کنید که آیا مشکلی دارد یا نه؟
نکتهای که اینجا تذکرش لازم است این است که مشهور متأخرین از مستحبات مشعر الحرام ذکر الله را میدانند، مستحب است ذکر الله و مستحب است دعا، به آیه کریمه که نگاه میکنیم «فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفَاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ» امر دال بر وجوب است، «یجب ذکر الله فی المشعر الحرام»، متأخرین اشارهای به وجوب ذکر الله در مشعر الحرام ندارند.
ببینید شیخ طبرسی در مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص: 527 ذیل این آیه کریمه توضیحی دارند میفرمایند از این آیه کریمه استفاده میشود و آیه دلالت میکند وقوف به مشعر فریضه است، واجب است. ایشان میفرمایند ظاهر امر فاذکروالله عند المشعر الحرام دال بر وجوب است، «فقد اوجب الله الذکر فیه» و معنا ندارد وجوب ذکر در مشعر الحرام بدون وجوب کون در مشعر الحرام بعد شیخ طبرسی اینگونه تعبیر میکنند «کل من اوجب الذکر فیه فقد اوجب الکون فیه» لذا آیۀ کریمه از نگاه شیخ طبرسی یک مدلول مطابقی دارد که وجوب ذکر در مشعر الحرام باشد و یک مدلول التزامی دارد که اگر بعد از افاضه در مشعر ذکر واجب است معلوم میشود وقوف در مشعر هم واجب است.
در مقابل صاحب جواهر در جواهر الکلام ج 19 ص 80 میفرمایند ظاهر ارادۀ ندب است از این آیۀ کریمه و بعضی از روایاتی که صیغه امر اذکر الله عند المشعر در آنها ذکر شده است بعد میفرمایند ممکن است بگوییم مقصود ذکر قلبی است که ذکر قلبی هم با همان نیت وقوف حاصل میشود یعنی کسی که قلبا وقوف را نیت کند قربۀ الله در مشعر الحرام گویا این فرد ذکر الله قلبی هم دارد.
عرض ما این است که کلام شیخ طبرسی در مجمع البیان طبق قواعد است، صیغه امر ظهور در وجوب دارد اگر بخواهیم از این وجوب رفع ید کنیم احتیاج به صارف و قرینه داریم و باید قرینهای بگوید ذکر الله واجب نیست. به روایات که مراجعه میکنیم ما قرینه صارفهای پیدا نکردیم که این امر را از ظهورش انصراف بدهیم به رجحان و استحباب، بلکه ممکن است گفته شود که از برخی از روایات هم استفاده بشود که ذکر موضوعیت دارد در مشعر الحرام، به دو روایت اشاره میکنیم:
روایت اول: باب 25 از ابواب وقوف به مشعر ح 3 «18552- 3- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَصْلَحَکَ اللَّهُ الرَّجُلُ الْأَعْجَمِیُّ وَ الْمَرْأَهُ الضَّعِیفَهُ تَکُونَانِ مَعَ الْجَمَّالِ الْأَعْرَابِیِّ- فَإِذَا أَفَاضَ بِهِمْ مِنْ عَرَفَاتٍ- مَرَّ بِهِمْ کَمَا هُمْ إِلَى مِنًى لَمْ یَنْزِلْ بِهِمْ جَمْعاً(از اسامی مشعر است)- قَالَ أَ لَیْسَ قَدْ صَلَّوْا بِهَا فَقَدْ أَجْزَأَهُمْ- قُلْتُ فَإِنْ لَمْ یُصَلُّوا بِهَا قَالَ ذَکَرُوا اللَّهَ فِیهَا- فَإِنْ کَانُوا ذَکَرُوا اللَّهَ فِیهَا فَقَدْ أَجْزَأَهُمْ».
محمد بن حکیم توثیق خاص ندارد ولی ابن عمیر و بزنطی و صفوان به سند صحیح از او روایت نقل کردهاند لذا میگوییم معتبرۀ محمد بن حکیم.
روایت دوم: باب 25 ابواب وقوف به مشعر ح 7 البته سند این روایت مشکل دارد به خاطر محمد بن سنان که ما متوفقیم. «18556- 7- وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ صَاحِبَیَّ- هَذَیْنِ جَهِلَا أَنْ یَقِفَا بِالْمُزْدَلِفَهِ- فَقَالَ یَرْجِعَانِ مَکَانَهُمَا فَیَقِفَانِ بِالْمَشْعَرِ سَاعَهً- قُلْتُ فَإِنَّهُ لَمْ یُخْبِرْهُمَا أَحَدٌ حَتَّى کَانَ الْیَوْمُ وَ قَدْ نَفَرَ النَّاسُ- قَالَ فَنَکَسَ رَأْسَهُ سَاعَهً- ثُمَّ قَالَ أَ لَیْسَا قَدْ صَلَّیَا الْغَدَاهَ بِالْمُزْدَلِفَهِ قُلْتُ بَلَى- قَالَ أَ لَیْسَ قَدْ قَنَتَا فِی صَلَاتِهِمَا قُلْتُ بَلَى- قَالَ تَمَّ حَجُّهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الْمَشْعَرُ مِنَ الْمُزْدَلِفَهِ- وَ الْمُزْدَلِفَهُ مِنَ الْمَشْعَرِ- وَ إِنَّمَا یَکْفِیهِمَا الْیَسِیرُ مِنَ الدُّعَاءِ.».
این دو روایت حداقل برای ذکر موضوعیت قائل است. یعنی اینگونه نیست که وقوف تنها وظیفه باشد، ذکر هم موضوعیت دارد، مهم این است که ما برای آیۀ کریمه قرینه صارفه از وجوب پیدا نکردیم. روایات ابواب وقوف در مشعر را بررسی کنید و ببینید قرینهای بر حمل استحباب داریم یا نه؟
بله یکی از اعلام از مکتب قم حفظه الله (شبیری زنجانی) در مناسکشان ص 270 مسأله 792 عبارتشان این است «یکی از کارهای واجب در مشعر الحرام ذکر خداوند است و برای آن مجرد یاد خدا در قلب کافی نیست (اشاره به کلام صاحب جواهر دارند.) بلکه باید خدا را به زبان یاد کند ولی لازم نیست آن را به عنوان ذکر مشعر الحرام بگوید بلکه اگر بدون توجه به این امر نماز واجبش را بخواند کفایت میکند» به نظر ما ایشان توجه خوبی کردهاند.
نتیجه نکته اول: به نظر ما هم وجوب ذکر در مشعر الحرام با تمسک به آیه کریمه و عدم قرینه از ظهور آیه لا یخلو من قوۀ.
به کلام سید مرتضی در جمل العلم و العمل، کلام ابی الصلاح حلبی در کافی و کلام ابن براج در مهذب البارع را ببینید از کلمات این بزرگان استفاده میکنید یا نه هکذا محقق نراقی در مستند الشیعه ج 12 ص 246 و « و عن السیّد و الحلبی و القاضی: وجوبه، و فی المفاتیح و شرحه: أنّه لا یخلو من قوّه. و هو کذلک، لظاهر قوله تعالى، و ظواهر الأوامر فی الأخبار.» متأخرین هم ندیدم مسأله را متعرض بشوند. کلام محقق سبزواری را هم مراجعه کنید.
نکته دوم: چند بحث در مورد مبدأ و منتهای وقوف در مشعر، رکن و واجب در وقوف در مشعر
مرحوم امام میفرمایند « یجب وقوف به مشعر من طلوع الفجر من یوم العید الی طلوع الشمس» در اینکه مبدأ و منتهای وقوف در مشعر چیست و آیا وجوب وقوف واحد داریم یا متعدد و رکن از این واجب چه مقدار است مباحث مهمی است که باید ذیل این نکته اشاره کنیم: چند بحث است:
بحث اول: آیا مبدأ وجوب (وقوف) از طلوع فجر است یا نه؟ مشهور قائلند که مبدأ از طلوع نیست.
بحث دوم: منتهای وقوف در مشعر آیا طلوع شمس است یا نه قبل از طلوع شمس میبیرون برود؟
بحث سوم: آیا غیر از اینکه از طلوع فجر تا طلوع خورشید شب عید قربان باید در مشعر باشد آیا مقداری از شبی هم واجب است در مشعر باشد یا نه واجب نیست؟ یعنی بعد از حرکت عرفات آیا واجب است بیاید در مشعر بماند و شب را بیتوته نماید یا واجب از طلوع فجر است و از اول اذان صبح وقوف کند کافی است؟ (مرحوم امام میفرمایند احوط این است که شب هم بیاید در مشعر وقوف کند.)
بحث چهارم: مشعر الحرام گفته میشود یک واجب دارد که از طلوع فجر تا طلوع شمس است و یک رکن دارد مسمای رکن، حالا آیا این رکن در هر وقت از شب در مشعر بود رکن محقق شده است، مثلا ساعت 9 شب چند لحظه در مشعر وقوف کرد و بعد رفت به منا، یا نه رکن وقوف در مشعر بعد از طلوع فجر است و قبل از طلوع فجر برای شخص مختار فائده ندارد.
ذیل نکته دوم که مبدأ و منتهای وقوف و تعدد وقوف و مسمای رکن ما به این مباحث خواهیم پرداخت.
[1]. جلسه 27، مسلسل 1071، شنبه،98.08.25
*********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته دوم: مبدأ وقوف به مشعر الحرام از چه زمانی است؟
مشهور قائلند مبدأ وقوف به مشعر الحرام از طلوع فجر است، در مقابل مشهور صاحب جواهر وجوب استیعاب وقوف را از طلوع فجر تا طلوع شمس مورد اشکال قرار میدهند. به عبارت دیگر نه مبدأ را قبول دارند طلوع فجر است و نه منتها را قبول دارند که طلوع شمس است. ما ابتدا بحث مبدأ را بررسی میکنیم.
قائلین به لزوم وقوف از طلوع فجر دو دلیل دارند:
دلیل اول: صحیحه معاویۀ بن عمار در باب 11 ابواب وقوف به مشعر ح 1 «18489- 1- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِیباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَیْثُ شِئْتَ- فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثْنِ عَلَیْهِ- وَ اذْکُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ- وَ صَلِّ عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ لْیَکُنْ مِنْ قَوْلِکَ- اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ- وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ- وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ- اللَّهُمَّ أَنْتَ خَیْرُ مَطْلُوبٍ إِلَیْهِ- وَ خَیْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَیْرُ مَسْئُولٍ وَ لِکُلِّ وَافِدٍ جَائِزَهٌ- فَاجْعَلْ جَائِزَتِی فِی مَوْطِنِی هَذَا أَنْ تُقِیلَنِی عَثْرَتِی- وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتِی وَ أَنْ تَجَاوَزَ عَنْ خَطِیئَتِی- ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوَى مِنَ الدُّنْیَا زَادِی ثُمَّ أَفِضْ- حَیْثُ یُشْرِقُ لَکَ ثَبِیرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.». سر بسته آقایان میگویند از این روایت استفاده میشود لازم است انسان صبح را در مشعر باشد، لزوم اصباح در مشعر، لذا تأخیر از طلوع فجر جایز نیست.
صاحب جواهر اشکال میفرمایند که روایت ابدا در مقام بیان این نیست که اصباح باید در مشعر باشد و وقوف عند طلوع شمس واجب است، بلکه روایت در مقام بیان این است که در چه مکانی باید وقوف کنی و کجا وقوف مجزی است بلکه ظاهر روایت این است که اصباح و صلاۀ فجر قبل از وقوف است، روایت میگوید « أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِیباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَیْثُ شِئْتَ» پس این حدیث دلالت ندارد بر اینکه از لحظه طلوع فجر باید انسان در مشعر وقوف کند.
در مقابل ایشان جمعی از فقهاء از جمله مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح العروه ج 5، ص 165 دلالت این صحیحه را بر اینکه مبدأ وقوف طلوع فجر است و منتها طلوع شمس است قبول دارند و تنها دلیلشان همین روایت است. نسبت به مبدأ بیانشان این است که مفروض در روایت این است که فضای روایت میخواهد وقوف به مشعر را بیان کند گویا روایت اینگونه است در مشعر چه کنیم؟ امام میفرمایند «أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ» در مشعر وقتی نماز صبح را خواندی باز هم صبح کن با طهارت، با طهارت باش. ایشان میفرمایند لذا ظاهر صحیحه دلالت میکند دو حکم واجب است یکی اصباح فی المشعر و دیگری کون الاصباح مع الطهاره، میفرمایند نسبت به وجوب طهارت در مشعر از ظاهر دلیل رفع ید میکنیم به خاطر سایر ادله، ما روایاتی داریم که میگوید در اعمال حج به جز طواف و نماز طواف طهارت شرط نیست آن روایات قرینه میشود که طهارت در مشعر واجب نیست و مستحب است ولی صبح در مشعر بودن واجب است لذا میفرمایند واجب است که وقوف مقارن با طلوع فجر باشد.
عرض میکنیم به نظر ما حق با صاحب جواهر است و دلالت این روایت بر اینکه واجب است صبح و طلوع فجر انسان در مشعر باشد، از این حدیث استفاده نمیشود، وجه آن این است که اینکه مرحوم خوئی فرمودهاند مفروض این است که اصباح فی المشعر است، این از کجا مفروض این است؟ چگونه ایشان این را استفاده کردند؟ صحیحه معاویۀ بن عمار میگوید « أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ» وقتی نماز صبح را خواندی با طهارت باش و هر جا دلت خواست وقوف کن، سؤال سائل هم نیست، اگر سؤال میبود که وظیفه ما در مشعر چیست؟ و امام میفرمودند اصبح علی طهر ما میگفتیم فضای مشعر است.
علاوه بر آن اصبح علی طهر اسناد واحد است، مرحوم خوئی استعمال لفظ در اکثر از معنا را در بسیاری موارد ایشان قبول ندارند و قائل به استحاله هستند و اینجا یک اسناد بیشتر نیست ایشان میفرمایند اصبح حمل بر وجوب میشود و بودن علی طهر حمل بر استحباب میشود، اگر اصبح و کن علی طهر میبود این کلام ایشان قابل گفتن بود ولی یک اسناد است اصبح علی طهر.
نتیجه: این دلیل اول که دلیل عمده قائلین به این است که مبدأ وقوف طلوع فجر است چنانچه صاحب جواهر میفرمایند این دلیل ناهض به این معنا نیست.
دلیل دوم: این دلیل را که متأخرین از جمله بعضی از تلامذه مرحوم امام در کتاب الحج فی الشریعۀ الاسلامیه الغراء[2] ج 4 ص 395 به این دلیل تمسک کردهاند، دلیل این است که فرمودهاند مفهوم روایاتی که دلالت میکند « لا بأس أن یفیض الرجل بلیل إذا کان خائفا » مفهوم این روایت میگوید در حال اختیار باید مبدأ وقوف طلوع فجر باشد، ایشان میفرمایند روایاتی داریم به این مضامین که پیامبر زنان و بچهها را اجازه دادند شب از مشعر افاضه کنند یا روایت دیگری که خواندیم که میگوید مرد اگر از ازدحام جمعیت بترسد میتواند شب از عرفات افاضه کند و به منا برود، ایشان میفرمایند مفهوم این روایات این است که دیگران حق افاضه در شب ندارند باید در مشعر بمانند تا طلوع فجر. لذا روایات میگوید مبدأ وقوف طلوع فجر است.[3]
لاینقضی تعجبی از این محقق اولا: مفهوم این روایات نباید مفهوم اصطلاحی باشد بگوییم مفهوم یعنی ما یفهم منه از این روایات میفهمیم که مبدأ وقوف برای دیگران طلوع فجر است، این عجیب است از ایشان، چگونه از این روایات این را میفهمیم؟ این روایات میگوید ذوی الاعذار از جمله زنان و بچهها شب افاضه کنند روایات دیگری هم داریم که میگویند دیگران طلوع شمس افاضه کنند یعنی منتهای افاضه اما اینکه دیگران حتما باید تا طلوع شمس در مشعر باشند از کجا این روایات استفاده میشود؟ اگر کسی بعد از نماز صبح وارد مشعر شد و بعد از طلوع شمس از مشعر افاضه کرد صدق میکند افاضه لیل نکرده با اینکه طلوع فجر در مشعر نبوده است لذا دقت کنید این دلیل دوم هم به نظر ما وافی به مقصود نیست و دلیل دیگری بر اینکه واجب است مبدأ وقوف طلوع فجر است نداریم لذا چنانچه صاحب جواهر فرمودهاند مبدأ وقوف طولع فجر باشد دلیل نداریم. این از حیث مبدأ
نکته سوم: از حیث منتها تا چه زمان انسان باید وقوف کند در مشعر الحرام؟
مشهور فرمودهاند تا طلوع شمس باید در مشعر بماند، قبل از طلوع شمس حق ندارد از مشعر بیرون برود. دلیل بر این مدعا ذیل همین صحیحه معاویۀ بن عمار است، « ثُمَّ أَفِضْ حین- یا در بعضی از نسخ حَیْثُ یُشْرِقُ لَکَ ثَبِیرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.» سپس از مشعر کوچ کن وقتی که ثبیر نورانی شود، یک کوهی است بین مکه و منا که اسمش ثبیر است در قبال کوه حراست، مشهور میگویند اشرق لک ثبیر کنایه از طلوع خورشید است. لذا مرحوم خوئی، مرحوم امام، مرحوم حکیم و مشهور میگویند حاجی تا طلوع خورشید باید در مشعر باشد.
صاحب جواهر در منتها هم اشکال دارند. البته ما اشکال ایشان را در مبدأ قبول کردیم ولی در منتها قبول نداریم. در جواهر الکلام ج 19 ص 76 میفرمایند این تعبیر «یشرق لک ثبیر» کنایه از روشن شدن هوا است که روشن شدن هوا و دیدن کوه ثبیر اعم از طلوع شمس است، گاهی نیم ساعت قبل از طلوع شمس هوا روشن است، اشرق ثبیر یعنی وقتی هوا روشن شود و قرینه بر این معنا ذیل روایت است «وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.» شترها جای پایشان را ببینند و ببینند از کجا رفت و آمد میکنند. و این ذیل قرینه است که ثبیر قبل از طلوع خورشید است، لذا قبل از طلوع شمس هم وقتی هوا روشن شود روایت میگوید انسان میتواند از مشعر الحرام انسان کوچ کند.
این برداشت صاحب جواهر در بحث منتها از حدیث درست نیست که خواهد آمد.
[1]. جلسه 28، مسلسل 1072، یکشنبه، 98.08.26
[2]. از آیه الله سبحانی
[3] . الحج فی الشریعه الإسلامیه الغراء؛ ج4، ص: 395: «2. النصوص الوارده فی الترخیص للنساء و الضعفاء و الخائفین و غیرهم من المعذورین فی الإفاضه قبل الفجر، فإنّها ظاهره فی اختصاص الرخصه بهم لا غیر. ففی مرسل جمیل، عن بعض أصحابنا، عن أحدهما علیهما السّلام قال: «لا بأس أن یفیض الرجل بلیل إذا کان خائفا». و قد تضافر هذا المضمون فی الروایات التی عقد لها صاحب الوسائل بابا، و وجه الدلاله انّ تجویز الإفاضه باللیل کنایه عن خروجهنّ قبل طلوع الفجر، فیدلّ على وجوب الوقوف فی المشعر من الفجر. و هذا یدلّ على أنّ الإفاضه باللیل تختصّ بهم، و أمّا غیرهم فلا یجوز لهم الخروج لیلا، أی قبل الفجر.».
*********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
ادامه بحث منتهای زمانی وقوف در مشعر الحرام
کلام در این بود که منتهای وقوف در مشعر الحرام طلوع شمس است یا نه قبل از طلوع هم میتواند از مشعر بیرون برود؟ مشهور فرمودند منتها طلوع شمس است و قبل از طلوع حق ندارد از مشعر بیرون برود، تمسک کردند به ذیل صحیحه معاویۀ بن عمار که مضمونش این بود «ثم افض حین یا حیث یشرق لک ثبیر»، مشهور گفتند اشراق ثبیر کنایه از طلوع خورشید است.
صاحب جواهر اشکال کردند و فرمودند «یشرق لک ثبیر» معنایش این است افاضه از مشعر وقتی که هوا روشن شده است و ثبیر دیده میشود لذا قبل از طلوع خورشید هم این روایت میگوید میشود از مشعر به سمت منا افاضه کرد.
عرض میکنیم که این برداشت صاحب جواهر از این جمله در حدیث قابل قبول نیست وجهش این است که در اصول به مناسبت در بحث اجتهاد و تقلید اشاره شده است که اگر یک جملهای در یک زبان کنایه شد و مثل شد برای یک معنای خاصی، ظهور ثانوی پیدا میکند در این معنای خاص و دیگر معنای لغوی و کلمه به کلمه آن جمله مهجور میشود و متروک میشود لذا جمله را حمل میکنیم بر همان ظهور ثانوی و همان معنای کنائی و بر همان مدلول التزامی بدون مدلول مطابقی.
در ما نحن فیه مراجعه کنید به کتب امثال از جمله مجمع الامثال میدانی[2] انبوه گزارشها در زبان عربی هست که اشرق ثبیر کما نغیر یک مثال عربی است و اشرق ثبیر به معنای اینکه کوه روشن شد نیست، اشرق ثبیر کنایه است از طلوع خورشید، لذا با وجود این ظهور ثانوی در جمله اشرق ثبیر حمل آن بر معنای مهجور لغوی، حمل لفظ بر خلاف ظاهر است. اگر کسی در این نکته تشکیک کند مثلا فرض کنید بگوید ظهور ثانوی قوی را ما قبول نداریم، مخصوصا به قرینۀ «و تری الابل مواضع اخفافها»، عرض میکنیم دلیل اطمینانی داریم که اشرق ثبیر یشرق ثبیر در این روایت معنای کنائی آن مراد است نه معنای حقیقی آن.
دلیل ما حدیث پنجم از باب 15 از ابواب وقوف در مشعر است، البته در نقل وسائل الشیعه شاید اشتباهی شده است. روایت این است « 18502- 5- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْأَسَدِیِّ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حَیْثُ یُشْرِفُ (تهذیب الحکام: حِینَ یُشْرِقُ ) لَکَ ثَبِیرٌ- وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ- أَشْرِفْ ثَبِیرُ (تهذیب الاحکام: أَشْرِقْ ثَبِیرُ یَعنُونَ الشَّمْسَ)کَیْمَا نُغِیرَ- وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِیَّهِ- کَانُوا یُفِیضُونَ بِإِیجَافِ الْخَیْلِ وَ إِیضَاعِ الْإِبِلِ- فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِکَ- بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَهِ- فَأَفِضْ بِذِکْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ الْحَدِیثَ».
البته در نسخۀ وسائل الشیعه یعنون الشمس نیست ولی در نسخه تهذیب هست[3]، این روایت که سندش هم معتبر است، ابراهیم الاسدی در این حدیث یا مراد ابراهیم بن صالح الانماطی است که ثقه است و مرحوم خوئی قائلند یا علی الاصح مراد ابراهیم بن ابی بکر بن ابی سمال است که ما معتقدیم و او هم ثقه است. روایت سندا معتبر است. امام صادق علیه السلام پس از اینکه میفرمایند «ثم افض حیث یشرق لک ثبیر و تری الابل مواضع اخفافها» بعد اشاره میکنند و میخواهند تصریح کنند که این مثل عربی است «کان اهل الجاهلیه یقولون اشرق ثبیر» مقصودشان یعنی خورشید و این مثلی بوده در حج هم بوده در زمان جاهلیت.
بنابراین به وضوح این روایت بر خلاف نظر صاحب جواهر دلالت میکند که افاضه حیث ما یشرق ثبیر یعنی حیث ما یطلع الشمس.
تا اینجا صحیحه معاویۀ بن عمار دلالت میکند منتهای وقوف در مشعر طلوع شمس است. کلام در این است که آیا این صحیحه معارض دارد یا نه؟ که باید بررسی کنیم.
ما طائفهای از روایات داریم که گفته شده است اینها با مدلول صحیحه معاویۀ بن عمار معارض هستند.
روایت اول: معتبرۀ اسحاق بن عمار باب 15 ابواب وقوف مشعر ح 1 «18498- 1- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا إِبْرَاهِیمَ ع أَیُّ سَاعَهٍ أَحَبُّ إِلَیْکَ- أَنْ أُفِیضَ مِنْ جَمْعٍ قَالَ قَبْلَ أَنْ تَطْلُعَ الشَّمْسُ بِقَلِیلٍ- فَهُوَ أَحَبُّ السَّاعَاتِ إِلَیَّ- قُلْتُ فَإِنْ مَکَثْنَا حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ قَالَ لَا بَأْسَ.».
راوی میگوید از امام هفتم علیه السلام سؤال کردم چه ساعتی بهتر است به نظر شما من از مشعر افاضه کنم؟ «قال قبل ان تطلع الشمس بقلیل»، این بهترین ساعت برای افاضه است.
مضمون این روایت میگوید افاضه قبل از طلوع خورشید جایز است بلکه مستحب هم هست، صحیحه معاویۀ بن عمار میگفت افاضه قبل از طلوع خورشید جایز نیست.
روایت دوم: مؤید این طائفه دوم مرسله علی بن مهزیار است «18501- 4- وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یَنْبَغِی لِلْإِمَامِ أَنْ یَقِفَ بِجَمْعٍ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ- وَ سَائِرُ النَّاسِ إِنْ شَاءُوا عَجَّلُوا وَ إِنْ شَاءُوا أَخَّرُوا.» امیر الحاج باید تا طلوع خورشید در مشعر بماند و دیگران میتوانند زودتر و یا دیرتر خارج شوند.
روایت سوم: که باز به نظر ما بر همین معنا دلالت میکند صحیحه هشام بن حکم باب 15 ابواب مشعر ح 2 است«18499- 2- وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تُجَاوِزْ وَادِیَ مُحَسِّرٍ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ.». زمین مشعر به طرف منا که حرکت میکنیم نهایت مشعر متصل به منا نیست یک مسیل و یک رودخانهای فاصله بین مشعر و منا است که به آن میگویند وادی محسر، وادی محسر هم عرضش مختلف است از صد قدم تا بیشتر، در این روایت امام صادق علیه السلام میفرمایند از وادی محسر نگذرید تا خورشید طلوع نکرده است، معلوم میشود قبل از طلوع خورشید میتوانیم از مشعر خارج شویم و به وادی محسر بیاییم یعنی قبل از طلوع از مشعر میتوانیم بیاییم داخل وادی محسر ولی تا خورشید طلوع نکرده است وارد منا نشویم.
این سه روایت معارض با طائفه اول است. طائفه اول میگفت «افض حین یطلع الشمس» از مشعر برو بیرون وقتی خورشید طلوع کرد. طائفه دوم میگوید قبل از طلوع خورشید میشود از مشعر افاضه کرد بلکه افاضه از مشعر مستحب است. تعارض شکل گرفت.
مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 67 به بعد و به تبع ایشان جمعی از تلامذهی ایشان و برخی از اتباع مدرسه قم بین این دو طائفه جمع میکنند به این صورت که میفرمایند طائفه دوم که میگوید افاضه از مشعر بهتر این است که قبل از طلوع خورشید باشد معنای افاضه از مشعر نه بیرون رفتن از مشعر است معنایش این است که شروع کن به رفتن، یعنی سیر و شروع در مشعر ولی داخل مشعر، ولی طائفه اول که میگوید «افض حتی تطلع الشمس» آنجا افاضه یعنی از مشعر بیرون برو وقتی خورشید طلوع کرد. با این وجه جمع تعارض برطرف شد.
واقعا من تعجب میکنم، چه قرینهای بر این جمع وجود دارد؟ این جمع تبرعی است.
مرحوم خوئی در صحیحه هشام مطلب اعجبی دارند، ایشان میفرمایند صحیحه هشام «لا تجاوز وادی محسر حتی تطلع الشمس» معنای لاتجاوز این نیست که از وادی محسر نگذر تا طلوع شمس، معنایش این است که قدم نگذار در وادی محسر، این روایت جزء طائفه اول شد، یعنی حق نداری از مشعر پا را در وادی محسر بگذاری مگر بعد از طلوع خورشید. [4]
این هم عجیب در عجیب است، آیا این در ادب عربی به کار میرود!؟
تا اینجا نتیجه این شد جمعی که مرحوم خوئی و ابتاع ایشان نسبت به این دو طائفه روایت دارند یک جمع تبرعی است و به نظر ما لاشاهد علیه.
تحریر الوسیله را نگاه کنید و ببینید مرحوم امام چگونه جمع میکنند تا بررسی کنیم.[5]
[1]. جلسه 29، مسلسل 1073، دوشنبه، 98.08.27
[2] . (در چاپ آستان قدس ج1، ص376، در چاپ دار المعرفه بیروت ج1، ص362: 1942- أَشْرِقْ ثَبِیرُ، کَیْمَا نُغِیرُ. أشرق: أی ادخُلْ یائبیر فی الشروق کی نسرع للنحر، یقال: أغار فلان إغاره الثَّعْلَب، أی أسرع، قال عمر رضی الله عنه: إن المشرکین کانوا یقوون "أشرق ثبیر کیما نغیر"وکانوا لا یُفِیضُون حتى تطلع الشمس. یضرب فی الإسراع والعَجَلَه.)
[3] . تهذیب الأحکام، ج5، ص: 192: 637- 14- مُوسَى بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْأَسَدِیِّ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حِینَ یُشْرِقُ لَکَ ثَبِیرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ أَشْرِقْ ثَبِیرُ یَعْنُونَ الشَّمْسَ کَیْمَا نُغِیرَ وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِیَّهِ کَانُوا یُفِیضُونَ بِإِیجَافِ الْخَیْلِ وَ إِیضَاعِ الْإِبِلِ فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِکَ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَهِ فَأَفِضْ بِذِکْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ فَإِذَا مَرَرْتَ بِوَادِی مُحَسِّرٍ وَ هُوَ وَادٍ عَظِیمٌ بَیْنَ جَمْعٍ وَ مِنًى وَ هُوَ إِلَى مِنًى أَقْرَبُ فَاسْعَ فِیهِ حَتَّى تُجَاوِزَهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَرَّکَ نَاقَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ سَلِّمْ عَهْدِی وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی وَ أَجِبْ دَعْوَتِی وَ اخْلُفْنِی فِیمَنْ تَرَکْتُ بَعْدِی.
[4] . المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 167:« و ما جاء فی صحیح هشام بن حکم عن أبی عبد اللّه (ع) قال: لا تتجاوز وادی محسر حتى تطلع الشمس. فالمراد بهذا النص عدم الدخول فی وادی محسر و حدوده حتى تطلع الشمس و عدم التجاوز و عدم التعدی بالدخول فی أول الوادی فبطبیعه الحال لا بد ان یبقى فی المزدلفه إلى طلوع الشمس فقبل طلوع الشمس لیس له الدخول فی وادی محسر، و عدم جواز الخروج عن وادی محسر إلى منى قبل طلوع الشمس و إلا لو کان المراد ذلک لقال لا تدخل منى حتى تطلع الشمس. و الحاصل: المنهی هو الدخول فی وادی محسر قبل طلوع الشمس.».
[5] . تحریرالوسیله: «و یستحب الإفاضه من المشعر قبل طلوع الشمس بنحو لا یتجاوز عن وادی محسّر، و لو جاوزه عصى و لا کفاره علیه، و الأحوط الإفاضه بنحو لا یصل قبل طلوع الشمس إلى وادی محسّر».
مناسک حج (امام خمینى)؛ ص: 245
مسألۀ 4- اقوى جواز کوچ کردن، بلکه استحباب آن است کمى قبل از طلوع آفتاب، به نحوى که قبل از طلوع آفتاب از وادى «محسّر» تجاوز نکند و اگر تجاوز کرد گناهکار است ولى کفاره بر او نیست، و احتیاط آن است که وقتى حرکت کند که قبل از طلوع آفتاب وارد وادى محسّر نشود.
********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
بیان یک نکته در مورد وجه جمع مرحوم خوئی
عرض شد که نسبت به منتهای وقوف در مشعر الحرام دو طائفه روایت متعارض داریم. یک طائفه میگوید افاضه وقت طلوع باید باشد لذا قبل از طلوع نمیشود افاضه کرد، طائفه دوم میگوید قبل از طلوع شمس افاضه راجح و مستحب و محبوب است. بین این دو طائفه چگونه جمع کنیم. وجه جمع مرحوم خوئی ذکر شد و نقد شد.
یک نکته از بیان دیروز، ما در مورد صحیحه هشام بن حکم «18499- 2- وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تُجَاوِزْ وَادِیَ مُحَسِّرٍ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ.» بر خلاف مرحوم خوئی گفتیم این روایت مربوط به طائفه دوم است ولی روایات دیگر را در این باب مراجعه کردیم، به نظر ما مطلب مرحوم خوئی درست است، یعنی قرینه داریم «لاتجاوز وادی محسر حتی تطلع الشمس» یعنی وارد وادی محسر نشو تا خورشید طلوع نکرده است.
قرینه این است ما روایات دیگری داریم به همین مضمون که مطمئنا لاتجاوز معنایش این است که وارد نشو نه اینکه از این منطقه خارج نشو، مثلا در باب 8 ابواب وقوف در مشعر «18480- 3- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ وَ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: وَ لَا تُجَاوِزِ الْحِیَاضَ لَیْلَهَ الْمُزْدَلِفَهِ.» در محدوده مشعر به تفصیل بحث خواهیم کرد. حیاض حوضهای آبی بوده که برای مشعر آب ذخیره میکردند، روایت میگوید وارد منطقه حیاض نشو نه اینکه خارج نشو از این منطقه.
روایت دیگری داریم «فاسع فیه الی منی فتجاوزها»، برو به سمت منی و وارد منی بشو. [2]
لذا به حکم این قرائن صحیحه هشام بن حکم میشود جزء طائفه اول است و معنایش این است که وارد وادی محسر نشو مگر اینکه خورشید طلوع کند، که طائفه اول هم همین مطلب را میگفت.
وجه جمع دوم: تقدیم طائفه دوم بر طائفه اول به خاطر نص بودن
وجه جمع دوم: این وجه را مرحوم فیاض در تعالیق مبسوطه ج 10 ص 459 بیان میکنند، میفرمایند بین دو طائفه تعارض است، طائفه دوم که میگوید قبل از طلوع جایز و محبوب است از مشعر بیرون بروید، نص در این معناست، امام علیه السلام میفرمایند «احب الساعات الیّ الافاضه قبل طلوع الشمس بقلیل» این نص در این است که جایز بلکه راجح است.
طائفه اول که میگوید قبل از طلوع حق نداری بیرون بروی و تا طلوع باید بایستی، ظهور اطلاقی دارد در وقوف در مشعر تا طلوع شمس، چون صیغۀ امر به کار رفته است «ثم افض یشرق لک ثبیر» افاضه باید وقت طلوع باشد مفهومش این است که یعنی قبل از طلوع افاضه جایز نیست، این ظهور در وجوب را به اطلاق و مقدمات حکمت میفهمیم. چون مرحوم خوئی و اتباعشان معتقدند صیغه امر وضع شده برای نسبت طلبیه و ظهورش در وجوب به اطلاق و مقدمات حکمت است. لذا میفرمایند طائفه دوم نص در استحباب افاضه قبل از طلوع است و طائفه اول که واجب است تا طلوع بمانی، ظهور اطلاقی است، وقتی نص و ظاهر تعارض کردند نص بر ظاهر مقدم است. لذا ایشان میفرمایند که مستحب است حاجی قبل از طلوع خورشید از مشعر بیرون برود.
طبق این نظریه یک سؤال مطرح میشود که روایت طائفه دوم معتبره ابی ابراهیم میگوید قبل از طلوع خورشید به قلیلی مستحب است از مشعر بیرون بروی، این قلیل یعنی چه و چه مقدار؟
آقایان میگویند صحیحه هشام بن حکم این قلیل را تفسیر میکند، لاتجاوز وادی محسر حتی تطلع الشمس، صحیحه را اینگونه معنا میکنند از وادی محسر بیرون نرو تا خورشید طلوع نکرده است، میگویند جمع بین روایات این نتیجه را میدهد به صورتی قبل از طلوع از مشعر بیرون برو که قبل از طلوع آفتاب وارد منا نشوی.
نکته مد نظر این است که میگویند عرض وادی محسر فرض کنید صد یا صد و پنجاه متر است میگویند قبل از طلوع داخل وادی بشو ولی به صورتی مسیر را طی کن که بعد از طلوع وارد منا شوی.
به نظر ما نظر مرحوم امام همین نظر مرحوم فیاض است چون از یک طرف فتوا میدهند مستحب است افاضه از مشعر قبل از طلوع شمس البته به وادی محسر برود ولی وارد منا نشود. مرحوم امام به طائفه دوم عمل میکنند و به طائفه اول عمل نمیکنند. شاید به جهت همین کلام محقق فیاض باشد.
عرض میکنیم که این وجه دوم از نظر فنی شاید قابل قبول باشد اما به شرطی که وجه جمع دیگری مقدم بر این وجه از نظر فنی تصور نشود.
وجه جمع سوم: نظر مختار در حمل روایات طائفه دوم بر تقیه و عمل به طائفه اول
به نظر ما ممکن است وجه سومی در نگاه به این روایات مطرح شود که اگر تثبیت شود نوبت به وجه اول و وجه دوم نمیرسد.
بیان مطلب: میتوان ادعا کرد روایات طائفه دوم که قبل از طلوع شمس رفتن مستحب است، حمل بر تقیه شود. تمام مذاهب اهل سنت از صحابه و تابعین و تابع تابعین تا زمان مذاهب چهارگانه همۀ آنها قائلند که افاضه از مشعر به منا قبل از طلوع شمس مستحب است و تعلیل میکنند به روایتی از خلیفۀ دوم که او گفته است مشرکین در زمان جاهلیت در مشعر میایستادند تا خورشید طلوع میکرد و میگفتند «اشرق ثبیر کیما نغیر» ولی گزارشگری میکنند که پیامبر اسلام زودتر از طلوع خورشید از مشعر افاضه کردند تا مثل مشکرین زمان جاهلیت عمل نکرده باشند.
مغنی ابن قدامه ج 2 ص 443 را ببینید «لا نعلم خلافا فی ان السنۀ الدفع قبل طلوع الشمس» اجماعی است که سنت است قبل از طلوع شمس از مشعر انسان بیرون برود. المجموع نووی ج 8 ص 125، شرح کبیر ج 2 ص 45، محلی ابن حزم ج 7 ص 115 ببینید.
در مقابل تمام طوائف اهل سنت در روایات معتبر شیعه حتی روایات غیر معتبر گزارشگری نشده است که پیامبر قبل از طلوع خورشید از مشعر افاضه کرده باشند بلکه برخی از روایات وقتی حج حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام را گزارشگری میکنند به وضوح میگویند حضرت آدم وقت طلوع در مشعر بود «14664- 21- وَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَلَانِسِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّ اللَّهَ بَعَثَ جَبْرَئِیلَ إِلَى آدَمَ فَقَالَ- السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا آدَمُ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَنِی إِلَیْکَ- لِأُعَلِّمَکَ الْمَنَاسِکَ... فَفَعَلَ ذَلِکَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى جَمْعٍ.... وَ أَمَرَهُ إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ أَنْ یَعْتَرِفَ بِذَنْبِهِ سَبْعَ مَرَّاتٍ- وَ یَسْأَلَ اللَّهَ تَعَالَى التَّوْبَهَ وَ الْمَغْفِرَهَ سَبْعَ مَرَّاتٍ- فَفَعَلَ ذَلِکَ آدَمُ کَمَا أَمَرَهُ جَبْرَئِیلُ- ... ثُمَّ أَفَاضَ مِنْ جَمْعٍ إِلَى مِنًى فَبَلَغَ مِنًى ضُحًى ...» بعد از طلوع از مشعر به منا افاضه کرد.
جالب است که روایت معتبر ابراهیم الاسدی باب 15 ح 5 که دیروز اشاره کردیم.« 18502- 5- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْأَسَدِیِّ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثُمَّ أَفِضْ حَیْثُ یُشْرِفُ (تهذیب الحکام: حِینَ یُشْرِقُ ) لَکَ ثَبِیرٌ- وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا- قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ یَقُولُونَ- أَشْرِفْ ثَبِیرُ (تهذیب الاحکام: أَشْرِقْ ثَبِیرُ یَعنُونَ الشَّمْسَ)کَیْمَا نُغِیرَ- وَ إِنَّمَا أَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ أَهْلِ الْجَاهِلِیَّهِ- کَانُوا یُفِیضُونَ بِإِیجَافِ الْخَیْلِ وَ إِیضَاعِ الْإِبِلِ- فَأَفَاضَ رَسُولُ اللَّهِ ص خِلَافَ ذَلِکَ- بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ وَ الدَّعَهِ- فَأَفِضْ بِذِکْرِ اللَّهِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ حَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ الْحَدِیثَ ».
امام گزارشگری میکنند میفرمایند زمان جاهلیت میگفتند «اشرق ثبیر کیما نغیر» و آنها به سرعت به طرف منا میرفتند، ایجاف خیل و ایضاع ابل بود، پیامبر با آنها مخالفت کرد فاض خلاف ذلک بالسکینۀ و الوقار، ندارد قبل از طلوع پیامبر رفتند، اگر چنین مخالفتی پیامبر انجام دادند و قبل از طلوع شمس رفتهاند اینجا جای گزارشگری بود ولی چیزی گفته نمیشود.
لذا این نکته که اهل سنت قاطبۀ از صدر تا ذیل نظرشان این است که قبل از طلوع شمس انسان از مشعر خارج شود در طائفه دوم تنها روایت معتبر که دال بر این مضمون است روایت امام هفتم علیه السلام است، زمان امام هفتم علیه السلام چنانچه در مباحث قبلی اشاره کردیم و صاحب جواهر هم قائلند تقیه در زمان ایشان اشد بوده است لذا حمل صحیحه هشام بن حکم بر تقیه کاملا جایگاه دارد لذا ممکن است کسی ادعا کند روایت طائفه دوم بر تقیه حمل میشود و اصلا مضمون، مقصود ائمه نبوده است بر خلاف نظر مرحوم امام و محقق فیاض گفته شود معین عمل به طائفه اول است.
ان قلت: نقل شده است از فقه الرضا همین مضمون اهل سنت که جاهلیت «لایفیضون من جمع حتی تطلع الشمس فخالفهم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فدفع قبل طلوع الشمس» لذا در منابع شیعه هم آمده است.
عرض ما این است که این نقل را علامه مجلسی در بحار الانوار از فقه الرضا نقل کرده و مرحوم نوری گزارشگری کرده است ولی نسخ موجود فقه الرضا خالی از این گزارش است بلکه آنچه در نسخ موجود هست بر عکس این است «ایاک ان تفیض منها قبل طلوع الشمس».
به نظر ما همین نگاه سوم نگاه درستی است لذا در مبنا با مرحوم خوئی و جمعی از اعزه هماهنگ هستیم که اقوا این است که وقتی به مشعر رسید تا طلوع خورشید در مشعر توقف کند و از مشعر بیرون نرود. هر چند در دلیل و نگاه به روایات با مرحوم خوئی مخالفت داشتیم.
[1]. جلسه 30، مسلسل 1074، سهشنبه، 98.08.28
[2] . شاید منظور این روایت باشد. «18491- 1- «2» مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْأَسَدِیِّ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثِ الْإِفَاضَهِ مِنَ الْمَشْعَرِ قَالَ فَإِذَا مَرَرْتَ بِوَادِی مُحَسِّرٍ وَ هُوَ وَادٍ عَظِیمٌ- بَیْنَ جَمْعٍ وَ مِنًى وَ هُوَ إِلَى مِنًى أَقْرَبُ- فَاسْعَ فِیهِ حَتَّى تُجَاوِزَهُ- فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص حَرَّکَ نَاقَتَهُ وَ یَقُولُ- «3» اللَّهُمَّ سَلِّمْ «4» عَهْدِی وَ اقْبَلْ تَوْبَتِی- وَ أَجِبْ دَعْوَتِی وَ اخْلُفْنِی «5» فِیمَنْ تَرَکْتُ بَعْدِی.».
*********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته چهارم: آیا علاوه بر وقوف بین الطلوعین در مشعر، بیتوته در شب عید قربان هم در مشعر واجب است؟
نکته چهارم در مباحث وقوف به مشعر این است که آیا غیر از وقوف بین طلوعین که گفتیم واجب است آیا مبیت در شب عید قربان هم در مشعر الحرام واجب است یا نه؟ به این معنا که دو تا وظیفه حاج در مشعر الحرام داشته باشد، یک بیتوته در مشعر در شب عید قربان با نیت و قربۀ الی الله، بعد وقتی طلوع فجر شد نیت وقوف در مشعر کند که دو تا وظیفه میشود یا نه در مشعر الحرام یک وظیفه دارد و آن هم وقوف بین الطلوعین است؟ (این بحث آثار زیادی دارد مخصوصا برای کسانی که خدمه کاروان هستند و اگر نائب باشند اگر مبیت واجب باشد نمیتواند بیرون برود از مشعر و باید بیتوته کند در شب عید قربان).
برخی از علما یا به فتوا و یا احوط وجوبی میفرمایند مبیت در شب عید هم در مشعر واجب است. عبارت مرحوم امام در تحریرالوسیله: « و الأحوط وجوب الوقوف فیه بالنیه الخالصه لیله العید بعد الإفاضه من عرفات إلى طلوع الفجر، ثم ینوی الوقوف بین الطلوعین،»، هکذا مرحوم خوئی هم احوط وجوبی دارند که مبیت در مشعر الحرام لیلۀ العید واجب است. بعد نسبت به وقوف بین طلوعین فتوا میدهند واجب است.
در مقابل جمعی از علما از جمله علامه حلی در تذکره ج 8 ص 204 میفرمایند « على أنّا لا نوجب المبیت و لا نجعله رکنا کما تقدّم، بل الوقوف الاختیاری.» صاحب جواهر که از ادله استظهار میکنند وجوب مبیت را و به اکثر هم نسبت میدهند در جواهر الکلام ج 19 ص 73 وجوهی ذکر میکنند برای وجوب مبیت در شب عید قربان در مشعر الحرام.[2]
دلیل اول: تأسی هست. توضیحش این است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از عرفات که غروب حرکت کردند، روایات معتبر میگوید «وَ أَتَى بِهِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَصَلَّى بِهِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَهَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْنِ- ثُمَّ بَاتَ بِهَا».[3] صاحب جواهر میگوید ادله وجوب تأسی میگوید از پیامبر گرامی اسلام تبعیت کنید لذا وظیفۀ ما هم بیتوته شب عید در مشعر الحرام است.
نقد استاد بر دلیل اول:
این دلیل وافی به مقصود نیست، ما اینگونه جواب را عرض میکنیم که این عمل پیامبر ظهور در وجوب ندارد، بلکه اجمال دارد وجه آن این است که در همین روایاتی که گزارشگری حج النبی در حجۀ الوداع شده است انبوه مستحبات که مسلم این موارد مستحب است پیامبر انجام دادند و گزارشگری شده است. (روایت داریم که مستحب است که چون آنجا بت ها بوده است بیوته کنید) لذا مواردی داریم پیامبرا کرم در سعی روی کوه صفا ایستادند و قرآن و دعا خواندند و در کوه مروه همین افعال را انجام دادند و وقوف در عرفات را بر روی شتر وقوف کردند، انواع اعمال النبی گزارشگری شده و این گزارشگریها از فعل نبی ظهور در وجوب ندارد لذا حداکثرش رجحان است لذا اینکه پیامبر در مشعر، لیلۀ العید مبیت داشتند، واجب بوده است؟ از این ادله استفاده نمیشود و راجح بوده؟ از این ادله استفاده نمیشود.
دلیل دوم: صحیحه حلبی است «18480- 3- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ وَ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: وَ لَا تُجَاوِزِ الْحِیَاضَ لَیْلَهَ الْمُزْدَلِفَهِ.» گفته شده است این روایت مضمونش این است شب عید قربان وارد منطقۀ حیاض که آغاز وادی محسر است وارد نشو مدلول التزامی آن این است که شب عید قربان در مشعر بمان و حق نداری وارد منطقۀ محسر بشوی.
نقد استاد بر دلیل دوم:
این دلیل هم وافی به مقصود نیست به خاطر اینکه اینجا چند احتمال است، اینکه شب عید وارد منطقۀ وادی محسر نشو یک احتمال همین است که مثل صاحب جواهر فرموده یعنی مبیت در معشر واجب است لذا وارد منطقۀ وادی محسر نشو. محتمل است قویا این نهی که نهی مقدمی و غیری باشد، به خاطر این است که مواظب باش در مسیر و مکان را دقت کن، از مشعر بیرون نروی که وقوف را درک نکنی، در ادلهای که میگفت بین حج و عمره از مکه بیرون نروی، ما توضیح دادیم به خاطر نرسیدن به حج تمتع این نهی بیان شده است. اضافه بر آن روایت دلالت میکند اگر شب وارد مزدلفه شدی، بیرون نرو، اما دلالت نمیکند حتما شب به مزدلفه برو و بیتوته واجب است، فاصله زیادی است بین عرفات و مشعر، کسی که از عرفات بیرون میآید و بین راه استراحت میکند و پنج دقیقه به طلوع فجر خودش را به مزدلفه میرساند این فرد به مضمون روایت عمل کرده است، لذا این دلیل دوم هم هر چند صاحب جواهر فرمودهاند به نظر ما وافی به مقصود نیست و دلالت بر وجوب مبیت در شب عید قربان در مشعر الحرام نمیکند.
دلیل سوم و چهارمی هست که خواهد آمد.
[1]. جلسه 31، مسلسل 1075، چهارشنبه، 98.08.29
[2] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج19، ص: 73: « ثم لا یخفى علیک أن ما ذکرناه من الاجتزاء بالوقوف فی جزء من اللیل مع الجبر بشاه إذا کان قد أفاض قبل طلوع الفجر غیر مسأله المبیت، ضروره إمکان القول بذلک و إن لم نقل بوجوبه، فیکفی حینئذ الوقوف لیلا ثم الإفاضه فیه، لکن یقوى وجوبه أیضا کما عن ظاهر الأکثر للتأسی، و قوله علیه السلام فی صحیح معاویه «1»: «و لا تتجاوز الحیاض لیله المزدلفه»
بل لعل صحیحه الآخر «2» المتقدم سابقا دال علیه أیضا، بل ربما ظهر منه المفروغیه من ذلک، کظهورها من غیره من النصوص، قال الصادق علیه السلام فی خبر عبد الحمید بن أبی الدیلم «3» «لم سمی الأبطح أبطح؟ لأن آدم علیه السلام أمر أن ینبطح فی بطحاء جمع، فانبطح حتى انفجر الصبح، ثم أمر أن یصعد جبل جمع، و أمره إذا طلعت الشمس أن یعترف بذنبه، ففعل ذلک فأرسل الله نارا من السماء فقبضت قربان آدم علیه السلام».
[3] . این روایت با این متن در مورد حضرت ابراهیم علی نبینا و اله علیه السلام وارد شده است که عبارت و بات بها را دارد: وسائل الشیعه؛ ج11، ص: 237
14678- 35- وَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ إِبْرَاهِیمَ أَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ التَّرْوِیَهِ- فَقَالَ- یَا إِبْرَاهِیمُ .... ثُمَّ أَفَاضَ بِهِ إِلَى الْمَشْعَرِ فَقَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ- ازْدَلِفْ إِلَى الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فَسُمِّیَتِ الْمُزْدَلِفَهَ- وَ أَتَى بِهِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَصَلَّى بِهِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَهَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْنِ- ثُمَّ بَاتَ بِهَا حَتَّى إِذَا صَلَّى الصُّبْحَ ..الْحَدِیثَ.
*********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
ادامه بررسی ادله وجوب بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام
کلام در این بود که آیا بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام واجب مستقلی است مثل وقوف بین طلوعین یا نه؟
صاحب جواهر قائلند به وجوب بیتوته، هر وقت شب رسید به مشعر الحرام باید نیت بیتوته کند. نسبت هم دادند که اکثر علما همین نظریه را دارند. ادلهای برای وجوب بیتوته در مشعر مطرح شده است که دو دلیل اشاره شد.
دلیل سوم: صحیحه معاویۀ بن عمار است که محل بحث بود در گذشته، «18489- 1- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ- فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِیباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَیْثُ شِئْتَ- ...» گفته شده است که این حدیث در فضای مشعر ذکر شده است، حدیث میگوید با طهارت باش صبح در مشعر، به تعبیر صاحب جواهر معلوم میشود که مبیت در مشعر مفروغ عنه بوده است، شب مشعر هستی صبح وضو بگیر، لذا مبیت مفروغ عنه است.
مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 164 میفرمایند حدیث دلالت نمیکند بر اینکه شب باید در مشعر بیتوته کرد به خاطر اینکه درست است حدیث میگوید طلوع فجر مشعر باش چند دقیقه قبل از طلوع فجر هم از باب مقدمه علمیه مکلف در مشعر باشد کافی است حدیث دلالت بر بیتوته در کل شب ندارد.[2]
ما در گذشته اشاره کردیم، که حدیث اصلا دلالت نمیکند که طلوع فجر هم در مشعر باش، پس از اینکه نماز صبح خواندی، وضو داشته باش و هر جا میخواهی وقوف کن، در جبل یا هر جا خواستی. لذا این فراز حدیث دلالت ندارد.
ممکن است کسی استدلال کند به ذیل این صحیحه « فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِیباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَیْثُ شِئْتَ».
توضیح مطلب: این حدیث در بعضی از نسخ کتاب شریف کافی اینگونه نقل شده است «و ان شئت حیث شئت» در وافی[3] و تهذیب الاحکام[4] عبارت حدیث چنین آمده است «و ان شئت حیث تبیت»، شیخ طوسی روایت را از کافی نقل میکند، «ان شئت حیث تبیت»، در بعضی از نسخ کافی هم چنانچه گزارش شده است «و ان شئت حیث تبیت»، حالا ما بگوییم یا نسخ کافی متعارض است و به نسخه وافی و تهذیب عمل کنیم، یا بگوییم برخی از نسخ کافی «ان شئت حیث تبیت»، نسخه وافی و تهذیب هم همین است، لذا یک اطمینانی پیدا کنیم روایت این است «و ان شئت حیث تبیت»، بعد اینگونه استدلال شود که در روایت میگوید صبح با وضو باش و برو وقوف کن یا در جبل و اگر دلت میخواهد همانجایی که بیتوته کردی وقوف هم بکن، حدیث دلالت کند که مبیت در مشعر مفروض شده است، گویا حدیث میگوید مبیت داری حالا برای وقوف میخواهی در جبل وقوف کن یا در محل مبیت خودت.
عرض میکنیم این ذیل حدیث هم به نظر ما دلالت بر اینکه بیتوته در مشعر واجب است، ندارد، بلکه چون متعارف چنین بوده است غروب خورشید که میشد مردم از عرفات افاضه میکردند به طرف مشعر و میآمدند و به طبیعت حال شب به مشعر میرسیدند، ساعت 9 یا 10 یا 11 شب و در مشعر میماندند، راه دیگری نداشتند چون آن زمان وسیله نقلیه مثل امروز نبود چون میترسیدند به وقوف بین طلوعین نرسند لذا حدیث بیتوته را مفروغ عنه میگرفت ولی وجوبش از کجا، به طبیعت حال در مشعر بیتوته میکردند و بعد برای وقوف بیدار میشدند. از کجا دلالت میکند که بیتوته واجب است؟
این حدیث هم دلالت بر اینکه بیتوته در مشعر واجب است نخواهد داشت. بله استحبابش به خاطر تأسی به نبی ثابت است ولی تأسی دلالت بر وجوب ندارد.
دلیل چهارم: روایت عبدالحمید بن ابی دیلم است «18461- 6- وَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ وَ عَبْدِ الْکَرِیمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ بْنِ أَبِی الدَّیْلَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سُمِّیَ الْأَبْطَحُ أَبْطَحَ- لِأَنَّ آدَمَ ع أُمِرَ أَنْ یَبْتَطِحَ فِی بَطْحَاءِ جَمْعٍ- فَتَبَطَّحَ حَتَّى انْفَجَرَ الصُّبْحُ- ثُمَّ أُمِرَ أَنْ یَصْعَدَ جَبَلَ جَمْعٍ- وَ أَمَرَهُ إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ أَنْ یَعْتَرِفَ بِذَنْبِهِ فَفَعَلَ ذَلِکَ- فَأَرْسَلَ اللَّهُ نَاراً مِنَ السَّمَاءِ فَقَبَضَتْ قُرْبَانَ آدَمَ.».
گفته شده است انبطاح و تبطح به معنای دراز کشیدن، استراحت کردن و به رو به زمین افتادن است، روایت میگوید حضرت آدم مأمور شد «ان ینبطح فی بطحاء جمع» در سرزمین مشعر دراز بکشد و بیتوته کند فتبطح تا صبح حضرت آدم در مشعر استراحت کرد، روایت ظهور دارد که وظیفه حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام انبطاح در مشعر بوده است قبل از طلوع فجر، لذا بگوییم حدیث دلالت میکند بر وجوب مبیت حاج در مشعر الحرام به خاطر امر به تبطح تا انفجار تا صبح.
(نسبت به حجیت عمل حضرت آدم در مورد ما هم با استصحاب ثابت میشود که این حکم در مورد مسلمانان هم جاری است).
مرحوم خوئی از این حدیث جواب میدهند که این حدیث بر این معنا دلالت نمیکند به خاطر اینکه ممکن است امر به تبطح تا انفجار صبح این امر متعلقش یک مقدار کمی بوده است، مثلا پنج دقیقه به طلوع فجر حضرت آدم به مشعر رسیده و امر شده به استراحت.[5]
این جواب مرحوم خوئی وافی به مقصود نسیت زیرا اگر امر به تبطح دال بر وجوب باشد حداقل دلالت میکند قبل از طلوع فجر یک مقداری انسان باید در مشعر باشد و آنجا استراحت کند و حدیث دال بر مبیت در مشعر هست و استراحت در مشعر باید بگویید هر چند اندک واجب است.
عرض ما این است که در این روایاتی که گزارشگری حج حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام شده است هم مستحبات مسلم آمده است و هم واجبات، حضرت آدم امر شد که صعود به جبل داشته باشد در مشعر الحرام، امر شد اعتراف کند به ذنب خودش، سایر موارد هم داریم، لذا حضرت آدم علی نببنا و آله و علیه السلام، امر شده بود به یک حج کاملی که مرکب از واجبات و مستحبات بود از کجا بر ما هم واجب باشد.
علاوه بر آن سند روایت هم مشکل دارد، عبدالحمید بن ابی دیلم در سند مجهول است[6] هر چند محمد بن سنان را در این سند کسانی معتبر بدانند و توثیق کنند ولی عبدالحمید بن ابی دیلم توثیق ندارد لذا سند حدیث قال اعتماد نخواهد بود.
نتیجه: تا اینجا دلیل معتبری بر اینکه بیتوته در مشعر الحرام در شب عید قربان واجب باشد غیر از وقوف بین الطلوعین ما نداریم. از طرف دیگر شهرت قدمائیه هم که صاحب جواهر ادعا میکنند اکثر قائلند به وجوب بیتوته، ما شهرت قدمائیه هم نداریم که بیتوته در شب در مشعر الحرام واجب باشد، لذا نه افتاء به این مسئله و نه حتی احوط وجوبی که مرحوم خوئی و مرحوم امام قائلند به نظر ما قابل گفتن نیست لذا باید گفته شود اقوا عدم وجوب بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام است. لذا احوط وجوبی نه با نگاه به ادله صحیح است چون دلیلی نداریم و نه با نگاه به شهرت قدمائیه صحیح است چون شهرتی در مسأله نیست.
نتیجه: دلیلی بر وجوب بیتوته در شب عید قربان در مشعر الحرام نداریم لذا اقوا عدم وجوب است با این مشی ما نیازی نداریم برای عدم وجوب بیتوته دلیل خاص اقامه کنیم عدم الدلیل کافی است لذا آنچه که به علامه در تذکره اسناد داده شده که برای عدم وجوب به برخی از ادله استناد کردهاند که آن ادله وافی به مقصود نمیباشد. ما نیازی به دلیل نداریم وجوب دلیل میخواهد عدم وجوب نیاز به دلیل نخواهد داشت.
نکته پنجم: وقوف رکنی در مشعر الحرام چه زمانی است؟ خواهد آمد.
[1]. جلسه 32، مسلسل 1076، شنبه، 98.09.2
[2] . المعتمد فی شرح المناسک ج 5، ص 164: « و منها: صحیحه معاویه بن عمار: (أصبح على طهر بعد ما تصلی الفجر فقف إن شئت قریبا من الجبل و إن شئت حیث شئت الحدیث) «3» فان المستفاد منها المفروغیه عن المبیت لیله العید.
و الجواب عن ذلک لعله واضح و هو ان الإصباح على طهر یصدق و لو بالوصول الى المشعر قبل الفجر بقلیل و لا یحتاج صدق ذلک على المبیت.
و الحاصل الوقوف الواجب هو من طلوع الفجر الى طلوع الشمس و لا بد من الوقوف قبل الفجر بقلیل من باب المقدمه العلمیه فحینئذ یصدق علیه الإصباح بطهور فی المشعر.».
[3] . الوافی؛ ج13، ص: 1051: «13718- 9 الکافی، 4/ 469/ 4/ 1 الخمسه و صفوان عن ابن عمار عن أبی عبد اللّٰه ع قال أصبح على طهر بعد ما تصلی الفجر فقف إن شئت قریبا من الجبل و إن شئت حیث تبیت فإذا وقفت فاحمد اللّٰه عز و جل و أثن علیه و اذکر من آلائه و بلائه ما قدرت علیه و صل على النبی ص ثم لیکن من قولک اللهم رب المشعر الحرام فک رقبتی من النار و أوسع علی من رزقک الحلال و ادرأ عنی شر فسقه الجن و الإنس اللهم أنت خیر مطلوب إلیه و خیر مدعو و خیر مسئول و لکل وافد جائزه فاجعل جائزتی فی موطنی هذا أن تقیلنی عثرتی و تقبل معذرتی و أن تجاوز عن خطیئتی ثم اجعل التقوى من الدنیا زادی ثم أفض حین یشرق لک ثبیر و ترى الإبل مواضع أخفافها».
[4] . تهذیب الأحکام؛ ج5، ص: 191: «. 635- 12- رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَصْبِحْ عَلَى طُهْرٍ بَعْدَ مَا تُصَلِّی الْفَجْرَ فَقِفْ إِنْ شِئْتَ قَرِیباً مِنَ الْجَبَلِ وَ إِنْ شِئْتَ حَیْثُ تَبِیتُ فَإِذَا وَقَفْتَ فَاحْمَدِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَثْنِ عَلَیْهِ وَ اذْکُرْ مِنْ آلَائِهِ وَ بَلَائِهِ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ وَ صَلِّ عَلَى النَّبِیِّ ص ثُمَّ لْیَکُنْ مِنْ قَوْلِکَ- اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ فُکَّ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَهِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ اللَّهُمَّ أَنْتَ خَیْرُ مَطْلُوبٍ إِلَیْهِ وَ خَیْرُ مَدْعُوٍّ وَ خَیْرُ مَسْئُولٍ وَ لِکُلِّ وَافِدٍ جَائِزَهٌ فَاجْعَلْ جَائِزَتِی فِی مَوْطِنِی هَذَا أَنْ تُقِیلَنِی عَثْرَتِی وَ تَقْبَلَ مَعْذِرَتِی وَ أَنْ تَجَاوَزَ عَنْ خَطِیئَتِی ثُمَّ اجْعَلِ التَّقْوَى مِنَ الدُّنْیَا زَادِی ثُمَّ أَفِضْ حَیْثُ یُشْرِقُ لَکَ ثَبِیرٌ وَ تَرَى الْإِبِلُ مَوَاضِعَ أَخْفَافِهَا.».
[5] المعتمد فی شرح المناسک؛ ج5، ص: 164:« و منها: خبر عبد الحمید بن أبی الدیلم عن أبی عبد اللّه (ع) قال: سمی الأبطح أبطح لأن آدم (ع) أمر ان یتبطح فی بطحاء جمع فتبطح حتى انفجر الصبح، ثم أمر ان یصعد جبل جمع و امره إذا طلعت الشمس ان یعترف بذنبه ففعل ذلک) «1» فإنه یدل على بقاء (آدم) فی المشعر قبل الفجر.
و فیه: أولا ضعف السند بعبد الحمید بن أبی الدیلم و بمحمد بن سنان الواقع فی السند.
و ثانیا: ضعف الدلاله لأن الأمر بالبطح [2] حتى ینفجر الصبح یتحقق و لو بالمکث قبل الفجر بقلیل و لا یحتاج إلى المبیت فالروایه أجنبیه عن المبیت بمقدار ثلث اللیل أو نصفه فلا دلیل على لزوم المبیت و ان کان هو أحوط.».
[6] . البته طبق تصریح ابن غضائری در رجالش این راوی ضعیف است: رجال ابن الغضائری - کتاب الضعفاء؛ ص: 114: «[176]- 17- عبد الحمید بن أبی الدیلم- و هو ابن عمّ معلّى بن خنیس-.ضعیف.»
************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته پنجم: وقوف رکنی در مشعر الحرام چه زمانی است؟
نکته پنجم این است که اشکالی نیست در اینکه اگر کسی بین الطلوعین مسمای وقوف را درک کند، روز عید قربان، حجش صحیح است هر چند اگر عامدا در مشعر نماند گناه کرده است. چون قدر متیقن از رکنیت وقوف بین الطلوعین است، کلام در این است که اگر کسی قبل از فجر ساعتی از شب را در مشعر بود و قصد بیتوته و وقوف کرد سپس بدون عذر، بین الطلوعین از مشعر کوچ کرد، آیا حج او صحیح است یا نه؟
به عبارت دیگر آیا رکن در مشعر فقط وقوف بین الطلوعین است یا اگر مسمای وقوف را در شب هم انجام داد، رکن محقق شده است؟ به مشهور نسبت داده شده که گفتهاند رکن مسمای وقوف است هر چند در شب. در مقابل قول مشهور شیخ طوسی در خلاف ج 2 ص344، ابن ادریس در سرائر ج 1 ص 589 و جمعی از متأخرین مثل مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171 [2]و جمعی دیگر قائلند رکن مسمای وقوف است بعد از طلوع فجر لذا اگر معذور نبود و عمدا پس از اینکه مقداری از شب در مشعر بود قبل از طلوع فجر از مشعر بیرون رفت، وقوف به مشعر را درک نکرده است و حجش باطل است. این دو قول را باید بررسی کنیم.
ابتدا یک نکتهای را از مرحوم فاضل در تفصیل الشیعه در تحریر محل نزاع اشاره کنیم، ایشان در تفصیل الشریعه ج 15 ص 133 میفرمایند کسانی که مثل ما قائلند بیتوته در شب عید قربان واجب نیست این بحث برای آنها موضوع ندارد، روشن است که طبق این مبنا کسی نمیتواند ادعا کند، رکن مسمای وقوف در شب است، اصلا معنا ندارد به خاطر اینکه وقتی ما ادعا میکنیم بیتوته در شب واجب نیست بلکه مستحب است دیگر رکنیت در جزء مستحب معنا ندارد، رکن بودن مرتبۀ متأخر از وجوب است، رکنیت با استحباب جمع نمیشود لذا کسی در أجزاء واجب یک عمل بگوید رکن است یا نه، این بحث متصور است ولی بگوییم امر مستحب مثل قنوت در نماز رکن است یا نه این معنا ندارد. لذا کسانی که قائلند بیتوته در شب مستحب است دیگر معنا ندارد که بحث کنند وقوف مقداری در شب رکن است یا نه؟[3]
عرض میکنیم که قبلا ما مفصل در مبحث طواف (تاریخ چهارشنبه – 4/7/1397 – 16/1/1440) بحث کردیم که اصطلاح رکن یک اصطلاح روائی نیست در هیچ روایتی نیامده است که فلان عمل یک رکن واجب است یا رکن نیست بلکه یک اصطلاح مصنوع فقها هست که بعضی از اجزاء را دیدهاند در باب نماز که ترک آنها هر جهلا مبطل عمل است، ولی ترک برخی از اجزاء از روی جهل قصوری و نسیان مبطل نماز نیست. برای اینکه بین این أجزاء فرق بگذارند آن جزئی که اهمیتش بیشتر است و اگر سهوا فرمواش کند مبطل عمل است، اسمش را رکن گذاشتهاند اشاره کردیم بعضی مثل مرحوم نراقی میفرمایند رکن اصطلاح فقهائی است در نماز، لذا در طواف توضیح دادیم رکن در نماز با رکن در حج فرق دارد لذا در برخی از واجبات حج که اسمش را رکن میگویند اگر کسی سهوا ترک کند یا از روی جهل قصوری ترک کند مبطل حج نیست.
اینجا عرض ما این است که اصلا ما اصطلاح رکن را کاری نداریم تا شما بگویید مستحب آیا رکن میشود یا نه؟ مسأله را از این زاویه نگاه کنید آیا ممکن است در حج یک جزء مستحب داشته باشیم به حکم دلیل خاص مجزی از واجب باشد؟ نص خاص بگوید هر چند مبیت در شب، بودن شب در مشعر مستحب است اگر کسی همین مستحب را انجام داد واجب را ترک کرد، گناه کرده عقوبت هم دارد که بعد خواهیم گفت کفاره دارد یک شتر یا یک گوسفند، ولی نص خاص بگوید این جزء مستحب مجزی از واجب است، این چه مشکلی دارد و چه محذوری دارد؟
لذا این نکته پنجم که ما به تبع مشهور اصطلاح رکن را به کار بردیم، هویت مسأله نسبت به همه اقوال جاری است حتی مثل ما که نتیجه گرفتیم مبیت در مشعر مستحب است و واجب نیست.
کسانی که قائلند که مبیت در شب هر چند قسمتی از آن، مجزی از وقوف است دو یا سه دلیل بر این مدعا یا اقامه کردهاند یا ممکن است اقامه شود.
دلیل اول: از کلمات بعضی استفاده میشود که میگویند ما که قائلیم بیتوته در مشعر واجب است طبق این نظر آقایان میگویند بیتوته و وقوف گویا یک واجب هستند، هر وقت وارد مشعر شدی آنجا بمان تا طلوع شمس، رکن هم مسمای وقوف است، فرق نمیکند این مسما قبل از طلوع فجر باشد مسمای بودن در مشعر حاصل شد بعد از طلوع فجر هم باشد مسما حاصل شد لذا صدق مسمای بودن در مشعر میکند و رکن انجام شده است.
ضعف این بیان روشن است به خاطر اینکه این پیش فرض که یک واجب است در مشعر شب را تا طلوع خورشید بماند لذا مسمای آن هر وقت حاصل شد رکن انجام شده است این مطلب یک ادعا است ممکن است گفته شود از ادله استفاده میشود اینها دو واجب هستند، بات در مشعر الحرام ثم صلی فوقف، یکی بیتوته است و یکی وقوف، دو تا واجب است، لذا روایات میگوید «اصبح علی طهر بعد ما یصلی الفجر تقف حیت عل الجبل» لذا بیتوته در شب مجزی از وقوف در بین الطلوعین باشد، این دلیل میخواهد و نص خاص لازم دارد، وحدت این دو واجب هم احراز نشده است که یک وظیفه بیشتر ندارد.
دلیل دوم: (دلیل عمده) استدلال به یک دلیل خاص است. صحیحه مسمع باب 16 ابواب وقوف در مشعر ح 1، مضمون صحیحه را درست دقت کنید. «18503- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ ع «4» فِی رَجُلٍ وَقَفَ مَعَ النَّاسِ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفَاضَ قَبْلَ أَنْ یُفِیضَ النَّاسُ- قَالَ إِنْ کَانَ جَاهِلًا فَلَا شَیْءَ عَلَیْهِ- وَ إِنْ کَانَ أَفَاضَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَعَلَیْهِ دَمُ شَاهٍ.» تقریب استدلال به این صورت است که روایت دو جمله شرطیه دارد. در جمله شرطیه اول موضوع بیان حکم جاهل است، راوی سؤال میکند کسی در مشعر با مردم وقوف داشته است سپس افاضه کرده است قبل از اینکه مردم افاضه کنند؟ امام علیه السلام میفرمایند «ان کان جاهلا فلا شئ علیه» اگر حکم را نمیدانسته چیزی بر او نیست این یک جمله شرطیه، جمله شرطیه دوم « وَ إِنْ کَانَ أَفَاضَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَعَلَیْهِ دَمُ شَاهٍ.» مشهور میگویند قرینه مقابله اقتضا میکند که جمله شرطیه دوم مربوط به عالم باشد نه جاهل، مضمون این میشود اگر عالم قبل از طلوع فجر کوچ کرد یک گوسفند کفاره دارد، اطلاق مقامی میگوید حجش درست است ولی کفاره دارد، بنابراین اگر کسی عالما قبل از طلوع فجر از مشعر به منا رفت حجش صحیح است ولی یک گوسفند کفاره دارد یعنی مبیت جای وقوف را گرفت.
صاحب حدائق در حدائق الناضره ج 16 ص 440 این مدلولی که مشهور برای روایت ذکر کردهاند قبول ندارند، میفرمایند روایت هیچ ربطی به بیان حکم عالم عامد ندارد موضوع روایت جاهل است دو فرض نسبت به جاهل بیان میشود گویا چنین است، امام ابتدا میفرمایند جاهل اگر قبل از مردم افاضه کرد فلا شئ علیه حجش درست است و کفاره ندارد بعد تدارک میکنند و به راوی میگویند توجه داشته باش اگر همین جاهل قبل از طلوع فجر برود کفاره دارد، و دو صورت برای جاهل بیان میکنند. پس روایت هیچ ربطی به عالم عامد ندارد، عالم عامد اگر شب رفت روایت ساکت است.[4]
مرحوم خوئی در المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171 میفرمایند[5] مطلب صاحب حدائق متین جدا، مطلبشان درست است، روایت ربطی به عالم ندارد و مربوط به جاهل است و یک مؤید هم ذکر میکنند برای این روایت اختصاص پیدا میکند به جاهل روایت باب 26 ح 1، صحیحه علی بن رئاب به طریق شیخ صدوق نه به طریق شیخ کلینی که در طریقش سهل بن زیاد است «18557- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: مَنْ أَفَاضَ مَعَ النَّاسِ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَلَمْ یَلْبَثْ مَعَهُمْ بِجَمْعٍ وَ مَضَى إِلَى مِنًى- مُتَعَمِّداً أَوْ مُسْتَخِفّاً فَعَلَیْهِ بَدَنَهٌ.».
روایت میگوید هر کس از عرفات به منا رفت و در مشعر درنگ نکرد متعمدا، فعلیه بدنۀ، یک شتر کفاره دارد مرحوم خوئی میفرمایند این روایت میگوید کفاره متعمد تارک وقوف به مشعر متعمدا بدنه است صحیحه مسمع میگفت علیه دم شاۀ اگر جمله شرطیه دوم مربوط به عالم عامد باشد، یعنی صحیحه مسمع میگوید عالم عامد کفاره شاۀ دارد و صحیحه علی بن رئاب میگوید بدنه است لذا این اختلاف کفارات قرینه است که صحیحه مسمع مربوط به جاهل است و صحیحه علی بن رئاب مربوط به عالم عامد است.
بعد نتیجه میگیرند که به نظر ما وقتی صحیحه مسمع مربوط به جاهل بود نسبت به عالم عامد اگر شب بماند و برود و بین الطلوعین وقوف نداشته باشد ما دلیل نداریم که حجش صحیح است لذا اگر رفت و بین الطلوعین را درک نکرد حجش باطل است.
عرض میکنیم در کلام صاحب حدائق و مرحوم خوئی مواقعی برای نظر است خواهد آمد.
[1]. جلسه 33، مسلسل 1077، یکشنبه، 98.09.3
[2] . المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171: «فالصحیح ما ذهب الیه ابن إدریس و الشیخ فی الخلاف من ان الرکن من الوقوف هو الوقوف فی الجمله فیما بین الطلوعین».
[3] . تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله - الحج؛ (دار التعارف للمطبوعات) ج5، ص: 127:« الأوّل: عدم سعه دائره الرکن بالإضافه إلى الوقوف قبل طلوع الفجر. و حیث إن المختار عندنا عدم وجوب الوقوف قبله. فیظهر عدم سعه دائرته بالنسبه إلیه، لأنّه بعد عدم اتصافه بالوجوب لا مجال للاتصاف بالرکنیّه أصلا، لأن الرکنیّه إنّما هی فی المرتبه المتأخره عن الوجوب، لأنه لا یجتمع الاستحباب مع الرکنیّه بوجه.»
[4] الحدائق الناضره فی أحکام العتره الطاهره؛ ج16، ص: 440: « أقول: و یخطر بالبال فی معنى روایه مسمع المذکوره وجه تنطبق به على القواعد المذکوره، و یصح به قول ابن إدریس، و یبطل به ما اشتهر بین الأصحاب (رضوان الله- تعالى- علیهم) من الحکم بصحه حج من تعمد الإفاضه قبل الفجر، و بیانه ان السائل سأل عن رجل أفاض من جمع قبل الناس بعد ان وقف معهم. و المتبادر من هذا الوقوف هو الوقوف الشرعی المأمور به، فکأنه وقف بعد الفجر ثم أفاض قبل طلوع الشمس، لان المبیت بالمشعر لیلا لا یسمى وقوفا، و عبائرهم متفقه على ان الوقوف المأمور به من بعد الفجر کما عرفت، فیجب حمل الخبر علیه البته. فأجاب (علیه السلام) بأنه إذا أفاض فی هذا الوقت جاهلا فلا شیء علیه، لحصول الواجب من الوقوف الشرعی و اغتفار ما بقی من الوقت بالجهل، و ان کانت إفاضته جهلا قبل طلوع الفجر فعلیه دم شاه. و لیس فی الروایه تصریح بکون إفاضته عمدا، و القسمان فی الخبر انما هما للجاهل خاصه.».
[5] المعتمد فی شرح المناسک ج 5 ص 171:« و ما ذکره (قده) متین جدا فإذا لا دلیل على الصحه فیما إذا أفاض قبل الفجر عمدا فالصحیح ما ذهب الیه ابن إدریس و الشیخ فی الخلاف من ان الرکن من الوقوف هو الوقوف فی الجمله فیما بین الطلوعین.».
******************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
اشکالات کلام صاحب حدائق و مرحوم خوئی در مورد صحیحه مسمع
کلام صاحب حدائق و تأیید مرحوم خوئی در مورد کلام صاحب حدائق نسبت به روایت مسمع دیروز اشاره شد.
در کلام آقایان مواردی برای تأمل و اشکال است که اشاره میکنیم:
اولا: آقایان گفتند که ذیل روایت مسمع هم (شرطیه دوم) مربوط به جاهل است. ممکن است ما ادعا کنیم که قرینه داریم که کلام مشهور درست است و ذیل حدیث مربوط به عالم است، کسی که عالما عامدا قبل از طلوع از مشعر بیرون رفته است. وجه آن این است که در حج معهود نیست عمل جاهلانه کفاره داشته باشد، طبق نگاه صاحب حدائق و تأیید مرحوم خوئی نتیجه این میشود اگر جاهل افاضه کرد قبل از طلوع فجر علیه شاۀ ما قبلا روایت معتبر خواندیم، صحیحه عبدالصمد بن بشیر:«16861- 3- وَ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّ رَجُلًا أَعْجَمِیّاً دَخَلَ الْمَسْجِدَ یُلَبِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصُهُ- فَقَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی کُنْتُ رَجُلًا أَعْمَلُ بِیَدِی- وَ اجْتَمَعَتْ لِی نَفَقَهٌ فَجِئْتُ أَحُجُّ- لَمْ أَسْأَلْ أَحَداً عَنْ شَیْءٍ- وَ أَفْتَوْنِی هَؤُلَاءِ أَنْ أَشُقَّ قَمِیصِی- وَ أَنْزِعَهُ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیَّ وَ أَنَّ حَجِّی فَاسِدٌ- وَ أَنَّ عَلَیَّ بَدَنَهً فَقَالَ لَهُ مَتَى لَبِسْتَ قَمِیصَکَ- أَ بَعْدَ مَا لَبَّیْتَ أَمْ قَبْلَ قَالَ قَبْلَ أَنْ أُلَبِّیَ- قَالَ فَأَخْرِجْهُ مِنْ رَأْسِکَ فَإِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْکَ بَدَنَهٌ- وَ لَیْسَ عَلَیْکَ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ- أَیُّ رَجُلٍ رَکِبَ أَمْراً بِجَهَالَهٍ فَلَا شَیْءَ عَلَیْهِ- طُفْ بِالْبَیْتِ سَبْعاً وَ صَلِّ رَکْعَتَیْنِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ ع- وَ اسْعَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ- وَ قَصِّرْ مِنْ شَعْرِکَ- فَإِذَا کَانَ یَوْمُ التَّرْوِیَهِ فَاغْتَسِلْ وَ أَهِلَّ بِالْحَجِّ- وَ اصْنَعْ کَمَا یَصْنَعُ النَّاسُ.»، مورد هم کفاره بود.
همچنین در خصوص مورد که با جهل در مشعر وقوف نکند و به سمت منا برود، صحیحه خثعمی داریم که امام علیه السلام فرمودند «18555- 6- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْخَثْعَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِی رَجُلٍ لَمْ یَقِفْ بِالْمُزْدَلِفَهِ وَ لَمْ یَبِتْ بِهَا حَتَّى أَتَى مِنًى- قَالَ أَ لَمْ یَرَ النَّاسَ أَ لَمْ یَذْکُرْ مِنًى حِینَ دَخَلَهَا- قُلْتُ فَإِنَّهُ جَهِلَ ذَلِکَ قَالَ یَرْجِعُ- قُلْتُ إِنَّ ذَلِکَ قَدْ فَاتَهُ قَالَ لَا بَأْسَ». در مقام بیان وظیفه هست و اسمی از کفاره نبردند. ممکن است گفته شود این نکته قرینه است که ذیل حدیث که میگوید علیه شاۀ مربوط به عالم است نه جاهل.
ثانیا: مرحوم خوئی فرمودند قرینه داریم که شرطیه دوم مربوط به جاهل است، قرینه صحیحه علی بن رئاب بود، صحیحه علی بن رئاب در عامد گفت: «18557- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: مَنْ أَفَاضَ مَعَ النَّاسِ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَلَمْ یَلْبَثْ مَعَهُمْ بِجَمْعٍ وَ مَضَى إِلَى مِنًى- مُتَعَمِّداً أَوْ مُسْتَخِفّاً فَعَلَیْهِ بَدَنَهٌ.»، پس معلوم میشود علیه شاۀ مربوط به جاهل است. پس دو موضوع است.
عرض میکنیم که چه قدر مورد داشتیم در بحث محرمات احرام مفصل گذشت مورد واحد یک روایت میگوید علیه شاۀ و دیگری میگوید علیه بدنۀ و شما توجیه میکردید که بدنه را حمل بر افضل الافراد کنیم. یا بدنه را حمل میکردید بر ذو الیسار، کسی که پول دارد بدنه بدهد و کسی که پول ندارد گوسفند بدهد. اینجا چرا اینگونه توجیه نمیکنید؟
ثالثا: (و هو العمده) بر فرض روایت مسمع مجمل است، آیا شرطیه دوم مربوط به جاهل است که از قبل از طلوع فجر از مشعر بیرون رفته یا مربوط به عالم متعمد است؟ یا ذیل صحیحه اطلاق دارد، صحیحه بین قبل از طلوع و بعد از طلوع مقابله برقرار میکند، سه احتمال است و اجمال دارد. صحیحه مسمع اجمال دارد صحیحه علی بن رئاب میگوید حج متعمد خارج از مشعر در شب درست است و علیه بدنۀ، چرا برای صحت به این حدیث تمسک نمیکنید. صحیحه علی بن رئاب این است «18557- 1- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: مَنْ أَفَاضَ مَعَ النَّاسِ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَلَمْ یَلْبَثْ مَعَهُمْ بِجَمْعٍ وَ مَضَى إِلَى مِنًى- مُتَعَمِّداً أَوْ مُسْتَخِفّاً فَعَلَیْهِ بَدَنَهٌ.» کسی که با مردم از عرفات افاضه کرده اما در مشعر با مردم مکث و وقوف نکرده و از مشعر گذر کرده و آمده است به منا، امام علیه السلام میفرمایند اگر عالم بوده یا مستخف بوده یعنی جاهل مقصر بوده یک شتر باید کفاره بدهد. اطلاق مقامی به وضوح میگوید حجش درست است و الا اگر حجش باطل بود میفرمودند علیه بدنۀ و علیه الحج من قابل.
در صحیحه علی بن رئاب میگوید اگر در مشعر وقوف نکرده علیه بدنۀ، لذا صحیحه علی بن رئاب کاملا دلالت میکند «من خرج متعمدا من المشعر باللیل» وقوف را درک نکرد حجش درست است و علیه بدنۀ یک شتر کفاره دارد لذا به نظر ما نظر مشهور که قائلند حج صحیح است کاملا از صحیحه علی بن رئاب استفاده میشود نهایت کفاره او بدنه است نه شاۀ که صحیحه مسمع داشت. بنابراین با نظر مرحوم امام در تحریرالوسیله موافق نیستیم، مرحوم امام در تحریرالوسیله میفرمایند کسی که قبل از طلوع فجر بدون عذر و متعمد از مشعر خارج شود (البته قیدی دارند که به شرطی که وقوف در عرفات انجام داده باشد که بعدا میگوییم)،میفرمایند طبق نظر مشهور حجش صحیح است ولی میفرمایند احوط وجوبی این است که این فرد حجش صحیح نیست واجب است حج را تمام کند (چون در حج یک قاعده داریم که حج باطل را باید تمام کند) و باید در سال آینده حج هم انجام بدهد. به نظر ما این احوط وجوبی جای ندارد.[2]
دو مطلب ذیل این نکته قابل توجه است:
مطلب اول: محقق نائینی در دلیل الناسک ص 344 میفرمایند اگر کسی طلوع فجر در مشعر بود، مسمای وقوف را هم درک کرد قبل از طلوع شمس از مشعر خارج شد حجش درست است ولی محقق نائینی میفرمایند یک گوسفند باید کفاره بدهد.[3]
ظاهرا نه قائلی به این نظریه است و نه روایتی دال بر این معنا وجود دارد. روایت مسمع مربوط به قبل از طلوع فجر است ممکن است مستند محقق نائینی جملهای باشد از کتاب فقه الرضا ص 224: « فإذا طلعت الشمس على جبل ثبیر فأفض منها إلى منى و إیاک أن تفیض منها قبل طلوع الشمس و لا من عرفات قبل غروبها فیلزمک الدم» ممکن است محقق نائینی این یلزمک دم را متعلق گرفتهاند به دو جمله، گویا در فقه الرضا چنین است اگر از مشعر قبل از طلوع شمس بیرون رفتی و اگر از عرفات قبل از غروب شمس بیرون رفتی، یک گوسفند در هر دو مورد کفاره باید بدهی، ولی ظاهر این است که یلزمک دم مربوط به خروج از عرفات قبل از غروب است که نص خاص داشتیم و اشاره کردیم ولی در مورد افاضه از مشعر روایت نداریم.
در مورد اعتبار کتاب فقه الرضا قبلا بحث داشتیم و گفتیم که این کتاب معتبر نیست.[4]
مطلب دوم: بعضی از اعلام حفظه الله[5] از مکتب قم در مناسکشان نسبت به افاضه در شب از مشعر الحرام یک تفصیل سه بعدی قائلند، ص 272 مسأله 800، بعد اول:میفرمایند اگر قبل از نصف شب عالما عامدا از مشعر افاضه کرد علیه بدنۀ و حجش هم درست است. بعد دوم: اگر بعد از نصف شب افاضه کرد و قبل از طلوع فجر بود علیه شاۀ یک گوسفند کفاره دارد. بعد سوم اگر بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع خورشید افاضه کرد حجش درست است و کفاره هم ندارد.
ظاهرا این محقق حفظه الله صحیحه علی بن رئاب را حمل کرده است بر افاضه قبل از نصف شب، این حمل قرینه لازم دارد ولی قرینهای نداریم و صحیحه علی بن رئاب اطلاق دارد.
نکته ششم: جواز کوچ معذورین از مشعر در شب عید قربان
ما گفتیم وقوف بین الطلوعین در مشعر واجب است و تا طلوع خورشید باید در مشعر باشد ولی طوائفی هستند که شارع برای اینها ترخیص قائل شده است، فرمودهاند این طوائف شب از مشعر کوچ کنند به منا نه عقوبت دارند و نه کفاره دارند و مجاز هستند وقوف بین الطلوعین را انجام ندهند. این طوائف را از نصوص خاص باید به دست بیاوریم که چند طائفه هستند؟
طائفه اول: نسوان هستند. زنها مطلقا، میتوانند وقوف بین الطلوعین در معشر نباشند (قبل از نیمه شب یا بعد از نیمه شب خواهد آمد) دلیل بر این ترخیص نسبت به زنها صحیحه سعید اعرج و روایات معتبر دیگر است. صحیحه سعید اعرج در باب 17 ابواب وقوف به مشعر ح 2 «18505- 2- وَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَعَنَا نِسَاءٌ- فَأُفِیضُ بِهِنَّ بِلَیْلٍ فَقَالَ نَعَمْ- تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ نَعَمْ- قَالَ أَفِضْ بِهِنَّ بِلَیْلٍ- وَ لَا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَأْتِیَ الْجَمْرَهَ الْعُظْمَى فَیَرْمِینَ الْجَمْرَهَ- فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِنَّ ذَبْحٌ- فَلْیَأْخُذْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ یُقَصِّرْنَ مِنْ أَظْفَارِهِنَّ- وَ یَمْضِینَ إِلَى مَکَّهَ فِی وُجُوهِهِنَّ- وَ یَطُفْنَ بِالْبَیْتِ وَ یَسْعَیْنَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ- ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى الْبَیْتِ وَ یَطُفْنَ أُسْبُوعاً- ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى مِنًى وَ قَدْ فَرَغْنَ مِنْ حَجِّهِنَّ- وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَرْسَلَ مَعَهُنَّ أُسَامَهَ.» میگوید به امام گفتم همراه ما در حج خانمها هستند من اجازه دارم اینها را شب از مشعر بیرون ببرم امام فرمودند بله بعد فرمودند همان کاری که پیامبر انجام داد میخواهی انجام بدهی، گفتم بله، مسمای بودن در مشعر را داشته باشند.
معتبره سعید سمان «18508- 5- وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سَعِیدٍ السَّمَّانِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص عَجَّلَ النِّسَاءَ لَیْلًا مِنَ الْمُزْدَلِفَهِ إِلَى مِنًى- وَ أَمَرَ مَنْ کَانَ مِنْهُنَّ عَلَیْهَا هَدْیٌ- أَنْ تَرْمِیَ وَ لَا تَبْرَحَ حَتَّى تَذْبَحَ- وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهَا مِنْهُنَّ هَدْیٌ- أَنْ تَمْضِیَ إِلَى مَکَّهَ حَتَّى تَزُورَ.».
معتبره ابی بصیر «18510- 7- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَا بَأْسَ بِأَنْ یُقَدَّمَ النِّسَاءُ إِذَا زَالَ اللَّیْلُ- فَیَقِفْنَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ سَاعَهً- ثُمَّ یُنْطَلَقُ بِهِنَّ إِلَى مِنًى فَیَرْمِینَ الْجَمْرَهَ- ثُمَّ یَصْبِرْنَ سَاعَهً ثُمَّ یُقَصِّرْنَ وَ یَنْطَلِقْنَ إِلَى مَکَّهَ فَیَطُفْنَ- إِلَّا أَنْ یَکُنَّ یُرِدْنَ أَنْ یُذْبَحَ عَنْهُنَّ- فَإِنَّهُنَّ یُوَکِّلْنَ مَنْ یَذْبَحُ عَنْهُنَّ.» پس طائفه اول زنها مطلقا میتوانند وقوف بین الطلوعین نداشته باشند و کفاره ندارد.
طائفه دوم: ضعفاء هستند کسی که ناتوان است به خاطر مرض یا کبر سن یا به هر دلیل دیگری که ناتوان است. موثقه ابی بصیر در باب 17 ابواب وقوف در مشعر ح 6 «18509- 6- وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِیِّ وَ غَیْرِهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنِّسَاءِ وَ الضُّعَفَاءِ- أَنْ یُفِیضُوا مِنْ جَمْعٍ بِلَیْلٍ- وَ أَنْ یَرْمُوا الْجَمْرَهَ بِلَیْلٍ- فَإِذَا أَرَادُوا أَنْ یَزُورُوا الْبَیْتَ وَکَّلُوا مَنْ یَذْبَحُ عَنْهُنَّ».
صحیحه معاویۀ بن عمار «14647- 4- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ السِّنْدِیِّ وَ الْعَبَّاسِ کُلِّهِمْ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَقَامَ بِالْمَدِینَهِ عَشْرَ سِنِینَ لَمْ یَحُجَّ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَذِّنْ فِی النّٰاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجٰالًا وَ عَلىٰ کُلِّ ضٰامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِینَ أَنْ یُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص یَحُجُّ مِنْ عَامِهِ هَذَا ..... ثُمَّ أَفَاضَ وَ أَمَرَ النَّاسَ بِالدَّعَهِ حَتَّى إِذَا انْتَهَى إِلَى الْمُزْدَلِفَهِ وَ هِیَ الْمَشْعَرُ الْحَرَامُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَهَ بِأَذَانٍ وَاحِدٍ وَ إِقَامَتَیْنِ ثُمَّ أَقَامَ حَتَّى صَلَّى فِیهَا الْفَجْرَ وَ عَجَّلَ ضُعَفَاءَ بَنِی هَاشِمٍ بِاللَّیْلِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ لَا یَرْمُوا الْجَمْرَهَ جَمْرَهَ الْعَقَبَهِ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ فَلَمَّا أَضَاءَ لَهُ النَّهَارُ أَفَاضَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى مِنًى فَرَمَى جَمْرَهَ الْعَقَبَهِ...».
طائفه سوم: خائف است که خواهد آمد.
[1]. جلسه 34، مسلسل 1078، دوشنبه، 98.09.4
[2] . تحریر الوسیله ج 1، ص 442 مسأله 2 : «من خرج قبل طلوع الفجر بلا عذر و متعمدا و لم یرجع إلى طلوع الشمس فان لم یفته الوقوف بعرفات و وقف بالمشعر لیله العید إلى طلوع الفجر صح حجه على المشهور، و علیه شاه، لکن الأحوط خلافه، فوجب علیه بعد إتمامه الحج من قابل على الأحوط».
[3] . دلیل الناسک ص 343 و 344: « و على کل حال فمسمّى الوقوف فی جزء من اللیل إلى طلوع الشمس بنیته هو الرکن الذی یبطل الحج بتعمّد ترکه ، و أما خصوص ما بین الطلوعین فهو واجب غیر رکنی . فلو أفاض قبل طلوع الشمس صحّ حجّه مطلقا و لا شیء علیه ، و إن کان الأحوط أن یجبره بشاه إذا تعمّده لا لضروره،».
[4] . در کتاب الخمس جلسات 13 و 14 به تاریخ 14 و 15 مهر ماه 1380 شمسی.
[5]. آیه الله شبیری زنجانی
***********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
بیان یک مطلب از نکته پنجم: وقوف رکنی در مشعر الحرام چه زمانی است؟
قبل از اینکه طائفه سوم از طوائف معذورین مورد بحث قرار بگیرد. ابتدا نکتهای را نسبت به اصل بحث اشاره کنیم. در افاضه عمدی از مشعر الحرام قبل از طلوع فجر ما به حکم صحیحه علی بن رئاب گفتیم حج صحیح است و علیه بدنۀ، توضیح بدهیم کلامی را از صاحب تعالیق مبسوطه ج 10 ص 462 ایشان هم با یک بیانی در صورت افاضه عمدی در شب همین بیان ما را مطرح میکنند یعنی دقیقا بر طبق صحیحه علی بن رئاب میفرمایند حج این فرد صحیح است و علیه بدنۀ، اما در بیان کمی با ما متفاوت هستند.
بیان ایشان این است که جمله شرطیه دوم در صحیحه مسمع اجمال ندارد بلکه اطلاق دارد میگوید اگر قبل از طلوع فجر کسی از مشعر بیرون برود به سمت منا، چه عالم باشد و چه جاهل باشد حجش درست است و علیه شاۀ، این اطلاق صحیحه مسمع، بعد میفرمایند صحیحه علی بن رئاب، صحیحه مسمع را تقیید میزند و میگوید در صورت علم علیه بدنۀ لذا صحیحه علی بن رئاب مقید صحیحه مسمع است، بعد ایشان میفرمایند اینگونه نتیجه میگیریم کسی که قبل از فجر افاضه کرده اگر جاهل بوده حجش درست است و یک گوسفند کفاره دارد و اگر عالم بوده حجش درست است و یک شتر کفاره دارد لذا در صورت عمد دقیقا به صحیحه علی بن رئاب عمل میکنند همانگونه که ما مشی کردیم.[2]
دقت فرمودید که نسبت به صحیحه مسمع ما قائل به اجمال شدیم سه احتمال در شرطیه دوم مطرح بود، خروج قبل از طلوع فجر، مربوط به جاهل باشد خروج قبل از طلوع فجر یا مربوط به عالم باشد و یا اطلاق داشته باشد، ما به خاطر اجمال دلالت صحیحه مسمع را ثابت ندانستیم لذا گفتیم در صورت جهل لاشئ علیه چه قبل از طلوع فجر و چه بعد از طلوع فجر، در صورت علم هم اگر قبل از طلوع فجر باشد علیه بدنۀ و اگر بعد از طلوع فجر باشد کفاره ندارد.
طائفه سوم: خائف
طائفه سوم از طوائفی که جایز است شب از مشعر افاضه کنند و بین الطلوعین نمانند خائف است، عنوان خائف، کسی که میترسد، متعلق ترس ممکن است ترس از ازدحام و شلوغی باشد، ترس از عدم استطاعت باشد، که فردا نتواند رمی کند ترس از دشمن باشد متعلق ترس هر چه باشد.
دلیل بر جواز افاضه خائف در شب چیست؟ صاحب تفصیل الشریعه در تفصیل الشریعه ج 15 ص 139 مطلبی دارند. میفرمایند دلیل بر جواز افاضه خائف دو روایت است که هر دو روایت ضعف سندی دارد. یکی مرسله جمیل بن دراج و دیگری روایت علی بن عطیه. میفرمایند این دو روایت دلالتشان تمام است ولی سند هر دو تمام نیست، ولی عمل مشهور و فتوای مشهور که فتوا دادهاند خائف میتواند شب از مشعر افاضه کند، فتوای مشهور ضعف سند این دو روایت را جبران میکند و لذا ما هم طبق آن فتوا میدهیم.[3]
عرض میکنیم که این مطالب ایشان قابل مناقشه جدی است:
اولا: روایت اول مرسله جمیل ما قبول داریم دلالتش تمام است و سندش ضعیف است.
روایت اول:«18504- 1- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ یُفِیضَ الرَّجُلُ بِلَیْلٍ إِذَا کَانَ خَائِفاً». دلالت تمام و سند مرسله است.
روایت دوم: روایت علی بن عطیه باب 14 ابواب رمی جمره عقبه ح 3 «18616- 3- وَ عَنْهُ عَنْ مُوسَى بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَطِیَّهَ قَالَ: أَفَضْنَا مِنَ الْمُزْدَلِفَهِ بِلَیْلٍ- أَنَا وَ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ الْکُوفِیُّ- فَکَانَ هِشَامٌ خَائِفاً- فَانْتَهَیْنَا إِلَى جَمْرَهِ الْعَقَبَهِ طُلُوعَ الْفَجْرِ- فَقَالَ لِی هِشَامٌ أَیَّ شَیْءٍ أَحْدَثْنَا فِی حَجِّنَا- فَنَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ لَقِیَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع- قَدْ رَمَى الْجِمَارَ وَ انْصَرَفَ فَطَابَتْ نَفْسُ هِشَامٍ.».
دقت کنید نسبت به این روایت که این محقق میگوید سند ضعیف است، ممکن است کسی سندش را تصحیح کند ولی مهم این است که این روایت دلالت بر مدعا ندارد، روایت میگوید هشام بن عبدالملک چون خائف بود شب افاضه کرد، از مشعر رفت به منا، عمل علی بن عطیه و هشام بن عبدالملک کوفی برای ما حجت نیست، امام هفتم علیه السلام هم که شب آمدهاند رمی کردهاند و در نتیجه شب در مشعر نماندهاند علتش روشن نیست که امام خائف بودند یا علت دیگری داشته است. لذا بر فرض که سند این روایت را هم کسی درست کند که حداقل طبق مبانی مرحوم خوئی سند درست است روایت دلالت ندارد.
ثانیا: عمده این است که به این محقق عرض میکنیم که شما چند باب را تورق نمودید و دیدید دلیل دیگری و روایت دیگری نداریم؟ از کجا مشهور به این دو روایت عمل کردهاند؟ ما روایات صحیح و معتبری داریم که یا به مدلول مطابقی و یا به مدلول التزامی دلالت میکند خائف حق افاضه از مشعر را دارد در شب، نیاز به این دو روایت نداریم که روزۀ شک دار بگیریم.
باب 14 ابواب رمی جمره عقبه ح 1 و ح 2 و ح 4، را رماجعه کنید. صحیحه محمد بن مسلم:«18617- 4- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَهَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: فِی الْخَائِفِ لَا بَأْسَ بِأَنْ یَرْمِیَ الْجِمَارَ بِاللَّیْلِ- وَ یُضَحِّیَ بِاللَّیْلِ وَ یُفِیضَ بِاللَّیْلِ.»، اشکالی نیست که خائف شب برود رمی کند و شب قربانی کند، نسبت به قربانی یک بحثی است که خواهد آمد، و شب هم افاضه کند. صحیحه عبدالله بن سنان:«18614- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا بَأْسَ بِأَنْ یَرْمِیَ الْخَائِفُ بِاللَّیْلِ- وَ یُضَحِّیَ وَ یُفِیضَ بِاللَّیْلِ.».
حدیث دوم این باب این روایت است: «18615- 2- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنِ الْحُسَیْنِ سَعِیدٍ عَنْ زُرْعَهَ عَنْ سَمَاعَهَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: رُخِّصَ لِلْعَبْدِ وَ الْخَائِفِ وَ الرَّاعِی فِی الرَّمْیِ لَیْلًا.».
این روایت (صحیحه محمد بن مسلم و صحیحه عبدالله بن سنان) که سندش هم صحیح است، این یفیض باللیل در آن دو احتمال است، ممکن است ما روایت را به ترتیب معنا کنیم که امام علیه السلام میفرمایند بأسی نیست که خائف شب دهم رمی کند و همان شب قربانی کند و همان شب از منا برود. افاضه کند و برود به مکه اعمالش را انجام بدهد، اگر اینگونه روایت را معنا کردیم روایت به دلالت التزامی دلالت میکند که شب از مشعر میتواند برود منا، کسی که شب میخواهد رمی کند شب در مشعر نیست.
ممکن است کسی بگوید روایت در مقام بیان احکام سهگانه است بدون ترتیب، روایت میخواهد بگوید لا بأس که خائف شب رمی کند، شب قربانی کند و افاضه از مشعر هم شب باشد. آن وقت دلالت مطابقی میشود.
شاهد بر دلالت مطابقی این است که معمولا برای رفتن از منا به مکه نفر به کار میرود نه افاضه، لذا یفیض باللیل مقصود افاضه از مشعر است حالا فرق نمیکند روایت بدون شبهه یا به دلالت مطابقی و یا به دلالت التزامی میگوید خائف جواز افاضه از مشعر در شب خواهد داشت. لذا با وجود این روایات صحیحه نوبت به کلام صاحب تفصیل الشریعه نمیرسد.
نتیجه: ما دلیل معتبر داریم که خائف میتواند وقوف بین الطلوعین را در مشعر ترک کند و به منا برود و همان شب رمی جمره انجام دهد.
طائفه چهارم: مرافقین و همراهان سه طائفه قبل هستند، به طبیعت خانمها مرافقینی با خودشان دارند، آیا مرافقین این زنها و ضعفاء و خائفین اگر احتیاج به مرافق دارند آنها هم جایز است شب از مشعر افاضه کنند و به منا بروند؟ و مهم اینجا این است اگر مرافقین با زنها و ضعفاء رفتند و بعد از رمی این طوائف، وقت بود که برگردند به مشعر، آیا این مرافقین برای درک وقوف باید برگردند یا نه؟ اینجا اختلاف است.
از کلمات برخی از فقها استفاده میشود که مرافقین اگر میتوانند و وقت دارند باید برگردند و و وقوف اختیاری را در مشعر درک کنند و اگر برنگشتند حجشان باطل است. ولی به نظر ما چنانچه از سکوت یا تصریح جمع زیادی از فقهاء استفاده میشود مرافقین هم در همان وقوف در شب مقداری از شب وظیفۀ خودشان را انجام دادهاند و لازم نیست برای درک وقوف بین الطلوعین حتما به مشعر برگردند.
دلیل بر این معنا به نظر ما اطلاق مقامی است در صحیحه سعید اعرج، سؤال میکند از امام علیه السلام، «18505- 2- وَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَعَنَا نِسَاءٌ- فَأُفِیضُ بِهِنَّ بِلَیْلٍ فَقَالَ نَعَمْ- تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ نَعَمْ- قَالَ أَفِضْ بِهِنَّ بِلَیْلٍ- وَ لَا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَأْتِیَ الْجَمْرَهَ الْعُظْمَى فَیَرْمِینَ الْجَمْرَهَ- فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِنَّ ذَبْحٌ- فَلْیَأْخُذْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ یُقَصِّرْنَ مِنْ أَظْفَارِهِنَّ- وَ یَمْضِینَ إِلَى مَکَّهَ فِی وُجُوهِهِنَّ- وَ یَطُفْنَ بِالْبَیْتِ وَ یَسْعَیْنَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ- ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى الْبَیْتِ وَ یَطُفْنَ أُسْبُوعاً- ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى مِنًى وَ قَدْ فَرَغْنَ مِنْ حَجِّهِنَّ- وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَرْسَلَ مَعَهُنَّ أُسَامَهَ.»، امام علیه السلام میفرمایند بعد از وقوف در مشعر افاضه کن، اینجا در این روایت ذکر نمیشود که خودت برگرد تا وقوف را درک کنی، این معهود نیست که کسی محرم نباشد و آنجا باشد که این طوائف را ببرد به منا.
به نظر ما چنانچه مشهور استفاده کردهاند اطلاق مقامی نسبت به طائفه چهارم محکم است، لذا همان وقوف در شب برای مرافقین هم کافی است و لازم نیست دوباره برگردند.
در ذیل این نکته مطلبی باید اشاره شود، آن مطلب این است که معذورین که شب میتوانند از مشعر افاضه کنند آیا افاضه آنها باید بعد از نصف شب باشد، حتما باید تا نصف شب در مشعر باشند، یا نه این قید لازم نیست، هر وقتی از شب که مسمای وقوف را در مشعر داشتند میتوانند حرکت کنند؟
اینجا بین فقهاء دو نظر است: برخی مثل مرحوم امام در تحریرالوسیله نسبت به معذورین میفرمایند «و الأحوط الذی لا یترک أن لا ینفروا قبل نصف اللیل، فلا یجب على هذه الطوائف الوقوف بین الطلوعین.» قبل از نیمه شب از مشعر بیرون نروند. برخی از فقهاء مثلا از کلام صاحب جواهر در جواهر الکلام ج 19 ص 79 استفاده میشوند که ایشان برای این مسأله رجحان قائلند، میفرمایند «نعم ینبغی للمعذورین أن لا یفیضوا إلا بعد انتصاف اللیل، کما انه لا بد لهم من الوقوف و لو قلیلا کما نص علیه فی بعض الأخبار السابقه،..»، یعنی مستحب است، بهتر این است که قبل از نیمه شب از مشعر بیرون نرود. وجه این دو نظر چیست؟ به نظر ما حق با صاحب جواهر است مراجعه کنید تا بررسی کنیم.
[1]. جلسه 35، مسلسل 1079، سهشنبه، 98.09.5
[2] . تعالیق مبسوطه على مناسک الحج (للفیاض)؛ ص: 461: «و لکن للمناقشه فی هذا الجواب مجال، فان الصحیحه ظاهره فی أن الموضوع فی الشرطیه الأولى الرجل الجاهل، باعتبار ظهور الضمیر فی قوله علیه السّلام: «إن کان جاهلا» فی الرجوع الیه، و الموضوع فی الشرطیه الثانیه الرجل المفیض بعین الملاک، و هو ظهور الضمیر فی قوله علیه السّلام: «و إن کان أفاض» فی الرجوع الیه. و من الواضح ان الرجل المفیض یعم الجاهل و العالم معا، و لا وجه لتخصیصه بالأول، و على هذا فالصحیحه بما أنها ظاهره فی أن مورد الشرطیه الأولى هو الافاضه بعد طلوع الفجر و قبل أن یفیض الناس، فهی تدل بمنطوقها على عدم ثبوت الکفاره على الجاهل بالحکم، و بمفهومها على ثبوتها على العالم به. و اما الشرطیه الثانیه فتدل بمنطوقها على أن من أفاض من المشعر قبل الفجر، فعلیه کفاره، و مقتضى اطلاقها عدم الفرق بین أن یکون جاهلا بالحکم أو عالما به، و بمفهومها على أن من أفاض منه بعد طلوع الفجر و قبل طلوع الشمس فلا کفاره علیه، و مقتضى اطلاقها عدم الفرق بین کونه جاهلا أو عالما. و بما أن الشرطیه الأولى تدل بمقتضى مفهومها على ثبوت الکفاره على العالم بالحکم فتصلح أن تکون مقیده لإطلاق مفهوم الشرطیه الثانیه تطبیقا لقاعده حمل المطلق على المقید.
فالنتیجه أن من أفاض من المشعر قبل طلوع الفجر فعلیه کفاره دم شاه، بدون فرق بین کونه عالما بالحکم أو جاهلا، و من أفاض بعد طلوع الفجر و قبل أن یفیض الناس، فان کان عالما فعلیه الکفاره، و إلّا فلا شیء علیه، هذا من ناحیه.
و من ناحیه أخرى ان الصحیحه تدل على أن ترک الوقوف بین الطلوعین عامدا و ملتفتا الى الحکم الشرعی لا یکون مبطلا للحج، و معنى هذا ان الرکن هو مسمى الوقوف و التواجد فی لیله العید. و تؤکد ذلک صحیحه علی بن رئاب أن الصادق علیه السّلام «قال: من أفاض مع الناس من عرفات فلم یلبث معهم بجمع و مضى الى منى متعمدا أو مستخفا فعلیه بدنه» «1» بتقریب أنها لا تدل على بطلان الحج بترک الوقوف بین الطلوعین، و انما تدل على أن من لم یقف مع الناس بجمع و أفاض قبل طلوع الفجر الى منى عامدا و ملتفتا فعلیه کفاره بدنه، و تکون حینئذ منافیه من هذه الناحیه مع صحیحه مسمع المتقدمه، فانها تدل على أن من أفاض قبل طلوع الفجر فعلیه دم شاه، و بما أن صحیحه مسمع مطلقه من جهه کونه عالما بالحکم أو جاهلا به، و صحیحه ابن رئاب مقیده بالعالم به، بقرینه الاستخفاف، فتصلح أن تکون مقیده لإطلاقها، و نتیجه ذلک أن من أفاض قبل طلوع الفجر، فان کان جاهلا بالحکم فعلیه دم شاه، و إن کان عالما به فعلیه بدنه».
[3] . تفصیل الشریعه ج 5 ص 133: «و أمّا الخائف، فیدل على جواز تعجیله المرسله و الروایه الأخیره، و إن کان فیهما ضعف من حیث السند، فهو منجبر بفتوى المشهور، على ما یستفاد من تعبیر المنتهى و المدارک، على ما مرّ فی أوّل البحث.».
***********************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
بیان یک مطلب ذیل نکته ششم: آیا معذورین که شب میتوانند از مشعر افاضه کنند، بعد از نیمه شب باید افاضه کنند یا نه هر وقت از شب که رفتند مشکلی ندارد؟
مطلبی را ضمن نکته ششم باید بررسی کنیم و آن مطلب این است که معذورین که شب میتوانند وقوف کنند و از مشعر به منا بروند و تا طلوع شمس نمانند آیا بعد از نیمه شب باید افاضه کنند یا نه هر وقت از شب که رفتند مشکلی ندارد؟
برخی مثل صاحب جواهر فرمودند راجح است و ینبغی، بهتر است تا نیمه شب بمانند. برخی مثل مرحوم امام در تحریرالوسیله میفرمایند احوطی که ترک نشود این است که تا نیمه شب بمانند.
ما در این مسأله دو طائفه روایت داریم، مضمون یک طائفه مطلق است، «افض بهما لیلا» در شب زنها و ضعفاء را از مشعر ببر، اطلاق دارد چه قبل از نیمه شب و چه بعد از نیمه شب، ادلهای که هم فعل النبی را گزارش کرده که پیامبر فرمودند زنها را شب ببر منا، قید قبل یا بعد از نیمه شب ندارد.
در مقابل صحیحه ابی بصیر میگوید «18510- 7- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ لَا بَأْسَ بِأَنْ یُقَدَّمَ النِّسَاءُ إِذَا زَالَ اللَّیْلُ- فَیَقِفْنَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ سَاعَهً- ثُمَّ یُنْطَلَقُ بِهِنَّ إِلَى مِنًى فَیَرْمِینَ الْجَمْرَهَ- ثُمَّ یَصْبِرْنَ سَاعَهً ثُمَّ یُقَصِّرْنَ وَ یَنْطَلِقْنَ إِلَى مَکَّهَ فَیَطُفْنَ- إِلَّا أَنْ یَکُنَّ یُرِدْنَ أَنْ یُذْبَحَ عَنْهُنَّ- فَإِنَّهُنَّ یُوَکِّلْنَ مَنْ یَذْبَحُ عَنْهُنَّ.» زوال لیل به معنای تمام شدن نیست، این روشن است که وقتی شب تمام شد همه میتوانند افاضه کنند بلکه زوال اللیل مانند زوال النهار ظهور دارد در نیمه شب چنانکه إذا زال النهار ظهور دارد در در نصف روز و ظهر، لذا این دلیل یک قید مطرح میکند، اشکالی نیست که زنها زودتر به منا بروند اگر نیمه شب شده است، روایت میگوید بعد از نیمه شب توقف کوتاهی کنند و بعد بروند به منا، این دو دلیل مطلق و مقید هستند، هر چند منطوقا مثبتین هستند، مطلق و مقید اگر مثبتین باشند، یکی دیگری را تقیید نمیزند مگر با وحدت حکم و شرائطی که در جای خودش ثابت است.
ولی در اینجا مفهوم صحیحه ابی بصیر از نظر فنی ممکن است طائفه اول را تقیید بزند. مفهوم صحیحه میگوید «اذا لم یزل اللیل فلایقدم النساء» اگر نیمه شب نشده زنها حق ندارند زودتر از مشعر بروند، لذا گفته شود از نظر فنی مفهوم این صحیحه روایات طائفه اول را تقیید میزند. که ذهاب زنها در لیل وقتی است که نیمه شب شده باشد و الا اگر نیمه شب نشده حق رفتن ندارند.
نسبت به این دو طائفه فنیا ممکن است کسی بگوید در اطلاق و تقیید چنین است.
برخی از علما مثل مرحوم حکیم در تعلقه بر دلیل الناسک ص 345 میفرمایند طائفه دوم معتبر نیست چون مشهور از آن اعراض کردهاند.[2]
عرض میکنیم اعراض مشهور از یک روایت بارها گفتهایم در صورتی است که روایت در مرئی و منظر با تمامیت دلالت، مشهور به آن توجه نکنند، این میشود اعراض، اما اگر روایتی محل استناد بود، مدلول روایت را به صورت دیگری تفسیر کردند، اینکه مصداق اعراض نیست و اعراض ثابت نیست. به همین روایت برخی از فقهاء مثل صاحب جواهر و قبل از صاحب جواهر استناد کردهاند و فرمودهاند مستحب است معذورین بعد از نیمه شب از مشعر بروند. اعراضی نیست. لذا عرض ما این است که از نظر فنی اینجا باید بگوییم رابطه اصطلاحی اطلاق و تقیید وجود ندارد. که مقید مطلق را تقیید بزنند.
توضیح مطلب: ما در اصول در بحث عام و خاص به تفصیل اشاره کردیم که قرینیت خاص برای تصرف در عام که یک امر عرفی است و یک جمع عرفی است، همه جا نیست، گاهی ممکن است مسأله بر عکس باشد و عرفا عام قرینه شود بر تصرف در ظهور خاص و آن در مواردی است که عامی احراز بشود نه در مقام جعل قانون بلکه در مقام عمل این عام ذکر شود، به صورتی که اگر تقیید و تخصیص این عام و مطلق الان ذکر نشود موجب اغراء به جهل باشد اگر عامی این چنین ذکر بشود و بعد خاصی گفته شود، اینجا خاص یا مقید تقیید نمیکند مطلق را و تخصیص نمیزند عام را.
در مباحث اصول مثال زدیم به اینکه أئمه دو شأن دارند گاهی در مقام بیان قوانین هستند و گاهی در مقام بیان برای عمل هستند مثال میزدیم به پزشکی که هم مطب دارد هم تدریس، ممکن است در کلاس بحث خودش یک عامی را ذکر کند اما مقیدات را برای جلسات بعد بگذارد هر چند در جلسه بعد برای افراد دیگری بگوید اما همین پزشک اگر در مطب باشد در مقام نسخه دادن به یک مریض نباید دارو را بدهد به یک مریض و به مریض دیگر بگوید چگونه مصرف کند.
حال اگر احراز کردیم مولا در مقام توصیه به عمل است و خاص ذکر نکرد این اقوی از خاص است لذا عام قرینه است برای تصرف در خاص.
به نظر ما ما نحن فیه از این موارد است، شما نگاه کنید صحیحه سعید اعرج را که از امام سؤال میکند «18505- 2- وَ عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع جُعِلْتُ فِدَاکَ مَعَنَا نِسَاءٌ- فَأُفِیضُ بِهِنَّ بِلَیْلٍ فَقَالَ نَعَمْ- تُرِیدُ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص قُلْتُ نَعَمْ- قَالَ أَفِضْ بِهِنَّ بِلَیْلٍ- وَ لَا تُفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَقِفَ بِهِنَّ بِجَمْعٍ- ثُمَّ أَفِضْ بِهِنَّ حَتَّى تَأْتِیَ الْجَمْرَهَ الْعُظْمَى فَیَرْمِینَ الْجَمْرَهَ- فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِنَّ ذَبْحٌ- فَلْیَأْخُذْنَ مِنْ شُعُورِهِنَّ وَ یُقَصِّرْنَ مِنْ أَظْفَارِهِنَّ- وَ یَمْضِینَ إِلَى مَکَّهَ فِی وُجُوهِهِنَّ- وَ یَطُفْنَ بِالْبَیْتِ وَ یَسْعَیْنَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ- ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى الْبَیْتِ وَ یَطُفْنَ أُسْبُوعاً- ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى مِنًى وَ قَدْ فَرَغْنَ مِنْ حَجِّهِنَّ- وَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَرْسَلَ مَعَهُنَّ أُسَامَهَ.» اینجا اگر قید دخالت دارد و در مقام عمل است باید امام میفرمودند قبل از نیمه شب حق نداری افاضه کنی، این روایت ظهور بسیار قوی پیدا میکند در شمول که هر وقت میخواهی افاضه کنی اشکالی ندارد لذا معتبره ابی بصیر ظهور در تقیید پیدا نمیکند عام قرینه میشود این خاص ذکرش برای رجحان و استحباب است، بهتر است بعد از نیمه شب این کار انجام شود. لذا به نظر ما به روشنی با این نگاه جمع بین دو دلیل اقتضا میکند مثل صاحب جواهر مشی شود و گفته شود قید زوال لیل برای افضلیت است و نمیتواند اطلاق مطلق را تقیید بزند و یا عموم عام را تخصیص بزند.
نتیجه: حق با صاحب جواهر است هر چند وجهش در جواهر الکلام بیان نشده است که نسبت به خصوص زنها نه سایر معذورین به جهت دلیل خاص میگوییم یستحب که زنها اگر شب میخواهند در مشعر باشند که تا بعد از نیمه شب در مشعر باشند البته لزومی ندارد و این احتیاط مرحوم امام هم به نظر ما جا ندارد.
نکته هفتم: آیا مشعر الحرام، غیر از وقوف اختیاری وقوف اضطراری هم دارد و کیفیت آن چگونه است که خواهد آمد.
[1]. جلسه 36، مسلسل 1080، چهارشنبه، 98.09.6
[2] . دلیل الناسک ص 345: « لما فی صحیح أبی بصیر من التقیید بذلک، و ظاهره الوجوب. لکن إعراض الأصحاب عنه مانع عن الاعتماد علیه فیه، فتأمل.»..
**************************
بسم الله الرحمن الرحیم [1]
نکته هفتم: آیا مشعر الحرام، غیر از وقوف اختیاری، وقوف اضطراری هم دارد و کیفیت آن چگونه است؟
تا الان ما دانستیم مشعر یک وقوف اختیاری دارد که بین الطلوعین است، یک وقوف اضطراری هم دارد قبل از این وقوف اختیاری که وقوف در شب عید بود برای ذوی الاعذار، (زنها، ضعفاء خائفین و مرافقین) یک وقوف سومی هم، وقوف اضطراری دیگر برای مشعر پیش بینی شده است، که آن وقوف از طلوع شمس تا زوال ظهر فی الجمله، روز عید قربان است، هر چند دقیقه، به این معنا که اگر کسی بین الطلوعین روز عید قربان به مشعر نرسید، نتوانست بین الطلوعین خودش را به مشعر برساند بعد از طلوع شمس که مردم به منا میروند، وارد مشعر شد، همین مقدار که وقوفمائی (وقوفی) روز عید قربان تا ظهر عید در مشعر داشته باشد، باز هم وقوف مشعر درک شده است و حجش باطل نمیشود.
روایات متعددی دال بر این وقوف اضطراری در مشعر است. باب 23 از ابواب وقوف به مشعر را در وسائل الشیعه مراجعه کنید، چند حدیث معتبر دال بر این معناست. از جمله صحیحه جمیل: «18536- 9- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَدْرَکَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ یَوْمَ النَّحْرِ- مِنْ قَبْلِ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَکَ الْحَجَّ.». سند تمام و دلالت هم ظاهر است.
روایت دوم: صحیحه عبدالله بن مغیره: «18533- 6- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ قَالَ: جَاءَنَا رَجُلٌ بِمِنًى- فَقَالَ إِنِّی لَمْ أُدْرِکِ النَّاسَ بِالْمَوْقِفَیْنِ جَمِیعاً- إِلَى أَنْ قَالَ فَدَخَلَ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ ع- فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ إِذَا أَدْرَکَ مُزْدَلِفَهَ- فَوَقَفَ بِهَا قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ یَوْمَ النَّحْرِ- فَقَدْ أَدْرَکَ الْحَجَّ.».
موثقه اسحاق بن عمار[2] و صحیحه معاویۀ بن عمار [3]، هم بر این مطلب دلالت دارند. اصل این نکته کلامی در آن نیست. با توضیح نکته هفتم روشن میشود که برای وقوف به مشعر سه وقت متصور است، یک وقت اختیاری و دو وقت اضطراری، که وقت اختیاری در وسط دو وقت اضطراری واقع شده است. به این معنا که بین الطلوعین وقوف اختیاری مشعر است، در روز عید قربان، شب عید قربان یک وقوف اضطراری است و روز عید قربان هم یک وقوف اضطراری دیگر است.
از طرف دیگر در بحث وقوف به عرفه هم اشاره کردیم عرفه هم دو وقت وقوف دارد، یک وقوف اختیاری عصر روز عرفه از ظهر تا مغرب شرعی که ما مسما گفتیم نه ممتد، وقوف اضطراری عرفات هم شب عید قربان بود، (البته مسمای وقوف به اندازه چند دقیقه) چون این وقوفها مختلف است، یک بحث مهمی که اینجا مطرح است و نکته هشتم از نکات وقوف به مشعر را تشکیل میدهد این است که حاجی در رابطه با درک این وقوفها صور مختلفی دارد.
نکته هشتم: صور درک وقوف عرفات و مشعر برای حاج
گاهی هر دو وقوف اختیاری را درک میکند، گاهی یک اختیاری مشعر و اضطراری عرفات را در درک میکند و گاهی بر عکس و در همه این صور حداقل در صورتی که به وقوف اختیاری نرسیده، نرسیدنش به وقوف اختیاری یا عمدا است یا جهلا و یا نسیانا است، مرحوم امام در تحریرالوسیله میفرمایند مسأله صوری پیدا میکند که ما صور محل ابتلاء را در ضمن چند صورت بیان میکنیم. لذا ما هم به تبع ایشان بعضی از صور محل ابتلاء را اشاره میکنیم.
صورت اول: درک اختیاری هر دو وقوف
حاجی هر دو وقوف اختیاری را درک کرده است. این صورت بحثی ندارد که اشکالی در صحت حج او از جهت وقوف نیست.
صورت دوم: عدم درک هر دو وقوف نه اختیاری و نه اضطراری
به هیچ وجه وقوفین را درک نمیکند، نه اختیاری و نه اضطراری، وقتی میآید که روز عید قربان وارد مکه میشود، نه به وقوف اختیاری و اضطراری عرفه و نه به وقوف اختیاری و اضطراری مشعر میرسد. کسی که وقوفین را درک نکند نه اختیاری و نه اضطراری را، در سه مقام باید حکم این فرد بررسی شود.
مقام اول: بطلان حج
نسبت به بطلان حج خلاف و نزاعی نیست در اینکه حج این فرد باطل است. دلیل بر بطلان روایات معتبری است که دال بر این معناست. باب 22 ابواب وقوف به مشعر ح 2، به قسمتهایی از این حدیث هم قبلا استدلال کردیم، صحیحه حلبی: «18525- 2- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ یَأْتِی بَعْدَ مَا- یُفِیضُ النَّاسُ مِنْ عَرَفَاتٍ- فَقَالَ إِنْ کَانَ فِی مَهْلٍ- حَتَّى یَأْتِیَ عَرَفَاتٍ مِنْ لَیْلَتِهِ فَیَقِفَ بِهَا- ثُمَّ یُفِیضَ فَیُدْرِکَ النَّاسَ فِی الْمَشْعَرِ قَبْلَ أَنْ یُفِیضُوا- فَلَا یَتِمُّ حَجُّهُ حَتَّى یَأْتِیَ عَرَفَاتٍ- وَ إِنْ قَدِمَ رَجُلٌ وَ قَدْ فَاتَتْهُ عَرَفَاتٌ- فَلْیَقِفْ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ- فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَعْذَرُ لِعَبْدِهِ- فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ إِذَا أَدْرَکَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ أَنْ یُفِیضَ النَّاسُ- فَإِنْ لَمْ یُدْرِکِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَقَدْ فَاتَهُ الْحَجُّ فَلْیَجْعَلْهَا عُمْرَهً مُفْرَدَهً- وَ عَلَیْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ.». محل استشهاد این قسمت است « فَإِنْ لَمْ یُدْرِکِ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ- فَقَدْ فَاتَهُ الْحَجُّ». این روایت به روشنی دلالت میکند که کسی که وقوف به عرفات و مشعر را درک نکند حجش فوت شده است.
به روایاتی که میگوید«اذا فاتتک المزدلفه فقد فاتتک الحج» هم با تمسک به مفهوم اولویت استدلال شده است که این روایات میگوید کسی که مزدلفه از او فوت شده است، حج او فوت شده، که به طریق اولی دلالت دارد که کسی که به وقوف نرسیده حجش باطل باشد. این مقام اول
مقام دوم: تبدیل حج او به عمره مفرده و خروج از احرام با انجام عمره مفرده
مکلف اگر از مسجد شجره محرم شود و در روز عید قربان به مکه بیاید ( مخصوصا در آن زمانهای قدیم که دزدها به کاروانها حمله میکردند.) مقام دوم این است که با این احرام چه کند؟ به عبارت دیگر سایر اعمال اگر در اواسط عمل حکم به بطلان بشود انسان عمل را رها میکند. مثلا در رکعت اول نماز میفهمد نمازش باطل است نمازش را رها میکند. در خصوص حج ادعا شده است که ما اجماع داریم اگر انسان حج و عمره را شروع کرد و محرم شد و حکم شد عمل باطل است، نمیتواند عمل را قطع کند باید ادامه بدهد یا با مخرجی از احرام خارج شود. این اجماع را در یک موردی بررسی میکنیم و فعلا نیازی به این اجماع نداریم، در مقام دوم کسی که به وقوفین نرسید و حجش باطل شد ادلهی خاص میگوید حج او به عمره مفرده تبدیل میشود و باید عمره انجام بدهد و با عمره مفرده از احرام خارج شود. دلیل بر این معنا روایات معتبر باب 27 از ابواب وقوف به مشعر الحرام است.
از جمله صحیحه معاویۀ بن عمار: «18558- 1- مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَدْرَکَ جَمْعاً فَقَدْ أَدْرَکَ الْحَجَّ- قَالَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَیُّمَا حَاجٍّ سَائِقٍ لِلْهَدْیِ- أَوْ مُفْرِدٍ لِلْحَجِّ أَوْ مُتَمَتِّعٍ بِالْعُمْرَهِ إِلَى الْحَجِّ- قَدِمَ وَ قَدْ فَاتَهُ الْحَجُّ فَلْیَجْعَلْهَا عُمْرَهً- وَ عَلَیْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ.» حاجی که حج او حج قران بوده است که از اول با خودش قربانی میبرد یا حج افراد انجام میدهد یا حج تمتع انجام میدهد. وقتی برسد به حج که حج فوت شده باشد، مثل اینکه وقوفین را درک نکند باید آن احرامش را عمره قرار بدهد. یعنی احرامش باید احرام عمره مفرده شود.
صحیحه معاویۀ بن عمار: «18560- 3- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ جَاءَ حَاجّاً- فَفَاتَهُ الْحَجُّ وَ لَمْ یَکُنْ طَافَ- قَالَ یُقِیمُ مَعَ النَّاسِ حَرَاماً أَیَّامَ التَّشْرِیقِ- وَ لَا عُمْرَهَ فِیهَا فَإِذَا انْقَضَتْ طَافَ بِالْبَیْتِ- وَ سَعَى بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ وَ أَحَلَّ- وَ عَلَیْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ یُحْرِمُ مِنْ حَیْثُ أَحْرَمَ.». بعدا اشاره میکنیم که اگر میخواهد عمره انجام دهد در ایام تشریق (یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی حجه) انجام ندهد، آن سه روز محرم باشد وقتی ایاق تشریق گذشت اعمال عمره مفرده را انجام بدهد و از احرام خارج شود.
روایت محمد بن فضیل هم بر این معنا دلالت دارد.«18530- 3- وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ الْحَدِّ- الَّذِی إِذَا أَدْرَکَهُ الرَّجُلُ أَدْرَکَ الْحَجَّ- فَقَالَ إِذَا أَتَى جَمْعاً وَ النَّاسُ فِی الْمَشْعَرِ- قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَکَ الْحَجَّ وَ لَا عُمْرَهَ لَهُ- وَ إِنْ لَمْ یَأْتِ جَمْعاً حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ- فَهِیَ عُمْرَهٌ مُفْرَدَهٌ وَ لَا حَجَّ لَهُ- فَإِنْ شَاءَ أَقَامَ وَ إِنْ شَاءَ رَجَعَ وَ عَلَیْهِ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ.» سند این روایت معتبر نیست.
نتیجه مقام دوم: احرام این فرد تبدیل میشود به احرام عمره مفرده و باید اعمال عمره مفرده انجام بدهد.
مقام سوم: وظیفۀ بعدی این فرد چیست؟
فرض این است که حجش فوت شده است یک عمره مفرده انجام داده است، مخصوصا نسبت به کسی که مستطیع بوده است، نسبت به این مقام سوم که وظیفۀ بعدی این فرد چیست؟ به عبارت دیگر آیا باید سال بعد حج انجام بدهد یا نه وظیفهای ندارد؟ این دو نظریه است:
نظریه اول: مشهور قائلند اگر امسال که حج از او فوت شده است، سال اول استطاعتش هست، حجی بر او واجب نیست مگر دوباره مستطیع شود بله اگر حج از گذشته بر او مستقر است، (بحث استقرار حج را هم قبلا بحث کردیم)، لا محاله علیه الحج من قابل و سال بعد باید به حج برود.
نظریه دوم: به شیخ طوسی در تهذیب الاحکام و شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه نسبت داده شده است که قائل به تفصیل هستند. بیان این تفصیل این است که در ضمن مستحبات احرام یک دعائی است که حاجی قبل از محرم شدن همراه با نیت این دعا را میخواند، یک جمله این دعا این است که میگوید خدایا اگر مانعی برای من پیش آمد و محبوس شدم از حج « حُلَّنِی حَیْثُ حَبَسْتَنِی»، شیخ طوسی در تهذیب الاحکام ج 5 ص 295 [4]فرموده است، این کسی که قد فاته الحج دو حالت دارد، گاهی در وقت احرام این دعا را خوانده است « حُلَّنِی حَیْثُ حَبَسْتَنِی »، اگر این دعا را خوانده است قضا از او ساقط است. گویا همین عمره مفرده جای حج را میگیرد ولی اگر آن دعا را در وقت نیت احرام نخوانده است. یجب علیه الحج من قابل، سال بعد واجب است حج را انجام بدهد.
برای بررسی این بحث ابتدا مطلبی را از مرحوم خوئی مطالعه کنید نه در ضمن این صورت، بلکه در ضمن مباحث احرام، مستحبات احرام، بحث قبل از تلبیه در معتمد العروۀ الوثقی ج 2 ص 508 تا ص 519 ببینید ذیل این بحث که مستحب است حاجی در حال احرام این دعا را بخواند آنجا مرحوم خوئی به مناسبت این بحث را مطرح میکنند که خواندن این دعا چه ثمرهای دارد، بعد از ذکر مطالبی وارد این بحث میشوند که آیا این دعا نسبت به کسی که موقفین از او فوت شده است اثر عملی دارد یا نه؟ سه طائفه روایت میآورند و بررسی میکنند و یک اجماعی از علامه حلی نقل میکنند و با تزلزل از مسأله میگذرند. کلام مرحوم خوئی را مطالعه نمایید تا وراد بررسی شویم.[5]
[1]. جلسه 37، مسلسل 1081، شنبه، 98.09.9
[2] . ( ظاهرا این روایت مقصود است «18538- 11- وَ عَنْهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَدْرَکَ الْمَشْعَرَ الْحَرَامَ وَ عَلَیْهِ خَمْسَهٌ مِنَ النَّاسِ- قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ فَقَدْ أَدْرَکَ الْحَجَّ.».)
[3] . ( ظاهرا این روایت مقصود است «18542- 15 مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا أَدْرَکَ الزَّوَالَ فَقَدْ أَدْرَکَ الْمَوْقِفَ.»).
[4] . تهذیب الاحکام ج 5 ص 295 : « فَمَحْمُولٌ عَلَى أَنَّهُ إِذَا کَانَتْ حَجَّتُهُمْ حَجَّهَ التَّطَوُّعِ فَلَا یَلْزَمُهُمُ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ وَ إِنَّمَا یَلْزَمُهُمْ إِذَا کَانَتْ حَجَّتُهُمْ حَجَّهَ الْإِسْلَامِ حَسَبَ مَا قَدَّمْنَاهُ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَقُولَ لَوْ کَانَتْ حَجَّهَ التَّطَوُّعِ لَمَا قَالَ فِی أَوَّلِ الْخَبَرِ وَ عَلَیْهِمُ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ إِنِ انْصَرَفُوا إِلَى بِلَادِهِمْ لِأَنَّ هَذَا نَحْمِلُهُ عَلَى طَرِیقِ الِاسْتِحْبَابِ وَ الْفَضْلِ دُونَ الْفَرْضِ وَ الْإِیجَابِ وَ یَحْتَمِلُ أَیْضاً أَنْ یَکُونَ الْخَبَرُ مُخْتَصّاً بِمَنِ اشْتَرَطَ فِی حَالِ الْإِحْرَامِ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ اشْتَرَطَ لَمْ یَلْزَمْهُ الْحَجُّ مِنْ قَابِلٍ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ قَدِ اشْتَرَطَ لَزِمَهُ ذَلِکَ فِی الْعَامِ الْمُقْبِلِ وَ الَّذِی یَدُلُّ عَلَى هَذَا مَا رَوَاهُ».
[5] . معتمد عروۀ الوثقی ج 2 ص 515 :« «و منها: سقوط الحج من قابل، حکى ذلک عن الشیخ فی التهذیب و استدل علیه بصحیح ضریس بن أعین، قال: (سئلت أبا جعفر (علیه السلام) عن رجل خرج متمتعا بالعمره إلى الحج فلم یبلغ مکه إلا یوم النحر، فقال: یقیم على إحرامه و یقطع التلبیه حتى یدخل مکه فیطوف و یسعى بین الصفا و المروه، و یحلق رأسه و ینصرف إلى أهله، إن شاء، و قال: هذا لمن اشترط على ربه عند إحرامه فان لم یکن اشترط فان علیه الحج من قابل).
و لکن الصحیحه أجنبیه عن مورد کلامنا، لأن محل الکلام إنما هو المحصور و هو الممنوع عن إتیان أعمال الحج أو العمره بمرض و نحوه من الموانع، و مورد الصحیحه من یتمکن من الاعمال و المناسک من الطواف و السعی و لکن فإنه الموقفان لضیق الوقت و الغفله و نحو ذلک فهذه الفائده إنما تترتب على الاشتراط فیما إذا فإنه الوقوفان و تتبدل وظیفته إلى إتیان العمره المفرده بنفس الإحرام الأول فیطوف و یسعى و یحلق رأسه ثم یأتی بطواف النساء، فهذه الصحیحه من جمله الروایات الوارده فی فوت الموقفین و تلک الروایات على طوائف.
الأولى: ما دل على ان من فاته الوقوف یجب علیه الحج من قابل و فی بعضها انه یجعل ما أتى به عمره مفرده و علیه الحج من قابل کما فی صحیح معاویه بن عمار، قال: و قال أبو عبد الله (ع) (أیما حاج سائق للهدی أو مفرد للحج أو متمتع بالعمره إلى الحج قدم و قد فإنه الحج فلیجعلها عمره و علیه الحج من قابل) و قد ذکرنا غیر مره ان هذه الجمله (علیه الحج من قابل) و نحوها، ظاهرها عدم الاجزاء و عدم الاکتفاء بما اتى به أولا. الثانیه: و هی بإزاء الاولى کصحیحه ضریس المتقدمه الداله على التفصیل من انه لو اشترط الإحلال یسقط عنه الحج فی القابل و تجزی العمره المفرده عن الحج الواجب علیه و ان لم یکن اشترط فعلیه الحج من قابل. الثالثه: ما یدل على انه لو اتى بعمره مفرده أخرى غیر ما بیده یسقط الحج عنه فی القابل و یجزی ذلک عن الحج و ان لم یعتمر ثانیا فعلیه الحج من قابل، کما فی صحیحه داود الرقی، قال: (کنت مع أبی عبد الله (ع) بمنى إذ دخل علیه رجل فقال: قدم الیوم قوم قد فاتهم الحج، فقال نسأل الله العافیه، قال: أرى علیهم ان یهریق کل واحد منهم دم شاه، و یحلون (یحلق) و علیهم الحج من قابل ان انصرفوا إلى بلادهم، و ان أقاموا حتى تمضی أیام التشریق بمکه ثم خرجوا إلى بعض مواقیت أهل مکه فأحرموا منه و اعتمروا فلیس علیهم الحج من قابل).
فالروایات الداله على سقوط الحج فی القابل و عدمه بین ما هی مطلقه و بین ما هی مفصله بین الاشتراط و عدمه، و بین ما هی مفصله بین إتیان عمره ثانیه و عدمه.
فالمستفاد من هذه الطوائف سقوط الحج من قابل عمن اشترط، أو عمن أتى بعمره مفرده ثانیا إذا فإنه الموقف، فان تم الإجماع المدعى على ان من وجب علیه الحج و تمکن منه لا یسقط عنه کما عن العلامه و ارتضاه غیره من الأکابر حتى صاحب الحدائق الذی لا یعتنی بأمثال هذه الإجماعات، فلا بد من رفع الید عن الخبرین الدالین على سقوط الحج من قابل إذا اشترط أو اتى بعمره مفرده ثانیا. و ان لم یتم الإجماع و احتملنا الاجتزاء من الشارع بما أتى به المشترط أو بما أتى به من العمره المفرده ثانیا عن الحج الواجب علیه، فلا مانع من الالتزام بمضمون الروایتین و على کل تقدیر سواء التزمنا بمضامین هذه الروایات أم لم تلتزم فهی أجنبیه عن المحصور و المصدود لأن موردها عدم التمکن من الوقوف لضیق الوقت و نحوه لا الممنوع عن الاعمال بمرض و نحوه.
و الاولى ان یستدل لترتب هذه الفائده بصحیح ذریح المتقدم فإنه صریح فی سقوط الحج من قابل إذا اشترط الإحلال فإنه (ع) بعد ما سئل (أو ما اشترط على ربه قبل ان یحرم ان یحله) فأجاب السائل بقوله: (بلى) ثم سئل الراوی (أ فعلیه الحج من قابل؟ قال: (ع) لا) و لو کنا نحن و هذه الصحیحه لالتزمنا بسقوط الحج من قابل، و لکن بإزائها صحیحه أخرى و هی صحیحه أبی بصیر الداله على ثبوت الحج من قابل، قال: (سئلت أبا عبد الله (ع) عن الرجل یشترط فی الحج ان حلنی حیث حبسنی، علیه الحج من قابل؟ قال: نعم) و التنافی بین الصحیحتین ظاهر جدا.
و حمل قوله: (نعم) فی صحیح أبی بصیر على الحکم الوضعی و الفساد و قوله (لا) فی صحیح ذریح على نفی الوجوب التکلیفی،- فتکون النتیجه عدم وجوب الحج علیه فی السنه القادمه و ان کان ما اتى به فاسدا فلا تعارض فی البین- خلاف الظاهر بل الظاهر ان النفی و الإثبات واردان فی مورد واحد، و بعد التعارض و التکافؤ، یحکم إطلاق الروایات الداله على وجوب الحج فی السنه القادمه.
فتحصل من جمیع ما تقدم: انه لا دلیل على ما ذکروه من الفوائد فلا محیص الا عن الالتزام بأن فائده الاشتراط ادراک الثواب بذکر الشرط فی عقد الإحرام فهو مستحب تعبدی فی نفسه و دعاء مأمور به فی الاخبار یترتب على فعله الثواب، و دعاء یعلم المحرم باستجابته لأنه لو أحصر و منع عن إتیان الاعمال یحله الله تعالى.».