A A A

آیة الله حاج شیخ جواد مروی حفظه الله به مناسبت مباحث خارج فقه (چهارشنبه، 1401.10.28) به نکاتی دربارۀ کتاب مکارم الأخلاق و نویسنده آن مرحوم طبرسی و یکی از عالمان برجشته شیعه مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد باقر بهاری همدانی بیان فرمودند که تقدیم حضورتان می‌شود:

نسبت به کتاب مکارم الأخلاق گفتیم دوستان کتابشناسی و شخصیت شناسی کنند. بعضی هم نوشته‌های خوبی ارائه دادند.

این کتاب یک کتاب لطیف اخلاق عملی است. تبویب جالب و روایات خوبی دارد که هم برای استفاده عملی مفید است هم برای تبیین نمودن برای مردم.

کتاب از حسن بن فضل طبرسی فرزند مرحوم فضل بن حسن طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان است.

ایشان این کتاب را به تأسی از پدر نوشتند. پدر کتابی داشته با عنوان الآداب الدینیه که به ما نرسیده است. پدر پسر و نوه از اتباع مدرسه خراسان هستند. طبرسی پسر به تبع پدر مکارم الأخلاق را نوشته سپس پسر ایشان علی بن حسن هم مشکاة الانوار نوشته که در تتمیم مکارم الأخلاق است.

مفید و کاربردی بودن این کتاب باعث اقبال اهل سنت به آن هم شده است.

در مصر واقعه‌ای اتفاق افتاد که باعث اقبال به این کتاب شد و چندین بار چاپ شد. اما در چاپ مصر تحریفات فراوانی اتفاق می‌افتد و یکی از اعلام علما این تحریفات را برشماری می‌کند. آیة الله عالم محقق مرحوم شیخ محمد باقر بهاری همدانی از علماء بسیار دقیق شیعه است به جا است که هم شرح حالشان توجه شود هم نوشته هایشان توجه شود نوشته های خطی دارد که هم در کتابخانه فیضیه هم مرحوم ایة الله مرعشی نجفی هست. ایشان بهاری اشتباه نشود با صدیقشان مرحوم آیه الله شیخ محمد بهاری که هر دو شاگرد عارف و واصل بزرگ مرحوم ملاحسینقلی همدانی هستند سررشته خطی از عرفان در نجف. مرحوم آیة الله شیخ محمد باقر بهاری همدانی بیش از 50 رساله داشته است. از جمله کتابها و آثاری که به دوستانی که در مهدویت کار می‌کنند توصیه می‌کنیم شایسته است نسبت به آثارشان کار شود ایشان است که چند نوشته قوی و به روز دارد بعض نسخ خطی ایشان در کتابخانه های قم هست رساله های فقهی، اصولی، حاشیه رسائل مکاسب و رساله تسامح در ادله سنن دازند همچنین در مباحث سیاسی و مباحث مشروطیت مواقف مهمی دارد.

نسبت به ایشان باید توجه شود که بعضی خلطی کرده‌اند، یک محمد باقر بن جعفر البهاری داشته ایم که نام خود و پدرش مانند این محقق است که بعد رهبر شیخیه شدهدر همدان و قدح هایی دارد، بعضی این دو را اشتباه گرفته‌اند و قدح‌هایی به این عالم محقق وارد کرده‌اند که به علت عدم توجه است.

کتابی نوشت به نام تسدید المکارم و تفضیح الظالم فی بیان تحریف مکارم الاخلاق، آیة الله استادی هم مقاله‌ای نسبت به این کتاب نوشته اند.

وقتی این عالم بزرگ که شاگرد مرحوم آخوند بود در این کتاب تبیین کرد که چاپهای مصر مکارم الاخلاق 80 مورد تحریف به زیاده و 75 مورد تحریف به نقیصه علما مصری انجام دادند از جمله روایتی می‌آورد که پیامبر فرمودند: اوّلُ جبلٍ اقرّ لی بالنبوه و لعلی بالولایه جبل عقیق است در مصر اضافه کردند اوّلُ جبلٍ اقرّ لی بالنبوه و لأبی بکر بالصدیقیه و لعلی بالولایه جبل عقیق است در حالی که در نسخ متراکم مکارم الأخلاق اصلا چنین چیزی نیست.

گاهی می‌فرماید عن الصادق علیه السلام تغییر داده‌اند عن بعض الفضلاء یا عن امیر المؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام تغییر داده اند عن بعض العرفا. گزارشگری دقیق داد و نکته جالب و مهم این است که وقتی مرحوم محمد باقر بهاری همدانی این کتاب را نوشت اعلام علما نجف بر این کتاب تقریظ مینویسند از جبهه های مختلف، ملا حسینقلی همدانی یک عالم اخلاق و عارف است بر این کتاب تقریظ نوشت، مرحوم آخوند، میرزای شیرازی همه در دفاع از مذهب تقریظ مینویسند.

در تقریظ آخوند آمده: از آن جمله تحریف و تصحیف نمودن کتاب مستطاب مکارم الاخلاق است که به قدری که جا داشته است زیاد و کم نموده و تغییر و تبدیل داده اند و بر عادت علماء سلف خود که موروثی ایشان است خلفاً بعدَ خلف رفتار نموده اند.

ادعای مرحوم آخوند صحیح و دقیق است که لیس هذا اول قاروره. این روششان است که از گذشته تا الآن کارشان تحریف است و درست گفته مرحوم آخوند کسی که کار کند می‌فهمد قلم در دست اینها ایمن از خیانت نیست.

به یک نمونه تحریف واقع از صدر اسلام اشاره می‌کنم.

کتابی است به نام الموفقیّات از زبیر بن بکار که از قدیمی ترین کتب تاریخی و گزارشات تاریخی است این فرد همزمان متوکل عباسی بوده قاضی مکه بوده است.  این کتاب را هم که نوشته الموفقیات تقدیم این کتاب به الموفق بالله بوده که فرزند متوکل بوده و در زمان متوکل از دنیا رفته و متوقع بود جانشین متوکل شود. این کتاب توسط یک محققی کار شده و چاپ شده قضیه‌ای را زبیر ابن بکار که خودش از زبیریین است مسند نقل می‌کند.

مسند نقل میکند[1] که سلیمان بن عبدالملک به مدینه آمد سال 84 ولیعهد بود به همراه ابان بن عثمان نوه عثمان و جمعی از امویین رفتند مکانهای تاریخی مدینه از جمله مسجد فضیخ و مشربه ام ابراهیم و مکان احد و امثال اینها را دیدند به نوه عثمان گفت یک سیره‌ای بنویس در جریانات و تاریخ پیامبر. ابان گفت اتفاقا نوشته‌ام. دستور داد به سرعت استنساخ کردند و وقتی که استنساخ تمام شد و سلیمان شروع کرد به خواندن کتاب فإذاً فیها ذکر الأنصار فی العقبتین و ذکر الأنصار فی بدر.

(انصار از نظر تحلیل تاریخی پیوستند به امیر مؤمنان علیه السلام در سقیفه تلاش کردند مخالفت کنند با قرشیین و امویین  نشد لکن بعدا مواضعشان را ابراز می‌کردند و در خط امیر مؤمنان بودند.)

سلیمان دید ابان چند نقل از فضائل انصار در این کتاب آورده، خطاب به ابان با تعجب گفت: انصار چنین فضائلی هم دارند، ابان نوه عثمان گفت جناب ولیعهد درست است که با شهید ما عثمان آن کار را کردند اما این باعث نمی‌شود حقائق را نگوییم و انصار هم فضائلی داشته‌اند. گفت ما کنت أری لهؤلاء القوم هذا الفضل.

امر کرد نسخ کتاب را سوزاندند. سپس رفت پیش پدرش قضیه را نقل کرد، پدرش گفت کار خوبی کردی ما حاجتک ان تقدم بکتاب لیس لنا فیه فضل. تعرّف اهل الشام امورا لانرید ان یعرفوها.

ما خودمان فضائل مخالفینمان را منتشر کنیم.

 

[1]. الأخبار الموفقیات، ص124: حَدَّثَنِي عَمِّي مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ الْوَاقِدِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي سَبْرَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: " قَدِمَ عَلَيْنَا سُلَيْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ حَاجًّا، سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَثَمَانِينَ وَهُوَ وَلِيُّ عَهْدٍ، فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، وَرَكِبَ إِلَى مَشَاهِدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، الَّتِي صَلَّى فِيهَا، وَحَيْثُ أُصِيبَ بِأُحُدٍ، وَمَعَهُ أَبَانُ بِنُ عُثْمَانَ، وَعَمْرُو بِنُ عُثْمَانَ، وَأَبُو بَكْرِ بِنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ، فَأَتَوْا بِهِ قُبَاءً، وَمَسْجِدَ الْفَضِيخِ، وَمَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ، وَأُحُدًا، وَكُلُّ ذَلِكَ يَسْأَلُهُمْ، وَيُخْبِرُونَهُ عَمَّا كَانَ.

ثُمَّ أَمَرَ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُ سِيَرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمَغَازِيَهُ، فَقَالَ أَبَانٌ: هِيَ عِنْدِي، قَدْ أَخَذْتُهَا مُصَحَّحَةً مَمَّنْ أَثِقُ بِهِ. فَأَمَرَ بِنَسْخِهَا وَأَلْقَى فِيهَا إِلَى عَشْرَةٍ مِنَ الْكُتَّابِ، فَكَتَبُوهَا فِي رَقٍّ، فَلَمَّا صَارَتْ إِلَيْهِ نَظَرَ، فَإِذَا فِيهَا ذِكْرُ الأَنْصَارِ فِي الْعَقَبَتَيْنِ، وَذِكْرُ الأَنْصَارِ فِي بَدْرٍ، فَقَالَ: مَا كُنْتُ أَرَى لِهُؤُلاءِ الْقَوْمِ هَذَا الْفَضْلَ. فَإِمَّا أَنْ يَكُونَ أَهْلُ بَيْتِي غَمَصُوا عَلَيْهِمْ، وَإِمَّا أَنْ يَكُونُوا لَيْسَ هَكَذَا.

فَقَالَ: أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ: أَيُّهَا الأَمِيرُ لا يَمْنَعُنَا مَا صَنَعُوا بِالشَّهِيدِ الْمَظْلُومِ مِنْ خُذْلانِهِ، إِنَّ الْقَوْلَ بِالْحَقِّ: هُمْ عَلَى مَا وَصَفْنَا لَكَ فِي كِتَابِنَا هَذَا.

قَالَ: مَا حَاجَتِي إِلَى أنْ أَنْسَخَ ذَاكَ حَتَّى أَذْكُرَهُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، لَعَلَّهُ يُخَالِفُهُ، فَأَمَرَ بِذَلِكَ الْكِتَابِ فَحُرِقَ.

وَقَالَ: أَسْأَلُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا رَجَعْتُ، فَإِنْ يُوَافِقْهُ، فَمَا أَيْسَرَ نَسْخَهُ، فَرَجَعَ سُلَيْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ، فَأَخْبَرَ أَبَاهُ بِالَّذِي كَانَ مِنْ قَوْلِ أَبَانٍ، فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ: وَمَا حَاجَتُكَ أنْ تَقْدِمَ بِكِتَابٍ لَيْسَ لَنَا فِيهِ فَضْلٌ، تُعَرِّفُ أَهْلَ الشَّامِ أُمُورًا لا نُرِيدُ أَنْ يَعْرِفُوهَا.

قَالَ سُلَيْمَانُ: فَلِذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَمَرْتُ بِتَحْرِيقِ مَا كُنْتُ نَسَخْتُهُ حَتَّى أَسْتَطْلِعَ رَأْيَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ. فَصَوَّبَ رَأْيَهُ. وَكَانَ عَبْدُ الْمَلِكِ يَثْقُلُ عَلَيْهِ ذَلِكَ...