A A A

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

به توفیق و مدد جوئی از ذات مقدس حق بحث را در سال شمسی جدید آغاز می‌کنیم لکن ابتدا به دو نکته کوتاه اشاره می‌کنم:

نکته اول: جنایت وهابیّت در هشتم شوال

دیروز هشتم شوال و سالگرد تخریب حرم بقیع بود. وهابیّت سیّئات زیادی در پرونده سیاه خودش دارد لکن بزرگترین سیّئه وهّابیت هدم مشاهد مشرفه و حرم ائمه بقیع صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین و آثاری که از صدر اسلام باقی مانده بود.

این پرونده ننگین سیاه است و زائل نخواهد شد. البته آنها این داعیه را داشتند که اگر از مسلمانان نمی‌ترسیدند قبر منور نبی گرامی اسلام را هم تخریب کنند و تا الآن در نوشته ها شان می‌بینید ناصر الدین الالبانی عالم سلفی در احکام الجنائز و بدعها[2] مینویسد یکی از بدعتهای مهم که باقی مانده این است که قبر نبی گرامی اسلام در مسجد شریف است و علنا اعلام میکند ای کاش این بدعت زائل شود و قبر مطهر نبی گرامی اسلام خراب شود و به بیرون مسجد منتقل شود.

یک رساله دکتری در دانشگاه مدینه دفاع شد با رتبه عالی با عنوان حول القبّة المبنیّة علی قبر رسول الله که دکتر مقبل هادی الوادعی می‌نویسد و بزرگان جامعة المدینه تأییدش می‌کنند و با صراحت بیان می‌کند وجود قبه بر روی قبر حضرت بدعت است و از مسلمانان درخواست می‌کند که این بدعت را برطرف کنند و قبر را به بیرون مسجد منتقل کنند.

امیدواریم با زوال این تفکر مسلمانان با اسلام واقعی آشنا شوند.

نکته دوم: عرض تسلیت

این روزها شاهد رحلت مرحوم آیة الله آقای موسوی تهرانی بودیم، عالم متخلق و متواضعی که صدها طلبه پای درس ایشان از خرمن علوم ایشان استفاده کرده اند، عالم دنیا گریزی که حتی در موتشان هم این قضیه مشهود بود با اینکه پیشنهادهای زیادی از سوی مسئولین بود که در حرم کریمه اهل بیت دفن شوند اما نزدیکان ایشان گفتند ایشان وصیت کرده اند و قبری را در باغ بهشت خریده اند و خودشان خمسش را داده اند و وصیت کرده اند آنجا دفن شوند. ایشان در حیاتشان و زندگی شان و در مماتشان برای ما الگو هستند.

همچنین شهادت مظلومانه مرحوم آقای سلیمانی را تسلیت عرض می‌کنم. آنچه من میشناختم ایشان فردی اخلاقی متدین و مردمی بود که شهادتشان هم گواهی مردمی بودن ایشان است. این ضایعه را هم تسلیت میگوییم ان شاء الله خداوند با عنایات خودش این انکسارها را جبران کند و اینان سر سفره احسان اهل بیت علیهم السلام حاضر باشند.

برای ترویح روح این اموات، همچنین شهدا و بزرگانمان حمد و سوره ای قرائت می‌کنیم.

کلام در نوع چهارم از مکاسب محرمه و داد و ستدهای حرام بود. عرض کرده بودیم افعالی که فی نفسه حرام‌اند، اجاره و جعاله و أخذ اجرت و جُعل بر این افعال چه حکمی دارد؟

مرحوم شیخ انصاری بیست و هشت مورد را بررسی می‌کنند و در هر موردی دو بحث دارند:

1ـ فعل مورد بحث به مقتضای أدله حرام است یا خیر؟ 2ـ حکم أخذ اجرت بر این فعل چگونه است؟

در جلسات گذشته سه عنوان را بررسی کردیم:

یکم: تدلیس ماشطه بود که مباحث مربوط به آن را بررسی کردیم.

دوم: تزیّن الرجل بما یحرم علیه بود مثل استفاده از طلا و پوشیدن ابریشم که حکم ساخت اینها و استفاده از اینها چگونه است.

سوم: همانندی و تشبّه الرجل بالمرأة و المرأة بالرجل بود.

مورد چهارم: التشبیب بالشعر یا فی الشعر

چهارمین عنوانی که مرحوم شیخ انصاری مطرح می‌فرمایند بررسی حکم تشبیب در شعر یا تشبیب به شعر است.

بعضی فقها مانند مرحوم امام در مباحث خارج مکاسب محرمه شان بحث تشبیب را مطرح نمی‌کنند، بعض اعلام هم به تبع ایشان می‌گویند که این بحث امروز فائده ای ندارد و در گذشته مصداق داشته و الآن مبتلا به نیست.

به نظر ما با توضیح این عنوان روشن خواهد شد که هم خود این عنوان به جهتی مبتلا به است هم مسائل پیرامونی دارد که آن مسائل بعض جهاتش مبتلا به است و باید مورد توجه قرار گیرد لذا این بحث را بررسی می‌کنیم.

در این عنوان چند مطلب را بررسی می‌کنیم:

مطلب اول: توضیح محل نزاع

برای توضیح محل نزاع چند نکته بیان می‌کنیم:

نکته اول: جایگاه بحث، فقه الفنون (فقه هنر) است.

در بررسی حکم داد و ستدهای حرام که به تفصیل بررسی خواهیم کرد، بحث تشبیب در شعر جزء فقه الفنون یا فقه هنرها قرار می‌گیرد که فقه هنر و داد و ستد بر فنون، یا داد و ستد بر هنر پیشه بودن در سینما مثلا یا در عکاسی، مجسمه سازی و نویسندگی و فقه الشعر که یکی از زیر مجموعه های فقه الفنون بحث فقه الأدب است. همچنین بررسی نگاه شارع به انشاد یا انشاء شعر. این نگاه که روشن شود باید بحث کنیم حکم داد و ستد بر اینها چگونه است.

به چند عنوان در فقه الشعر صرفا اشاره می‌کنم تا بعد وارد التشبیب بالشعر شویم.

الف: شعر چیست؟

ب: شعر بما هو شعر بدون طروّ عناوین ثانویه چه حکمی در شریعت دارد؟

آیا چنانکه به مرحوم شیخ طوسی نسبت داده می‌شود باید گفت شعر بما هو شعر در شریعت مکروه است؟ یا چنانکه به بعض سلفیّه نسبت داده شده که گفته‌اند شعر بما هو شعر حرام است، یا شعر حداقل به احکام اربعه متلبّس می‌شود. شعر ممکن است مباح باشد یا حرام یا مستحب یا مکروه باشد.

شعر ابزاری بوده که غالبا حکّام ظالم برای تثبیت جایگاهشان این هنر را در اختیار می‌گرفتند و با دادن پولهای گزاف به شعراء باعث می‌شدند آنها طبق امیال حکّام شعر بسرایند و دیوانهای مختلفی پر است از چنین اشعاری که قطعا حرام نفسی است.

مثلا شاعر در مقابل خلیفه بنی العباس میگوید:

ما شئتَ لا ما شائتِ الاقدارُ      فاحکُم فأنت الواحد الجبّار[3]

(آنچه تو می‌خواهی محقق است نه آنچه قضا و قدر الهی اقتضا دارد پس حکم کن که تو واحد جبّار هستی)

تنها شعر هم نیست و حکام ظالم به نثر هم تشویق می‌کرده اند و آنانکه متملّق هستند هم راهش را یاد می‌گیرند.

شعر به ما هو شعر به نظر ما مباح است و آیه الشعراء یتّبعهم الغاوون را هم مورد بحث قرار خواهیم داد.

الکامل فی اللغة و الادب از مبرّد از حجاج نقل می‌کند زمانی که حاکم بوده نامه‌ای نوشت به پادشاه، عبدالملک مروان و گفت شنیده‌ام در مجلسی شما عطسه کردی و افراد آن مجلس به شما گفته اند یرحمکم الله و شما به آنان گفته ای یغفر الله لکم . یا لیتنی کنت معهم فأفوز فوزا عظیما.[4]

این انسان نانجیب وقتی کوفه بود شنید کاروانی می‌خواهد به زیارت قبر پیغمبر برود ریشه وهابیت از اینجا است، خطب الحجاج بالكوفة فذكر الذين يزورون قبر رسول الله صلى الله عليه وآله بالمدينة ، فقال : تِبّاً لهم ! إنما يطوفون بأعواد و رمّة بالية ! هلا طافوا بقصر أمير المؤمنين عبد الملك ! ألا يعلمون أن خليفة المرء خير من رسوله![5]

وهابیتی که قبور اهل بیت علیهم السلام را تخریب می‌کنند کتاب نوشته‌اند حجاج بن یوسف الثقفی وجهٌ حضاریٌّ فی تاریخ الاسلام. حجاج چهره متمدنانه در تاریخ اسلام. وقتی انسان از در خانه اهل بیت علیهم السلام دور شود چنین می‌شود.

گاهی شعر حرام است و گاهی مکروه است.

نکته دوم: توجه به اختلاف حکم شعر در ازمنه و امکنه مختلف

دومین نکته در تنقیح محل بحث این است که روایاتی داریم در امکنه و ازمنه ای شعر مکروه است هر چند شعر حق باشد نه باطل روایاتی داریم که روز جمعه شعر مکروه است یا بر محرم شعر خواندن مکروه است در ماه رمضان شعر مکروه است و در مقابل این طائفه روایاتی داریم که هر دو طائفه روایات معتبر دارد که شعر حق در این ایام مکروه نیست بلکه راجح است. جمع بین این دو طائفه چگونه است؟

مثلا روایت صحیحه داریم شعر در طواف و نماز فریضه چه اشکال دارد حضرت میفرمایند اشکالی ندارد در مقابل، روایت دیگر میگوید در حرم شعر مکروه است.

خلف ابن حماد میگوید  قلت للرضا عليه السلام : إن أصحابنا يروون عن آبائك عليهم السلام إن الشعر ليلة الجمعة و يوم الجمعة و في شهر رمضان وفي الليل مكروه و قد هممت أن أرثي أبا الحسن في ليلة الجمعة و هذا شهر رمضان ، فقال لي ارث أبا الحسن في ليلة الجمعة ، و في شهر رمضان و في الليل ، و في سائر الأيام ، فان الله يكافيك على ذلك.[6]

بحث فعلی ما در التشبیب فی الشعر است. تشبیب در شعر چه حکمی دارد و به چه معنا است؟

عنوان التشبیب فی الشعر در نصوص دینی ما نیامده است، یعنی در هیچ روایتی حتی غیر معتبر نداریم که از عنوان تشبیب در شعر نهی شده باشد تا کلمه تشبیب که در نصی وارد شده را واکاوی کنیم لکن در کلمات فقهاء ما علی الظاهر بدءً به مرحوم شیخ طوسی در کتاب القضاء و الشهادات از مبسوط و خلاف و سپس در کلمات بعض دیگر در مکاسب محرمه عنوان التشبیب فی الشعر آمده است. مثلا در بعض کلمات آمده شهادت بعض افراد قبول نمی‌شود چون اینها عادل نیستند یکی از مصادیقی که ذکر می‌شود تشبیب در شعر است اگر شاعری در شعرش تشبیب داشته باشد فاسق می‌شود و شهادتش مورد قبول نیست.

باید ببینیم تشبیب یعنی چه که بخاطر آن فرد فاسق می‌شود.

مثلا مرحوم شیخ طوسی در مبسوط می‌فرماید و إن تشبّب بإمرأة و وصفها فی شعره نُظرت، فإن کانت ممن لا یحل له وطیها رُدّت شهادته.[7]

ابن ادریس در سرائر در کتاب الشهادات میفرماید فأما انشاد الشعر فهو مباحٌ لاتُردّ شهادة فاعله ما لم یکن فیه هجر و لا فحش و لاتشبیب بإمرأةٍ.[8]

پس باید ببینیم تشبیب در شعر که جمعی از فقها آن را سبب فسق شاعر و ردّ شهادتش می‌دانند به چه معنا است؟

مرحوم شیخ انصاری هم تشبیب در شعر را به عنون یکی از داد و ستدهایی که اجرت گرفتن بر آن حرام است مورد بررسی قرار می‌دهند.

نکته سوم: بررسی معنایی تشبیب، نسیب و تغزّل

سه کلمه است که در زبان عربی تقریبا مرادف یکدیگر به کار می‌روند: یکی تشبیب است دوم کلمه نسیب است و سوم کلمه تغزّل و غزلسرائی است که در ادب عربی و فارسی معنای غزل متفاوت است.

معنای این سه کلمه را باید اشاره کنیم تا محل نزاع شکل بگیرد و کاربرد این بحث هم روشن شود که اگر فقط تشبیب در شعر است و دیگر الآن نیست چرا باید بحث کنیم، چنین نیست و ثابت میکنیم الآن هم مبتلا به است.

کلمه اول: تشبیب

مصدر باب تفعیل مشتق از شبّ و شبّب.

شبّ در لغت چنانکه ابن فارس در معجم مقاییس اللغه می‌گوید الشین و الباء اصل واحدٌ یدلّ علی نماء الشیء و قوّته ثم اشتّق منه الشباب. اصل معنای لغوی تشبیب این است که یک حرارتی که در کسی باشد و آن حرارت ریشه قوّت و نیرومندی فرد باشد که آن را تشبیب می‌گویند و شباب هم از همین معنا مشتق است. شباب هم یعنی قوّت جوانی.

اصطلاحی دارند التشبیب فی الشعر که میگویند معنایش این است که ترقیقُ اوّله بذکر النساء. قصیده در زبان عربی با یک مطلع شروع میشود سپس تشبیب است سپس ورود به غرض اصلی است. غالب قصائد عرب اینگونه است. تشبیب هم یعنی شعر را تلطیف می‌کنند با یادآوری از زن و خصوصیات او و معشوقه‌هایشان را ذکر می‌کردند البته معنایش اعم است تشبیب با دو نوع انجام میشود یکی با ذکر الخمر و اوصفافه، یاد شراب و الا یا أیها الساقی أدر کأسا و ناولها یا با ذکر النساء آغاز می‌شود اما معمولا با توصیف النساء است البته زنهایی را هم که شعراء در ابتدای شعر تشبیب میکردند گاهی زنهای خیالی است.

زمخشری لغوی، ادیب و مفسر بزرگ اهل سنت یک فراز و فرودهایی در زندگی معنوی‌اش دارد اوائل از همان قسم شعرا بود بعدا متحول شد. قصیده‌ای دارد با تشبیب به زن آغاز می‌شود:

أيا حبّذا سُعدَى و حبّ مُقامها                     و يا حبّذا أين استقل خيامها

حياتي و موتي قربَ سُعدَى وبعدها              و عزي و ذلي وصلها و انصرامها

سلام عليها أين أمست و أصبحت               وإن كان لايُقرا عليّ سلامها

رعى الله سرحا قد رعى فيه سرحها              و روّضَ أرضاً سام فيه سوامها

کعب بن زهیر از شعرای مُخَزرَم هم زمان اسلام هم جاهلیت را درک کرده در جاهلیتش به هفت زن با هفت اسم تشبیب میکند.

خلاصه عنوان محل نزاع این است که تشبیب در شعر یعنی ذکر اوصاف النساء فی الشعر. بعد توضیح می‌دهیم در نویسندگی و هنر و فیلم سازی همین است و به شعر اختصاص ندارد.

آیا ذکر اوصاف النساء فی الشعر به عنوان تشبیب در شعر جایز است یا حرام یا در مسأله تفصیل است.

بررسی اقسام، اقوال و أدله خواهد آمد.[9]

 

[1]. جلسه 97، مسلسل 286، یکشنبه، 1402.02.10. بعد از تعطیلات نوروز و ماه مبارک رمضان 1444.

[2]. همچنین در کتاب دیگرش با عنوان تحذير الساجد من اتخاذ القبور مساجد

[3]. از محمد بن هانی اندلسی (936–973ه‍ ق) در مدح معزّالدوله.

[4]. ويروى أن الحجاج كتب إلى عبد الملك بن مروان: "وبلغني أن أمير المؤمنين عطس عطسة فشمّته قومٌ، فقال: يغفر الله لنا ولكم، فيا ليتني كنت معهم فأفوز فوزا عظيماً"! الکامل، مبرد، ج2، ص83.

[5]. شرح نهج البلاغة، (ابن ابی الحدید)، ج15، ص242.

[6]. وسائل الشیعه، (اسلامیه)، ج10، ص469.

[7]. المبسوط، ج8، ص228.

[8]. السرائر، ج2، ص124.

[9]. با این نگاه های حاکم در جاهلیت نسبت به شعر میتوان گفت یک هنر هرزه نگاری بوده است. لذا قرآن را که می‌خواستند بکوبند می‌گفتند شعر است. أمّی بودن پیامبر حتی اگر تفسیر شود به این که نمیتوانستند چیزی بخوانند از این نگاه قدح نیست و نقص نیست اینجا کمال است که چنین چیزهایی را پیامبر نمیخواندند. لذا پیامبر هم در مقابل این مسأله و این هنر ایستادند و قرآن هم در مقابل آن ایستاد. جالب است که بعد آمدن قرآن این هنر عربی به مُحاق رفت و بعض شعران میگفتند با این نثر موزون جالب و مفاهیم عالی دیگر نیاز به شعر نیست و کم رنگ شد سپس در زمان بنی امیه دوباره اقبال به شعر شد که اهل بیت باز حُسن استفاده را کردند در بکار گیری در مسیر مذهب و فکر تشیع.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

گفتیم مورد چهارم از نوع چهارم از مکاسب محرمه تشبیب است. مطلب اول تحریر محل بحث بود که دیروز چند نکته بیان شد و به اینجا رسیدیم که سه کلمه در این مبحث باید معنا شود، تشبیب، نسیب و تغزّل. معنای کلمه تشبیب توضیح داده شد و گفتیم در لغت تشبیب الشیء یعنی نماء الشیء و قوّته. نیرو و حرارت در یک شیء را تشبیب گویند و تشبیب در شعر ذکر النساء فی الشعر بود. قصیده سرائی مطلع و تشبیب و مقصد دارد. تشبیب یعنی در مقدمه یک قصیده معمولا عربها یا از شراب و خصوصیات آن و ولع به شراب یاد می‌کردند یا از زن. به یادکرد زن در مقدمه قصیده عرب تشبیب می‌گوید. هرچند تشبیب به غیر این دو هم مطرح است. قصیده کوثریه مرحوم سید رضا هندی که آغازش چنین است:

أمفلّج ثغرک أم جوهر        و رحیق رُضابک ام سکّر

قد قال لثغرک صانعه        انا اعطیناک الکوثر

این تشبیب است و سپس وارد قسمت اصلی میشود که

سوّدتُ صحیفة أعمالی      و وکلت الأمر الی حیدر.

کلمه دوم: نسیب

نسیب در لغت چنانکه معجم مقاییس اللغه می‌گوید النون و السین و الباء کلمه واحده قیاسها اتصال شیء بشیء و منه النسب و منه النسیب فی الشعر الی المرأة کأنّه ذکرٌ یتّصل بها. پس نسیب در شعر یعنی وصل کردن شعرش به بیان خصوصیات زن. یا خلیل در العین میگوید النسب فی الشعر ما کان نسیبا فهو الشعر فی النساء. گفته می‌شود ما أحسن نسیبَه أی ما أحسن قوله فی النساء. به معنای اسم مصدری بکار می‌رود.

کلمه سوم: تغزّل

تغزّل یعنی غزلسرائی و غزل در زبان عربی اللهو مع النساء فی الشعر است. با غزل در فارسی تفاوت دارد، گاهی غزل و تغزّل را هم ادباء عرب به دو قسم تقسیم می‌کنند، میگویند گاهی غزل عفیف است یعنی هرزگی در آن نیست هر چند نام زن می‌آورد و اظهار عشق می‌کند اما هرزگی ندارد.

بالله یا ظَبَیات القاع قلن لنا         لیلای منکنّ ام لیلا من البشر

ای آهوان صحرا بگویید لیلای من از شما است یا از جنس بشر است؟

نوع دوم تغزّل صریح است که در بین ادبای عرب و غیر عرب داریم یعنی ذکر نساء و خصوصیات جسمی‌شان به شکل واضح و صریح که نوعی هرزگی است. اشعار عجیبی دارند که نمی‌خوانم.

پس اینجا تشبیب و نسیب و تغزّل تقریبا به معنای واحد است.

نکته چهارم: اقسام تشبیب منشأ تفصیل در فتاوا

تشبیب به زن و بیان خصوصیات زن در شعر اقسامی دارد که با نگاه به همین اقسام بعدا تفصیلاتی در فتاوای به وجود آمده.

گاهی تشبیب به زن معیّن است و گاهی به نسوه مبهم. بین عربها مخصوصا زمان جاهلیت و بنی امیه زیاد اتفاق می‌افتاده که همسر فردی را تشبیب می‌کردند و شاعر، اوصاف زوجه فرد دیگر را بیان می‌کرد در شعر، زن معین و شناخته شده.

گاهی تشبیب به مرأة مبهمه و خیالی است. گفتیم کعب بن زهیر از شعراء جاهلیّت و اسلام تشبیب به هفت زن با نامهایشان دارد. گاهی زن مشبَّبٌ بها محرم این شاعر است و گاهی از محارمش نیست. ممکن است همسرش را تشبیب می‌کند.

گاهی زن مشبَّب بها مؤمنه است و گاهی مسلمة است و گاهی کافرة است.

خلاصه مطلب اول:

با ذکر این نکات روشن شد که محل بحث این است مربوط به بررسی حکم ذکر زنها در شعر (که بعدا ثابت می‌کنیم تفاوتی بین شعر و غیر شعر نیست) است که عرب به آن تشبیب می‌گوید. در ادامه بحث به بررسی حکم داد و ستد و اجرت گرفتن بر آن هم خواهیم پرداخت.

مطلب دوم: بیان اقوال

به طور خلاصه می‌توان گفت حداقل پنج قول در مسأله وجود دارد:

قول اول: تشبیب به مرأة مطلقا حرام است.

اطلاق هم در مقابل تفصیلات بعدی است. این قول ممکن است از مفهوم عبارت مرحوم ابن ادریس در سرائر استفاده شود که عبارتشان این است که و أمّا إنشاد الشعر فهو مباحٌ لاتردّ شهادة فاعله ما لم یکن فیه هجر و لا فحش و لاتشبیب بإمرأة. [2]

شعر مباح است لذا اگر کسی شاعر باشد شهادتش ردّ نمی‌شود و شعر به ما هو شعر سبب فسق نیست الا اینکه یکی از سه عنوان بر آن صادق باشد که مفهومش این است که اگر تشبیب در شعر باشد حرام است و سبب فسق می‌شود لذا شهادت چنین شاعری هم مردود خواهد بود.

قول دوم: تفصیل بین معیّن بودن یا نبودن مرأة

مرحوم شیخ طوسی در کتاب مبسوط می‌فرمایند تشبیب به مرأة در شعر سه قسم دارد:

قسم اول: شاعر تشبیب می‌کند و خصوصیات زنی را بیان می‌کند که مباشرت با او برایش جایز است مثل همسر یا کنیزش. این قسم حلال است.

قسم دوم: تشبیب به مرأة مبهمه و خیالی باشد گفتیم زمخشری در زمان جوانی‌اش زنی به نام سُعدی را در ذهنش ترسیم می‌کند و او را تشبیب می‌کند. این قسم هم اشکال ندارد.

قسم سوم: اگر تشبیب به زن شناخته شده‌ای است که مباشرت با او جایز نیست. دختر یا خانم فردی را یا زن بیوه‌ای را تشبیب کند حرام است و شاعر این شعر هم فاسق است و شهادتش قبول نمی‌شود.

مرحوم شیخ انصاری در مکاسب یک موردی را در جواز تشبیب به همسر فرد ملحق می‌کنند و آن هم خطیبه و نامزد است، جوانی نامزد خودش را تشبیب کند می‌فرمایند اشکال ندارد.

قول سوم: تفصیل بین زن معیّن کافر حربی و غیر آن

مرحوم شهید اول در دروس و بعض فقهاء می‌فرمایند قبول داریم تشبیب به زن معیّنی که همسر فرد نباشد حرام است الا یک مورد که آن زن که همسرش نیست و معروف و شناخته شده است و مبهم نیست، کافر حربی باشد. می‌فرمایند و یجوز التشبیب بنساء اهل الحرب.[3]

قول چهارم: تفصیل بین مرأة مؤمنه و غیر مؤمنه

مرحوم علامه در تذکرة الفقهاء می‌فرمایند حرمت تشبیب در صورتی است که خانم مشبَّب بها معروف و شناخته شده باشد و مؤمنه یعنی شیعه اثنی عشری باشد. لذا تشبیب به زن معروفی که از مخالفین یا کافر حربی یا کافر ذمی است اشکال ندارد. و یحرم سبّ المؤمنین و الكذب عليهم و النميمة و مدح مَنْ يستحقّ الذمّ و بالعكس و التشبیب بالمرأة المعروفة المؤمنه بلا خلاف في ذلك کله.[4]

قول پنجم: تفصیل در غرض بین تمنّی حرام و غیر آن

مرحوم خوئی در مصباح الفقاهة ج1، ص211 می‌فرمایند تشبیب دو صورت دارد:

صورت اول: گاهی به غرض تمنّی حرام و رسیدن به معصیتها و فواحش است، تشبیب می‌کند و آرزوی عمل حرام با او دارد. در این صورت تشبیب حرام است.

صورت دوم: اگر تشبیب به غرض تمنّی به حرام نباشد اشکال ندارد. اینجا بعد به نقد قسمتی از این مطلب می‌رسیم که کلامشان اطلاق دارد چه اسارة شهوت به دیگران باشد یا نباشد ایشان می‌فرمایند اشکال ندارد.

فقها اینجا به مناسبت، بحث تشبیب به غلام و نوجوان را هم مطرح کرده‌اند بعض نویسندگان فارسی هم هرزه نگار هستند و قلمشان هم قوّی است اما هرزه نگاری می‌کنند و در قالب نثر مطالبش را چاپ می‌کند.

تشبیب به غلام

نسبت به تشبیب به غلام اجمالا دو نظریه مطرح است:

نظریه اول: مرحوم شهید اول در دروس و شهید ثانی در مسالک می‌فرمایند التشبیب بالغلام مطلقا حرام است.

شهید اول: و التشبیب بها معیّنةً حرامٌ و بالغلمان مطلقا. [5] شهید ثانی: و التشبیب بالغلام محرّم مطلقا.[6]

نظریه دوم: تفصیل مرحوم خوئی است که می‌فرمایند تشبیب به غلام اگر ذکر خصوصیات باشد بدون تمنّی حرام در این صورت اشکال ندارد. در مواردی بعض اولیاء الله را تشبیب می‌کنند جناب علی اکبر یا ابالفضل العباس را تشبیب می‌کنند که غرض هم وصول به حرام نیست. اما اگر تشبیب غلام و نوجوان به جهت تمنّی حرام باشد در این صورت تشبیب غلام حرام است.

مطلب سوم بررسی أدله اقوال است است که مهمترین قسمت بحث است و خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 98، مسلسل 287، دوشنبه، 1402.02.11.

[2]. السرائر، ج2، ص124.

[3]. الدروس الشرعیه، ج3، ص163.

[4]. تذکرة الفقهاء، ج12، ص144.

[5]. الدروس الشرعیه، ج3، ص163.

[6]. مسالک الأفهام، ج14، ص182.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

مطلب سوم: بیان أدله

سومین مطلب در مبحث تشبیب بررسی أدله قائلین به حرمت فی الجمله یا بالجمله تشبیب است.

ابتدا این نکته را عرض می‌کنیم که قبلا هم اشاره شد که عنوان تشبیب در أدله شرعیه متعلق نهی قرار نگرفته است که نهی شده باشیم از تشبیب در شعر مثلا لذا اگر فقها فتوا داده‌اند به حرمت تشبیب باید ببینیم تشبیب را به چه دلیل و تحت چه عنوانی قرار داده‌اند که آن عنوان مستلزم حرمت تشبیب شده است.

در بررسی کلمات فقها، شاهد بیانات مختلفی در استدلال به حرمت هستیم که عمده این بیانات را بررسی و جمع‌بندی می‌کنیم.

عنوان اول: استخفاف الغیر یا استخفاف المؤمن

اولین عنوانی که به آن تمسک شده استخفاف الغیر یا استخفاف المؤمن است. در روایات عنوانی داریم که تقبیح شده و حداقل بعض مراتبش حرام است و آن هم عنوان استخفاف است که انسان با قول و فعلش دیگری را تحقیر کند و خفیف بشمارد، این مبغوض شارع و منهی عنه است. به دو روایت اشاره می‌کنیم:

روایت اول: صحیحه ابی بصیر

شیخ صدوق در عقاب الاعمال می‌فرمایند عن محمد[2] بن موسی بن المتوکل عن عبدالله بن جعفر الحمیری عن محمد بن الحسین ابی الخطاب عن حسن بن محبوب عن مثنّی عن ابی بصیر عن ابی عبدالله علیه السلام قال لاتحقّروا مؤمنا فقیرا فإنّ من حقّر مؤمناً أو استخفّ به حقّره الله و لم یزل ماقتا له حتی یرجع عن محقرته أو یتوب.[3]

بررسی سند

ـ محمد بن موسی بن المتوکل از مشایخ شیخ صدوق است و در 48 مورد در طرق کتب شیخ صدوق آمده است و شیخ صدوق ترضّی (رضی الله عنه) بر او دارد. ما نسبت به ترضی شیخ صدوق متأمّل هستیم و أماره وثاقت نمی‌دانیم اما می‌گوییم محمد بن موسی بن المتوکل ثقه است زیرا سید بن طاووس در فلاح السائل[4] فصل 19 در فضیلت صلاة ظهر روایتی نقل می‌کند در سند این روایت محمد بن موسی بن المتوکل است که سید بن طاووس می‌فرماید و إسناده ثقاتٌ بالإتفاق.

قبلا بحث کردیم و توضیح دادیم[5] شخصیتی مثل سید بن طاووس فی غایة الوثاقة و با توفّر کتب رجالی مختلف نزد ایشان تصریح می‌کند که روات واقع در این سند ثقه‌اند به اتفاق علماء شیعه. این تعبیر ایشان برای ما مهم است زیرا حداقل جماعتی را دیده که توثیق می‌کرده‌اند. پس محمد بن موسی المتوکل ثقه است.

ـ عبدالله بن جعفر حمیری. نجاشی می‌گوید شیخ القمیین و وجههم که این تعبیر دال بر وثاقت است مع ذلک شیخ طوسی او را صریحا توثیق می‌کند.

محمد بن حسین ابی الخطاب از علماء بزرگ شیعه جلیلٌ من اصحابنا یا نجاشی تعبیر میکند عظیم القدر کثیر الروایة ثقةٌ عینٌ مسکونٌ الی روایته.

مثنّی در این روایت و سایر روایاتی که آمده بعضی او را تضعیف کرده اند به جهت اشتراک لکن به نظر ما مثنّی در اسناد روایات مشترک است بین سه نفر که وثاقت این سه نفر طبق مبانی ما روشن است:

فرد اول: مثنّی بن ولید است که عیاشی از ابن فضّال نقل می‌کند حناطٌ کوفی لابأس به. تعبیر "لابأس به" در کلمات ابن فضال که خودش یک رجالی قوی است علامت اعتماد است.

مع ذلک ابن ابی عمیر به سند صحیح در امالی شیخ صدوق از مثنی بن ولید روایت نقل می‌کند و نقل او اماره وثاقت است.

فرد دوم: مثنّی بن عبدالسلام است که احتمال دارد همان مثنی بن ولید باشد که فعلا نیازی به بررسی نداریم اما بزنطی در مشیخه فقیه به سند صحیح از مثنی بن عبدالسلام روایت دارد و صفوان در کافی شریف به سند صحیح از او روایت دارد پس او ثقه است.

فرد سوم: مثنی بن راشد است که ابن ابی عمیر به سند صحیح در من لایحضر از او روایت دارد.

پس مثنی در این روایت چه مثنی بن ولید باشد و چه مثنی بن عبدالسلام باشد چه مثنی بن راشد باشد ثقه است و احتمال هم ندارد که غیر از این باشد.

نتیجه اینکه سند روایت عقاب الاعمال شیخ صدوق معتبر است.

بررسی دلالت روایت

ابی بصیر از امام صادق علیه السلام یک صغری و یک کبری نقل می‌کند:

صغری این است که لا تحقّروا مؤمنا فقیراً[6]

کبری این است که فإنّ من حقّر مؤمنا او استخفّ به حقّره الله و لم یزل ماقتا (غاضبا) له حتی یرجع عن محقرته أو یتوب.[7]

پس کبرای کلی این است که تحقیر یا استخفاف به مؤمن حرام است عملی که به جهت آن خداوند بر انسان غضب می‌کند و از او نمی‌گذرد تا زمانی که جبران کند این عمل حرام است.

روایت دوم: روایت ابی هارون مکفوف

این روایت سندش ضعیف است لکن جمعی از بزرگان این روایت را نقل کرده‌اند، روایتی است در کافی شریف که مرحوم شیخ کلینی با سند خودشان نقل می‌کنند یکی دو نفر در سند هستند که محل تأمل است لکن جمعی از مشایخ هم در سند هستند و أماره صدق هم در متن هست.

عن ابی هارون المکفوف عن ابی عبدالله علیه السلام قال : " قال لنفر عنده وأنا حاضر : ما لكم تستخفون بنا ؟ قال : فقام إليه رجل من خراسان فقال : معاذ لوجه الله أن نستخف بك أو بشئ من أمرك فقال : بلى إنك أحد من استخف بي ، (معمولا ائمه غیر مستقیم مشکلات افراد را تذکر میداند اما اینجا آنقدر مهم است که مستقیم تذکر می‌دهند) فقال : معاذ لوجه الله أن أستخف بك ، فقال له : ويحك أو لم تسمع فلانا ونحن بقرب الجحفة وهو يقول لك : احملني قدر ميل فقد والله أعييت ، والله ما رفعت به رأسا ولقد استخففت به ومن استخف بمؤمن فينا استخف وضيّع حرمة الله عز وجل.[8] [9]

پس از روایات معتبر استفاده می‌شود استخفاف به مؤمن در قول یا فعل و تحقیر او حرام است و باید توبه کند. حال گفته می‌شود که تشبیب به مؤمنه معروفه نه مبهمه مصداق استخفاف است. زن عفیفی که پرده دری نمی‌کند فردی بیاید نسبت به او پرده دری کند و خصوصیات ظاهری او را مطرح کند این گفته شده مصداق استخفاف است و استخفاف هم معصیت کبیره است لذا تشبیب به مؤمنه معروفه و شناخته شده حرام است.

نقد عنوان اول

عرض می‌کنیم: این بیان هر چند قبول داریم طبق روایات و به حکم نقل و عقل استخفاف به مؤمن بلکه از روایات استفاده می‌شود (که وارد تفصیل این قسمت نمی‌شویم) استخفاف به مخالف بلکه استخفاف به کافر ذمی هم فی بعض مراتبه حرام است لکن نکته‌ای داریم که جلسه بعد بیان خواهیم کرد.[10]

 

[1]. جلسه 99، مسلسل 288، سه‌شنبه، 1402.02.12.

[2]. در نسخه‌ای از فلاح السائل چنین آمده حدثنا موسی بن متوکل، اما در امالی مرحوم شیخ صدوق ص578 محمد بن موسی المتوکل است. همچنین نسبت به نسخه فلاح السائل گفته شده: "وهو اشتباه أو من سهو النساخ لان الصدوق لا يروی عن موسى وإنما يروي عن ولده محمد."

[3]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص250.

[4]. فلاح السائل، ص158: فمن ذلك ما أرويه بطرقي التي قدمناها في خطبة هذا الكتاب إلى الشيخ الجليل أبى جعفر محمد بن بابويه رضوان الله جل جلاله عليه مما ذكره ورواه في أماليه قال حدثنا موسى بن المتوكل رحمه الله قال حدثنا على بن إبراهيم عن أبيه إبراهيم بن هاشم عن محمد بن أبي عمير قال حدثني من سمع أبا عبد الله الصادق عليه السلام يقول ما أحب الله من عصاه ثم تمثل فقال : تعصى الاله وان تظهر حبه * هذا محال في القياس بديع

لو كان حبك صادقا لأطعته * ان المحب لمن يحب مطيع أقول ولعل قائلا يقول هذا البيتان لمحمود الوراق . فنقول ان الصادق عليه السلام تمثل بهما ورواة الحديث ثقات بالاتفاق ومراسيل محمد بن أبي عمير كالمسانيد عن أهل الوفاق

[5]. از جمله در مباحث اجاره، جلسه 233، 1387.09.04. (برای مطالعه مطلب در سایت استاد با عنوان " شخصیت سید بن طاووس و اعتماد به نقل‌های رجالی ایشان" کلیک کنید)

[6]. که اطلاق هم دارد فرد در مجلس نشسته با رفتارش تحقیر میکند که یک سرمایه دار را بلند میشود و کنار خودش مینشاند اما یک کارگر مؤمن که وارد میشود جواب سلام را هم به زور می‌دهد که اگر جواب سلام واجب نبود جواب هم نمی‌داد.

[7]. این هم تحقیر آخرتی صرفا نیست بلکه در همین دنیا هم تحقیرش میکند.

[8]. الکافی، (دار الحدیث) ج15، ص250.

[9]. اگر وضع چنین است وضع کارمندهای ادارات و اصلا خودمان که به بعض طلبه ها یک میز و یک حکم امضا داده اند دستمان یک طلبه گرفتاری دارد تا کجا برود که حل شود برخورد چگونه است نمیگویم همه اما طلبه ها خیلی درد دل دارند. آیا اینکه میتواند راهنمایی کند یا حل کند بگوید برو فردا بیا یا برو پیش فلانی و امثال این رفتارها. گاهی عرض میکنم وقتی در مقابل کسی قرار میگیریم به هر جهت نگاه مان این باشد که هر برخوردی با او کردیم با امام صادق کرده ایم. اگر امام صادق بود چه میکردی اگر یک صاحب نام بیاید چگونه دنبال کارش میدوی و بلند هم میشوی. بگذریم.

[10]. برای مردم میگویم آن فرد رفیقش از دنیا رفت در خواب دیدش گفت اوضاع خراب است همینقدر بگویم من یک روز در مغازه نشسته بودم دستم را در گندمها کردم و یک گندم درشت برداشتم و با دندان نصف کردم متوجه شدم از من نیست انداخم نصفش افتاد داخل کیسه و نصفش بیرون افتاد از همین هم سؤال میکنند.

اگر این گندم پاسخگویی دارد آیا شکستن دل را رها میکنند. طلبه ها دقت کنند خانمشان اسیر در غربت دست آنان است بی احترامی نکنند.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

اولین عنوان برای استدلال بر حرمت تشبیب بإمرأة معروفة مؤمنة این بود که گفته شده این تشبیب استخفاف زن مؤمن است، و استخفاف المؤمن معصیت و حرام است لذا تشبیب بإمرأة مؤمنه حرام است.

عرض می‌کنیم:

اولا: اگر ملاک حرمت تشبیب استخفاف باشد نباید مختص غیر همسر و کنیز خودش باشد زیرا جمعی از فقها چنانکه اشاره کردیم می‌گویند تشبیب نسبت به خانمی که جواز مباشرت دارد اشکال ندارد، اگر دلیل حرمت تشبیب، استخفاف باشد آیا مرد جایز است قول یا فعلی داشته باشد که موجب تحقیر همسرش باشد؟ آیا مرد می‌تواند قول یا فعلی داشته باشد که کنیزش را تحقیر و استخفاف کند؟ هیچکدام جایز نیست. پس اگر ملاک حرمت تشبیب استخفاف باشد نباید مانند مرحوم شیخ طوسی[2] و جمعی از فقها بفرمایند تشبیب به حلیله خودش جایز است.

ثانیا: روایاتی در باب تقیه مداراتی داریم که حقوقی برای مؤمن برشمرده‌اند که برای مخالف هم این حقوق را مطرح کرده‌اند، حتی نسبت به کافر ذمی هم که فی ذمة الإسلام است همین حقوق مطرح است، حالا فی الجمله نسبت به استخفاف ممکن است بعض مواردش استثناء هم داشته باشد اما این حقوق برای سایر مسلمانان و کفار ذمی هم مطرح است چرا قید می‌کنند تشبیب به مرأة مؤمنه حرام است؟

به عبارت دیگر اشکال این است که بین تشبیب و استخفاف عموم و خصوص من وجه است، نه رابطه شان تساوی است و نه تشبیب اخص مطلق از استخفاف است.

گاهی تشبیب هست اما استخفاف نیست بلکه صفات حسنه و کمالیه یک زن را برمی‌شمارد. اشعاری که شعراء بزرگ عرب نسبت به حضرت زینب سلام الله علیها و کیفیت خطبه خواندن حضرت سروده‌اند استخفاف نیست و تشبیب است.

گاهی تشبیب نیست اما استخفاف هست مثل اینکه زن را می‌زند که تشبیب نیست.

بله مواردی داریم که هم تشبیب است هم استخفاف که صفات جسمی زن عفیف را در شعر بیان می‌کند که معمولا زنان عفیف از این مسأله گریزان هستند و این را استخفاف می‌دانند، اینجا حرام است اما در سایر موارد استخفاف نیست که به طور مطلق فتوا به حرمت داده شود.

ثالثا: استخفاف اگر محقق شد حرمت می‌آید و اختصاص به شعر هم ندارد، در نثر همین است در فضای مجازی با نثر، زن مؤمنه‌ای را استخفاف کند یا در تآتر و سینما استخفاف کند. در استخفاف هم تفاوت ندارد متعلقش یک مؤمن باشد یا مؤمنه.

پس فی الجمله بعض تشبیب‌ها اگر منطبق بر استخفاف باشد حرام است اما نمی‌شود علی الإطلاق گفت التشبیب بإمرأة مؤمنة حرام است چون موجب استخفاف است.

پس عنوان اول وافی به مقصود نیست.

عنوان دوم: حرمت ایذاء

جمعی از فقهاء از جمله مرحوم شهید ثانی رحمة الله علیه در کتاب مسالک[3] برای حرمت تشبیب به این دلیل تمسک کرده‌اند و فرموده‌اند تشبیب بإمرأة معیّنة ایذاء غیر است بعضی می‌گویند ایذاء مسلم یا بعضی می‌گوید ایذاء المؤمن و حرام است.

البته جای این بحث در فقه العشرة است لکن اینجا به اختصار اشاره می‌کنیم ایذاء یعنی چه و در چه صورتی حرام است؟

کلمه ایذاء مصدر از باب افعال است و مشتق است از ماده أَذَیَ به معنای رساندن اذیت به غیر.

در معجم مقاییس اللغه می‌گوید: الهمزة و الذال و الیاء أصلٌ واحد و هو شیء تتکرّهه و لا تقرّ علیه.

ماده اذیت در لغت به معنای عمل و چیزی است که سبب می‌شود انسان آن را مبغوض بدارد و ناخوشنود باشد و قرار و آرامش انسان از بین برود. آنچه موجب سلب آرامش انسان می‌شود را أذی و أذیت می‌گویند چه خفیف باشد چه شدید.

ابی عبیدة حذّاء میگوید: زَامَلْتُ‌ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فِي شِقِّ‌ مَحْمِلٍ‌ مِنَ‌ الْمَدِينَةِ‌ إِلىٰ‌ مَكَّةَ‌، فَنَزَلَ‌ فِي بَعْضِ‌ الطَّرِيقِ‌، فَلَمَّا قَضىٰ‌ حَاجَتَهُ‌ وَ عَادَ، قَالَ‌ : «هَاتِ‌ يَدَكَ‌ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ‌» فَنَاوَلْتُهُ‌ يَدِي، فَغَمَزَهَا حَتّىٰ‌ وَجَدْتُ‌ الْأَذىٰ‌ فِي أَصَابِعِي، ثُمَّ‌ قَالَ‌: يَا أَبَا عُبَيْدَةَ‌ ، مَا مِنْ‌ مُسْلِمٍ‌ لَقِيَ‌ أَخَاه الْمُسْلِمَ‌، فَصَافَحَهُ‌، وَ شَبَّكَ‌ أَصَابِعَهُ‌ فِي أَصَابِعِهِ‌ إِلَّا تَنَاثَرَتْ‌ عَنْهُمَا ذُنُوبُهُمَا كَمَا يَتَنَاثَرُ الْوَرَقُ‌ مِنَ‌ الشَّجَرِ فِي الْيَوْمِ‌ الشَّاتِي.[4]

روایات مستفیض بلکه متواتر داریم که اذیت برادر مسلمان و اذیت مؤمن گاهی گفته می‌شود اذیة الجار نکوهش شده و حرام است.

ظاهر این روایات اطلاق دارد و مطلق اذیت را شامل می‌شود یعنی انسان کاری انجام دهد که دیگری خوشش نیاید لکن قرائن لفظیه و لبیّه مکتنف به کلام داریم که از اینها استفاده می‌شود که مطلق ناخوشنودی فرد دیگر از فعل انسان حرام نیست. مثلا همسایه است و بسیار توصیه شده به رعایت حق همسایه، می‌خواهد پنج طبقه بسازد و مشرف هم نیست اما همسایه اذیت می‌شود لکن این مصداق اذیت حرام نیست. یا فرض کنید دو تاجرند یکی اهل تلاش است و کالاهای متنوع می‌آورد برای عرضه لکن تاجر دیگر این مقدار اهل فعالیت نیست. ممکن است کسی از توفیق علمی یا تبلیغی دیگری ناراحت شود.

آنچه از أدله استفاده می‌شود این است که اگر فعلی مصداق تضییع حق دیگری باشد، خودِ تضییع حق حرام است اما اگر این تضییع حق دیگری موجب آزار او هم بشود این حرام است به حرمت مغلّظه و شدیده. آشغال منزلش را جلوی خانه همسایه می‌گذارد این تضییع حق است، یا خانه را مشرف بر خانه همسایه می‌سازد این حرام مغلّظ است. البته همینجا اگر از تضییع حقش بگذرد و اسقاط کند دیگر حرام نیست. منزلش را می‌خواهد بنایی کند گفته می‌شود نباید ساختمانش جلوتر از همسایه باشد لکن از همسایه رضایت می‌گیرد اشکال ندارد. ملاک در اذیت محرمه اذیتی است که تضییع حق دیگری باشد و از این تضییع حق ناخشنود باشد.

شهید ثانی می‌فرمایند تشبیب بإمرأة معینة یا تشبیب بإمرأة معیّنة مؤمنة مستلزم ایذاء است لذا تشبیب حرام است.

نقد عنوان دوم:

عرض می‌کنیم این دلیل هم علی الإطلاق وافی به مقصود نیست زیرا:

اولا: چه بسا مواردی که تشبیب و ذکر صفات جسمی یک زن هست لکن اذیت نمی‌شود، زنانی که متهتّک هستند و پرده عفت را دریده است می‌رود چند عمل زیبایی انجام می‌دهد و اینها را در فضای مجازی تبلیغ می‌کند گاهی پول می‌دهد برای اینکه دیگران صفات ظاهری شان را مطرح کنند پس اگر تشبیب حرام است به جهت ایذاء مواردی داریم که سبب ادخال سرور هم می‌شود.

ثانیا: تشبیب همیشه موجب ایذاء نیست زیرا ممکن است لغرض عقلائی موجب خوشحالی خانمی هم بشود، می‌خواهد ازدواج کند اگر کسی خصوصیات دختری را برای او بیان کند این اشکال ندارد ممکن است دختر یا خانواده او خوشحال هم بشوند.

ثالثا: چنانکه در استخفاف گفتیم رابطه بین تشبیب و بین ایذاء عموم من وجه است نه تساوی و نه تشبیب اخص مطلق از ایذاء است. روشن هم هست:

گاهی ایذاء هست تشبیب نیست مثل اینکه ‌می‌زند او را.

گاهی تشبیب هست اما ایذاء نیست مواردی هم داریم که تشبیب و ایذاء جمع می‌شود در این موارد گفته می‌شود تشبیب منطبق بر ایذاء است و ایذاء حرام است لذا بگوییم تشبیب هم حرام است چون یکی از مصادیق ایذاء است ممکن است گفته شود لکن اینکه مطلقا بگوییم التشبیب بإمرأة مؤنة موجب ایذاء او است و لذا حرام است قابل قبول نیست.

عنوان سوم: وجوب عفاف

در کلمات جمعی از اعلام گفته شده از جهتی از ادله استفاده می‌شود وظیفه زن و مرد این است که عفیف باشند، عفّت جزء واجبات بر زن و مرد است از جهت دیگر تشبیب تهتّک و پرده‌دری و ضد عفّت است لذا گفته شود بخاطر اینکه عفاف بر زن و مرد واجب است ضد عفاف که تهتّک باشد حرام است و تشبیب مصداق تهتّک است لذا تشبیب از باب اینکه مصداق تهتّک است و ضد عفاف است حرام می‌باشد.

اینجا باید ابتدا به عنوان مقدمه عفاف را معنا کنیم و ببینیم از آیات و روایات چه استفاده می‌شود تا به بررسی تطبیق آن بر تشبیب بپردازیم.

 

[1]. جلسه 100، مسلسل 289، چهارشنبه، 1402.02.13.

[2]. المبسوط، ج8، ص228.

[3]. مسالک الأفهام، ج14، ص182.

[4]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۳، صفحه: ۴۶۰

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

سومین عنوان در اثبات حرمت تشبیب منافات تشبیب با عفاف بود، عفّت و عفاف از ارکان عدالت مکلف است که بدون آن مکلف فاسق است و شهادتش مقبول نخواهد بود. لذا تشبیب مستلزم تهتّک است و تهتّک ضد عفاف است و امر مبغوض و حرامی است لذا تشبیب هم حرام است.

مرحوم شیخ انصاری در مکاسب بعد نقد بعض أدله حرمت تشبیب می‌فرمایند و یمکن أن یستدل علیه بما سیجیء من عمومات حرمة اللهو و الباطل و ما دلّ علی حرمة الفحشاء و منافاته للعفاف المأخوذ فی العدالة.[2]

ما حرمت لهو و فحشاء را جداگانه بررسی خواهیم کرد فعلا به این قسمت عبارتشان که می‌فرمایند منافاته للعفاف المأخوذ فی العدالة می‌پردازیم.

پیش در آمد بحث، بحث از معنای عفاف است که البته ضبط صحیحش عَفاف به فتح عین است. همچنین باید بررسی کنیم به چه دلیل عفاف رکن عدالت ست که فرد غیر عفیف فاسق باشد و عفاف مأخوذ در عدالت کدام عفاف است.

سپس وارد این بحث شویم که آیا تشبیب مطلقا منافات با عدالت دارد یا فقط در بعض صور منافات دارد.

نکته اول: معنای عفاف

معنای عفاف و عفّت که در روایات هم فراوان بکار رفته است مأخوذ از ماده عفّ است. در معجم مقاییس اللغه می‌گوید العین و الفاء اصلان صحیحان أحدهما الکفّ عن القبیح و الآخر دالّ علی قلّة الشیء. فالأول العفة الکفّ عمّا لاینبغی و الاصل الثانی العُفّة بقیة اللبن فی الضرع.

ابن فارس می‌گوید ماده عفّ دو معنای اصلی دارد:

  1. العِفّة یعنی حفظ نفس از امور ناپسند. دوباره معنا می‌کند به حفظ نفس از آنچه سزاوار نیست انجام دهد.
  2. عَفّ و عُفّ باقی مانده کمی از یک شیء را می‌گویند عُفّة مثلا گفته می‌شود العُفّة من اللبن، می‌گویند عفه لبن را برای بچه شتر بگذارید.

بعضی هم بین هر دو معنا برای عفاف خلط کرده اند و هر دو معنا را دخالت داده اند در حالی که روشن است معنای اول مقصود است.

خلیل بن احمد در العین می‌گوید العفّة الکفّ عمّا لایحلّ و یَجمل در بعض نسخ و لایجمل. فرد خودش را باز بدارد از آنچه حلال نیست و از آنچه پسندیده نیست.

مرحوم طریحی میفرماید العفاف بفتح العین و التعفّف کفّ النفس عن المحرمات و عن سؤال الناس.

چند نکته باید ذیل معنای عفاف اشاره شود:

یکم: کاربردهای قرآنی حدیثی عفاف

آیا در کاربرد آیات و روایات و حتی معنای لغوی عَفاف و عفّت به معنای کفّ النفس عن المحرمات یا بعض محرمات است یا بازداشتن نفس از مطلق مبغوضات مولا چه به بغض شدید چه به بغض خفیف و حتی کفّ النفس عن المشتبهات هم در کاربرد آیات و روایات عفاف گفته می‌شود. بعض آقایان چنانکه از مرحوم طریحی نقل کردیم گویا می‌گویند عفاف یعنی کفّ النفس عن المحرمات. (اینکه مطلق محرمات است یا محرمات مربوط به فرج بحث خواهیم کرد)

به نظر ما چنانکه از کلام صاحب معجم مقاییس اللغه و العین استفاده می‌شود و شواهد شرعی هم بر آن قائم است، عفاف یک معنای مطلقی دارد به همان معنای کفّ النفس عمّا لاینبغی. آنچه سزاوار نیست چه مکروه باشد چه حرام و شاید مشتبه را هم شامل شود. بله به حکم قرائن پیرامونی کفّ النفس عن المحرمات عفاف در آن بکار می‌رود بلکه ابرز مصادیقش همین است اما این ماده در بازداتشن نفس از غیر حرام هم بکار می‌رود.

مثل آیه کریمه وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.[3]

اینجا عفاف و مشتقاتش بکار رفته است در کفّ النفس عن المکروه. به این معنا که آیه کریمه می‌فرماید زنهای کبیر السنّ که کسی رغبت در نکاح آنها ندارد اشکالی ندارد که حجاب نداشته باشند، معناهای دقیق ثیابهن باید بحث شود فعلا آنچه در محل بحث برای ما مفید است را بیان می‌کنیم، سپس می‌فرماید به شرطی که تبرّج به زینت نداشته باشند و اگر عفاف داشته باشند برایشان بهتر است. اینجا به قرینه مقابله ابتدا میفرماید حجاب بر قواعد من النساء لازم نیست اما حجاب داشته باشند بهتر است روشن است که یک کاری برایشان جایز است اما بهتر است که حجاب را رعایت کنند. پس عفاف بکار رفته در الکفّ عن المکروه نه الکفّ عن الحرام.

یا آیه کریمه لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ.[4]

در این آیه هم فقرائی که سؤال از مردم نمی‌کنند و جاهل آنها را متعفّف حساب می‌کند یعنی به گونه ای برخورد می‌کنند که عفیف مالی شمرده می‌شوند. اینجا هم عفاف به معنای ترک السؤال بکار رفته که امر حرامی نیست اما مکروه است.

مرحوم مجلسی هم با دقتی که در معنای روایات دارند در معنای عفاف میفرمایند کفّ النفس عن المحرمات بل عن الشبهات و المکروهات.[5] روایاتی هم بر این معنا دلالت می‌کند که فعلا وارد نمی‌شویم.

نتیجه نکته اول این شد که عفاف در آیات و روایات در مطلق کف النفس عن المبغوضات بکار می‌رود هر چند ابرز مصادیقش کفّ النفس عن المحرمات است. لذا در روایاتی هم اگر عفاف مطلق آمده باشد باید ببینیم مناسبت حکم و موضوع و قرائن پیرامونی چه اقتضاء دارد.

دوم: عدم ظهور ثانوی در خصوص شهوت بطن و فرج

آیا عفاف به ظهور ثانوی اختصاص دارد به کفّ النفس از محرمات بطن و فرج که بعضی ادعا کرده اند در آیات و روایات هر جا عفت و عفاف بکار می‌رود ظهور ثانوی دارد در معنای خاصی، عفت یعنی بازداشتن نفس از حرام‎های شهوانی شهوت بطن و امور جنسی که بعد ادعا می‌شود این ظهور به نحوی است که هر جا در روایات و آیات کلمه عفاف و عفّت بکار برود انصراف دارد به کف النفس از این دو گناه نه مطلق محرمات یا مطلق ما لاینبغی.

عرض می‌کنیم این ادعا را قبول نداریم. به عبارت دیگر ما قبول داریم گاهی به مناسبت حکم و موضوع یا به کمک قرائن پیرامونی عفاف در موارد خاص بکار می‌رود کفّ النفس از محرمات شهوانی و بطنی به مناسبت حکم و موضوع یا قرائن خاصه بکار میرود مثلا یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفّف به مناسبت حکم و موضوع یعنی عفاف در امور مالی که از مردم درخواست نمی‌کند.

یا آیه و لیستعفف اللذین لایجدون نکاحا حتّی یغنهم الله من فضله.[6] کسانی که توانایی انجام نکاح ندارند و فعلا امکان ازدواج ندارند طلب عفاف داشته باشند مناسبت حکم و موضوع می‌گویند عفاف در امور جنسی داشته باشند.

لکن اینکه این کاربردها باعث شود ماده عفاف و عفّت یک ظهور ثانوی پیدا کند در خصوص عفت بطنی و فرجی قابل اثبات نیست با اینکه در لغت به معنای کفّ النفس عمّا لاینبغی است و در روایات هم در مطلق کفّ النفس عمّا لاینبغی هم بکار رفته است.

لذا کفّ النفس به امور مبغوض لسانی، یدی و قلبی هم گفته می‌شود. (بله چون زیاد در امور جنسی بکار رفته ممکن است برداشتهایی شود اما ظهور ساز نیست)

سوم: مقصود از عفاف متّخذ در روایات

عفاف که در عدالت انسان لازم است به چه دلیل است و عفافی که مخلّ به عدالت است که اگر مرد یا زن آن را نداشته باشد فاسق است و شهادتش قبول نمی‌شود یعنی چه؟ آیا مطلق کفّ عمّا لاینبغی است و مرتکب مکروه را هم باید فاسق بدانیم؟

محدوده عفاف که اگر در آن محدوده کسی تهتّک داشت خلاف عدالت است به چه معنا است؟

مرحوم شیخ صدوق روایتی در من لایحضر[7] نقل می‌کنند.

عن ابن ابی یعفور قال قلت لأبی عبدالله علیه السلام بم تُعرف عدالة الرجل بین المسلمین حتّی تُقبل شهادته لهم و علیهم فقال ان تعرفوه بالستر و العفاف و کفّ البطن و الفرج و الید و اللسان تا انتهای روایت.

نسبت به این روایت که ملاک عدالت انسان را بیان می‌کند تا بعد هم شهادتش به نفع یا ضرر دیگران قبول شود، ملاک این عدالت را این رکن قرار داده است که امام صادق علیه السلام می‌فرمایند عادل کسی است که او را به ستر و عفاف بشناسید، ظاهرش ستر و عفاف باشد.

این روایت که در مضمون تقریبا منحصر است ان تعرف بالستر و العفاف دو بحث نسبت به این روایت باید داشته باشیم، یکی بحث سندی و دیگری دلالی.

بررسی سندی

این روایت به دو طریق نقل شده است:

طریق یکم: طریق شیخ صدوق در من لایحضر که می‌فرمایند و روی عن عبدالله بن ابی یعفور طریق شیخ صدوق را به عبدالله بن ابی یعفور جمعی از علماء رجالی از جمله مرحوم خوئی تضعیف کرده‌اند فرموده‌اند ضعیف است و جمعی هم طریق را معتبر می‌دانند. باید بررسی کنیم.

طریق دوم: سند شیخ طوسی.

ادامه بحث خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 101، مسلسل 290، شنبه، 1402.02.16.

[2]. کتال المکاسب، ج1، ص178

[3]. سوره مبارکه نور، آیه 60.

[4]. سوره بقره، آیه 273.

[5]. بحار الانوار، ج1، ص124.

[6]. سوره نور، آیه 32.

[7]. من لایحضره الفقیه، ج3، ص38.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

گفتیم مرحوم شیخ انصاری فرمودند تشبیب منافات دارد با عفافی که رکن عدالت است و فرد فاقد عفاف فاسق است، پس رعایت عفاف واجب است و نتیجه این است که تشبیب مبغوض است. نسبت به اینکه معنای عفاف چیست و به کدام دلیل عفاف رکن عدالت است به روایتی از من لایحضر اشاره کردیم که مرحوم شیخ صدوق از ابن ابی یعفور عن الصادق علیه السلام این روایت را مطرح می‌کنند. کلام در بررسی سند این روایت بود.

مرحوم شیخ صدوق طریقشان را به عبدالله بن ابی یعفور در مشیخه من لایحضر چنین نقل می‌کنند که و ما کان فیه عن عبدالله ابی یعفور فقد رویته عن احمد بن محمد بن یحیی العطار رضی الله عنه عن سعد بن عبدالله عن احمد بن ابی عبدالله البرقی عن ابیه عن محمد بن ابی عمیر عن حماد بن عثمان عن عبدالله بن ابی یعفور.[2]

تمام روات این طریق توثیق خاص دارند غیر از احمد بن محمد بن یحیی العطار که از مشایخ شیخ صدوق است و در طریق حداقل صد روایت در کتب اربعه وارد شده است و در طریق ده‌ها کتاب از کتب روایی شیعه هست نسبت به وثاقت او چون توثیق خاص وارد نشده اختلاف است.

بررسی وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار

جمعی از علماء مانند مرحوم علامه حلّی در بعضی از طرقی که احمد بن محمد بن یحیی العطار است آن طرق را تصحیح می‌کند نتیجه این است که او را توثیق می‌کند و از متأخران مرحوم بروجردی قائل به وثاقت او است و در مقابل جمعی از علما مانند صاحب مدارک و مرحوم سید محمد حسن صدر در تکمله و مرحوم خوئی قائل به جهالت او هستند که نتیجه این نظریه چنین است که آن صد روایت موجود در کتب اربعه و ده‌ها کتابی که احمدبن محمد بن یحیی العطار در طریق آنها است اگر طریق منحصر باشد دچار اشکال می‌شوند. از جمله مطالب و روایات مهم که راوی‌اش احمد بن محمد بن یحیی العطار است حدیث رفع در اصول است که مبنای برائت شرعیه حدیث رفع است لذا مرحوم خوئی بالأخره اعتبار حدیث رفع را قبول نمی‌کنند هر چند یک جا قبول می‌کنند و سپس ردّ می‌کنند اما نظر نهایی شان عدم اعتبار این حدیث است لذا در مباحث اصول به جهت عدم پذیرش این نص خاص دچار چالش می‌شوند.

ما در مباحث اصول ذیل بررسی سندی حدیث رفع راجع به وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار بحث کردیم و بر خلاف مرحوم خوئی و در تأیید مرحوم بروجردی قائل به وثاقت شدیم.[3] این بحث هم از حیث فقهی، اصولی و حتی کلامی مهم است لذا به اختصار اشاره‌ای می‌کنیم و نکاتی هم نیاز به تتمیم دارد.

قائلین به وثاقت ایشان وجوهی ذکر کرده‌اند که دو وجه مختار است که یک وجه را هم ندیدم دیگران مطرح کرده باشند.

وجه اول: ترضی شیخ صدوق

بعض فضلاء نجف و علی ما سمعنا بعض اعلام نجف[4] حفظه الله به این وجه بالأخره معتنی هستند ترضّی شیخ صدوق است. ظاهرا سایر أدله را قبول ندارند و فقط با تمسک به همین ترضّی وثاقت را اثبات می‌کنند.

نقد وجه اول:

عرض می‌کنیم: ما در سابق و همچنین امسال[5] اشاراتی کردیم نسبت به ترضی شیخ صدوق و گفتیم فعلا تأمل داریم که ترضی شیخ صدوق بتواند أماره وثاقت باشد. ابهاماتی داشت که اشاره کردیم.

وجه دوم: شیخوخیّت اجازه

بعضی اعلام گفته اند احمد بن محمد بن یحیی العطار از مشایخ اجازه است یعنی اجازه نقل روایات و احادیث را به بعض علما داده است و گفته شده مشایخ اجازه احتیاج به توثیق ندارند بلکه خود شیخوخیّت در اجازه أماره قوی بر وثاقت است.

اعلامی مانند شهید ثانی در درایه و رعایة، فرزندشان صاحب معالم در منتقی الجمان، مرحوم وحید بهبهانی و مرحوم میرداماد معتقدند شیخوخیّت در اجازه اماره وثاقت است و نیاز به توثیق خاص ندارد. در مقابل جمعی مانند مرحوم سید حسن صدر صاحب تکمله، مرحوم امام و مرحوم خوئی قدّس الله روحهم الزکیّة معتقدند شیخ الاجازه بودن نشانه وثاقت نیست و شیخ الاجازه تفاوتی با شیخ الروایه ندارد و هر دو نیاز به توثیق دارند.[6]

نقد وجه دوم:

ما در مباحث رجالی اشاره کرده‌ایم که شیخ الاجازه بودن من حیث هو با قطع نظر از سایر قرائن پیرامونی اماره وثاقت نیست، عالمی از عالم دیگر تقاضای اجازه حدیث کند و او هم اجازه دهد، این اجازه حدیث گرفتن باعث شود که آن فرد شیخ الاجازه و ثقه باشد نه چنین نیست بله اگر چنین باشد که جمع معتنابهی از علما از یک نفر استجازه حدیث کنند و در بین این مستجیزین فرد یا افرادی باشند که از خارج به دست بیاوریم دأبشان این است که طلب حدیث فقط از ثقه می‌کنند آن وقت می‌توانیم بگوییم این طلب الحدیث و استجازه نقل حدیث از یک عالم أماره وثاقت او است. اما نسبت به احمد بن محمد بن یحیی العطار چنین چیزی ثابت نیست.

وجه سوم:

تلمیذ محقق شهید صدر حضرت آقای سید کاظم حائری عافاه الله در مباحث الأصول[7] ذیل مباحث برائت در رابطه با وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار نقل می‌کنند و این دلیل یا از خودشان هست یا از شهید صدر است.

نقد وجه سوم:

شاید این وجه را هم در مباحث اصول مطرح و نقد کرده باشیم. ظاهرا خودشان هم بعدا برگشته‌اند در مباحث الاصول از بیانشان.

دو وجه دیگر باقی مانده که می‌توان ادعا کرد هر کدام مستقلا می‌توانند وثاقت احمد بن محمد بن یحیی العطار را اثبات کند.

وجه چهارم:

مرحوم نجاشی[8] در شرح حال حسن بن سعید و حسین بن سعید دو نفر از راویان بزرگ شیعه حدود سی کتاب برای اینها مرحوم نجاشی برمی‌شمارد سپس می‌گوید اصحاب به این کتب توجه داشته‌اند و عمل می‌کرده‌اند طریق به این دو کتاب چه طریقی است فاصله دارد نجاشی با آن زمان و باید طریق به این سی کتاب را نقل کند. مرحوم نجاشی می‌گوید طرق به این سی کتاب فراوان است از جمله می‌گوید من نامه‌ای نوشتم به ابوالعباس احمد بن علی بن نوح سیرافی[9]، از او تقاضا کردم اگر طریق دارد به کتب ابنی سعید برای من بنویسد او نگاشت طرق به کتب ابنی سعید فراوان است و اما ما علیه اصحابنا و المعوّل علیه ما رواه عنهما احمد بن محمد بن عیسی. سیرافی می‌گوید طرق زیاد است به کتب ابنی سعید و در بین این طرق آن طریقی که مورد تأیید و اعتماد امامیه است طریقی است که احمد بن محمد بن عیسی به این دو کتاب دارد سپس سیرافی دو طریق را ذکر می‌کند از طریق احمد بن محمد بن عیسی که در طریق دوم احمد بن محمد بن یحیی العطار آمده است.

نتیجه این است که اصحاب ما امامیه به نقل ابن نوح به کتب ابنی سعید از این طریق اعتماد دارند و از این طریق این کتب را نقل می‌کنند. این کاشف است از اینکه امامیه قائل به وثاقت روات وارد در این دو طریق‌اند لذا این خودش دلیل می‌شود بر اینکه کسی که اصحبنا الامامیه یعوّلون بر این طریق مورد اعتماد امامیه خواهد بود.

لذا این بیان را ما کافی می‌دانیم در اعتماد به احمد بن محمد بن یحیی العطار.

مرحوم خوئی به این بیان اشکال می‌گیرند که ابن نوح سیرافی و اصحابنا القدماء من الامامیه اگر به افراد اعتماد می‌کرده‌اند نه از باب توثیق خاص بوده بلکه از باب اصالة العدالة بوده است. یعنی اصحاب اگر راوی امامی می‌دیدند که قدحی در او وارد نشده بود می‌گفتند اصل این است که ثقه و عادل است. مرحوم خوئی می‌فرمایند اصحاب مبنایشان در توثیق اصالة العداله بوده و ما این مبنا را قبول نداریم.

ما ذیل حدیث رفع به تفصیل این اشکال را ذکر کردیم و پاسخ دادیم[10] شاید دو روز و بیشتر معطل شدیم. استناد اصحاب را قدما و ابن ولید[11] و مرحوم علامه حلی که مرحوم خوئی رجالا و اصولا و فقها بارها تکرار می‌کنند نقل و نقد کردیم.

بنابراین این بیان برای اثبات اعتماد به احمد بن محمد بن یحیی العطار کافی است.

وجه پنجم:

این وجه  که ندیدم کسی به آن اشاره کند این است که از جهتی مرحوم نجاشی وقتی طرق خودشان را به کتب روایات ذکر می‌کنند در بعض طرق گاهی می‌فرمایند هذا طریقٌ مُظلَم. مثلا وقتی طریق به کتب محمد بن حسن بن شمّون ذکر کند می‌گوید هذا طریق مظلم.[12]

گاهی طریق به کتاب روایی یک راوی ذکر می‌کنند و می‌فرمایند هذا طریقٌ مصریٌ فیه اضطراب.[13] که در طریق به کتاب عیسی بن مستفاد چنین می‌گوید.

گاهی در طریقی که ذکر میکند می‌گوید فلان راوی در این طریق مجهول است مثلا در طریق به کتاب سعید بن جناح که میگوید در این طریق عوف بن عبدالله مجهول است.

نجاشی که در ذکر طرق به کتب دقت دارد و گاهی طرق را نقد می‌کند در کتاب رجالش در صد و بیست و هفت مورد در طرق کتب روایی ما احمد بن محمد بن یحی العطار را ذکر می‌کند.

من بررسی‌ام دستی بوده نه با کامپیوتر، دوستان با کامپیوتر جستجو کنند ببینند این عدد 127 است یا بیشتر است.

پس با اینکه بعض کتب، طرق متعدد دارد اما نجاشی فقط یک طریق را نقل می‌کند که احمد بن محمد بن یحیی العطار در آن است و در 127 طریق احمد بن محمد بن یحیی العطار را ذکر می‌کند علامت وثاقت او است که اینگونه نجاشی به او اعتماد دارد.

نتیجه اینکه احمد بن محمد بن یحیی العطار در طریق شیخ صدوق به ابن ابی یعفور ثقه است لذا این طریق معتبر است.

فما کتبه بعض فضلاء قم که این روایت به این سند معتبر نیست به جهت وجود احمد بن محمد بن یحیی العطار در طریق شیخ صدوق به ابن ابی یعفور، صحیح نیست و ظاهرا به تبع مرحوم خوئی گفته شده باشد.

طریق دوم که سند مرحوم شیخ صدوق بود را دوستان کار کنند جلسه بعد وارد بررسی دلالت روایت خواهیم شد.

 

[1]. جلسه 102، مسلسل 291، یکشنبه، 1402.02.17.

[2]. من لایحضره الفقیه، ج4، ص427.

[3]. لینک مطالعه متن دوره اول اصول حضرت استاد در سایت. (کلیک کنید)

 لینک مطالعه متن دوره دوم اصول حضرت استاد در سایت. (کلیک کنید)

[4]. آیة الله العظمی سیستانی.

[5]. در جلسه 75، مسلسل 264، چهار‌شنبه، 1401.11.12.

[6]. (زمانی گعده ای بود بعضی از فضلا فرمودند نسبت به احمد بن یحیی العطار گفتند شیخ الاجازه است نسبت به کبری دیدم ایشان دور است اما نسبت به صغری گفتم کجا ثابت شده ایشان شیخ الاجازه باشد و کسی از ایشان تقضای اجازه نقل حدیث کرده باشد ایشان گفت شیخ صدوق از ایشان روایت نقل کرده گفتم اینکه معنایش شیخ الاجازه نیست با وجود این تشکیک ایشان بعد از آن در یک نوشته ای باز مدعایشان را تکرار کردند. بله ما میگوییم شیخ الاجازه است به این دلیل که مرحوم شیخ طوسی نقل میکند که مرحوم تلعکبری استجازه فی الحدیث همین یک مورد را فقط داریم و ظاهرا غیر این نباشد)

[7]. مباحث الأصول، ج3، ص220 و 254 به بعد.

[8]. رجال النجاشی، ص58.

[9]. استاد در این قسمت عبارت در توصیف ابن نوح فرمودند: " که از علماء بزرگ رجالی مکتب قم است" اما چند جلسه بعد یعنی شنبه، 1402.02.23 فرمودند این سبق لسان بوده و با ابن ولید اشتباه شده و ابن نوح را میتوان به مکتب بصره نسبت داد.

[10]. لینک مطالعه در سایت حضرت استاد. (کلیک کنید)

[11]. مقرر: استاد فرمودند ابن نوح که مقصودشان ابن ولید بوده و سبق لسان شده است.

[12]. رجال النجاشی، ص336.

[13]. رجال النجاشی، ص298.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

بررسی دلالت معتبره ابن ابی یعفور

روایت ابن ابی یعفور را از نظر سند بررسی کردیم و سند مرحوم شیخ صدوق در من لایحضر و طریق ایشان را معتبر دانستیم.

دلالت روایت چنین است که راوی سؤال می‌کند از امام صادق علیه السلام بمَ یُعرف عدالة الرجل تا شهادت فرد به له یا علیه دیگران را قبول کنیم؟ حضرت در پاسخ می‌فرمایند یُعرف عدالة الرجل بالستر و العَفاف. کسی عادل است که دارای ستر و عفاف باشد سپس عفاف را با عطف تفسیری توضیح می‌دهند، انسان دارای ستر و عفاف کسی است که کفّ البطن و کفّ الفرج و کفّ اللسان و کفّ الید داشته باشد. کسی دارای صفت عفاف است که دست و زبان و بطن و فرج‌اش را باز دارد از اشیاء قبیح. برای بار دیگر حضرت توضیح می‌دهند کفّ الید و البطن و الفرج را چگونه بشناسیم و تُعرف بإجتناب الکبائر. کسی کفّ الید و اللسان و البطن و الفرج دارد که از گناهان کبیره که وعده عذاب بر آنها داده شده اجتناب کند. نتیجه روایت این است که عادل کسی است که عفاف داشته باشد. این روایت بحثهای لطیفی دارد که وارد نمی‌شویم آیا صفت نفس است به عنوان ملکه یا صفت فعل است فعلا به این بحثها نیاز نداریم لکن آنچه استفاده می‌شود این است که عادل کسی است که دارای عفاف باشد و عفاف یعنی کفّ الید و البطن و الفرج و اللسان، از کجا بفهمیم این کفّ النفس از این امور دارد یا خیر؟ شناخته می‌شود شخص دارای عفاف به اینکه از گناهان کبیره اجتناب کند و ذیل روایت می‌فرمایند وظائف واجبش را هم انجام دهد.

پس در مقدمه بحث روشن شد که عفافی که هویت عدالت را تشکیل می‌دهد یعنی اجتناب از گناهان کبیره این می‌شود معنای عفاف که رکن عدالت است.

بعد تبیین نکات مقدماتی برمی‌گردیم به اصل بحث. مرحوم شیخ انصاری فرمودند تشبیب خلاف عفاف است و عفاف لازم و واجب است، تشبیب بر خلاف عفاف است لذا تشبیب حرام است. در مقدمه توضیح دادیم عفافی که رکن عدالت است یعنی اجتناب از گناهان کبیره و محرمات، آیا نباید با دلیل دیگری ابتدا ثابت شود که مشبِّب و تشبیب کننده کارش قبیح و حرام است، وقتی با دلیل دیگر این را ثابت کردیم سپس می‌توانیم این کبری را تطبیق دهیم و بگوییم تشبیب حرام است لذا اگر کسی تشبیب در شعرش داشت چون مرتکب حرام شده عفاف ندارد و متهتّک است. پس تمسک به خود این دلیل برای اینکه بگوییم تشبیب حرام است مانند تمسک به عام در شبهه مصداقیه است، از کجا معلوم و به چه دلیل تشبیب حرام است که بعد بگویید چون تشبیب فعل حرام است ضد عفاف است و مشبِّب عفاف ندارد، خود این دلیل که ثابت نمی‌کند تشبیب حرام است، این دلیل می‌گوید عفاف در عدالت لازم است اما اثبات نمی‌کند تشبیب از معاصی است.

لذا نسبت به این دلیل هم ما همان دیدگاهی که در أدله سابقه داشتیم اینجا هم مطرح می‌کنیم و می‌گوییم بعضی از موارد تشبیب ممکن است از دلائل دیگر حرمتش را ثابت کنیم اما ذیل عناوین دیگر نه به عنوان تشبیب، مثلا بگوییم در تشبیب زن مسلمانی که نامحرم او است، صفات ظاهری‌اش را مطرح کرده که این کار یا ایذاء او است یا هتک حرمت او است لذا آنجا که تشبیب ایذاء و هتک است حرام می‌باشد و مشبّب کفّ اللسان ندارد لذا عفاف ندارد با این بیان دیگر نیاز به بحث از عفاف نداریم بلکه می‌گوییم این تشبیب ایذاء یا هتک مؤمن بوده پس حرام است.

لذا اشکال ما به مرحوم شیخ انصاری این است که ایشان که اینگونه ادله مانند ایذاء و هتک و امثال آن را ناقص می‌دانند چرا می‌فرمایند ممکن است در تشبیب حرمت بگوییم چون خلاف عفاف است پس حرام است. پس ضد عفاف بودن تشبیب باید به عنوان دیگری مثل ایذاء برگردد.

علاوه بر اینکه تشبیب چون تهتک است و ضد عفاف است لذا حرام است آیا این اختصاص دارد فقط به زن مؤمنه ای که نامحرم این فرد است؟ اگر کسی نسبت به یکی از محارم خودش اوصاف ظاهری را بیان کند آیا از مصادیق تشبیب حرام نیست؟ اگر فرد همسر یا دختر خودش را تشبیب کند برای دیگران آیا این تهتّک نیست؟ تهتّک در موردی که زن نامحرمی را نزد خودش تشبیب کند و برای دیگران هم مطرح نکند آیا اینجا هم قائل به حرمت می‌شوند؟ آیا نفس شعر گفتن در قالب تشبیب حرام است یا انتشارش سبب تهتّک و حرام است؟ اینها در کلمات فقها تبیین و تفکیک نشده است. به این جزئیات توجه داریم و بحث خواهیم کرد.

بنابراین اینکه تشبیب مطلقا ضد عفاف باشد لذا بگوییم تشبیب به مرأة مؤمنه مطلقا حرام است چون ضد عفاف است این قابل قبول نیست لذا می‌بینید مرحوم خوئی در مصباح الفقاهة ج1، ص214 خیلی مختصر اشکالی که به این دلیل عفاف شیخ انصاری میگیرند این است که انما المعتبر فیها (عدالة) العفاف عن المحرمات و کون التشبیب منها اول الکلام.

عنوان چهارم: حرمت تهییج شهوت به نامحرم

چهارمین عنوان و وجهی که برای اثبات حرمت تشبیب مطرح شده و گویا از وجوه مورد اعتماد مرحوم شیخ انصاری است یک قیاس اولویت است. می‌فرمایند از جهتی ما طوائفی از روایات داریم که از آنها استفاده می‌شود هر عملی که باعث تهییج قوای شهوانی انسان به نامحرم شود حرام است، پس کبرای کلی این است که هر فعل یا قولی که باعث شود فرد تهییج شهوانی نسبت به نامحرم پیدا کند حرام است، اثبات این کبرای کلی با ذکر طوائفی از روایات است که اشاره خواهیم کرد.

صغرای استدلال این خواهد بود که تشبیب یا به قیاس اولویت و یا به قیاس مساوات سبب تهییج شهوانی است. پس تشبیب یا مثل سایر عوامل تهییج شهوت به نا محرم یا به طریق اولی باعث حرام خواهد بود. ایشان سپس وارد اشاره به بعضی از روایات می‌شوند.

طائفه اول: حرمت نظر به اجنبیه

می‌فرمایند روایاتی داریم که در این روایات وارد شده نظر به اجنبیه حرام است و نظر به اجنبیه سهمٌ من سهام الشیطان. این روایات متظافر هستند و نیاز به بررسی سندی ندارد. روایات را در باب 104 از ابواب مقدمات النکاح در کتاب وسائل الشیعة مطالعه کنید. مثلا برخی از روایات را اشاره می‌کنیم:

علی بن عقبه عن ابیه عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول النظرة سهم من سهام ابلیس مسموم وکم من نظرة أورثت حسرة طویله. [2]

ابن عقبه عن البی عبدالله علیه السلام النظر سهم من سهام ابلیس مسمومٌ من ترکها لله عزوجل لا لغیره اعقبه الله امنا و ایمانا یجد طعمه.[3]

قصه حضرت یوسف و جدائی از این امور هم نیاز به توضیح ندارد. بعض اهل معنویت می‌گویند یکی از امتحانهای مهم انسان در این امور است. نظره به دنبالش چیزهای دیگر می‌آید و همه چیز انسان خراب می‌شود به خلاف اینکه از ابتدا مانع شود اگر در این مسائل امتحانش کنند و سربلند بیرون آید دیگر پیمانه اش پر می‌شود و راحت می‌شود.[4]

عن أبي جميلة ، عن أبي جعفر وأبي عبدالله عليهما‌السلام قالا : ما من أحد الا وهو يصيب حظا من الزنا ، فزنا العينين النظر ، وزنا الفم القبلة ، وزنا اليدين اللمس ، صدق الفرج ذلك أو كذب.[5]

عن ابن أبي عمير ، عن الكاهلي قال : قال أبو عبدالله عليه‌السلام : النظرة بعد النظرة تزرع في القلب الشهوة وكفى بها لصاحبها فتنة.[6]

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند این طائفه دلالت می‌کند نگاه به نامحرم حرام است وجهش چیست مرحوم شیخ می‌فرمایند وجهش روشن است که این نگاه سبب تهییج شهوانی می‌شود و بعد ممکن است منجر به یک اعمال بدتری شود لذا اهل بیت علیهم السلام مردم را از نگاه به نامحرم نهی کرده اند. استدلال این است این طائفه روایات میگوید نگاه به نامحرم حرام است چون موجب تهییج شهوانی است پس به طریق اولی تشبیب به نامحرم هم موجب تهییج شهوانی می‌شود بلکه ممکن است تشبیب بیش از نگاه موجب تهییج شهوانی شود لذا همان روایات به قیاس مساوات یا اولویت دلالت میکنند تشبیب هم که موجب تهییج شهوت است حرام می‌باشد.

 

[1]. جلسه 103، مسلسل 292، دوشنبه، 1402.02.18.

[2]. وسائل الشیعه، ج20، ص191.

[3]. وسائل الشیعه، ج20، ص192.

[4]. گفته ام وقتی که مرحوم دکتر هوشیار متخصص قلب که ساکن آلمان بود و شیخنا الاستاد فرمودند به اندازه ای که در فوت او سوختم در فوت پسرم نسوختم ایشان توفیقاتی داشت وقتی از ایشان پیگیری کردم توضیح داد که جریانی مانند حضرت یوسف داشته و سربلند بیرون آمده بود. طلبه واجد توفیقاتی را میشناختم وقتی از ایشان جهتش پرسیده شده بود گفت یک وقتی رفم مسافرت در یکی از روستاهای خراسان جوان و منبر خوبی داشتم دختر صاحب خانه اظهار تمایلی کرد من دیدم جوان بودیم شب مقداری در منبر عمدا با لکنت و بیخودی صحبت کردم و گفتم من خیلی بلد نیستم اگر اجازه میدهید برگردم و با آبروریزی برگشتم چون مردم گفتند تو فقط یک منبر بلد بودی رفتی خوب بود اما دیگر نمیخواهیم این منشأ توفیقاتی شد. بعد آن دکتر هوشیار که ساکن آلمان است میگوید من خودم اولادم و خانمم دعای عهد را حفظ هستیم.)

[5]. وسائل الشیعه، ج20، ص191.

[6]. وسائل الشیعه، ج20، ص192.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

چهارمین عنوان و دلیل بر حرمت تشبیب این بود که روایاتی داریم که می‌گویند تهییج شهوانی به نامحرم حرام است، به قیاس اولویت یا مساوات تشبیب هم چون موجب تهییج به شهوت بر نامحرم است پس حرام است. مرحوم شیخ انصاری که این دلیل را مطرح کرده‌اند طوائفی از روایات را ذکر می‌کنند و می‌فرمایند هر طائفه‌ای از این روایات دلالت می‌کند تهییج شهوت به نامحرم حرام است. طائفه اول روایاتی بود که می‌گفتند نگاه به نامحرم تیری از تیرهای شیطان است لذا حرام است. آنگاه استدلال شد اگر نگاه حرام است چون موجب تهییج شهوانی به نامحرم می‌شود تشبیب به طریق اولی حرام است.

مرحوم سید صاحب عروه در اشکال به این طائفه از روایات در حاشیه مکاسب میفرمایند استدلال به این طائفه از روایات صحیح نیست زیرا شما چنین ادعا می‌کنید که نظر به نامحرم حرام است چون موجب تهییج شهوانی نسبت به نامحرم است، به چه دلیل ادعا می‌کنید علت حرمت نظر به نامحرم تهییج شهوانی است؟ ما می‌گوییم نگاه به نام محرم یک حرام تعبدی است و علتش را نمی‌دانیم لذا حکم را با قیاس اولویت نه به فرد اعلی می‌توانید سرایت دهید و نه به فرد مساوی، مثلا اگر نظر حرام است نمی‌توانید بگویید پس به طریق اولی لمس بدن زن نامحرم هم حرام است، نظر حرمت تعبدی دارد، اینکه می‌گویید غرض، منع از تهییج شهوانی است دلیل بر آن نداریم. لذا وقتی یک شیء واجب یا حرام تعبدی بود دیگر حکمش به فرد مساوی یا فرد اقوی قابل تسرّی نیست. دو رکعت نماز صبح واجب تعبدی است، بگوییم قضاء حاجت برادر دینی اقوی از صلاة صبح است لذا به قیاس اولویت قضاء حاجت مؤمن هم واجب باشد. عبارت ایشان این است که می‌فرمایند: مع أنّ‌ كون المناط في المذكورات تهيّج الشّهوة ممنوع بل حرمة النّظر أو كراهته تعبّديّ‌ و من حيث إنّه موضوع من الموضوعات و كذا الخلوة بالأجنبيّة و غيرها من المذكورات و لذا لا نحكم بتسرّي حكمها إلى ما يساويها في التّأثير من الأفعال الآخر بل و لا إلى الأقوى منها.[2]

عرض می‌کنیم:

این بیان مرحوم سید صاحب عروه اجتهاد در مقابل نص است زیرا روایات باب اگر دقت شود آن هم بعض روایات معتبر این باب به روشنی دلالت می‌کنند حداقل در جهت وجودی، حکم تحریم نظر، حکمتش این است که انسان تهییج شهوت پیدا نکند که به مشکلات دیگر دچار شود. ما نمی‌گوییم علت منحصر است که اگر کسی اقتضا تهییج شهوانی نداشت می‌تواند به بدن زن نامحرم نگاه کند لکن انکار این معنا که از روایات استفاده می‌شود حکمت اینکه نظر به نامحرم تحریم شده این است که تهییج شهوانی برای فرد پیدا نشود و همین مقدار برای تشکیل قیاس اولویت یا مساوات کافی است.

این روایت را دقت کنید در من لایحضر جلسه قبل هم اشاره کردیم بإسناده عن ابن ابی عمیر عن الکاهلی قال، قال ابوعبدالله علیه السلام النظرة بعد النظرة تزرع فی القلب الشهوة و کفی بها لصاحبها فتنه. [3]

سند این روایت معتبر است. اسناد شیخ صدوق به ابن ابی عمیر معتبر است.[4] کاهلی در سند عبدالله بن یحیی که در وثاقت او قول نجاشی کافی است کان وجهاً عند ابی الحسن علیه السلام مع ذلک ابن ابی عمیر در این روایت و سایر روایات و صفوان به سند صحیح از کاهلی روایت نقل می‌کنند فهو ثقة. لذا سند معتبر و صحیحه است.

عبدالله ابن یحیی الکاهلی از امام علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند نگاه بعد نگاه در دل انسان شهوت می‌کارد[5] حضرت فرمودند این زرع الشهوه فی القلب برای مفتون شدن فرد کافی است. این روایت و سایر روایات به روشنی دلالت می‌کنند نهی از نگاه بعد از نگاه به جهت ایجاد شهوت است لذا ادعای سید صاحب عروه که حرمت نظر یک حرمت تعبدی است و نمی‌دانیم دلیلش تهییج شهوت باشد قابل قبول نیست.[6]

حرمت نظر صرف تعبد نیست بلکه حکمتش این است که تزرع فی القلب الشهوه لذا سهمٌ من سهام ابلیس.

پس این استدلال قابل بررسی است که گفته شود طائفه‌ای از روایات می‌گویند نگاه به نامحرم حرام است و این طائفه معلَّل شده به اینکه وجه حرمت این نظر، تهییج شهوت به نامحرم است که حرام است لذا اینگونه استدلال مطرح می‌شود در کلمات مثل مرحوم خوئی گفته شود یک نگاه به نامحرم تزرع فی القلب الشهوه لذا حرام است آنگاه کسی تشبیب به نامحرم کند و خصوصیات جسمی زن نامحرمی را توصیف کند و بیان کند گفته می‌شود به قیاس اولویت سبب تهییج الشهوه به نامحرم است لذا حرام است.

به سایر طوائف هم اشاره می‌کنیم سپس اشکال این بحث را مطرح می‌کنیم.

طائفه دوم: روایات حرمت خلوت با نامحرم

دومین طائفه از روایاتی که می‌گویند تهییج شهوت به نامحرم حرام است روایاتی است که می‌گویند خلوت با زن نامحرم حرام است. مدعا این است که آیا خلوت با نا محرم بدون هیچ غرض جنسی در یک اتاق مجاز است یا خیر؟ مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند روایاتی داریم که از آنها استفاده می‌شود خلوت با نامحرم حرام است. لذا استدلال چنین خواهد بود که اگر خلوت با نامحرم حرام است به این جهت که ممکن است تهییج شهوانی به نامحرم شود لذا تشبیب به نامحرم به طریق اولی یا قیاس مساوات حرام خواهد بود.

کبرویا روایاتی که از آنها استفاده می‌شود خلوت با نامحرم حرام شرعی است روایات مختلف به السنه مختلفی است.

مثلا در من لایحضر نقل شده و رُوی عن محمد الطیّار قال دخلتُ المدینة و طلبت بیتا أتکاراه، فدخلتُ داراً فیها بیتان بینهما بابٌ و فیه إمرأة فقالت تُکاری هذا البیت؟ (آن خانم گفت این غرفه را میخواهی اجاره کنی؟) قلتُ بینهما بابٌ و أنا شابٌ (گفتم شما در این اتاق هستی که به اتاق من در دارد ) قالت أنا أغلق الباب بینی و بینک، فحوّلتُ متاعی فیه وقلتُ لها إغلق الباب فقالت تدخل علیّ منه الروح فقلتُ لا أنا شابٌ و إنتِ شابة إغلقیه، قالت أقعد أنت فی بیتک فلستُ آتیک و لاأقرُبُک فأبت أن تغلقه، فأتیتُ أباعبدالله علیه السلام فسألته عن ذلک (قوت ایمان این است که معلوم میشود مرد کیست؟ اینجا انسان امتحان میشود که یکی از موارد امتحان است اگر سربلند باشد که پیمانه پر میشود و الا هیهات) فقال تحوّل منه فإن الرجل و المرأة إذا خلیا فی بیت کان ثالثهما الشیطان.[7] اینها هیج قصد شهوت هم ندارد فقط حضرت امر می‌فرمایند باید از آن خانه بیرون روی.

روایت مرسله است اما انبوه روایات به السنه مختلف بر این معنا داریم.

لاَ يَخْلُو بِامْرَأَةٍ‌ رَجُلٌ‌ فَمَا مِنْ‌ رَجُلٍ‌ خَلاَ بِامْرَأَةٍ‌ إِلاَّ كَانَ‌ اَلشَّيْطَانُ‌ ثَالِثَهُمَا.[8]

در جعفریات روایت داریم که اگر صادر شده باشد أمیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قَالَ ثَلَاثَةٌ مَنْ حَفِظَهُنَّ كَانَ مَعْصُوماً مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ وَ مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ مَنْ لَمْ يَخْلُ بِامْرَأَةٍ لَا يَمْلِكُ مِنْهَا شَيْئاً وَ لَمْ يَدْخُلْ‌.

در کافی شریف عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌، قَالَ‌: «فِيمَا أَخَذَ رَسُولُ‌ اللّٰهِ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌ مِنَ‌ الْبَيْعَةِ‌ عَلَى النِّسَاءِ‌ أَنْ‌ لَا يَحْتَبِينَ وَ لَا يَقْعُدْنَ‌ مَعَ‌ الرِّجَالِ‌ فِي الْخَلَاءِ‌».[9]

(احتباء پوششی بوده که امروزه منطبق و شبیه شنل است که مقداری مقادیم بدن را حفظ می‌کرد اما نوعی بی حیایی هم داشت جمله بعدش را هم معنا می‌کنیم).

مرحوم خوئی در مصباح الفققاهه ج1، ص348  به این طائفه روایات اشکالی دارند که مطالعه کنید تا بررسی کنیم.

 

[1]. جلسه 104، مسلسل 293، سه‌شنبه، 1402.02.19.

[2]. حاشیة المکاسب، ج1، ص17.

[3]. وسائل الشیعه، ج20، ص192.

[4]. دوستان هم بررسی کنند نسبت به احمد بن محمد بن یحیی العطار هم بعض دوستان نکاتی را گردآوری کرده بودند که خوب است.

[5]. و خودش را قطب الاقطاب نداند که اینها در من تأثیر ندارد لذا با نامحرم بگوید و بخندد و در ادارات کارمند زن و مرد نامحرم کنار هم می‌گویند و می‌خندند و خودش را هم عاری از این امور می‌پندارد.

[6]. (یک تفاوت مهم علت و حکمت این است که علت در اثبات و نفی حکم مؤثر است اما حکمت در بُعد اثبات مؤثر است اما در بُعد نفی اثر ندارد)

نظر اول هم که به چه معنا است باید در فقه بحث شود تفاوت نظره به سکون ظاد با نظر به فتح آن چیست؟ نظره آن است که در خیابان ناگهان نگاهش می‌افتد اما نظر آن است که بعد از نگاه اول معمولا محقق می‌شود یعنی نگاه می‌کند.

[7]. من لا يحضره الفقيه، جلد: ۳، صفحه: ۲۵۲

[8]. مستدرك الوسائل، جلد: ۱۴، صفحه: ۲۶۵

[9]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۱۱، صفحه: ۱۹۲

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

دلیل و عنوان چهارم بر حرمت تشبیب، طوائفی از روایات بود که مرحوم شیخ انصاری فرمودند مفاد این طوائف حرمت تهییج شهوت به نا محرم است. طائفه اول روایاتی بود که می‌فرمودند نظر به اجنبی حرام است چون موجب تهییج شهوانی به اجنبی است. طائفه دوم روایاتی بود به این مضمون که خلوت با نامحرم حرام است چون موجب تهییج شهوت به نامحرم است.

می‌خواستیم مطالب مرحوم خوئی را نسبت به طائفه دوم مطرح کنیم قبل بررسی کلام ایشان به علت سؤالات مختلف دوستان برمی‌گردیم به طائفه اول و اشاره می‌کنیم به بعض عناوین مهم در باب نظر که این عناوین مباحثش مهم است و بررسی آنها قسمتی در کتاب النکاح و قسمتی در مبحث ستر در نماز به مناسبت باید مطرح شود.[2]

عناوین تحقیق در نظر به اجنبیه

به اختصار به چند نکته از مبحث نظر اشاره می‌کنیم:

نکته اول: دو ملاک در حرمت نظر به اجنبیه

بعض ادله دلالت بر حرمت نظر با شهوت دارد و بعض ادله دلالت بر حرمت نظر با ریبه دارد، اما نظر به اجنبیه بدون شهوت و ریبه، حکم، محدوده، و أدله‌اش چیست؟

مرحوم خوئی برای حرمت نظر به روایت علی بن عقبه اشاره می‌کنند که ما در جلسات گذشته اشاره کردیم: علی بن عقبه عن ابیه عن ابی عبدالله علیه السلام قال سمعته یقول النظرة سهم من سهام ابلیس مسموم وکم من نظرة أورثت حسرة طویله. [3]

در جای خودش هم سند هم دلالت را تمام نمی‌دانیم. لذا ما برای حرمت نظر از روایات دو ملاک استفاده می‌کنیم:

ملاک اول: تهییج الشهوه

در مواردی نظر به اجنبیه تهییج الشهوه به نامحرم می‌شود و این هم حرام و مبغوض است که از مجموعه ای از روایات استفاده می‌شود البته ممکن است یک روایت معتبر هم بین آنها باشد اما استفاضه دارند.

روایت علل و عیون به اسانید مختلف عن محمد بن سنان[4] ان الرضا عليه السلام كتب فيما كتب من جواب مسائله حرم النظر إلى

شعور النساء المحجوبات بالأزواج وغيرهن من النساء لما فيه من تهييج الرجال و ما يدعو التهييج إلى الفساد و الدخول فيما لا يحل و لايجمل ، و كذلك ما أشبه الشعور إلا الذي قال الله تعالى (و القواعد من النساء اللاتي لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ) أن يضعن ثيابهن غير الجلباب و لا بأس بالنظر إلى شعور مثلهن .[5]

یک علت تحریم نظر به شعر و مثل شعر تهییج الشهوه است.

ملاک دوم: حق الحرمة

دومین ملاک و علتی که برای حرمت نظر از روایات استفاده می‌شود حرمت و احترامی است که دین برای زن مسلمان قائل شده است. یعنی هر چند تهییج شهوت هم نباشد از روایات استفاده می‌کنیم به عنوان حقی برای زنها دین برایشان احترامی قائل است و می‌گوید نگاه به بدن و موی آنها حرمت آنها را هتک می‌کند.

معتبره سکونی عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لاحرمة لنساء اهل الذمة أن یُنظر الی شعورهن و أیدیهن.[6] حرمت زن مسلمان را زن کافر ذمی ندارد لذا نگاه بدون شهوت به مو و دست آنان اشکال ندارد.

آیا این حق الحرمة که اسلام برای زن مسلمان قائل شده است از حقوق قابل اسقاط است؟ یعنی یک زن مسلمان می‌تواند بگوید این حق را نمی‌خواهم؟ در بحث حقوق گفته می‌شود اصل در حقوق عدم جواز اسقاط است الا ما خرج بالدلیل.[7] لذا جسد مسلمان حرمت دارد وقتی مرد باید غسل داده شود و کفن شود و به شکل مخصوصی تدفین شود، آیا مسلمانی می‌تواند بگوید من حق الحرمة جسدم را اسقاط میکنم و زمانی که فوت کردم جسد من را ببرید باغ وحش بیاندازید جلوی درندگان بخورند. خیر این حق قابل اسقاط نیست. اینکه حق است را از أدله استفاده می‌کنیم که باید در جای خودش بررسی کنیم که آیا اصلا حرمة مرأة مؤمنه می‌تواند حکم باشد یا نه؟ بعضی مثل سید صاحب عروه در مبحث ستر فی الصلاة مطالبی بیان می‌کنند.

پس حرمت نظر به زن اجنبیه مسلمان هر چند موجب تهییج شهوت نشود به جهت حرمت زن مسلمان است که این احترام را شارع برای زن ذمیّة قائل نشده و این یک حقی است که قابل اسقاط نیست.

نکته دوم: مستثنیات حرمت نظر

در مواردی نظر به اجنبیه مجاز است، آیا وجه و کفّین از مستثنیات حرمت نظر بدون شهوت و ریبه است یا وجه و کفّین و قدمین جزء مستثنیات است؟ این ها بحثهایی است که در باب نظر بید بررسی شود.

نکته سوم: مقصود از قواعد من النساء و حکم آنان

القواعد من النساء که در قرآن آمده محدوده وضع ثیاب و رفع الحجابشان چیست؟ آیا چنانکه ظاهر آیه است می‌توانند کلا وضع الثیاب داشته باشند و لباس را درآورند یا خیر باید بررسی شود.

روایت معتبر داریم محدوده این رفع الحجاب و وضع الثیاب و جواز نظر را بیان می‌کنند. مثلا معتبره ابن ابی نصر بزنطی عن الرضا علیه السلام قال سألته عن الرجل یحلّ له ان ینظر الی شعر أخت امرأته؟ فقال لا، الا ان تکون من القواعد، قلت له أخت أمرأته و الغریبة سواء؟ قال نعم. قلت فما لی من النظر الیه منها؟ می‌پرسد حال اگر خواهر خانم من از قواعد من النساء بود به چه مقداری میتوانم نگاه کنم؟ قال شعرها و ذراعها. [8]

اینجا هم باید أدله بررسی شود تا به نتیجه رسیده شود.

نکته چهارم: ارتباط بین نظر و وجوب تستّر

آیا فقهیاً بین حرمت نظر و وجوب تستّر در زن و مرد ملازمه است؟ یعنی هر جا از أدله استفاده کردیم حرام است مرد به این قسمتهای بدن زن نگاه کند آیا حرمت نظر ملازمه دارد با وجوب تستّر و بالعکس که هر جا دلیل داشتیم یجب بر زن تستّر، بر مرد هم یحرم النظر؟ و هکذا نسبت به زن که اگر از أدله استفاده کردیم حرام است زن به بدن مرد نگاه کند آیا بر مرد هم تستّر واجب است؟ حداقل در جایی که احتمال می‌دهد زن نامحرم نگاه کند آیا بر مرد هم تستّر واجب است؟

سید صاحب عروه می‌فرماید یجب علی النساء التستّر کما یحرم علی الرجال النظر و لایجب علی الرجال التستر و إن کان یحرم علی النساء النظر. نعم حال الرجل بالنسبة الی العوره حال النساء و یجب علیهم التستر مع العلم بتعمّد النساء فی النظر من باب حرمة الإعانة علی الإثم.[9] یعنی حرمت نفسی ندارد بلکه حرمت غیری دارد. گویا ایشان در زن ملازمه را قبول دارند اما در مرد قبول ندارند. بررسی این مباحث مفصل است و جایش اینجا نیست و مطلبی که جلسه قبل به اختصار مطرح کردیم صرفا اشاره بود.

نکته پنجم: نظر به فیلم یا عکس اجنبیه

آیا نظر به فیلم یا تصویر بدن زن اجنبیه حرام است؟ این فیلم و تصویر در حکم النظر الیها است؟ اگر زن معروف باشد یا مجهول باشد چه حکمی دارد دیدن فیلمش. بعض اعلام مانند مرحوم خوئی تصویر را در حکم نظر نمی‌دانند و نظر را مرتبط به تجّسم می‌دانند و این باید بحث شود بله ممکن است فیلم کذایی را به عنوان ثانوی تحریم کنند.

نکته ششم: حکم استفاده از کلاه گیس

زنهایی را که کلاه گیس می‌گذارند در غرب زیاد است و سفری نداشتم الا اینکه پرسیده می‌شود مجبوریم بی حجاب باشیم و کلاه شرعی اش این است که با کلاه گیس بیرون رویم، آیا این حلال است؟ جواز نظر به کلاه گیس چه حکمی دارد؟ همین نکته ششم را مقداری می‌شکافیم و توضیح می‌دهیم.

عنوان نکته ششم تقسیماتی دارد، این کلاه گیس که زن سرش می‌گذارد در جواز نظر اجنبی و جواز نظر شوهرش به این گلاه گیس یک تقسیم این است که گاهی این کلاه گیس موهای زن اجنبیه است و گاهی موی مصنوعی است. اگر موی طبیعی زن اجنبیه بوده که این زن به عنوان کلاه گیس استفاده می‌کند شوهر این زن می‌تواند به چنین مویی نگاه کند؟ در مباحث قبل در تدلیس ماشطه اصطلاح القرامل فی الرأس را خواندیم که از قبل اسلام هم مطرح بوده است.

مرحوم حکیم در یک بحثی به گونه ای بحث را پیش می‌برند که میگویند اگر این کلاه گیس از موی زن دیگر باشد مرد حرام است نگاه کند حتی شوهر این زن هم نمی‌تواند به این موها نگاه کند عمده دلیلشان هم استصحاب بقاء حرمة النظر است.

اگر وجوب تستر داشته باشد زن هم وجوب تستّر خواهد داشت.

جلسه بعد این نکته را مقداری بیشتر توضیح خواهیم داد.

 

[1]. جلسه 105، مسلسل 294، چهارشنبه، 1402.02.20.

[2]. (بعض دوستان دلیل بر حرمت نظر را سؤال میکردند گفتم ما به عنوان مقدمه بر استدلال به این مطالب اشاره کردیم که نظر به اجنبیه حرام است چون تهییج شهوت به نامحرم است و الا خود احکام نظر بحث مفصلی است که میتواند به عنوان یک رساله قوی نگاشته شود که النظر و آثارها و احکامها فی الفقه.)

[3]. وسائل الشیعه، ج20، ص191.

[4]. (که سند را به خاطر محمد بن سنان معتبر نمی‌دانیم)

[5]. علل الشرائع، ج2، ص565؛ عیون اخبار الرضا ع، ج2، ص104.

[6]. وسائل الشیعه، (آل البیت)، ج20، ص205.

[7]. استاد در ابتدای جلسه بعد فرمودند: ما در رابطه با حقوق اشاره کردیم حرمت نظر به اجنبیه تنها حکم نیست بلکه یک حق هم هست که زن مسلمان حرمت دارد و به بعض روایاتش اشاره کردیم و گفتیم قابل اسقاط هم نیست، نکته‌ای گفتیم موهِم بود اینکه اصل در حقوق این است که قابل اسقاط نیست. باید توجه شود که بحث حق و حکم از مباحث مهم در فقه ما است.

نگاه مرحوم خوئی که حقوق مطلقا قابل اسقاط‌اند الا ما خرج را قبول نداریم و نیاز به توضیح مبسوط دارد، از یک نگاه حقوق بر دو قسم است: حق ترکیبی و غیر ترکیبی، اصطلاح هم از خود بنده است ندیدم کسی چنین تعبیر کند، ما در حقوق ترکیبی میگوییم اصل در حقوق ترکیبی عدم الاسقاط است الا ما خرج بالدلیل، مقصود ما این نبود که در مطلق حقوق قاعده کلی عدم اسقاط است اصلا چنین قاعده ای نداریم، کلام مرحوم خوئی هم ناقض دارد، کلمات مرحوم محقق اصفهانی هم باید دیده شود.

حق ترکیبی که اصطلاحش هم متخذ از منابع و أدله است یعنی حقی که از أدله استفاده می‌کنیم هم حق الله است هم حق الناس، ما تعبیر می‌کنیم حقوق ترکیبی که در این حقوق اصل عدم الاسقاط است الا ما خرج بالدلیل، ما در حقوق ترکیبی برای ما خرج بالدلیل هم نمونه ای پیدا نکردیم و از روایات بحث تستّر استفاده می‌کنیم حق التستّر که برای مرأة ثابت است از حقوق ترکیبی است. بنابراین مقصود ما از آن جمله این است که اصل در حقوق ترکیبی عدم الاسقاط است الا ما خرج که نمونه هم ندارد صرفا جهت احتیاط می‌گوییم الا ما خرج که شاید بعدها موردی پیدا شود.

[8]. وسائل الشیعه، (آل البیت)، ج20، ص199.

[9]. العروة الوثقی، ج5، ص494.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

قبل ادامه بحث در حرمت نظر به دو نکته اشاره می‌کنیم:

الف: تبیین مقصود از اینکه اصل در حقوق عدم الاسقاط است.

ما در رابطه با حقوق اشاره کردیم حرمت نظر به احنبیه تنها حکم نیست بلکه یک حق هم هست که زن مسلمان حرمت دارد و به بعض روایاتش اشاره کردیم و گفتیم قابل اسقاط هم نیست، نکته‌ای گفتیم موهِم بود اینکه اصل در حقوق این است که قابل اسقاط نیست. باید توجه شود که بحث حق و حکم از مباحث مهم در فقه ما است.

نگاه مرحوم خوئی که حقوق مطلقا قابل اسقاط‌اند الا ما خرج را قبول نداریم و نیاز به توضیح مبسوط دارد، از یک نگاه حقوق بر دو قسم است: حق ترکیبی و غیر ترکیبی، اصطلاح هم از خود بنده است ندیدم کسی چنین تعبیر کند، ما در حقوق ترکیبی میگوییم اصل در حقوق ترکیبی عدم الاسقاط است الا ما خرج بالدلیل، مقصود ما این نبود که در مطلق حقوق قاعده کلی عدم اسقاط است اصلا چنین قاعده ای نداریم، کلام مرحوم خوئی هم ناقض دارد، کلمات مرحوم محقق اصفهانی هم باید دیده شود.

حق ترکیبی که اصطلاحش هم متخذ از منابع و أدله است یعنی حقی که از أدله استفاده می‌کنیم هم حق الله است هم حق الناس، ما تعبیر می‌کنیم حقوق ترکیبی که در این حقوق اصل عدم الاسقاط است الا ما خرج بالدلیل، ما در حقوق ترکیبی برای ما خرج بالدلیل هم نمونه ای پیدا نکردیم و از روایات بحث تستّر استفاده می‌کنیم حق التستّر که برای مرأة ثابت است از حقوق ترکیبی است. بنابراین مقصود ما از آن جمله این است که اصل در حقوق ترکیبی عدم الاسقاط است الا ما خرج که این ما خرج نمونه هم ندارد صرفا جهت احتیاط می‌گوییم الا ما خرج که شاید بعدها موردی پیدا شود.

ب: نسبت به ابن نوح سیرافی استاد نجاشی فرد بسیار مهمی که نجاشی قرائت بعض کتب را نزد ابن نوح داشته زندگی‌اش از جهتی ابهام دارد مهم این است که نحله بصری را میشود به او نسبت داد احتمال اینکه در قم هم بوده و از مشایخ قم استفاده کرده قرائنی دارد بعض تلامذه و مشایخش قمی هستند اما نمیشود گفت از مکتب قم هست. پس ابن ولید از مکتب قم هست اما ابن نوح نه. پس به ابن نوح سیرافی می‌توان نسبت عالم بصری داد. در جلسات قبل در موردی سبق لسان شد و از ابن نوح به یکی از علماء مکتب قم تعبیر کردیم که در حالی که انتساب مکتب قم به ابن نوح دقیق نیست.

اما ادامه بحث حرمت نظر

در مبحث حرمت نظر نکاتی را اشاره و عناوینی را ذکر کردیم و گفتیم این عناوین در جای خودش باید مورد بحث و مناقشه قرار بگیرد فقط نسبت به ششمین نکته‌ای که ذکر کردیم بنا شد توضیح مختصری ارائه شود.

ششمین نکته که در بحث حرمت نظر باید مبسوط بحث شود لأجل ابتلائه را به اختصار اشاره می‌کنیم. یکی از بحثهای عمده‌ای که بین بعض خانواده‌های متدین در سفر استرالیا مطرح بود و سؤال می‌کردند و جمعی از فضلای آنجا هم در گعده‌ای مطرح میکردند همین بحث است که در بعض موارد بنا به عللی ممکن است خانم مجبور شود به کشف حجاب، حال ما به طور عموم این را قبول نداریم اما ممکن است در بعض موارد ضرورت به کشف حجاب پیدا کند، اینها راهش را در این می‌بینند که با کلاه گیس در جامعه ظاهر شوند، این بحث در گذشته هم مطرح بوده است که آیا جایز است زن در مواردی این کار را بکند یا خیر؟ و نظر دیگران به این کلاه گیس چه حکمی دارد؟

جلسه قبل اشاره کردیم گاهی این کلاه گیس از موی انسان دیگر است و گاهی موی مصنوعی است، اگر از موی انسان دیگر باشد آیا اظهارش بر زن جایز است و آیا وجوب تستّر ساقط است یا خیر؟

نقد دو دلیل بر حرمت نظر به کلاه گیس

دو دلیل گفته شده برای اینکه اظهار این کلاه گیس بر زن حرام است، و تستّرش واجب است. یک دلیل برای حرمت اظهار هر نوع کلاه گیس و دیگری برای حرمت اظهار کلاه گیسی که از موی اجنبیه باشد.

دلیل یکم: آیه کریمه قرآن که وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ

گفته شده ظاهر آیه 31 سوره مبارکه نور این است که زنها حق ندارند زینت خودشان را برای نامحرم آشکار کنند این موها الآن زینت این زن حساب می‌شود، جهت زینت بودن هم این است که افرادی که موی سرشان کم است از این کلاه گیس ها به عنوان زینت استفاده می‌کنند، لذا بر خود این موهای کلاه گیس زینت زن صدق می‌کند و آیه کریمه می‌فرمایند زنها حق ندارند زینتشان را برای نا محرم اظهار کنند لذا فرقی بین موی خودش و کلاه گیس نیست.

نقد دلیل یکم:

عرض می‌کنیم: این استدلال وافی به مقصود نیست به این جهت که در آیه کریمه دو احتمال است:

احتمال اول: مقصود از زینت ما یُتزیّن به است.

مقصود آیه این است که زنها آنچه را که به آن چیز خودشان را زینت می‌کنند حق ندارند آن را برای نا محرم اظهار کنند اگر این احتمال ظاهر آیه باشد استدلال صحیح است، این کلاه گیس غالبا ما یُتزیّن به است و زن با این موها خودش را زینت می‌کند و آیه کریمه می‌گوید زنها حق ندارند آنچه را که با آن زینت می‌کنند به نامحرم اظهار کنند. هر چند او به قصد دیگری استفاده کند اما چون عرفا زینت است لذا این تفسیر از آیه بر آن منطبق است.

احتمال دوم: مقصود از زینت، موضع آرایش است

زینت در آیه کریمه اسم مصدر است و به کمک روایات مفسّره زینت به معنای آرایش و موضع آرایش است یعنی آیه کریمه می‌فرمایند موضعی که زینت بر آن موضع قرار گرفته است، آن موضع را آشکار نکنند و نا محرم آن موضع زینت زن را نبیند.

در مراجعه به روایات باب و تحلیل آنها همین احتمال دوم از روایات استفاده می‌شود نه اینکه مطلق الزینه اظهارش بر زن حرام باشد، به این معنا که فرض کنید خانمی جورابی را دست کند و النگو را روی جوراب قرار دهد که النگو را به طلا فروش نشان دهد، این کار طبق احتمال اول باید حرام باشد اما طبق احتمال دوم نه.

اگر زینت بدون موضعش اظهار شود طبق احتمال دوم حرام نیست. به دو روایت در تأیید این مطلب اشاره می‌کنیم:

روایت یکم: صحیحه فضیل بن یسار سَأَلْتُ‌ أَبَا عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ عَنِ‌ الذِّرَاعَيْنِ‌ مِنَ‌ الْمَرْأَةِ‌: أَ هُمَا مِنَ‌ الزِّينَةِ‌ الَّتِي قَالَ‌ اللّٰهُ‌ تَبَارَكَ‌ وَ تَعَالىٰ‌: «وَ لاٰ يُبْدِينَ‌ زِينَتَهُنَّ‌ إِلاّٰ لِبُعُولَتِهِنَّ‌» ؟ قَالَ‌: نَعَمْ‌، وَ مَا دُونَ‌ الْخِمَارِ مِنَ‌ الزِّينَةِ‌، وَ مَا دُونَ‌ السِّوَارَيْنِ‌،[2] سؤال میکند آیا دو ساق دست زن جزء زنیتی است که نباید اظهار شود حضرت می‌فرمایند بله، حضرت نفرمودند ساق دست زن ارتباطی به زینت ندارد و زینت ما یتزیّن به است، خیر حضرت فرمودند بله همان موضع زینت مقصود است.

روایت دوم: مَسْعَدَةَ‌ بْنِ‌ زِيَادٍ قَالَ‌ سَمِعْتُ‌ جَعْفَراً : وَ سُئِلَ‌ عَمَّا تُظْهِرُ الْمَرْأَةُ‌ مِنْ‌ زِينَتِهَا قَالَ‌ الْوَجْهَ‌ وَ الْكَفَّيْنِ‌.[3]

روایات مخالف هم داریم که میگویند زینت یعنی خاتم اما سندا و دلالتا اشکال دارند.

لذا با این نگاه به آیه شریفه اگر خانمی روی ساعدش النگو است و ساعد را نشان دهد این ابداء الزینه است اما اگر جورابی به دست بکشد و النگو روی جوراب باشد ابداء الزنیة نیست.

قبول داریم زینت به معنای ما یتزیّن به هم بکار می‌رود یعنی هم به معنای مصدری هم اسم مصدری به کار می‌رود اما آیه طبق روایات تفسیری احتمال دوم را می‌گوید.[4]

پس وقتی احتمال دوم مقبول بود اگر گردنش را باز بگذارد که گلوبند را به طلا فروش نشان دهد این حرام است، اما کلاه گیس که بشره سر را پوشانده است وجه و کفین هم که استثناء است، این کلاه گیس صرفا آشکار کردن ما یتزیّن به است نه زینت مع موضعه، اینجا آیه کریمه شاملش نمی‌شود بله اگر عناوین ثانویه باشد و تهییج شهوت نامحرم شود حرام است اما نه به عنوان اولی.

دلیل دوم: استصحاب حرمت

مرحوم حکیم برای اثبات حرمت نظر به کلاه گیسی که از موهای زن دیگری باشد به استصحاب تمسک می‌کنند هر چند فتوای قاطع طبق آن نمی‌دهند. ایشان میفرمایند[5] نه به جهت آیه کریمه بلکه یک استصحاب بقاء حرمة النظر داریم که می‌گوید نگاه دیگران به این موها حرام است. توضیح استصحاب این است که گفته‌اند این موها وقتی روی سر زن اجنبیه بود حرمت نظر داشت برای نامحرم، وقتی این موها قطع و مفصوله شد شک داریم آیا نگاه به این موها همچنان حرام است یا خیر؟ یقین سابق شک لاحق، حرمت نظر را استصحاب می‌کنیم. لذا ایشان در استدلالاتشان می‌فرمایند استصحاب حرمت نظر می‌گوید نگاه به این مو حرام است، اطلاق کلام ایشان برای شوهر این زن که کلاه گیس استفاده کرده صدق می‌کند، این مرد به موی زن اجنبیه که روی سر همسرش است نمی‌تواند نگاه کند.

مرحوم امام هم در تحریر می‌فرمایند: لا يجوز النظر إلى العضو المبان من الأجنبيّ‌ و الأجنبيّة ، والأحوط ترك النظر إلى الشعر المنفصل . نعم، الظاهر أنّه لا بأس بالنظر إلى السنّ‌ و الظفر المنفصلين.[6] مستند این احتیاط هم به نظر ما همین استصحاب مرحوم حکیم است.

نقد دلیل دوم:

عرض می‌کنیم به نظر ما این استصحاب جاری نیست لتعدد الموضوع.

از أدله استفاده می‌شود نظر به شعر زن اجنبیه حرام است، بر این شعر مفصول، شعر المرأة الأجنبیه صادق نیست لذا موضوع متعدد شده و جای استصحاب نیست. لذا نه بیان مرحوم حکیم در تحلیل مسائل فقهی و نه احوط وجوبی مرحوم امام که باید مبتنی بر همین استصحاب باشد جاری نیست لتعدد الموضوع.

بنابراین نگاه به شعر منفصل را نمی‌توانیم حرام بشماریم با تمسک به استصحاب. بله نسبت به بعض اعضاء مفصوله دلیل خاص داریم که بعد از جدا شدن هم حرمت نظر دارد.

با نفی دو دلیل مذکور، نتیجه این می‌شود که این کلاه گیس که از شعر مرأة دیگر ساخته شده و این زن روی سرش قرار داده و بعض عناوین ثانوی مثل تهییج الشهوه هم صادق نباشد نمی‌توانیم حکم کنیم به حرمت نظر به این کلاه گیس.

علاوه بر اینکه اگر هم کسی استصحاب را جاری بداند نسبت به نگاه شوهر این زن به این موهای کلاه گیس نص خاص بر جواز نظر شوهر به این موها داریم که دلیل لفظی است و استصحاب محکوم آن است.

نص خاص هم معتبره سعد اسکاف است که در مبحث تدلیس ماشطه به تفصیل بحث کردیم و تکرار نمی‌کنیم.

سُئِلَ‌ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ عَنِ‌ الْقَرَامِلِ‌ الَّتِي تَضَعُهَا النِّسَاءُ‌ فِي رُؤُوسِهِنَّ‌ يَصِلْنَهُ‌ بِشُعُورِهِنَّ‌ ؟ فَقَالَ‌: «لَا بَأْسَ‌ عَلَى الْمَرْأَةِ‌ بِمَا تَزَيَّنَتْ‌ بِهِ‌ لِزَوْجِهَا».[7]

 لابأس بما تزیّنت به المرأة لزوجها، اطلاق دارد چه موی زن دیگری باشد چه غیر آن.

 

[1]. جلسه 106، مسلسل 295، شنبه، 1402.02.23.

[2]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۱۱، صفحه: ۱۹۶

[3]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد: ۲۰، صفحه: ۲۰۲

[4]. (اگر اطلاق گیری شود مردی النگوی زنش را به طلا فروش بدهد این هم بدا زینة امرأته للغیر خواهد بود و اگر ادله اطلاق داشته باشد باید حرام باشد. تنهای چیزی که میتوان ادعا نمود این است که گفته شود زینت روی بدن مقصود است

[5]. مرحوم سید در عروه می‌فرمایند: "الظاهر وجوب ستر الشعر الموصول بالشعر (2) سواء كان من الرجل أو المرأة، و حرمة النظر اليه. و أما القرامل من غير الشعر و كذا الحلي ففي وجوب سترهما و حرمة النظر إليهما مع مستورية البشرة إشكال و إن كان أحوط.

مرحوم حکیم در مستمسک ذیل این مطلب می‌فرمایند: (2) لا يخلو من إشكال، لأن ما ورد من النهي عن النظر الى الشعر و الأمر بستره ظاهر في الشعر الأصلي فلا يعم الموصول. نعم إذا كان من المرأة و كانت أجنبية أمكن القول بحرمة النظر اليه، لاستصحاب حرمة النظر الثابتة قبل الانفصال. لكن في وجوب ستره على المرأة الواصلة له بشعرها إشكال، لاختصاص وجوب الستر بالمرأة ذات الشعر لا غيرها. مستمسک العروة الوثقی، جلد: ۵، صفحه: ۲۴۹

[6]. تحریر الوسیلة، جلد: ۲، صفحه: ۲۶۲

[7]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۹، صفحه: ۶۵۹

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

نسبت به مبحث حرمت نظر و نکته ششمی که اشاره کردیم عبارت مرحوم سید صاحب عروه و بعض حواشی را مرور می‌کنیم و به جمع‌بندی بحث می‌پردازیم:

مسأله‌ای که مرحوم سید صاحب عروة[2] در این رابطه مطرح می‌کنند شامل دو صورت است:

صورت اول: الظاهر وجوب ستر الشعر الموصول بالشعر سواء کان من الرجل أو المرأة و حرمة النظر الیه.

در این صورت فتوا می‌دهند واجب است زن مویی را که به موی خودش وصل کرده بپوشاند سواء کان من الرجل أو المرأة، کلاه گیس هم شعر موصول است و باید بپوشاند و نگاه نامحرم به این کلاه گیس هم حرام است. ظاهر امر این است که دلیلشان حرمت إبداء الزینة است.

صورت دوم: أما القرامل من غیر الشعر و کذا الحُلیّ ففی وجوب سترهما و حرمة النظر الیهما مع مستوریة البشرة اشکال و إن کان احوط.

می‌فرمایند اگر آنچه به مویش وصل کرده از حیوان باشد اینکه تستّر آن واجب باشد و نظر نامحرم به آن حرام باشد با اینکه پوست سر و گردنش مستور باشد این محل اشکال است هر چند احوط این است که مرد نگاه نکند و زن هم بپوشاند.

یک سؤال مطرح است که فرق بین صورت اول و دوم چیست؟ اگر ملاک زینت باشد که در صورت دوم هم می‌فرمایند و کذا الحلیّ، چگونه است که اگر زینت از صورت دوم باشد در وجوب تسترش اشکال است.

همینجا دیگران کلماتی دارند:

مرحوم امام در هر دو صورت بطور یکسان احوط وجوبی دارند. می‌فرمایند بل الأحوط وجوبه. اینکه سید فرمود تستر واجب است میفرمایند احوط است و کذا القرامل و الحلی.

مرحوم خوانساری می‌فرمایند فیه تأمل.

مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی نسبت به فراز اول که سید فرمود واجب است زن بپوشاند کلاه گیس را اگر از موی مرد یا زن است ایشان میفرمایند فیه تأمل.

عبارت مرحوم آقا ضیاء عراقی چنین است که فی التفکیک بین الشعر الموصول خصوصا إذا کان من الرجال و بین القرامل و الحلیّ نظرٌ.

ایشان میفرمایند تفکیک بین دو صورت تأمل دارد مخصوصا اگر موی مرد را به موی خودش وصل کرده باشد، یعنی مرحوم عراقی معقتدند اگر موی زن بوده می‌توان استصحاب حرمت فرض کرد اما اگر موی مرد را یک زن به مویش وصل کرده چرا باید از مردان نامحرم بپوشاند؟ اگر زینت بودن ملاک است پس چه تفاوتی است بین دو صورت که فرق می‌گذارند. سپس می‌فرمایند و الأحوط الاجتناب عن الجمیع بمناط موضع الزینة.

مرحوم خوئی: در قسمت اول آنجا که سید فتوا میدهند به وجوب ستر می‌فرمایند: لایبعد عدم وجوبه و الستر أحوط. البته مرحوم خوئی حاشیه دیگر هم دارند که لایبعد عدم وجوبه الا اذا کان محسوبا من الزینه که این دو کلام ایشان مقداری تنافی دارد.

مرحوم حکیم که در مباحث استنباطی فقهی شان استصحاب حرمت نظر را جاری می‌کردند و طبق آن استصحاب باید فتوا به وجوب ستر و حرمت نظر دهند، ذیل کلام سید که فرموده ستر شعر موصول واجب است و نظر حرام است ایشان می‌فرمایند فیه اشکال یعنی معلوم می‌شود استصحابی که در مباحث نظری اقامه کردند را در مقام فتوا متزلزل هستند. و کذا فی حرمة النظر.

آقایان در مقام فتوا همین فراز و فرودها را دارند. مع ذلک یکی از دوستان عبارتی از مرحوم بهجت نقل کردند که مثلا سؤال شده اگر زنی کلاه گیس استفاده کند چگونه است ایشان فرموده اگر باعث مفسده شود جایز نیست که می‌شود همان نکته ای که ما گفتیم که اگر عنوان ثانوی مطرح شود و فساد داشته باشد اینجا جایز نیست.[3]

و البته در ایران و کشورهای اسلامی غالبا همراه مفسده است. بله اگر در کشوری مثل کشورهای اروپایی که صرفا دیده شدن مو در حالت عادی خیلی اهمیتی ندارد و نه شهوت بلکه ریبه هم در آن تصور نمی‌شود باید گفت تستر واجب نیست که مرحوم خوئی نیز همین نگاه را دارند.

نباید این حرفها سوژه شود که پس زن مسلمان با کلاه گیس در کشور اروپایی بیرون رود ما قبول نداریم مبرِّر ایجاد شود برای افرادی که امروز در ایران هم وضعیت بدی دارد ایجاد می‌شود این را قبول نداریم.

بعد اتمام نکته ششم به اصل بحث بازمی‌گردیم.

توجه دارید دلیل چهارم بر حرمت تشبیب دلیلی بود که مرحوم شیخ انصاری فرمودند از روایات یک قاعده کلی استفاده می‌کنیم که تهییج شهوانی به نامحرم حرام است و تشبیب موجب تهییج شهوانی است پس حرام است.

سؤال این است که کدام طائفه از روایات بر این قاعده کلی دلالت می‌کنند که تهییج شهوانی به نامحرم حرام است. طوائفی از روایات را مرحوم شیخ انصاری بر این مدعا اقامه می‌کنند.

طائفه اول روایاتی بود که می‌فرمودند نظر به اجنبیه حرام است، توضیح دادیم کلام سید صاحب عروه در حاشیه مکاسب که میفرمایند این حرمت نظر، تعبدی است و قیاس اولویت در آن معنا ندارد، این کلام ایشان را قبول نکردیم و روایت معتبر اقامه کردیم که حکمت حرمت نظر در بعض موارد این است که تزرع فی القلب الشهوة و کفی بها لصاحبها فتنه، لذا در مقام جمع‌بندی اشاره کردیم حرمت نظر دو ملاک دارد:

یک ملاک تهییج الشهوه است که در این روایت معتبر من لایحضر می‌فرمود تزرع فی القلب الشهوه لذا حرام است.

ملاک دوم در خصوص زن مسلمان غیر از تهییج الشهوه حق الحرمة و احترام زن مسلمان بود که روایتش را اشاره کردیم که زنان ذمی چنین حق و احترامی ندارند.

لذا نسبت به زن مسلمان نظر حرام است یا به جهت تزرع فی القلب الشهوه و یا به جهت احترام زن مسلمان.

اینجا نسبت به این طائفه استدلال را تبیین می‌کنیم که مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند نظر به اجنبیه حرام است چون موجب تهییج شهوانی به نامحرم است و این هم حرام است، تشبیب در تهییج شهوانی به تعبیر مرحوم شیخ انصاری یا مثل نظر است یا اقوی از نظر، اگر تشبیب و ذکر صفات زن در مقدمه شعر موجب تهییج شهوانی شود همانند نظر حرام است.

نقد استدلال به طائفه اول

عرض می‌کنیم مرحوم خوئی و دیگران هم اشاره می‌کنند که بین تشبیب و تهییج شهوانی به نامحرم تساوی نیست که گفته شود تشبیب مطلقا احد مصادیق تهییج شهوانی است لذا حرام است. نه تساوی است نه أخص مطلق.

چه بسا مواردی تشبیب تهییج شهوانی است ولی حرام نیست مثل اینکه نسبت به زوجه و حلیله خودش تشبیب کند و یک مثنوی برای خانمش بگوید تهییج شهوانی خودش هم باشد چه اشکال دارد وقتی کسی هم نخواند و نشنود.[4]

گاهی تشبیب هست اما تهییج شهوانی نیست، فردی خصوصیات ظاهری دختر خودش را توصیف میکند این حرام نیست.

بله مواردی که تشبیب مانند نظر موجب تهییج شهوانی به نامحرم شود لابأس به اینکه قیاس شود به نحو مساوات یا قیاس اولویت با رقّت و غلظتی که در تشبیب هست نسبت به حرمت نظر، باز در این موارد هم تشبیب موضوعیت ندارد، به جای شعر کسی با رمان و داستان تهییج شهوانی به نامحرم کند حرام است. در فیلم یا تئاتر این کار را انجام دهد، به هر شکلی که انجام شود و موجب تهییج شهوانی به نامحرم باشد حرام است.[5]

طائفه دوم روایات دال بر حرمت خلوت کردن مرد با زن نامحرم بود. استدلال اینگونه است که حرمت خلوت مرد با زن نامحرم به این جهت است که موجب تهییج شهوانی به نامحرم است لذا تشبیب هم که موجب تهییج شهوانی است حرام است. بعض روایات باب را اشاره کردیم مثل روایتی که راوی می‌خواست خانه‌ای کرایه کند و دو اتاق بود که یک خانم جوان در یک اتاق ساکن بود امام صادق علیه السلام فرمودند تحوّل یعنی از این خانه برو بیرون. روایات دیگری هم خواندیم.

مثل روایتی که می‌فرماید کسی که به خدا ایمان دارد حق ندارد در جایی بخوابد که نفس امرأة‌ اجنبیه را بشوند.

اینجا یک بحث کبروی است و یک بحث صغروی، بحث کبروی این است که آیا خلوت با زن اجنبیه حکمش حرمت است مطلقا و به چه دلیل. این یک بحث است که بعد از بررسی آن باید ببینیم آیا ملاک حرمت خلوت با زن اجنبیه در تشبیب هم هست یا نه؟

مرحوم صاحب جواهر مطلبی دارند در ج32، ص344 در کتاب الطلاق ذیل بحث طلاق رجعی که زن مطلّقه رجعیّه حقوقی دارد و احکام خاصی دارد. یک بحث این است که آیا مرد با همسرش که به طلاق رجعی طلاقش داده می‌تواند خلوت کند در محلی یا نه؟ شهید ثانی فرموده این خلوت حرام است زیرا مرد با زن اجنبی در مکانی خلوت کند حرام است. به این مناسبت در کتاب الطلاق صاحب جواهر وارد این بحث می‌شوند و این کبرای کلی را مطرح می‌کنند که آیا خلوت با اجنبیه حرام است یا خیر؟

صاحب جواهر ادعا می‌کنند حرام نیست مطالب ایشان را ببینید چهار نکته دارند بررسی خواهیم کرد

 

[1]. جلسه 107، مسلسل 296، یکشنبه، 1402.02.24.

[2]. عبارت عروة الوثقی با حواشی آن:

(مسألة 1): الظاهر وجوب ستر الشعر الموصول (5) بالشعر، سواء كان من الرجل أو المرأة. و حرمة النظر إليه، و أمّا القرامل من غير الشعر و كذا الحليّ‌ ففي وجوب سترهما و حرمة النظر إليهما مع مستوريّة البشرة إشكال (1) و إن كان أحوط (2)

حواشی:

(5) بل الظاهر أنّه كالقرامل من غير الشعر. (آل ياسين).

بل الأحوط وجوبه، و كذا في القرامل و الحلي. (الإمام الخميني).

فيه تأمّل. (الخوانساري).

فيه تأمّل. (الأصفهاني).

في التفكيك بين الشعر الموصول خصوصاً إذا كان من الرجال و بين القرامل و الحلی نظر، و الأحوط الاجتناب عن الجميع بمناط موضع الزينة. (آقا ضياء).

لا يبعد عدم وجوبه، و الستر أحوط. (الخوئي). (و في حاشية اخرى: لا يبعد عدم وجوبه إلا إذا كان محسوبا من الزينة و كذا الحال في القرامل و الحليّ‌).

فيه تأمّل و إن كان أحوط. (الگلپايگاني).

فيه إشكال، و كذا في حرمة النظر. (الحكيم).

فيه إشكال، نعم هو أحوط. (الشيرازي).

(1) جواز النظر إليهما من غير ريبة لا يخلو عن قوّة. (الجواهري).

لا يترك الاحتياط. (الفيروزآبادي).

(2) لا يبعد جواز تركه. (الخوئي) (لم يرد في حاشية أُخرى منه).

[3]. مقرر: حضرت استاد فرموند بعضی از دوستان نقل کرده‌اند که مرحوم آیة الله بهجت معتقدند اگر باعث مفسده شود جایز نیست. لذا کلام ایشان مشابه مرحوم خوئی می‌شود.

اما در سایت مرحوم آیة الله بهجت در استفتائات ایشان دو مسأله چنین ذکر شده:

۵٢٠۶. آيا پوشاندن سر با کلاه‌گيس براى خانم‌ها پوشش شرعى محسوب مى‌شود و به چنين زنانى آيا مى‌توان نگاه کرد؟ 

ج. خير و نگاه به آن‌ها هم جايز نيست.

۵٣۵۵. آيا نگاه کردن مرد به کلاگيس همسرش که از موى زن‌هاى نامحرم درست شده است، جايز است؟  

ج. جايز نيست، بنابر احوط.

البته در صورت جستجوی بیشتر ممکن است عبارات دیگری نیز پیدا شود.

[4]. (بعضی دارند طلا میخرند برای همسرشان بعضی هم ندارند شعر میگویند)

[5]. (اشاره خواهیم کرد اگر مقدمه بعیده باشد چگونه است و اگر قریبه باشد چگونه است)

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

در دومین طائفه از روایات دال بر حرمت تهییج شهوت بر نامحرم مرحوم شیخ انصاری فرمودند خلوت مرد با زن اجنبیه حرام است و جهت حرمت هم تهییج شهوت بر نامحرم است که حرام می‌باشد، پس تشبیب هم که مثل این عنوان سبب تهییج شهوت بر نامحرم است حرام خواهد بود.

گفتیم ابتدا باید یک بحث کبروی داشته باشیم که آیا خلوت مرد با زن اجنبیه حرام است یا خیر حداقل دو نظریه بین فقها موجود است

نظریه اول: عنوان خلوة الرجل بالمرأة الاجنبیه مطلقا حرام است، علم به تحقق فساد داشته باشد یا نداشته باشد، احتمال فساد بدهد یا ندهد، عنوان خلوة الرجل بالأجنبیه حرمت دارد فقهائی مانند مرحوم علامه حلّی و مرحوم شهید ثانی در مسالک قائل به این نظریه هستند لذا مرحوم شهید ثانی عبارتی دارند و در باب خمر می‌فرمایند آن چه که کثیرش مسکر است مطلقا حرام است هر چند قلیل‌اش. وقتی یک لیوان خمر سکر آور است و حرمت دارد یک قطره اش نیز حرام است هر چند مستی نیاورد، بعد تنظیر می‌کنند به خلوة الرجل بالمرأة که غالبا مفضی به فساد و حرام می‌شود لذا مطلقا حرام است هر چند در موردی افضاء به حرام نداشته باشد.[2]

نظریه دوم: جمعی مانند صاحب جواهر معتقدند عنوان خلوة الرجل بالمرأة در شریعت حرام نیست و نهایتا مکروه است. بله روشن است که اگر عنوان حرام دیگری بر آن منطبق باشد مانند اینکه علم دارد منجر به زنا می‌شود حرام است لکن خود عنوان خلوة الرجل مع المرأة الأجنبیه حرام نیست. ایشان در کتاب الطلاق جلد 32، ص344 ذیل بحث طلاق رجعی مطلبی دارند آنجا که بعض فقهاء مانند شهید ثانی فرموده‌اند خلوت مرد با همسر مطلّقه رجعیه‌اش هم حرام است به این مناسبت صاحب جواهر وارد می‌شوند و اصل این مسأله را بررسی می‌کنند که خلوة الرجل بالمرأة الأجنبیه چه حکمی دارد. روایات باب را که مرحوم شیخ انصاری در مکاسب ذکر کرده‌اند و ما هم اشاره کردیم صاحب جواهر می‌آورند سپس چهار نکته دارند:[3]

نکته اول: می‌فرمایند لسان این روایات لسان حرمت نیست بلکه لسان کراهت است. در مواردی از جواهر این مدعا را تکرار می‌کنند که لسان روایت لسان کراهت است نه حرمت. این مدعایشان را بررسی می‌کنیم.

نکته دوم: شهرت محققه هم که فقها فتوا دهند به حرمت خلوت با اجنبیه وجود ندارد. مرحوم صاحب جواهر به شهرت قدمائیه معتنی هستند.

نکته سوم: می‌فرمایند سیره قطعیه بین متشرعه داریم بر خلوت مرد با زن نامحرم. این را هم بررسی می‌کنیم که ایشان به چه دلیل این سیره را ادعا می‌کنند و صحیح است یا نه؟

نکته چهارم: می‌فرمایند بعض نصوص و روایاتی داریم که دلالت می‌کند بر جواز خلوة الرجل مع المرأة الأجنبیه مقصودشان بعضی از روایاتی است که در باب حج داریم. یک اختلاف پر دامنه بین مکتب تشیع و مکتب خلفا است در اینکه آیا سفر زن بدون محرم جایز است یا خیر؟ قاطبه فقهاء عامه از همه نحله‌هایشان می‌گویند سفر زن بدون محرم حرام است از جمله می‌گویند اگر زنی استطاعت مالی و طریقی برای حج دارد محرم ندارد که با او به حج رود مثلا شوهر و برادرش مستطیع نیستند و همراهی نمی‌کنند، عالمان اهل سنت می‌گویند این زن مستطیع نیست و حج از او ساقط است.

در مقابل روایات مکتب اهل بیت می‌فرمایند سفر زن بدون محرم اشکالی ندارد اگر ایمن است. در بعض روایات هم آمده که اشکالی ندارد با مرد نامحرم سفر رود إن المؤمن ولیّ المؤمنة. صاحب جواهر می‌فرمایند در سفر معمولا خلوة الرجل بالمرأة اتفاق می‌افتد و ائمه مطلقا اجازه داده‌اند و فرموده‌اند سفر او با مردان نامحرم اشکال ندارد. لذا از اینگونه روایات گویا صاحب جواهر استفاده جواز کرده‌اند و در پایان می‌فرمایند:

من الغريب اعتماد بعض الناس هنا على الحرمة بدعوى ظهور عبارة المسالك فيه بقوله: «أشاروا» إلى آخره. و أغرب منه ما يحكى عن بعض من قارب عصرنا من دعوى الإجماع على ذلك فضلا عن دعوى آخر الشهرة، ضرورة أن أمثال هذه الدعاوي لا تورث الفقيه الماهر ظنا بمثل هذا الحكم العام البلوى الذي تنافيه السيرة القطعية، بل و جملة من النصوص الدالة على صحبة غير المحرم في طريق الحج و غيره، لأن المؤمن ولي المؤمنة و غير ذلك، و الله العالم.

(البته این بحث خلوت کردن ابعاد مختلف و مصادیق متعدد دارد یک مرد با دو زن یا یک زن با دو مرد یا در تاکسی خانم نشسته یا در آسانسور مرد و زن نامحرم قرار می‌گیرند یا تبادل پیام در فضاهای خصوصی مجازی اینها چه حکمی دارند باید در جای خودش بحث شود.)

ادامه بحث ان شاء الله روز شنبه.

بیانات حضرت استاد به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام

در دوران امامت ائمه یازده گانه ما تا حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف، طولانی ترین و حساس ترین دوره های امامت ائمه ما دوران امامت امام صادق علیه السلام است. در ابعاد مختلف سیاسی اجتماعی علمی تلاش حضرت در صیانت و پالایش از تفکر اسلامی باید بررسی شود.

بعض تراجم نویسان مکتب خلفا که پیرو تفکر اموی هستند متاسفانه به این مسأله اشاره نمی‌کنند مثل ابن کثیر که در تاریخش از بعض شخصیتهای کم ارزش چندین صفحه بحث می‌کند وقتی به حوادث سال 148 هجری میرسد فقط می‌گوید و فهیا مات الامام جعفر الصادق. البته در مقابل، بعض شخصیتهای با انصاف هم داریم که خوب تحلیل کرده‌اند و به بحث از زندگانی حضرت پرداخته اند. به مناسبت به دو نفر اشاره می‌کنم:

ـ دکتر حامد حفنی داود (1918-1984م) استاد ادب عربی و علوم اسلامی قاهره و الجزائر و دانشگاه های دیگر می‌گوید 20 سال در تاریخ تشریع اسلامی و علوم دینی مطالعه می‌کردم به شخصیت عظیمی در فقه اسلامی و فکر اسلامی و جوانب اخلاقی رسیدم که قابل قیاس با دیگران نیست و او الامام سلیل البیت النبوی الامام جعفر الصادق علیه السلام است و من دست نوشته هایی دارم و دوست دارم کتابی با این عنوان بنویسم جعفر الصادق امام العلماء الربانیین و اول المبعوثین من المجددین.

او شخصیت علمی است که تحت تأثیر افکار امام صادق علیه السلام قرار میگیرد با افکار اندیشمندان شیعه آشنا می‌شود تقریظ های جالبی بر کتب شیعه دارد که مهم است. از جمله تقریظی بر الامام الصادق و المذاهب الأربعة از أسد حیدر، تقریظ بر عبدالله بن سبأ مرحوم علامه عسکری، تفسیر مرحوم شبر، المراجعات مرحوم شرف الدین و العقائد المامیه و همه این تقریظهای خودش را در یک کتاب جمع کرده با این عنوان که نظرات فی الکتب الخالده. (برای مطالعه این کتاب کلیک کنید)

ـ شخصیت دومی که فرد بسیار عجیبی بود شاید سه یا چهار سال قبل فوت کرده دکتر أدّ مرداش العقیلی قبلا اشاره کردم، عضو مجلس شورای مصر، مشاور حقوقی حسنی مبارک رئیس جمهور مصر، مشاور حقوقی ملک فهد پادشاه عربستان سعودی قضایای جالبی دارد وقتی راجع به دعای عرفه و سبب شدن جذبش به تشیع مطالبی گفتم.

وقتی خارج از کشور از خودش پرسیدم گفتم لحظه اولی که توجه کردی چون ایشان شیعه شد و صدها نفر از نخبگان جهان اسلام را شیعه کرد و اصلا تبلیغ نمی‌کرد و روش خوبی هم هست گفت فقط حقائق این مکتب را بیان می‌کنم و قلوب و افکار جالبی جذب این مکتب می‌شوند. وقتی هم شیعه شده بود در مصر گفت حسنی مبارک من را خواست گفت وقتی شیعه نشده بودی موج تشیع در مصر ایجاد شده بود حال که شیعه شدی اگر بفهمم در این زمینه قدمی برداشتی تو را از بین می‌برم.

ایشان در لندن مؤسسه تحقیقاتی جالبی نسبت به تشیع داشت.

از ایشان پرسیدم لحظه اولی که در این فکر افتادی در تشیع مطالعه کنی گفت سؤال لطیفی است که از من کسی نپرسیده بود گفت من دکترای حقوق گرفته بودم کارورزی میرفتم در دادگاه های مصر مسیحیان قبطی مصری مسیحیان ارتدوکس در طلاق خیلی مشکل دارند و چیزی به عنوان طلاق به رسمیت نمیشناسند مگر اینکه مرد ادعا کند زن عمل زشتی انجام داده و این را به تفصیل در حضور شاهدان توضیح دهد و زن هم تأیید کند ممکن است اجازه طلاق دهند. ایشان می‌گوید در جلسه دادگاه بودن مرد شروع کرد به توضیح دادن زن هم عرق شرم می‌ریخت و وضعیت بدی بود که خیلی ناراحت شدم به کشیش و مسئول این برنامه گفت این چه وضعیتی است چرا شیوه بهتری غیر از آبروریزی و ظالم به زن ندارید، گفت شما مسلمانها دیگر چه می‌گویید که قتوا می‌دهید مرد با حرکت دادن انگشت شصت پای خودش و به همین راحتی می‌تواند زنش را طلاق دهد. می‌گوید من شرمنده شدم رفتم برای استادم جریان را نقل کردم استادش شیخ ابوزهره بود که الامام الصادق نوشته. گفت ابوزهره جواب داد که برو فقه امام صادق را مطالعه کن و لو کان الامر بیدی لما جاوزت فی القضاء و الفتیا مذهب الامام الصادق.

گفت اولین باری که فقه و مذهب امام صادق را شنیدم از زبان ابوزهره بود.

نکات و محورهای دیگری را ان شاء الله در تحلیل زندگانی امام صادق علیه السلام عرض خواهیم کرد.

این شهادت را خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مراجع عظام و شما تسلیت عرض می‌کنم. اگر دوستان فضای تبلیغی در این ایام داشتند از وظائفه ما پرداختن به امر تبلیغ است. و صلی اله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.

 

[1]. جلسه 108، مسلسل 297، دوشنبه، 1402.02.25.

[2]. مسالک الأفهام، ج12، 72: و المعتبر في التحريم إسكار كثيره، فيحرم قليله حسما لمادّة الفساد، كما حرم الخلوة بالأجنبيّة لإفضائها إليه.

[3]. جواهر الکلام، ج32، ص344: ... غير ذلك مما يمكن حمله على الكراهة، بل لعل المنساق منها ذلك، فان اللسان لسانها، و لا شهرة محققة للأصحاب.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

ذیل دلیل چهارم بر حرمت تشبیب به اینجا رسیدیم که آیا خلوت با اجنبیه مطلقا حرام است؟

کلام مرحوم صاحب جواهر را ضمن چهار نکته نقل کردیم که نتیجه گرفتند خلوت با اجنبیه مکروه است.

در این جلسه نکات ایشان را بررسی می‌کنیم.

بررسی کلام صاحب جواهر

نقد نکته اول:

ایشان در نکته اول فرمودند لسان روایات لسان کراهت است نه حرمت، چه بسا مقصود ایشان این باشد که در محرمات الاهی غالبا وعید عذاب و جهنم است، در کذب، تهمت، غیبت، زنا و امثال اینها وعید به عذاب مطرح است، در خلوت با اجنبیه چنین لسانی وجود ندارد، آنچه هست تعلیلی است که اگر مرد با اجنبیه خلوت کند ثالثهما الشیطان، مگر هر جا سومین فرد شیطان باشد اجتناب واجب است؟ لذا لسان این روایات کراهت است.

عرض می‌کنیم: اگر روایات خلوت با اجنبیه سندشان صحیح بود ما از ظهور در تحریم نمی‌توانستیم رفع ید کنیم، مثلا روایتی که شیخ صدوق در من لایحضر از محمد الطیّار نقل کرده‌اند که راوی گفت رفتم مدینه اتاقی کرایه کنم و خانمی هم در اتاق کنارش بود و بالأخره حضرت فرمودند تحوّل منه، ظهور صیغه امر در وجوب است و حضرت می‌فرمایند باید از آنجا بیرون روی و خلوت با اجنبیه نداشته باشی. اگر این روایت سندش صحیح بود شما به چه دلیل از ظهور صیغه امر در وجوب رفع ید می‌کردید، یجب التحول من مکان یستلزم الخلوة بالأجنبیة، رفع ید از این وجوب و معنای ظاهری قرینه صارفه می‌خواهد و دلیل بر رفع ید نداریم.

هکذا روایات دیگری که در این باب وارد شده دلالت می‌کند بر حرمت خلوت با اجنبیه. پس لااقل ظهور بعض روایات در این حرمت تمام است. بله قبول داریم سند این روایات ضعیف است اما خدشه در دلالت قابل قبول نیست. البته دلالت این روایات را بعد توضیح می‌دهیم.[2]

نقد نکته چهارم:

نکته بعدی ایشان به ترتیب اهمیت کلامی است که در نکته چهارم مطرح فرمودند که جملة من النصوص دالٌّ علی الجواز و سپس توضیح دادند روایاتی که از طریق شیعه وارد شده که دلالت می‌کنند زن بدون محرم می‌تواند سفر برود از جمله سفر حج. گویا صاحب جواهر یا به اطلاق این روایات یا به مدلول التزامی این روایت می‌خواهند تمسک کنند و عدم حرمت خلوت با اجنبیه را ثابت کنند.

عرض می‌کنیم این نکته ایشان هم مناقشه دارد. صحیح است روایاتی داریم که زنها بدون محرم می‌توانند سفر روند از جمله سفر حج و مستطیع هم می‌شوند اما نه اطلاق نه مدلول التزامی هیچ دلالتی ندارد بر اینکه سفر بدون محرم ملازمه دارد با خلوت با اجنبی لذا خلوت با اجنبی هم جایز است. به بعض روایات اشاره می‌کنیم:

صحیحه صفوان جمّال[3] قَالَ‌: قُلْتُ‌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَدْ عَرَفْتَنِي بِعَمَلِي تَأْتِينِي الْمَرْأَةُ‌ أَعْرِفُهَا بِإِسْلاَمِهَا وَ حُبِّهَا إِيَّاكُمْ‌ وَ وَلاَيَتِهَا لَكُمْ‌ لَيْسَ‌ لَهَا مَحْرَمٌ‌ قَالَ‌ إِذَا جَاءَتِ‌ الْمَرْأَةُ‌ اَلْمُسْلِمَةُ‌ فَاحْمِلْهَا فَإِنَّ‌ اَلْمُؤْمِنَ‌ مَحْرَمُ‌ اَلْمُؤْمِنَةِ‌ ثُمَّ‌ تَلاَ هَذِهِ‌ الْآيَةَ‌ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ‌ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ‌ بَعْضُهُمْ‌ أَوْلِيٰاءُ‌ بَعْض.[4]

حضرت فرمودند اگر زن مسلمانی تقاضا کرد در سفر حج و غیر حج با کاروان شما همراه شود او را ببر.

این روایت هیچ دلالت التزامی مبنی بر لزوم خلوت با اجنبیه ندارد و حتی اصلا چنین چیزی فرض نمیشود که اطلاق گیری شود برای اطلاق گیری اول باید اصل مسأله فرض بشود، اما صفوان کاروان دار است سؤال این نبوده که این زن را کنار خودش در محمل بنشاند پس فرض خلوت با اجنبیه عادتا وجود ندارد که امکان اطلاق‌گیری وجود داشته باشد.

عَلِيُّ‌ بْنُ‌ إِبْرَاهِيمَ‌، عَنْ‌ أَبِيهِ‌، عَنْ‌ حَمَّادِ بْنِ‌ عِيسىٰ‌، عَنْ‌ مُعَاوِيَةَ‌ ، قَالَ‌ : سَأَلْتُ‌ أَبَا عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ عَنِ‌ الْمَرْأَةِ‌ الْحُرَّةِ‌ تَخْرُجُ‌ إِلىٰ‌ مَكَّةَ‌ بِغَيْرِ وَلِيٍّ؟ فَقَالَ‌: «لَا بَأْسَ‌، تَخْرُجُ‌ مَعَ‌ قَوْمٍ‌ ثِقَاتٍ‌».[5]

عَنِ‌ اَلْحُسَيْنِ‌ بْنِ‌ عُلْوَانَ‌ عَنْ‌ جَعْفَرِ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَنْ‌ أَبِيهِ‌ (علیهما السلام) أَنَّ‌ عَلِيّاً عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ كَانَ‌ يَقُولُ‌: لاَ بَأْسَ‌ أَنْ‌ تَحُجَّ‌ الْمَرْأَةُ‌ الصَّرُورَةُ‌ مَعَ‌ قَوْمٍ‌ صَالِحِينَ‌ إِذَا لَمْ‌ يَكُنْ‌ لَهَا مَحْرَمٌ‌ وَ لاَ زَوْجٌ‌.[6]

نگاه ما این است که این روایات نه اطلاق دارند نه دلالت التزامی بر جواز خلوت با اجنبیه. تعلیل حضرت هم که ان المؤمن محرم المؤمنه روشن است که محرم فقهی نیست و الا خلاف ضرورت شریعت اسلام است بلکه معنایش این است که مرد مؤمن امین مؤمن است و به او خیانت نمی‌کند. اشاره به این است که اهل سنت می‌گویند زن حتما باید یک محرم و مؤتمن در سفر همراه داشته باشد حضرت می‌خواهند بفرمایند مؤمن مؤتمن است.

پس این ادعای صاحب جواهر که روایات مجوزه داریم قابل قبول نیست، بله این روایت مجوز سفر بدون محرم هستند اما مجوّز خلوت اجنبی با اجنبیه نیست.[7]

نتیجه اینکه روایات مجوّزه در مانحن فیه نداریم.

نقد نکته سوم:

اما سومین نکته در کلام صاحب جواهر که نکته عجیبی است و فرمودند حکم به حرمت خلوت با اجنبیه مخالف است با سیره قطعیه یعنی یک سیره قطعیه‌ای داریم که خلوت با اجنبیه جایز است و اگر بگوییم حرام است مخالفت با سیره قطعیه خواهد بود.

عرض می‌کنیم این از صاحب جواهر جدا عجیب است، کدام سیره قطعیه؟ شاید مقصودشان همین سفر باشد که مجاز است زن مؤمن بدون محرم به سفر رود مثلا اینگونه تصور کرده‌اند که سیره قطعیه داریم بر جواز سفر زن بدون محرم و سفر بدون محرم نیز مستلزم خلوت با اجنبی است لذا سیره قطعیه داریم بر جواز خلوت اجنبیه با اجنبیه. این را هم که نقد کردیم.

نقد نکته دوم:

بله نکته دیگری ایشان داشتند که فرمودند بعضی مانند شهید ثانی ادعا کرده‌اند شهرت محققه و ثابته داریم بر حرمت خلوت با اجنبیه و بعضی هم ادعای اجماع بر حرمت کرده‌اند، صاحب جواهر بعد از مناقشه در ادله فرمودند شهرت محققه ثابت نیست لذا فقیه ماهر با این نقل شهرت فریب نمی‌خورد و فتوا به حرمت نمی‌دهد.

عرض می‌کنیم قبول داریم که نه شهرت قدمائیه محققه ثابت است بر حرمت با اجنبیه و نه به طریق اولی اجماعی ثابت است.

مع ذلک در جمع‌بندی کبری در این مسأله واقعا روایات متظافره بین شیعه و اهل سنت داریم که مردم منع شده‌اند از خلوت با اجنبیه که بعض این روایات ظهور در تحریم دارد هرچند سندا معتبر نیستند. رفع ید از این روایات متظافره مشکل است، فتوای به تحریم مشکل‎تر است لذا در جمع‌بندی معتقدیم اگر در خلوت با اجنبیه خوف فساد باشد بلاشبهه حرام است لکن اگر خوف فساد در آن نیست فعلا می‌گوییم احوط وجوبی بر اجتناب است.

فتاوای فقها را هم که ملاحظه کنید سه گرایش اینجا وجود دارد حتی بین متأخران:

گرایش اول: بعضی صریحا فتوا به حرمت می‌دهند مطلقا هر چند استلزام فساد و احتمال فساد هم نباشد.

مرحوم صافی گلپایگانی از این دسته هستند که می‌فرمایند ماندن حرام است حتی اگر احتمال فساد ندهند. شاید ایشان به استفاضه روایات تمسک کرده‌اند که گفتیم ظهور در حرمت ندارند.

گرایش دوم: جمعی از اعلام از تلامذه مرحوم خوئی و بعض اعاظم نجف معتقدند خلوت با اجنبیه در صورتی که احتمال فساد می‌دهد حرام است اگر احتمال فساد نمی‌دهد اشکال ندارد، یا روایات را حمل بر احتمال فساد کرده اند یا به اطلاق روایات عمل نکرده اند و احتمال فساد را از باب عنوان ثانوی مطرح میکنند.

گرایش سوم: بگوییم فتوا دادن مشکل است لذا احوط در ترک است.

وقتی کبرای کلی ثابت شد ما نسبت به خلوت با اجنبیه کبرویا نتوانستیم حرمت استفاده کنیم و سپس حرمت را معلل کنیم مانند مرحوم شیخ انصاری که چون غالبا موجب تهییج شهوت به نامحرم است حرام است، وقتی کبری مسلّم نبود دیگری قیاس اولویت معنا نخواهد داشت لذا نمی‌توان با طائفه دوم از دلیل چهارم ثابت نمود که تشبیب حرام است.

طائفه سوم: توجه به سه عنوان

آخرین طائفه از روایات، روایاتی است که جمعی از فقها این روایات را مطرح می‌کنند و نتیجه می‌گیرند که مواردی در این روایات کراهت استفاده می‌شود مانند جلوس در مکان مرأة قبل از سرد شدن آن مکان. روایات مختلفی دارد که اشاره خواهیم کرد و می‌گویند از این روایات استفاده می‌شود که اگر این موارد مبغوض شارع است به قیاس اولویت تشبیب هم مبغوض شارع خواهد بود.

توضیح این طائفه خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 109، مسلسل 298، شنبه، 1402.02.30. سه‌شنبه شهادت امام صادق علیه السلام و چهارشنبه هم تعطیل بود.

[2]. (ممکن است اشکال شود که قضیه شخصیه بوده و این حکم مربوط به خصوص این جوان بوده که البته سایر روایات هم مطرح است)

[3]. (همان صفوان جمال که حضرت به او فرمودند چرا شترهایت را به هارون کرایه دادی عرض کرد برای سفر حج است حضرت فرمودند راضی هستی که زنده برگردد و پول تو را بدهد عرض کرد بله لذا رفت شترها را فروخت این التزام به امام است)

[4]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد: ۱۱، صفحه: ۱۵۳

[5]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۸، صفحه: ۲۵۳

[6]. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد: ۱۱، صفحه: ۱۵۵

[7]. (مثل اینکه کسی بگوید لامحاله ممکن است در سفر اینگونه پیش آید که این زن وقتی میخواهد از روی ناقه بیاید پایین نیاز به کمک داشته باشد و گاهی هم ممکن است خانمی آنجا نباشد پس به اطلاق تمسک کنیم که مجاز باشد نامحرم دست این خانم را بگیرد پایین بیاورد. هر اطلاقی نسبت به هر امری نمی‌تواند جواز ارتکاب حرام شود. پس چنانهک نمیتوانیم از این روایات برداشت کنیم که لمس هم مجاز است جواز خلوت را هم نمی‌توانیم برداشت کنیم.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

گفته می‌شود روز میلاد کریمه اهل بیت فاطمه معصومه صلوات الله علیها و علی آبائها است، متنعمیم به جوار کریمه معصومه و امیدواریم الطاف و عنایات ایشان شامل حال ما بشود.

مرحوم شیخ انصاری در طائفه سوم می‌خواهند بفرمایند جهت مبغوضیت و کراهت این اعمال آن است که این اعمال موجب تهییج شهوت به نا محرم می‌شود و تهییج الشهوه مبغوض است. تشبیب در مقایسه با این اعمال مرتبه اعلی تهییج الشهوه را دارا است لذا تشبیب حرام است.

ابتدا به اختصار کبرای این بحث را بررسی می‌کنیم.

مرحوم شیخ انصاری سه عنوان را در این طائفه اشاره می‌کنند:

  1. کراهت نشستن مرد در مکانی است که زن در آن مکان نشسته تا وقتی که گرم است.
  2. تستّر المرأة المسلمة عن نساء اهل الذمه. روایت داریم زن مسلمان در مجلس زنان اهل ذمه پوشیده باشد که توضیح می‌دهیم.
  3. با اینکه صبی تکلیف ندارد مستحب است زن خودش را از صبی ممیز بپوشاند و تستّر داشته باشد.

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند در روایات که دقت می‌کنیم یک ملاک استفاده می‌شود که ممکن است موجب تهییج الشهوه شود.

عنوان اول: کراهت نشستن مرد در مکانی که زن نشسته بوده

معتبره سکونی[2] عَلِيُّ‌ بْنُ‌ إِبْرَاهِيمَ‌، عَنْ‌ أَبِيهِ‌، عَنِ‌ النَّوْفَلِيِّ‌، عَنِ‌ السَّكُونِيِّ‌: عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌، قَالَ‌: «قَالَ‌ رَسُولُ‌ اللّٰهِ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌: إِذَا جَلَسَتِ‌ الْمَرْأَةُ‌ مَجْلِساً، فَقَامَتْ‌ عَنْهُ‌ ، فَلَا يَجْلِسُ‌ فِي مَجْلِسِهَا رَجُلٌ‌ حَتّىٰ‌ يَبْرُدَ ».[3]

اگر زنی در جایگاهی نشسته و از آنجا بلند می‌شود مرد آنجا ننشیند تا وقتی که سرد شود. ظاهر روایت نهی و حرمت است اما مشهور فقها استفاده کراهت کرده‌اند که جهت حمل نهی بر کراهت در جای خودش باید توضیح داده شود.

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند وجه این نهی آن است که اگر مرد گرمای باقی مانده از جسم زن را حس کند موجب تهییج شهوت به نامحرم است.

عنوان دوم: تستّر مسلمه از نساء اهل ذمه

صحیحه حفص بن بختری عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌، قَالَ‌: «لَا يَنْبَغِي لِلْمَرْأَةِ‌ أَنْ‌ تَنْكَشِفَ‌ بَيْنَ‌ يَدَيِ‌ الْيَهُودِيَّةِ‌ وَ النَّصْرَانِيَّةِ‌؛ فَإِنَّهُنَّ‌ يَصِفْنَ‌ ذٰلِك لِأَزْوَاجِهِن.[4]

گویا به قرینه مقابله می‌گویند مقصود از مرأة، مسلمه است که سزاروار نیست در مقابل زنان یهودی و نصرانی منکشفه باشد زیرا این زنان برای شوهرانشان زن مسلمان را توصیف می‌کنند.

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند توصیف زن برای مرد، مشکلش تهییج شهوت به نامحرم است.

عنوان سوم: تستر زن از صبی ممیز

معتبره سکونی عَلِيُّ‌ بْنُ‌ إِبْرَاهِيمَ‌، عَنْ‌ أَبِيهِ‌، عَنِ‌ النَّوْفَلِيِّ‌، عَنِ‌ السَّكُونِيِّ‌: عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌، قَالَ‌: «سُئِلَ‌ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ عَنِ‌ الصَّبِيِّ‌: يَحْجُمُ‌ الْمَرْأَةَ؟ قَالَ‌: إِنْ‌ كَانَ‌ يُحْسِنُ‌ يَصِفُ‌، فَلَا».[5]

سؤال شد از حضرت که آیا صبی می‌تواند زن را حجامت کند؟ حضرت فرمودند اگر صبی ای است که قدرت تمییز دارد و می‌تواند برای دیگران توصیف کند که مثلا حجم بدن زنی که حجامت کردم چنین بود حرام است.

روشن است که حجامت مستلزم لمس نیست و الا مسلما حرام است، فقط پوست قسمت حجامت را می‌بیند.

مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند صبی که تکلیف ندارد اما زن می‌تواند بدنش را به این صبی نشان دهد حضرت فرمودند اگر می‌تواند توصیف کند حرام است و جهت این است که موجب تهییج شهوت به نامحرم می‌شود.

پس می‌فرمایند این روایات می‌گوید اقل تهییج شهوت مبغوض مولا است هر چند به بغض کراهتی، تشبیب که در تهییج الشهوة اقوی است لذا می‌توان در موضع اقوی حکم به حرمت نمود.

ما از این روایات نتائجی می‌گیریم که در جای خودش توضیح می‌دهیم فعلا کلام مرحوم شیخ را می‌خواهیم بررسی کنیم.

تلمیذ مرحوم امام در کتاب دراسات به مرحوم شیخ انصاری اشکال می‌کنند چگونه روایات دال بر کراهت، می‌تواند به قیاس اولویت حرمت تشبیب را ثابت کند؟ این از قیاس هم نازل تر است.[6]

عرض می‌کنیم:

مقصود مرحوم شیخ انصاری استدلال مستقل به این روایات نیست و الا روشن است که هیچ متفقهی این حرف را نمی‌زند چه رسد به فقیهی مانند مرحوم شیخ انصاری.

از عبارات مکاسب به دست می‌آید مرحوم شیخ انصاری از تمام این سه طائفه یعنی حرمت نظر و خلوت با اجنبیه و این روایات را به ضمیمه هم استفاده حرمت می‌کنند و می‌فرمایند تهییج شهوت مراتبی دارد که مرتبه اقلش مکروه و سایر مراتبش حرام است و در مقایسه تشبیب با آن مراتب حرام از تهییج الشهوه، می‌بینیم در تشبیب تهییج الشهوه اشد است لذا تشبیب حرام است. پس شیخ انصاری نمی‌خواهند از خصوص روایات دال بر کراهت استفاده حرمت کنند.

همچنین مرحوم سید صاحب عروه در عنوان سوم که تستّر از صبی ممیز است، اشکالی می‌کنند به مرحوم شیخ انصاری که به نظر ما اشکال ایشان هم وارد نیست و مشکل در جای دیگر است.

مرحوم سید صاحب عروه می‌فرمایند هر چند در معتبره سکونی آمده ان کان یحسن یصف فلا، می‌فرمایند این ممکن است عنوان مشیر به صبی ممیز باشد، ما کار نداریم که توصیفش سبب تهییج شهوت شود بلکه حضرت می‌فرمایند اگر صبی ممیز است زن حق چنین کاری ندارد پس تعبیر یحسن یصف فقط عنوان مشیر به ممیز بودن است.[7]

عرض میکنیم:

شما جمله ای را که در کلام معصوم آمده است و ظهور در معنای خودش دارد را از ظاهرش منصرف می‌کنید و می‌گویید عنوان مشیر به معنای دیگر است به کدام قرینه؟

ما قبول داریم که صبی ممیز می‌تواند غالبا توصیف کند اما اینکه شما عنوان و تعبیر تصریح شده در کلام امام را ساقط کنید و بفرمایید ملاک، تمییز در صبی است این اجتهاد در مقابل نص است.

پس عنوان سوم هم روشن است که برای حسن توصیف موضوعیت قائل است و بر زن باید تستر کند رجحانا چنانکه مشهور میگویند یا تعینا که ما معقتدیم که در جای خودش باید تبیین شود.

پس استدلال مرحوم شیخ انصاری این شد که از این روایات به دست می‌آید تهییج شهوت به زن نامحرم حرام است تشبیب یا به قیاس مساوات یا اولویت تهییج الشهوه در آن بیشتر است لذا آن هم حرام است.

نقد عنوان (دلیل) چهارم (حرمت تهییج شهوت به نامحرم)

عرض می‌کنیم این دلیل مرحوم شیخ انصاری قابل قبول نیست به چند جهت:

شما عناوینی را موجب تهییج شهوت دانستید بعضش را از روایات استفاده کردید انجامش مکروه است مثلا اگر مردی بعد از بلند شدن زن آنجا بنشیند مکروه است اما اگر نگاه به زن باشد تهییج شهوت اقوی است حرام است و اگر خلوت با اجنبیه است تهییج شهوت اقوی و حرام است. پس در مواردی تهییج الشهوه حرام است سؤال ما این است که در تشبیب هم اگر دلیلتان این است باید به در مراتب مختلف تفصیل قائل شوید و بگویید تشبیب مراتبی دارد در بعض مراتب تهییج الشهوه اندک است لذا مکروه است و در بعض مراتبش تهییج الشهوه اقوی می‌شود مانند نظر و خلوت با اجنبیه لذا آن مراتب حرام است.

مع ذلک کله ما روایات حرمت خلوت با اجنبیه را که سندش را نپذیرفتیم در روایات حرمت نظر یک روایت معتبر بود که می‌گفت تزرع فی القلب الشهوه. نسبت به این تعلیل دچار اجمال هستیم، این روایت معتبر می‌گوید نظر تزرع فی القلب الشهوه و کفی بذلک فتنه لذا حرام است. بعض مراتب تهییج شهوت را هم روایت جلوس در مکان مرأة می‌گوید مکروه است که قاطبه فقها به درستی استفاده کراهت کرده‌اند.

نسب به بعض مراتب تهییج شهوت که مقدمه قریبه گناه باشد می‎توان به شکلی حرمت را ثابت کرد اما چگونه این تعلیل را در تشبیب پیاده کنیم؟

در نظر به اجنبیه نص خاص داریم و حکمت هم این است که موجب تهییج شهوت میشود و اگر تهییج هم نباشد حرمت زن مسلمان باعث حرمت نظر به او است. حال بخواهیم بگوییم تشبیبی حرام است که مانند نظر به اجنبیه موجب تهییج شهوت است؟ کدام مرتبه شهوت؟ بله در مرتبه اقوی ممکن است حرمت استفاده شود اما در غیر مرتبه اقوی چگونه حرمت را برداشت کنیم؟ تهییج شهوت به چه معنایی است؟ لذا در مقیس علیه حداقل نسبت به بعض مراتب اجمال داریم وقتی علت مجمل است نمی‌توانیم قیاس کنیم.

بله مرحوم خوئی نکته ای دارند[8] که در جای خودش بررسی می‌کنیم. ایشان نگاهشان این است که تشبیب اگر موجب تهییج شهوت می‌شود به شکلی که مشبِّب تمنّی گناه کند این حرام است. فردی خصوصیات زنی را بیان می‌کند آن قدر این زن نزد شنونده ابهت دارد که شنونده فکر گناه هم نمی‌کند اینجا می‌فرمایند اگر تهییج شهوت هم شود اگر تمنی حرام نباشد اشکال ندارد اما اگر تمنی گناه را به دنبال داشته باشد مرحوم خوئی می‌فرمایند عنوان تمنی گناه حرمت می‌آورد.

این را در جای خودش بحث می‌کنیم که تمنی حرام به چه دلیل حرام است.

پس دلیل چهارم مرحوم شیخ انصاری بر حرمت تشبیب وافی به مقصود نیست.

عنوان (دلیل) پنجم

پنجمین دلیل مرحوم شیخ انصاری بر حرمت تشبیب دلیلی است که می‌فرمایند و یمکن أن یستدل علیه بما سیجیء من عمومات حرمة اللهو و الباطل. معتقدند لهو حرام است و تشبیب مصداق لهو است پس حرام است. ادامه بحث خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 110، مسلسل 299، یکشنبه، 1402.02.31.

[2]. مباحثی قبلا نسبت به نوفلی عن السکونی داشتیم توضیحاتی دادیم وارد نمیشویم غالب روایات سکونی عن النوفلی است و ما وثاقت سکونی را ثابت کردیم وثاقت نوفلی را هم بحث کردیم لکن روایاتی که نوفلی عن السکونی است را معتبر می‌دانیم)

[3]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۱۱، صفحه: ۳۰۳

[4]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۱۱، صفحه: ۱۹۱

[5]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۱۱، صفحه: ۲۲۵

[6]. دراسات فی المکاسب المحرمه، ج2، ص534: أقول: الاستدلال بكراهة بعض الأمور على حرمة أمر آخر عجيب غير معهود حتى على القول بالقياس، مضافا إلى عدم وضوح كون الملاك لكراهة الأمور المذكورة تهيج الشهوة. و يشبه أن تكون النساء غير المسلمة يصفن عيوب النساء المسلمات، فيكون هتكا لهن.

همچنین مرحوم خوئی در موسوعة الإمام الخوئی، ج35، ص342 می‌فرمایند: و لكنّا لا نعرف وجها صحيحا لهذا الاستدلال، إذ لا معنى لإثبات الحرمة لموضوع لثبوت الكراهة لموضوع آخر حتى بناء على العمل بالقياس. على أنّا لا نعلم أنّ‌ مناط الكراهة في تلك الامور هو تهيّج الشهوة حتى يلتزم بالحرمة فيما إذا كان التهيّج أشد و أقوى، و قد تقدّم نظير ذلك من المصنّف في البحث عن حرمة إلقاء الغير في الحرام الواقعي ، حيث استدل على الحرمة بكراهة إطعام النجس للبهيمة.

[7]. حاشیة المکاسب، ج1، ص17: و التستّر عن الصّبيّ‌ المميز مستحبّ‌ من حيث إنّه مميّز لا من كونه واصفا فيكون الوصف كناية عن كونه مميّزا

[8]. مصباح الفقاهة ج1، ص211

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

عنوان (دلیل) پنجم: حرمت لهو

پنجمین دلیل بر حرمت تشبیب آن است که مرحوم شیخ انصاری می‌فرمایند تشبیب لهو است و لهو حرام است پس تشبیب حرام است. اینجا هم از صغرای استدلال باید بحث کرد هم از کبرای استدلال.

نسبت به حرمت لهو در چند مورد از مباحث مکاسب بحث می‌شود یکی در بحث آلات لهو بود که اجمالا نکاتی مطرح کردیم، اینجا هم باید اشاره مختصر به ماهیّت و حرمت لهو داشته باشیم و تفصیل مطلب و بررسی جزئیات آن در همین نوع چهارم تحت عنوان مستقل لهو خواهد آمد. بیان چند نکته:

نکته اول: معنای لهو

در کتب لغت دو معنا برای ماده لهو ذکر شده است، ابن فارس در معجم مقاییس اللغه می‌گوید: اللام و الهاء و الحرف المعتل أصلان صحیحان احدهما یدلّ علی شغل عن شیء بشیء و الآخر علی نبذ شیء من الید فالأول اللهو و هو کل شیء شغلک عن شیء فقد ألهاک.

می‌گوید دو معنا دارد یکی نبذ شیء من الید یعنی اینکه چیزی را از دستش بیاندازد این را می‌گویند لهی، معنای دوم این است که انسان مشغول شود به فعلی که او را از فعل دیگر بازدارد، در این زمان دو فعل می‌تواند انجام دهد هم می‌تواند قرآن بخواند هم می‌تواند به جای قرآن خواندن بازی فوتبال نگاه کند، وقتی به یکی از این دو کار مشغول شد به شکلی که از دیگری باز بماند گفته می‌شود لهو.

در اصل معنای لغوی تفاوت ندارد کاری که انجام می‌دهد که باعث شده از کار دیگر بازبماند أهم باشد یا نه، پس در معنای لغوی لهو گویا یک ملهوّبه و یک ملهوّ عنه داریم. اشتغال به یک فعل پیدا می‌کند که او را از فعل دیگر بازمی‌دارد.

ابن سکیت در اصلاح المنطق می‌گوید و لقد لهوتُ بالشیء فأنا ألهو به لهواٌ إذا سلوتَ عنه و ترکت ذکره و أضربت عنه.

در مباحث فقه و اصول اشاره کرده‌ایم قول لغوی حجت نیست مگر اینکه اطمینان پیدا شود یا اینکه لغوی ثقه در عصر نص باشد مخصوصا با نگاه به اینکه إخبار عدل واحد در موضوعات حجت باشد شخصیتی مانند ابن سکیت که از اصحاب امام هادی علیه السلام بوده و شخصیت مبارز شیعی که دردفاع از مکتب تشیع زبانش را قطع کردند و در خون خودش غلتید و به شهادت رسید معروف است که گفته شده ما عُبر علی جسر بغداد کتاب أعظم من إصلاح المنطق. بعض بن بستهای لغوی را حل می‌کند.

ابن سکیت می‌گوید اگر از فعلی اعراض و إضراب کردی و سراغ چیز دیگری رفتی می‌شود لهو. این اطلاق دارد چه فعلی که از آن اعراض کرده مهم باشد یا أهم باشد.

لهو در استعمالات معنای ثانوی پیدا کرده است که در بعض کتب لغت به معنای ثانوی اشاره می‌شود، معنای ثانوی این است که انسان از یک امر مهم اعراض کند و به غیر مهم بپردازد گویا بعضی ادعا می‌کنند ظهور ثانوی در این معنا پیدا کرده است، لهو آن است که امر مهمی را ترک کند و به جایش به یک امر غیر مهم بپردازد.

ابوهلال عسکری در فروق اللغه میگوید و سمّی لهواً لأنه یشغل عمّا یعنیه. به بعض افعال لهو می‌گویند زیرا انسان را مشغول می‌کند از چیزی که مقصود است. یعنی باید آن کار را انجام دهد اما ترک کند و به کار دیگر بپردازد.

راغب اصفهانی در مفردات می‌گوید: اللهو ما یشغل الانسان عمّا یعنیه و یهمّه.

در آیه کریمه قرآن هم گفته شده يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.[2] کسی که به جای ذکر الله همّتش جمع اموال است این مرتکب لهو شده است.

در جای خودش توضیح می‌دهیم لهو که در آیات و روایات بکار می‌رود مقصود ظهور اولیه است یا ثانویه. یا حتی هنوز معنای لهو محدودتر است چنانکه بعضی ادعا می‌کنند. این را باید در عنوان مستقل لهو بررسی کنیم.

نکته دوم: دلیل حرمت لهو

آیا دلیل داریم که کلُّ لهوٍ حرامٌ؟ آیا یک کبرای کلی در فقه می‌توان ترسیم کرد که هر لهوی حرام است؟ گاهی برخی از فقها به جمعی از قدماء نسبت می‌دهند گویا مثل مرحوم شیخ طوسی یا علامه حلی از بعض عباراتشان استفاده می‌شود قاعده کلی این است که اللهو حرامٌ. باز بررسی نمی‌کنیم و فقط اشاره می‌کنیم و مدعایمان را ذکر می‌کنیم.

اولا: انتساب به جمعی از قدما که کلّ لهوٍ هر چند به معنای ثانوی حرام است، صحیح نیست.[3]

ثانیا: أدله‌ای که بعضی ادعا کرده‌اند کل لهو حرامٌ وافی به مقصود نیست مثلا صرفا اشاره می‌کنیم که بعضی به این کریمه قرآن تمسک کرده اند که وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ.[4] شده بر لهو الحدیث وعید عذاب ألیم داده شده، عذاب هم وعید به ترک واجب یا فعل حرام است لذا لهو الحدیث یا مطلق لهو حرام است.

در جای خودش توضیح می‌دهیم این آیه کریمه دلالت نمی‌کند مطلق لهو یعنی کلّ ما شغلک عن ذکر الله فهو حرامٌ، آیه روشن است که خصوصیاتی دارد و باید تفصیلا بحث شود. کسی که لهو الحدیث را می‌طلبد و می‌خرد به این غرض که مردم را از راه خدا گمراه کند، کسی که به دنبال این لهو الحدیث است وعید عذاب داده شده و خیلی از لهو ها چنین نیست.

در بعض روایات تفسیریه ذیل آیه کریمه یکی از مصادیق تفسیری این آیه کریمه غنا شمرده شده است که غنا از لهو الحدیث است، هم در غنا هم لهو بحث مفصلی داریم که غنا حدیث است یا خیر؟ اگر حدیث نیست در این آیه کریمه مقصود گفتار است یا آوا است؟ و چرا روایات تفسیریه لهو الحدیث را به غنا تفسیر کرده اند یا مصداقش را غنا قرار داده اند.

ما بعد تضعیف این أدله نتیجه می‌گیریم که یک قانون کلی شرعی که کلّ لهوٍ حرامٌ نداریم بلکه در مباحث آلات لهو اشاره کردیم لهو راجح هم داریم که بعض بازیهایی که مصداق لهو است اما راجح است روایتی هم خواندیم.[5]

نتیجه این می‌شود که دلیل نداریم کلُّ لهوٍ حرامٌ، اینکه ما شغلک عن ذکر الله یا بعضی تعبیر می‌کنند از لهو به سرگرمی دلیلی بر حرمت مطلق نداریم.

نقد عنوان (دلیل) پنجم:

با این توضیحات اشکال به کلام مرحوم شیخ انصاری هم روشن می‌شود که:

اولا: هر تشبیب لهو نیست گاهی در تشبیب غرض عقلائی است.

ثانیا: فرض کنید تشبیب لهو است اما هر لهوی که حرام نیست.

مصادیق لهو حرام باید در روایات واکاوی شود و بعد فقیه به این نتیجه برسد که ده دلیل داریم که مصادیق لهو حرام را بیان کرده است مثل غنا مثلا. پس اینکه صرفا گفته شود تشبیب لهو است و لهو حرام است کبرویا و صغرویا قابل قبول نیست.

بله در بحث لهو ذیل این آیه کریمه توضیحی خواهیم داد که اضلال عن سبیل الله فرق ندارد چه اضلال عن سبیل الله با شبهه افکندن در مباحث اعتقادی باشد یا احکام فرعی فقهی دین مورد شبهه قرار بگیرد و اضلال الناس بر آن صدق کند.

لذا اگر در موردی تشبیب منجر به اضلال مردم نسبت به حکمی از احکام الاهی شود مثل اینکه صفات ظاهری یک زن معین یا غیر معین را در شعر یا نثر توضیح داد بعد هم گفت اینکه اسلام گفته که اجتناب کنید از زنا و آزادی های جنسی را محدود کرده‌اند، مگر مرد مالک زن است یا زن مالک مرد است هر کسی آزاد است هر کاری می‌خواهد بکند، اگر چنین تشبیبی بود بدون شبهه حرام است و لهم عذاب مهین اما این بیان باعث نمی‌شود بگوییم مطلق تشبیب لهو است و لهو هم حرام است.[6]

عنوان (دلیل) ششم:

از أدله ای که مرحوم شیخ انصاری برای حرمت تشبیب استدلال کرده‌اند آن است که تشبیب مصداق اشاعه فحشاء است، اشاعه فحشاء حرام است پس تشبیب حرام است. بحث کبروی و صغروی این دلیل را هم بررسی خواهیم کرد.

 

[1]. جلسه 111، مسلسل 300، دوشنبه، 1402.03.01.

[2]. سوره منافقون آیه 9

[3]. (خیلی از افراد خواب و خوراکشان که مقصود لله نیست. تفریحشان لله نیست اینها یلهوهم عن ذکر الله آیا میتوان گفت همه این اعمال حرام است؟ نمیشود ملتزم شد)

[4]. سوره لقمان، آیه 6.

[5]. سال گذشته در مبحث الات لهو: «لَهْوُ الْمُؤْمِنِ مُفَاكَهَةِ الْإِخْوَانِ » ، «ادخال السرور فی بطن المؤمن» اینگونه امور لهو مباح بلکه راجح است

[6]. (اگر لام لیضل لام غرض باشد قصد در آن دخیل میشود که غرضش از شبهه اضلال باشد نه برای دریافت پاسخ یا به جهت جهل مثل ابوالعلاء معرّی شبهه انداخت برای اضلال

 یدٌ بخمس مئین عَسجدٍ فُدیت   ما بالها قُطعت فی ربع دینار

سید مرتضی جواب داد عزّ الأمانة اغلاها و ارخصها      ذل الخیانه فافهم حکمة الباری

شبهه هم با بگیر و ببند جواب داده نمیشود اگر شبهه لأجل اضلال الناس نباشد باید پاسخ داد و حل کرد.

بحثی خواهیم داشت که فرض کنید تشبیب صدق کرد بر عناوین دیگری مثل اضلال الناس یا صدق کرد بر هتک مؤمن یا عنوان ایذاء مؤمن یک بحث این است که هل یسری الحکم من عنوان الی عنوان آخر. لو اجتمع العنوانان فی معنون واحد یکی از دو عنوان حرام بود آیا حرمت از یک عنوان به عنوان دیگر سرایت میکند؟ یعنی تشبیبی که ایذاء مؤمن هم هست دو حرام مرتکب شده؟

خواهیم گفت در مباحث جنسی مثل زنا و همجنسگرایی از ادله استفاده میشود مقدمات اینها هم حرام است هم از ارتکاز متشرعه هم ادله دیگر ثابت میشود.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

عنوان (دلیل) ششم: اشاعه فحشاء

مرحوم شیخ انصاری فرمودند تشبیب مصداق اشاعه فحشاء است و اشاعه فحشا حرام است پس تشبیب حرام است.

در رابطه با اشاعه فحشاء سابقا بحث کردیم اما الآن هم اشاره میکنیم.

برای حرمت اشاعه فحشاء به عنوان کبرای استدلال، استدلال شده به آیه کریمه:

إِنَّ‌ الَّذِينَ‌ يُحِبُّونَ‌ أَنْ‌ تَشِيعَ‌ الْفٰاحِشَةُ‌ فِي الَّذِينَ‌ آمَنُوا لَهُمْ‌ عَذٰابٌ‌ أَلِيمٌ‌ فِي الدُّنْيٰا وَ الْآخِرَةِ‌.

نسبت به استدلال به این آیه کریمه دو نکته قابل توجه است:

نکته یکم: در تفسیر این آیه کریمه دو احتمال است:

احتمال اول: اختصاص آیه به إخبار از فاحشه

در این آیه کریمه یک محذوفی داریم، مقصود این است که ان الذین یحبون ان تشیع خبر الفاحشه فی الذین آمنوا اگر کلمه خبر محذوف باشد معنای آیه چنین است: کسانی که دوست دارند خبر یک فاحشه و امر زشتی بین مؤمنان پخش شود عذاب الیم دارند.

طبق این احتمال، آیه کریمه مربوط است به خصوص انتشار خبر گناه، اینکه کدام گناه مقصود است را هم بحث می‌کنیم. طبق این احتمال آیه شریفه در مقام بیان قبح اشاعه فحشاء نیست که اگر کسی سبب شود یک گناهی بین مردم پخش شود مثلا بی حجاب در خیابان بگردد که سایرین هم یاد بگیرند، آیه می‌گوید انتشار خبر فحشاء بین مؤمنین حرام است.

شاهد بر این تفسیر شأن نزول آیه است که می‌گویند آیه کریمه در قصه إفک نازل شده که به یکی از همسران پیامبر تهمت عمل زشتی زده شد برخی شروع کردند این خبر را منتشر کردن که برای دیگران نقل می‌کردند آیه نازل شد که این خبر را پخش نکنید.

احتمال دوم: اطلاق آیه

حذف مضاف خلاف ظاهر است و نیاز به دلیل دارد و مورد هم که مخصص نمی‌شود لذا مضمون آیه کریمه بدون حذف مضاف این است: آنانی که اشاعه فحشاء را بین مؤمنان دوست دارند لهم عذاب الیم. ممکن است یکی از مصادیقش هم خبر از فحشا باشد اما ظاهر آیه اطلاق دارد، "یحبون ان تشیع الفاحشه" لذا حذف مضاف خلاف ظاهر است و دلیلی هم بر آن نداریم.

نکته دوم: معنای فحشاء

در معنای فحشاء هم دو احتمال است:

احتمال یکم: اعمال جنسی حرام

بعضی گفته‌اند فحشاء و فاحشه مطلق گناهان نیست بلکه فاحشه یعنی ما تزاید قبحُه. گناهانی که قبحش زیاد است مانند زنا و اعمال همجنسگرایی، شاهدش این است که در آیه دیگر قرآن فاحشه به معنای عمل زشت همجنسگرایی است:

وَ لُوطاً إِذْ قٰالَ‌ لِقَوْمِهِ‌ أَ تَأْتُونَ‌ الْفٰاحِشَةَ‌ مٰا سَبَقَكُمْ‌ بِهٰا مِنْ‌ أَحَدٍ مِنَ‌ الْعٰالَمِينَ‌.

مخصوصا که آیه کریمه در جریان إفک نازل شده است و الف و لام الفاحشه برای جنس نیست بلکه عهد است ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه یعنی همان فاحشه یعنی همان زنا لذا فاحشه یعنی اعمال جنسی حرام.

احتمال دوم: مطلق گناه

گفته شود فاحشه یعنی مطلق اعمال زشت و گناه.

دو دلیل بر این احتمال وجود دارد:

دلیل یکم: ظهور لغوی

دلیل بر احتمال دوم لغات قریب به عصر نص است به عبارت دیگر انکار نمی‌کنیم فحشا در بعض موارد بر زنا یا عمل همجنسگرایی اطلاق می‌شود و در بعض ادله بر سرقت اطلاق شده لکن ظهور این کلمه منحصر در اعمال جنسی نیست.

المحکم و المحیط الاعظم ابن سیده میگوید فاحشه هی کل قبیح من قول أو فعل.

معجم مقاییس اللغه الفاء و الحاء و الشین کلمة تدل علی قبح فی شیء و شناعة.

دلیل دوم: روایاتی مثل این روایت که عَلِيُّ‌ بْنُ‌ إِبْرَاهِيمَ‌، عَنْ‌ أَبِيهِ‌، عَنِ‌ ابْنِ‌ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ‌ بَعْضِ‌ أَصْحَابِهِ‌ : عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللّٰهِ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌، قَالَ‌: «مَنْ‌ قَالَ‌ فِي مُؤْمِنٍ‌ مَا رَأَتْهُ‌ عَيْنَاهُ‌ وَ سَمِعَتْهُ‌ أُذُنَاهُ‌، فَهُوَ مِنَ‌ الَّذِينَ‌ قَالَ‌ اللّٰهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ : «إِنَّ‌ الَّذِينَ‌ يُحِبُّونَ‌ أَنْ‌ تَشِيعَ‌ الْفٰاحِشَةُ‌ فِي الَّذِينَ‌ آمَنُوا لَهُمْ‌ عَذٰابٌ‌ أَلِيمٌ‌ ».[2]

از جهت سند روایت کافی شریف مرسل است و بارها اشاره کرده‌ایم مسندات مشایخ ثلاثه را معتبر می‌دانیم لکن در مرسلاتشان تأمل داریم. مع ذلک این روایت معتبر است به این جهت که همین روایت را شیخ صدوق در امالی[3] بدون ارسال نقل می‌کند محمد بن حسن عن صفار عن ایوب بن نوح عن محمد بن ابی عمیر عن محمد بن حمران عن ابی عبدالله علیه السلام که معلوم می‌شود عن بعض اصحابه محمد بن حمران است.

محمد بن حمران که حدود 125 روایت در کتب اربعه دارد ثقةٌ أم لا؟ مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث می‌فرمایند محمد بن حمران مطلق انصراف دارد به محمد بن حمران النهدی که نجاشی او را توثیق کرده است فهو ثقةٌ.[4]

لکن در مکاسب محرمه در بحث غیبت همین روایت را مطرح می‌کنند و می‌فرمایند سندش ضعیف است به جهت محمد بن حمران در سند.[5]

به نظر ما چه محمد بن حمران مطلق، نهدی باشد و چه نباشد فهو ثقةٌ. وجه وثاقت هم نقل ابن ابی عمیر از او به سند صحیح است. لذا محمد بن حمران ثقه است.

از نظر دلالت از جهتی این معتبره یکی از مصادیق اشاعه فحشاء را ذکر می‌کند و می‌گوید خبر فحشاء حرام است.

ثانیا روایت اطلاق دارد و مطلق گناهان را شامل می‌شود حضرت می‌فرمایند اگر کسی از مؤمنی عمل زشتی را دید یا به گوش خودش شنید و بعد آن را نقل کرد فهو ممن قال الله تعالی، این مخبِر از مصادیق اشاعه فحشاء است و حضرت نمی‌فرمایند فقط زنا یا عمل همجنسگرایی بلکه حضرت می‌فرمایند هر عمل قبیحی باشد. پس این روایت هم مؤید است که بر مطلق گناه فاحشه اطلاق می‌شود و اگر کسی گناه دیگری را که دیده نقل کند حرام است.

لذا روایت نه تنها مؤید و شاهد بلکه دلیل بر مطلب است.

تا اینجا در کبرای بحث که ثمرات زیادی دارد نتیجه گرفتیم آیه کریمه قرآن به حذف مضاف نیست و مقصود مطلق اشاعه فحشاء است و از جمله خبر فحشاء هم اشاعه فحشاء است.

مقصود از فحشاء هم گناهان کبیره است لذا مضمون آیه چنین است که هر کسی که سعی کند گناهان کبیره را بین مردم شیوع دهد و منتشر کند بقولٍ أو فعلٍ أو عملٍ خود این کار گناه کبیره است و در دنیا و آخرت عذاب می‌شود. لذا گناه کردن یک قبح دارد و شیوع گناه بین مردم قبح اغلب و اشد دارد مثلا اگر با فعل باشد یک وقت کسی گناهی انجام میدهد اما اشاعه گناه نیست مثلا در منزل خودش مشروب می‌خورد این شیوع فاحشه نیست. اما گاهی کسی میگوید حجاب از سر بر می‌دارم و در خیابان راه می‌روم که با این کار شیوع فحشاء شود فی الذین آمنوا.

حجاب برداشتن یک گناه است و اشاعه فاحشه گناه دوم است و خودش از گناهان کبیره است.

مؤیداتی هم داریم بر اینکه فاحشه مطلق گناهان است که اشاره نمی‌کنیم.

نقد عنوان (دلیل) ششم:

اما بحث صغروی که آیا تشبیب مصداق اشاعه فحشاء است یا خیر؟

مرحوم شیخ انصاری گویا میفرمایند التشبیب مطلقا مصداق اشاعه فحشاء است. مانند سایر ادله ای که مطرح شد اینجا هم عرض میکنیم تشبیب مطلقا موجب اشاعه فحشاء نیست گاهی تشبیب هست اما اشاعه فحشاء نیست مثل اینکه شاعر شعری را در وصف معشوق معینش می‌گوید اما برای کسی نمی‌خواند. بله فی الجمله قبول داریم در مواردی تشبیب موجب اشاعه فحشاء است که در این صورت از این باب که اشاعه فحشاء بر این عنوان صدق می‌کند اشاعه فحشاء مصداق حرام خواهد بود.

نمونه‌ای برای این که تشبیب موجب اشاعه فحشاء است فردا اشاره خواهیم کرد.

 

[1]. جلسه 112، مسلسل 301، سه‌شنبه، 1402.03.02.

[2]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۴، صفحه: ۸۲

[3]. أمالی، ج1، ص417.

[4]. معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، جلد: ۱۷، صفحه: ۴۸

[5]. موسوعة الإمام الخوئي، جلد: ۳۵، صفحه: ۴۹۲

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

در رابطه با دلیل ششم کبرای استدلال پذیرفته شد که اشاعه فحشاء حرام و از کبائر است.

اما صغرای استدلال این بود که آیا تشبیب مصداق اشاعه فحشاء است یا نه؟

اولا: همه تشبیب‌ها که قطعا مصداق اشاعه فحشاء نیست، ممکن است توصیف کند زنی را به طریقی که شیوع فحشاء نباشد.

ثانیا: اینکه گفته شود بعض تشبیب‌ها که خصوصیات ظاهری زن را توضیح می‌دهد اشاعه فحشاء باشد این هم مسامحه دارد، تشبیب ممکن است در مواردی مقدمه اشاعه فحشاء باشد نه اینکه خودش اشاعه فحشاء باشد. اشاعه به معنای شیوع و ذیوع و گسترش یک شیء است. اگر شاعری شعر تشبیب به مرأة را می‌سراید اما منتشر نمی‌کند و برای دیگران نمی‌خواند، بعض شاعرها راویه داشتند بلاتشبیه مثل مداح‌های امروز که شاعری شعر می‌سراید و مداح آن را می‌خواند که در عربی به آن راویه گفته می‌شود. اینجا خواندن راویه اشاعه فحشاء است، مقدمه این اشاعه فحشاء سرودن شعر از سوی شاعر و قرار دادن شعر در اختیار دیگران است. لذا باید تشخیص داده شود که گاهی سراینده شعر هست که مقدمه تشبیب را فراهم می‌کند گاهی خواننده این شعر است یا کسی که این تشبیب را در فضای مجازی منتشر می‌کند این انتشار دهندگان هستند که بر فعل آنان اشاعه صادق است و عملشان کبیره است.

سؤال: نفس سرودن شعر که مقدمه اشاعه فحشاء است چه حکمی دارد؟

جواب: در بحث مقدمات حرام که ذیل قاعده اعانه بر اثم باید به تفصیل مطرح کنیم و اشاراتی سابقا داشتیم، أدله و روایاتی اقامه می‌کنیم که از آنها استفاده می‌شود مقدمات محرمات جنسی مانند زنا و همجنس‌گرایی و امثال اینها هم حرام است قبلا گفتیم قاعده کلی نداریم که مقدمه حرام، حرام باشد الا از باب قاعده اعانه بر اثم که آن را هم مطلق قبول نداریم بلکه از باب اعانه بر ظلم می‌تواند حرام باشد. نهایتا در مقدمات قریبه‌ای که منجر به حرام جنسی شود در این موارد از روایات استفاده می‌کنیم مقدمات قریبه‌اش حرام است.[2]

بر تشبیب فی بعض الموارد صدق مقدمه اشاعة الفحشاء می‌کند اگر فحشاء از امور جنسی باشد و تشبیب در این امور باشد مقدمات قریبه محرمات جنسی هم از روایات استفاده می‌شود حرام است. دیروز هم بعض دوستان سؤال می‌کردند که تشبیب چگونه مصداق اشاعه فحشا شود مثالش این است که یکی از شعراء مشهور هجّاء عرب که بسیار هجو می‌کرد افراد را در زمان مهدی عباسی معروف است به بشّآر الأعمی نوشته اند وقتی از سیبویه سؤال ادبی می‌پرسیدند جواب می‌داد بعد نگاه میکرد به اطراف و برای استشهاد به شعر بشّار استشهاد میکرد وقتی می‌گفتند چرا به شعر او استشهاد می‌کنی میگفت میترسم مرا هجو کند. ابو الفرج اصفهانی نوشته در الاغانی که مهدی عباسی که خودش فرد دریده ای بود به بشار گفت حق نداری تشبیب به نساء کنی سألت اباعبیده من السبب الذی من اجله نهی المهدی بشّاراً عن ذکر النساء قال کان اول ذلک استهتار (از خود بیخود میشدند) نساء البصره و شبّانها بشعره حتى قال سوّار بن عبد اللَّه الأكبر ومالك بن دينار ؛ ما شيء أدعى لأهل هذه المدينة إلى الفسق من أشعار هذا الأعمى ؛ و ما زالا يعظانه.[3] وضع به جایی رسید که فردی مثل مهدی عباسی به او گفت که دیگر تشبیب النساء نکن.

زبان و هنر عجیب است اینکه گفته شده ان من البیان لسحرا به جا است. بعض نویسندگان هرزه نگار با قلمشان چه ها که نمیکنند.

تا اینجا شش دلیل را بر ادعای حرمت تشبیب بررسی شد.

نتیجه‌ای که ما گرفتیم این بود که نسبت به بعض این ادله در کبرای حرمت خود این عناوین تأمل است مانند خلوت با اجنبیه و در بعض عناوین کبرای حرمت مسلّم بود لکن بحث کردیم تشبیب تساوی با این عناوین ندارد و اخص مطلق از این عناوین هم نیست بلکه رابطه عموم من وجه است. لذا یک نتیجه فعلا این شد که اگر ماده اجتماعی پیدا کرد تشبیب با یکی از این عناوین حرام مثلا مصداقی از تشبیب هتک مؤمنه یا استخفاف او بود یا مقدمه اشاعة الفحشاء بود، این معنون شرعا حرام می‌شود زیرا عنوان حرام بر آن منطبق است اما مواردی که تشبیب بود و این عناوین بر آن منطبق نبود حرام نیست.

ذکر چند نکته

به چند نکته باید اشاره کنیم که به جمع‌بندی در بحث برسیم.

نکته اول: اقسام تشبیب

گاهی تشبیب ذکر صفات حسن یک فرد نیست از زیبایی و جمالش تعریف کند بلکه گاهی تشبیب می‌کند قبائح ظاهری یک فرد را در شعر یا نصر.

هجّاء های عرب فراوان داریم که قصائدی دارند قبیحه ظاهری یک مرد یا یک زن را با مبالغه بیان میکند. اینجا تشبیب و هجو دیگران و بیان قبائح ظاهری یک فرد دیگر حکمش چیست؟

بحث تفصیلی را اگر عمر و حیاتی باشد سال آینده در بحث تصویر وارد می‌شویم و ذیل آن بحث کاریکاتور را مطرح و معنا می‌کنیم و حکم شرعی‌اش را بررسی می‌کنیم. اما الآن چون مناسب این بحث است به اختصار اشاره می‌کنیم که ذکر قبائح یک فرد چه با تصویرگری باشد و چه با شعر باشد چه با نثر باشد غالبا عنوان سخریه و استهزاء بر آن مترتب است لذا اینجا باید بحث شود آیا سخریه و استهزاء دیگران هر چند عنوان غیبت نداشته باشد و در حضورش باشد و هر چند صفت ظاهری باشد که دیگران هم می‌بینند، ذکر این صفات ظاهری که عنوان سخریه و استهزاء بر آنها صدق کند چه حکمی دارد؟

بحث پردامنه ای است که باید بررسی شود. اختصارا آیه کریمه را ببینید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَومٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ.[4]

معجم مقاییس اللغه السین و الخاء و الراء اصل مطّرد مستقیم یدلّ علی احتقار و استضلال.

وقتی ابن فارس میگوید مطرد یعنی در تمام ابواب ثلاثی مزیدش هم همین معنا وجود دارد و مختص به ثلاثی مجرد نیست.

خلیل در کتاب العین می‌گوید: سخر منه و به استهزأ.

ابن سیده در المحکم و المحیط الاعظم می‌گوید: سخر منه و به سخرا هزء به.

از این ایه کریم و بعض روایات استفاده می‌شود که یکی از محرحات الاهی سخریه و استهزاء غیر است هر چند به صفت ظاهری موجود در فرد باشد لذا اگر موجب سخریه باشد حرام است.

هم آیه و روایاتی داریم که خود ماده سخر و سخریه حرام است هم مصداق بارز استخفاف المؤمن است که در یکی از عناوین گذشته روایاتش را خواندیم و گفتیم استخفاف المؤمن حرام است. پس فی الجمله اگر تشبیب به ذکر صفات مقبّحه باشد که در غالب این اوقات بر این صفات مقبحه استهزاء و سخریه صادق است و فی الجمله حرام است. تعبیر فی الجمله به این جهت است که ذیل بحث کاریکاتور اشاره می‌کنیم آیا سخریه اگر مجازفه باشد و مقابله به مثل باشد حرام است یا نه؟ از بعض ادله استفاده می‌شود مجوز مقابله در سخریه هست. اگر فردی دیگری را به صفت ظاهری سخریه کرد ممکن است از بعض ادله برداشت شود در سخریه از باب مقابل به مثل ممکن است حرمت نباشد.

اگر سخریه لأغراض عقلائیه باشد مثل اینکه دشمن را تحقیر کند مسلما حرام نیست که باید بحث شود.

خلاصه نکته اول این شد که تشبیب به ذکر صفات حسن همیشه محطّ بحث نیست بلکه گاهی تشبیب به ذکر صفات قبیحه است که ممکن است حرمت داشته باشد.

نکته دوم:

بررسی نظر مرحوم خوئی در بحث تشبیب است که فرمودند اگر تشبیب تمنی حرام باشد حرام است این را تحلیل کنیم ببینیم قابل توجیه هست یا نه بحثش خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 113، مسلسل 302، چهارشنبه، 1402.03.03.

[2]. (ایا حکم در آیه بر حبّ اشاعة الفاحشه مترتب شده که ظاهر آیه است به نظر ما اینگونه نیست زیرا عقاب بر صرف حب معنا ندارد ثانیا روایات تفسیریه میگوید محبتی که منجر به فعل الاشاعه شود لذا صرف حب اشاعه فحشاء گناه کبیره نیست. اگر حب باشد به اضافه اینکه مصداق اشاعه را فراهم کند این مقدمة الاشاعه را فراهم کرده است.

در رابطه با حب اهل بیت که آثار فراوانی بر آنها مترتب شده نه بر خود حبّ بلکه بر مقدمات حب آثار مترتب است یعنی بر تحصیل و مقدمات حب اهل بیت آثار مترتب است نه بر خود حب..

اگر کسی در دلش میل به حرام داشته باشد اینکه طلب حرام هم حرام است یا نه شاید در جلسات بعدی اشاره کنیم اما صرف حبّ حرام بدون عمل و قول و فعل که مظهر این حب باشد وجود ندارد این تجری هست اما حرام نیست.

در اصول مباحث تجری طوائف مختلف روایات تجری را بحث کردیم از جمله روایات عذاب که خلود را مطرح میکند مشهور قبول ندارند که خلود بر این تجری باشد.

نسبت به روایت دیروز که من قال فی اخیه هم صرف گفتن به یک نفر صادق نیست و اشاعه الفحشاء نیست.)

[3]. الأغانی، ج3، ص127.

[4]. سوره حجرات، آیه 11.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

نکته دوم: نقل و نقد نظر مرحوم خوئی

دومین نکته در جمع‌بندی بحث تشبیب بررسی نظر مرحوم خوئی در این بحث است. ایشان در مصباح الفقاهة، ج1، ص340 دو مدعا دارند:

یکم: ایشان أدله‌ سایر فقهاء بر حرمت تشبیب را قبول نمی‌کنند که بعض آن أدله را بررسی کردیم و ما هم نکاتی بیان کردیم.

دوم: ایشان یک ملاک برای حرمت تشبیب بیان می‌کنند و می‌فرمایند:

ـ اگر تشبیب به قصد تمنّی حرام نباشد، حرمت شرعی ندارد.

ـ اگر تشبیب به قصد تمنّی حرام و ترجّی معصیت باشد حرام است، صفات زیبایی جسم یک زنی را بیان می‌کند و تمنّی مواقعه با او را دارد در این صورت می‌فرمایند تشبیب حرام است. سپس حرمت تشبیب لأجل تمنّی حرام را تنظیر می‌فرمایند کما فی طلب الحرام بالدعاء که فقهاء دعاء و طلب حرام از خدا را حرام می‌دانند. مثلا کسی شب قدر است بگوید خدایا راه نزول و ربا دادن سرمایه‌ام را فراهم کن. مرحوم خوئی می‌فرمایند همانگونه که طلب الحرام بالدعاء حرام است همچنین اگر تشبیب برای تمنی و آرزوی حرام باشد حرام است.

این مطلب مرحوم خوئی را ابتدا توضیح می‌دهیم سپس به نقد آن هم اشاره می‌کنیم.

ابتدا حکم حرمت در مقیس علیه یعنی طلب الحرام بالدعاء را بررسی می‌کنیم.

در کتاب الصلاة به مناسبت که گفته می‌شود در نماز کلام آدمی حرام است لکن قرائت قرآن و ذکر و دعاء اشکال ندارد، بحثی مطرح می‌شود که آیا در نماز طلب حرام به دعاء جایز است یا نه؟ فردی در قنوت نمازش طلب حرام کند از خدا، فقهاء می‌گویند لایجوز طلب الحرام بالدعاء اطلاق هم دارد که چه در نماز چه در غیر نماز.

مرحوم سید در عروه مسأله را اینگونه مطرح می‌کنند که لایجوز الدعاء لطلب الحرام[2] و هیچکدام از محشین هم حاشیه ندارد گویا متسالم علیه است.

مسأله دیگر در آنجا این است که اگر کسی در نماز طلب حرام کرد در قالب دعا آیا نمازش باطل است یا صحیح است؟ عالم دقیقی مانند مرحوم نائینی می‌فرمایند لایبعد بطلان الصلاة به. [3]

أدله حرمت طلب الحرام من الله

ما فعلا به صحت و بطلان نمازش کاری نداریم اما سه دلیل ارائه شده بر اینکه چرا طلب الحرام، حرمت دارد:

دلیل یکم: روایات

مثلا در حدیث اربعمأة از حضرت امیر علیه السلام منقول است که حضرت فرموده‌اند یا صاحب الدعاء لاتسأل عمّا لایکون و لایحلّ[4] ای کسی که دعا می‌کنی دو گونه دعا نکن، یکی دعا از چیزی که ممکن نیست و محقق نمی‌شود از نظر تکوینی، و دیگری دعاء از چیزی که حلال نیست یعنی در دعاء طلب حرام نکن. صیغه نهی ظهور در حرمت دارد.

نقد استدلال به روایات

این دلیل وافی به مقصود نیست زیرا:

اولا: روایت ضعف سندی دارد .

ثانیا: قرینه داریم که نهی، ارشادی است نه مولوی. قرینه هم تعبیر "عمّا لایکون" است مگر می‌شود گفت دعاء به امر محال حرام است؟ اینکه معلوم است حرمت ندارد بلکه ارشاد است به اینکه محقق نمی‌شود. این قرینه است که در تعبیر عمّا لایحلّ هم بی فائده و لغو بودن است که می‌خواهد بفرماید دو نوع دعا را ترک کن یکی اموری که عادتا محال است دوم آنچه که نسبت به خدا ممتنع است الممتنع شرعا کالممتنع عقلا. چیزی را که خدا نمی‌دهد را هم درخواست نکن.

لذا فقیهی مانند مرحوم شیخ انصاری به مناسبتی در کتاب الصلاة عبارتشان این است که ثمّ إنّ تحریم طلب الحرام لم نعثر علی ما یدلّ علیه نعم لاشبهة فی قبح طلب القبیح و أمّا حرمته الشرعیة فمحل تأمل.[5]

ایشان می‌فرمایند دلیلی پیدا نکردیم دلالت کند بر تحریم طلب حرام بله قبح عقلی را قبول داریم اما حرمت شرعی محل تأمل است.

پس دلیل تام السند و الدلالة داشته باشیم که طلب الحرام من الله حرامٌ چه در نماز یا غیر نماز وجود ندارد.

دلیل دوم: دلیل عقل

گفته شده طلب الحرام من الله حرامٌ با تمسک به دلیل عقلی. مرحوم خوئی این دلیل را در مباحث صلاتشان قبول دارند و می‌فرمایند در موالی عرفیه اگر عبدی از مولای عرفی‌اش چیزی را بخواهد که مبغوض مولا است عرف این عبد را تخطئه می‌کند و می‌گوید چقدر وقیح هستی که چنین تقاضایی از مولایت می‌کنی. ایشان مثال می‌زنند که مولا همسری دارد که دوستش دارد عبد بگوید یک تقاضا از شما دارم آن هم اینکه خانمت را طلاق بده یا به مولا بگوید اجازه بده فرزندت را بکشم یا خودت فرزندت را بکش. نگاه عرف این است که این عمل عقلا قبیح است. وقتی در موالی عرفی این طلب قبیح و هتک مولا باشد پس هکذا در مولای شرعی هم قبح وجود دارد.[6] مولا می‌گوید الغیبة أشدّ من الزنا، یا می‌گوید یک درهم ربا مانند هفتاد زنای با محارم است بعد عبد طلب فراهم شدن رباخواری از مولا کند.

دلیل سوم: اجماع

سومین دلیل بر حرمت طلب الحرام اجماع و تسالم بین اصحاب است.

اصل مطلب باید در کتاب الصلاة بحث شود اما خلاصه کلام ما این است که همان قبح و همان مقدار از قبح که در تجری مطرح است ممکن است در طلب الحرام قائل شویم. لذا در این عبارت سید صاحب عروه که لایجوز الدعاء لطلب الحرام را باید به احوط وجوبی گفت.[7]

پس طلب الحرام من الله قبح عقلی دارد اما ملازمه با حرمت شرعیه ندارد.

جالب است که مرحوم خوئی در کتاب الصلاة می‌فرمایند این طلب الحرام حرمت دارد مثل تجری در حالی که ایشان در اصول چنین نمی‌گویند.

تشبیب لتمنّی الحرام چه حکمی دارد؟

مسأله دو صورت دارد:

صورت یکم: ابراز لسانی تمنّی حرام

گاهی تمنّی حرام نه به عنوان یک عمل قلبی بلکه به لسان ابراز می‌شود که ممکن است بگوییم نظر مرحوم خوئی این صورت باشد که صفات حسنه ظاهری یک زن را ذکر می‌کند و در قالب بیان الفاظ، تمنّی حرام دارد.

این صورت را ممکن است کسی با این بیان بگوید که مثل طلب الحرام که حرام است مثلا اینجا یک فعل جوارحی انجام داده و زبانش حرام را طلب کرده و کسی بگوید این هم حرام است هر چند این هم اول کلام است اما مهم این است که ایشان می‌فرمایند تشبیب می‌کند صفات ظاهری یک زن را ذکر میکند و آرزوی قلبی اش معصیت الاهی است. اینجا تشبیب مقدمه عزم بر گناه شده است. اینجا آیا خود عزم بر معصیت گناه و حرام است یا نه؟ علی فرض اینکه عزم بر معصیت گناه باشد کلام ما این است که مقدمه این گناه، حرام شرعی است؟ شما که در فقه قبول ندارید مقدمه حرام حرمت داشته باشد.

عزم بر معصیت نیاز به توضیح داد که خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 114، مسلسل 303، شنبه، 1402.03.06.

[2]. العروة الوثقی، ج2، ص612.

[3]. العروة الوثقی، ج2، ص612.

[4]. فِي اَلْخِصَالِ‌ بِإِسْنَادِهِ‌ الْآتِي عَنْ‌ عَلِيٍّ‌ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ فِي حَدِيثِ‌ الْأَرْبَعِمِائَةِ‌ قَالَ‌: السُّؤَالُ‌ بَعْدَ الْمَدْحِ‌ فَامْدَحُوا اللَّهَ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ ثُمَّ‌ اسْأَلُوا الْحَوَائِجَ‌ أَثْنُوا عَلَى اللَّهِ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ وَ امْدَحُوهُ‌ قَبْلَ‌ طَلَبِ‌ الْحَوَائِجِ‌ يَا صَاحِبَ‌ الدُّعَاءِ‌ لاَ تَسْأَلْ‌ مَا لاَ يَحِلُّ‌ وَ لاَ يَكُونُ‌. تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد: ۷، صفحه: ۸۳

[5]. کتاب الصلاة، ج2، ص219.

[6]. موسوعة الإمام الخوئي، جلد: ۱۵، صفحه: ۳۹۲

[7]. (بله اگر در موردی مهانت به دیگری باشد مثل اینکه طلب کند مقامش بالاتر از پیامبر یا امیرمؤمنان باشد این اگر مهانت پیامبر و حضرت امیر باشد می‌تواند حرام باشد)

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

ضمن بررسی کلام مدرسه نجف مرحوم خوئی در حرمت تشبیب گفتیم تشبیب لتمنّی الحرام دو حالت دارد، گاهی تمنّی حرام به تلفظ در می‌آید و عمل جوارحی می‌شود که اگر کسی قائل به حرمتش هم بشود شاید اشکالی نداشته باشد، لکن گاهی تشبیب مقدمه تمنی حرام است قلبا و قصداً، خصوصیات ظاهری زنی را تبیین می‌کند و آرزوی قلبی‌اش مباشرت با او و تمنّی معصیت است. جلسه قبل اشاره کردیم و بنا شد به این سؤال پاسخ دهیم که آیا عزم بر معصیت که بدون شبهه یک سیّئه اخلاقی است گناه هست به حدّی که خودش حرام مستقل باشد و حرمت به مقدمه‌اش هم سرایت کند که ظاهر مرحوم خوئی چنین است؟ پس آیا تمنّیِ حرام، حرمت تکلیفی دارد؟ اگر فرض کنیم تمنّی حرام، حرمت داشته باشد وقتی تشبیب مقدمه آن باشد، مرحوم خوئی که مقدمه حرام را حرام نمی‌دانند و قاعده اعانه بر اثم را هم قبول ندارند چگونه فتوا به حرمت می‌دهند؟

نسبت به حرمت عزم بر معصیت در مباحث اصول ذیل مبحث قطع به تفصیل از تجری بحث کردیم[2] و انظار مختلف اصولیان از جمله مرحوم شیخ انصاری، محقق خراسانی، محقق اصفهانی، آقا ضیاء و شهید صدر را به تفصیل بررسی کردیم. یک نکته را خلاصه اشاره می‌کنیم که در رابطه با عزم بر معصیت که در باب تجری بعضی می‌گویند اگر به قصد شرب خمر مایعی را نوشید اما در واقع سرکه بود، بعضی می‌گفتند بر این فعل متجرّی به عقاب نیست و اگر عقاب باشد بر عزم معصیت است لذا عزم بر معصیت گناه است. گفتیم دو مرحله بحث باید بررسی شود.

یک مرحله این است که آیا قصد و عزم معصیت استحقاق عقاب می‌آورد یا خیر؟

بعضی معقتدند بر قصد معصیت استحقاق عقاب ممکن نیست و استحاله دارد. توضیح دادیم که این سخن صحیحی نیست و قصد معصیت فعل اختیاری قلبی انسان است و البته خطور فعل غیر اختیاری است اما عزم بر معصیت فعل اختیاری است. چنانکه انسان بر فعل اختیاری یدی، رجلی و عینی ممکن است استحقاق عقاب پیدا کند بر فعل قلبی هم استحقاق عقاب ممکن است.

نکته‌ای را باید توجه کنیم از شیخنا الأستاد حفظه الله در بحث تجری که البته خود این بحث را حضور نداشتم و مقرر مباحث ایشان در تحقیق الاصول ج5 ص 83 می‌گوید روایتی داریم که ممکن است کسی از صدر آن استفاده کند که عزم بر معصیت ظلم و جور است و ممکن نیست ذات مقدس حق مرتکب جور شود لذا گفته شود این روایت اقتضا دارد که بر نیة المعصیة و عزم بر معصیت اصلا انسان استحقاق عقاب ندارد. روایت این است که صاحب وسائل در باب ششم از ابواب مقدمات عبادات حدیث 21 نقل می‌کنند عَنْ‌ مَسْعَدَةَ‌ بْنِ‌ صَدَقَةَ‌ عَنْ‌ جَعْفَرِ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ قَالَ‌: لَوْ كَانَتِ‌ النِّيَّاتُ‌ مِنْ‌ أَهْلِ‌ الْفِسْقِ‌ يُؤْخَذُ بِهَا أَهْلُهَا إِذاً لَأُخِذَ كُلُّ‌ مَنْ‌ نَوَى الزِّنَا بِالزِّنَا وَ كُلُّ‌ مَنْ‌ نَوَى السَّرِقَةَ‌ بِالسَّرِقَةِ‌ وَ كُلُّ‌ مَنْ‌ نَوَى الْقَتْلَ‌ بِالْقَتْلِ‌ وَ لَكِنَّ‌ اللَّهَ‌ عَدْلٌ‌ كَرِيمٌ‌ لَيْسَ‌ الْجَوْرُ مِنْ‌ شَأْنِه.[3]

مستدل گویا چنین می‌گوید که اگر خداوند فساق را به جهت نیت و قصدشان بر زنا یا سرقت یا قتل عقاب کند خلاف عدالت خدا است و ظلم از شأن خدا به دور است. لذا گفته شود بر قصد معصیت استحقاق عقاب نیست.

شیخنا الاستاد طبق نقل مقرر فرموده‌اند به این روایت نمی‌شود تمسک کرد چون این روایت ذیلی دارد که با صدر روایت متناقض است لذا روایت مجمل است. ذیل روایت این است که:

وَ لَكِنَّهُ‌ يُثِيبُ‌ عَلَى نِيَّاتِ‌ الْخَيْرِ أَهْلَهَا وَ إِضْمَارِهِمْ‌ عَلَيْهَا وَ لاَ يُؤَاخِذُ أَهْلَ‌ الْفِسْقِ‌ حَتَّى يَفْعَلُوا. [4]

 خداوند فساق را بر نیت حرام عقاب نمی‌کند اما به مؤمن بر نیّت خیر اجر می‌دهد، ذیل روایت دلالت می‌کند انسان بر نیّت، استحقاق ثواب و عقاب دارد اما خداوند تفضلا فساق را بر نیت فاسقانه شان عقاب نمی‌کند. شیخنا الاستاد فرموده‌اند صدر روایت می‌گوید استحقاق عقاب بر نیت، ظلم است اما ذیل روایت فرموده استحقاق عقاب بر نیت هم هست. تعارض و تناقض بین صدر و ذیل باعث می‌شود نتوانیم به این روایت عمل کنیم.

عرض می‌کنیم:

به نظر ما اگر مقرّر درست نوشته باشد مطلب عجیبی است. در یک روایت چنین تناقض بیّن از یک فرد عادی که له شأنُ من الحکمة واقع نمی‌شود. روایت مطلب دیگری می‌فرماید و اصلا تناقضی هم بین صدر و ذیل نیست. در مباحث اجتهاد تقلید اشاره می‌کردیم گاهی مباحث عقائدی در فهم روایات دخیل است. در مکتب خلفا بحث مفصلی است من قدمائهم الی الآن که اگر عزم بر معصیت گناه است، چه گناهی است و کیفیت آن چگونه است؟ جمعی از علماء کلامی مکتب خلفاء می‌گویند عزم بر معصیت گناهی است بین الصغیرة و الکبیرة و عقاب دارد. گروه دیگرشان که ریشه دار در زمان اهل بیت بودند تا حدود سه قرن بعد می‌گویند عزم بر معصیت گناهش همان گناه معصیتی است که متعلق عزم واقع شده یعنی اگر کسی قصد سرقت داشته باشد گناه و عقابش همان عقاب سرقت است نه حدّ سرقت. حضرت در صدر روایت این نظریه را می‌خواهند نفی کنند، حضرت می‌فرمایند اینکه کسی عزم بر زنا داشت گناه زنا برای او نوشته شود و عزم بر سرقت داشت گناه سرقت برای او نوشته شود ظلم و جور است، کسی سرقت کرده و فعل را مرتکب شده صد درجه گناه داشته باشد و کسی هم که قصد کرده اما انجام نداده همین صد درجه را داشته باشد این ظلم است.

عبارت این بود که لو کانت النیّات من اهل الفسق یؤخذ بها اهلها اذاً لأُخذ کل من نَوی الزنا بالزنا و کل من نوی السرقة بالسرقة و کلّ من نوی القتل بالقتل و لکن الله عدل کریم لیس الجور من شأنه.

حضرت نمیخواهند در صدر روایت بفرمایند در عزم بر معصیت استحقاق عقاب نیست لذا در ذیل روایت میفرمایند با اینکه استحقاق عقاب هست اما خداوند تفضلا از قصد معصیت می‌گذرد و بر قصد خیر هم ثواب می‌دهد. بله قصد گناه فعل اختیاری است و استحقاق عقاب هست اما تفضلا عقاب ندارد.

نهایتا نصوص خاصه داریم که در بحث تجری مطرح کردیم روایات متعارض هم بود و وجوه جمعی از اصولیان بررسی کردیم.

نتیجه اینکه روایات می‌گویند هر چند انسان بر عزم معصیت استحقاق عقاب دارد اما خداوند تفضل می‌کند و تا معصیت را فرد انجام نداده عقاب نمی‌کند.

بنابراین اشکالمان به مرحوم خوئی این است که اگر تشبیب مقدمه عزم بر معصیت است شما هم در اصول قبول دارید بر عزم بر معصیت عقاب نیست، پس عقاب فعلی ندارد، لذا دیگر چرا مقدمه آن که تشبیب است حرام فعلی باشد؟

ذیل این نکته اشاره می‌کنیم به این مطلب که قبول داریم در بعض موارد عزم و قصد بر ترک گناه واجب است. این باید دقت شود. در بحث توبه باید مبسوط بحث شود که اگر کسی گناهی مرتکب شد واجب است از گناه توبه کند به حکم آیات قرآن و روایات و حکم عقل. از روایات استفاده می‌شود توبه و رجوع الی الله دو رکن دارد: یکی ندامت از عصیان و عزم بر ترک و دیگری استغفار.

الندم علی العصیان که باید پشیمان شود و البته بحث است که وجوب توبه وجوب شرعی است یا عقلی و ما در جای خودش گفتیم منافاتی ندارد که هم وجوب عقلی هم وجوب شرعی داشته باشد و بین این دو تنافی نیست. پس صرفا لقلقه زبان نیست که فقط بگوید استغفر الله ربی و اتوب الیه. در روایات آمده استغفروا ثم توبوا الی الله. واقعا پیشمان شود و کامش تلخ شود. فرد یاد می‌کرد از کنار دریاهای آن زمان که یادش بخیر مثلا توبه هم کرده و مسجدی هم هست اما باز می‌گوید یادش بخیر یعنی هنوز لذتش در کامش هست. و آثار سوء اخلاقی را هم به دنبال دارد. گاهی گناه هم نکرده و صرفا با طعم گناهِ نکرده شصت سال زنده است. بارها اشاره کرده‌ام ثعالبی در ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب نقل می‌کند جریان خانمی که به دنبال حمام منجاب بود و وقتی دید گرفتار در خانه مردی شده با حیله خود را نجات داد اما این فرد وقتی پیر شد و قبل موتش دیدند میگوید:

یا ربّ قائلة یوما و قد تعبت   این الطریق الی حمام منجاب[5]

الندم الی الفعل به گونه ای باشد که وقتی یادش می‌افتد از بی آبرو کردن یک فرد بدنش بلرزد، نه اینکه باز فرد دیگر را بی آبرو کند در فضای مجازی.

لذا حتی اگر تردد در برگشت داشته باشد روایات می‌گوید توبه محقق نیست. شب قدر بگوید توبه کرده و همانجا مزه گناه در دهانش هست که اگر دوباره پیش آید تکرار می‌کند. پس عزم بر ترک گناه باید داشته باشد. اینکه اینجا واجب است معنایش حرمت عزم بر گناه نیست و خداوند عزم بر گناه بدون فعل را می‌بخشد.

پس در باب توبه العزم علی ترک الحرام یکی از دو رکن واجب در توبه است.

 

[1]. جلسه 115، مسلسل 304، یکشنبه، 1402.03.07.

[2]. لینک مطالعه متن در سایت حضرت استاد. (کلیک کنید)

[3] . تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد: ۱، صفحه: ۵۵

[4] . تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد: ۱، صفحه: ۵۵

[5]. در منابع مختلفی جریان حمام منجاب به اختصار یا تفصیل آمده است. از جمله انساب الأشراف بلاذری متوفای 279 در ج11، ص383؛ بلاذری در فتوح البلدان 2/435؛ همذانی متوفای 340 در البلدان 232؛ ابن قتیبه دینوری متوفای 276 در عیون الأخبار 2/335؛ معجم البلدان حموی متوفای 626 در 2/299؛ ثعالبی متوفای 429 در ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب.

جریان مفصل را مرحوم محدث قمی در منازل الآخره 123 چنین آورده که:

ذكر الشيخ البهائي عطر الله مرقده في الكشكول : احتضر بعض المترفين و كان كلما قيل له قل : لا إله إلا الله ، يقول هذا البيت : يا رب قائلة يوما وقد تعبت * أين الطريق إلى حمام منجاب   وسبب ذلك أن امرأة عفيفة حسناء خرجت إلى حمام معروف بحمام منجاب ، فلم تعرف طريقه وتعبت من المشي ، فرأت رجلا على باب دار ، فسألته عن الحمام . فقال : هو هذا ، وأشار إلى باب داره .

فلما دخلت ، أغلق الباب عليها ، فلما علمت بمكره أظهرت كمال الرغبة والسرور ، وقالت : اشتر لنا شيئا من الطيب ، وشيئا من الطعام ، وعجل بالعود إلينا . فلما خرج واثقا بها وبرغبتها ، خرجت وتخلصت منه . فانظر كيف منعته هذه الخطيئة عن الاقرار بالشهادة عند الموت ، مع أنه لم يصدر منه إلا ادخال المرأة بيته وعزمه على الزنا فقط من دون وقوعه منه.

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

قبل ادامه بحث تشبیب دو مطلب اشاره می‌کنیم:

مطلب اول: اشاره کردیم مرحوم خوئی طلب الحرام بالدعاء را حرام می‌دانند و دلیل عمده‌شان تسالم اصحاب است و از مرحوم شیخ انصاری تردید در حرمت را نقل کردیم. موارد دیگری هم بعض دوستان گفتند که این ادعای تسالم از بین می‌رود مثل مستند الشیعه مرحوم نراقی ج7، ص34 مجمع الفائده محقق اردبیلی ج3، ص114 و مصباح الفقیه آقا رضا همدانی ج2 چاپ قدیم. عجیب است که مرحوم خوئی توجه نکرده‌اند.

مطلب دوم: در بحث اشاعه فحشاء و معنای فحشاء بعض دوستان گفتند در قرآن این تعبیر 13 بار بکار رفته که 11 مورد آن در مورد امور جنسی است لذا ظهوری در این معنا پیدا می‌کند. این نکته قابل ردّ است.

ذیل آیه یا نساء النبی من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنه هم انظار هم روایات را ببینید و بعض آیات دیگر هم فاحشه در آیه به سرقت تفسیر شده در روایات تفسیریه. علامه طباطبائی همینجا فاحشه را به عمل قبیح معنا میکنند و می‌فرمایند: فقوله : « مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ » الفاحشة الفعلة البالغة في الشناعة والقبح وهي الكبيرة كإيذاء النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله والافتراء والغيبة وغير ذلك ، والمبينة هي الظاهرة.[2]

نکته سوم: نقد استدلال به اجماع

سومین نکته در جمع‌بندی بحث تشبیب این است که جمعی از فقهاء برای حرمت تشبیب به اجماع تمسک کرده‌اند بلکه در کلمات بعضی مانند مرحوم صاحب جواهر به عنوان اولین دلیل بر حرمت تشبیب مورد استناد قرار گرفته است.

صاحب جواهر در کتاب الشهادات آنجا که مرحوم محقق می‌فرماید و یحرم من الشعر ما تضمّن کذبا أو هجاء مؤمن أو تشبیا بإمرأة معروفة غیر محلله او غلام. صاحب جواهر در توضیحشان میفرمایند بلاخلاف اجده فیه بل الاجماع بقسمیه علیه مضافا الی ما فی الکتاب و السنه من تحریم ایذاء المؤمن و اغراء الفساق بإمرأة و الولد. [3]

عرض میکنیم:

ادعای اجماع محصل و منقول بر حرمت تشبیب قابل پذیرش نیست زیرا:

اولا: قابل اثبات نیست. وقتی می‌بینیم در کتب قدماء که قریب به عصر نص هستند و به تعبیر مرحوم بروجردی جزء اصول متلقاة حساب می‌شوند از این بحث حرمت تشبیب لا ذکرٌ و لا اثر. کتاب المقنع، المقنعه، الهدایة بالخیر و نهایه شیخ طوسی را ببینید اسمی از این عنوان و حکمش نیامده. جالب است که در آغاز بحث اشاره کردیم اولین کسی که حرمت تشبیب را فی الجمله مطرح کرده است مرحوم شیخ طوسی در مبسوط است سپس به تبع ایشان جمعی از فقهاء به این بحث پرداخته‌اند. اینگونه هم نیست که بگوییم صاحب جواهر کتبی دستشان بوده که به ما نرسیده و آن کتب را دیده‌اند و ادعای اجماع کرده‌اند، نه چنین چیزی هم نیست.

ثانیا: روشن است که اگر هم اجماعی وجود داشته باشد محتمل المدرک است که خودشان هم می‌گویند کتاب و سنت دال بر حرمت تشبیب است. باید آن روایات را بررسی کرد تا حکم به دست آید.

پس سومین نکته این شد که ادعای اجماع بر حرمت تشبیب که در کلمات بعضی از جمله مرحوم صاحب جواهر و بعض محشین مکاسب هم آمده صغرویا و کبرویا مورد تأمل است و قابل قبول نیست.

نکته چهارم: مواردی از جواز تشبیب

چنانکه اشاراتی داشتیم عنوان تشبیب که ذکر صفات یا صفت حسن ظاهری زنی در شعر یا غیر شعر مطرح شود مطلقا مبغوض نیست حتی به بغض خفیف، بلکه گاهی ذکر خصوصیات ظاهری یک مرد یا یک زن مطرح می‌شود و از روایات استفاده می‌کنیم حتی بغض خفیف هم ندارد مثل این روایت که مرحوم شیخ کلینی در کافی شریف با سند معتبر این حدیث را می‌آورند:

أَحْمَدُ بْنُ‌ مُحَمَّدٍ ، عَنْ‌ عَلِيِّ‌ بْنِ‌ الْحَكَمِ‌، عَنْ‌ مَالِكِ‌ بْنِ‌ عَطِيَّةَ‌، عَنْ‌ أَبِي حَمْزَةَ‌: عَنْ‌ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌، قَالَ‌: «مَاتَ‌ وَلِيدُ بْنُ‌ الْوَلِيدِ بْنِ‌ الْمُغِيرَةِ‌ ، فَقَالَتْ‌ أُمُّ‌ سَلَمَةَ‌ لِلنَّبِيِّ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌: إِنَّ‌ آلَ‌ الْمُغِيرَةِ‌ قَدْ أَقَامُوا مَنَاحَةً‌، فَأَذْهَبُ‌ إِلَيْهِمْ؟ فَأَذِنَ‌ لَهَا، فَلَبِسَتْ‌ ثِيَابَهَا وَ تَهَيَّأَتْ‌، وَ كَانَتْ‌ مِنْ‌ حُسْنِهَا كَأَ نَّهَا جَانٌّ‌، وَ كَانَتْ‌ إِذَا قَامَتْ‌، فَأَرْخَتْ‌ شَعْرَهَا ، جَلَّل جَسَدَهَا ، وَ عَقَدَتْ‌ بِطَرَفَيْهِ‌ خَلْخَالَهَا ، فَنَدَبَتِ‌ ابْنَ‌ عَمِّهَا بَيْنَ‌ يَدَيْ‌ رَسُولِ‌ اللّٰهِ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌، فَقَالَتْ‌: أَنْعَى الْوَلِيدَ بْنَ‌ الْوَلِيدِ أَبَا الْوَلِيدِ فَتَى الْعَشِيرَة حَامِي الْحَقِيقَةِ‌ مَاجِدٌ يَسْمُو إِلىٰ‌ طَلَبِ‌ الْوَتِيرَة قَدْ كَانَ‌ غَيْثاً فِي السِّنِينَ‌ وَ جَعْفَراً غَدَقاً وَ مِيرَة فَمَا عَابَ‌ ذٰلِكَ‌ عَلَيْهَا النَّبِيُّ‌ صَلَّى اللَّهُ‌ عَلَيْهِ‌ وَ آلِهِ‌ ، وَ لَا قَال شیئاً.[4]

در چند نسخه کافی ولید بن مغیر است و در یک نسخه ولید بن ولید بن مغیره است که همین نسخه درست است به جهت قرائن ذیل روایت.

نسبت به سند روایت احمد بن محمد در کتابی دیدم یکی از فضلاء گفته مقصود احمد بن محمد بن طلحه ثقه است از مشایخ کلینی است. ایشان توجه نکرده اند در این روایت تعلیق است و اگر به سند قبلی مراجعه می‌کردند روشن می‌شد که ابن طلحه از مشایخ شیخ کلینی نیست و سند تعلیق دارد به روایت قبلی که دارد عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد. اینجا هم می‌شود عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد عن علی بن حکم.

احمد بن محمد در اینجا یا ابن عیسی است یا ابن خالد برقی است که هر دو ثقه هستند علی بن حکم هم ثقه است  مالک هم ابوالحسین بجلّی و ثقه است و ابو حمزه هم مقصود ابوحمزه ثمالی است. سند معتبر است.

امام باقر برای ابوحمزه ثمالی نقل می‌کنند که ولید بن ولید بن مغیره که پسر عموی ام سلمه بوده و مسلمان بوده و پدرش ولید بن مغیره کافر از دنیا رفت. ام سلمه به پیامبر عرض می‌کند آل مغیره مجلس تعزیه گرفتند من بروم شرکت کنم یا نه (در النوح بالباطل مناحه را توضیح خواهیم داد) پیامبر اجازه دادند امام باقر توضیح می‌دهند ام سلمه لباس پوشید و آماده شد و در حسن مثل یک پری بود بعد توضیح می‌دهند و کانت اذا قامت فأرخت شعرها جلّل جسدها وقتی می‌ایستاد موهایش آنقدر بلند بود که تمام بدنش را فرامیگرفت.

امام باقر علیه السلام در این روایت برخی از صفات ظاهری ام سلمه را بیان می‌کنند که روشن است ام المؤمنین است نه تهییج مطرح است نه عناوین ثانویه ای معاذ الله است که موجب حرمت این عمل شود لذا حرمت ندارد.

نتیجه می‌گیریم که عنوان تشبیب در هیچ روایتی مبغوضیتش وارد نشده است که بگوییم تشبیب مطلقا حرام است هر جا تشبیب عناوین ثانویه ای بر آن عارض شد مانند هتک یا ایذاء مؤمنه و مقدمه اشاعه فحشاء و امثال اینها بود، قول به حرمت ممکن است اما گاهی ذکر بعض صفات مشکلی ایجاد نمی‌کند. چنانکه گاهی ذکر صفات ظاهری راجح هم هست مثل اینکه میخواهند راجع به علی اکبر امام حسین صلوات الله و سلامه علیهما نقلی را بیان کند صفات ظاهری را مطرح می‌کنند.

لم تر عین نظرت مثله من متحف یمشی و لا ناعل.

یا نسبت به حضرت ابالفضل العباس که مطرح است و اشکال ندارد.

پس نمی‌توان گفت تشبیب و ذکر صفات ظاهری مطلقا مبغوض است بلکه بعض اوقات جایز و بعض اوقات حرام است.

نکته پنجم: تشبیب به غلام مثل تشبیب به مرأة

سابقا اشاره کردیم فقها ذیل بحث تشبیب بإمرأة مبحث تشبیب به غلام و ذکر صفات حسنه ظاهری نوجوان پسر را هم مطرح می‌کنند.

بعض فقها تعبیرشان این است که تشبیب به غلام مطلقا حرام است با ذکر مباحث گذشته روشن می‌شود تشبیب به غلام گاهی لغرض عقلائی است که لاینطبق علیه عناوین محرّمه، اشاره کردیم در جنگ ها صفات ظاهری یک جوان و نوجوان مطرح می‌شود در زیبایی چنین بود بازوانش چنین و چنان بود و به جنگ دشمن رفت و چنین و چنان کرد که در تمام زبانها فراوان است این لغرضٍ عقلائی است.

عناوین حرام هم بر آن صادق نیست تهییج شهوت نیست اشاعه فحشاء و ایذاء مؤمن نیست لذا دلیلی نداریم که حرام باشد.

بله اگر تشبیب به غلام مانند نگاه بعض افراد بیمار و با نگاه تهییج شهوانی باشد اینجا عنوان ثانوی بر آن منطبق است مانند تشبیب به مرأة و به جهت آن عنوان ثانوی تشبیب به غلام تحریم می‌شود و الا اگر آن عناوین ثانویه نباشد تشبیب به غلام لغرض عقلائی نمی‌تواند حرام باشد.

نکته ششم خواهد آمد.

 

[1]. جلسه 116، مسلسل 305، دوشنبه، 1402.03.08.

[2]. الميزان في تفسير القرآن (العلامة الطباطبائي) ، جلد : 16 ، صفحه :

[3]. جواهر الکلام (ط. القدیمة)، جلد: ۴۱، صفحه: ۴۹

[4]. الکافي (دارالحدیث)، جلد: ۹، صفحه: ۶۵۳

*******************

بسم الله الرحمن الرحیم[1]

نکته ششم: ابتلائات جدید ذیل مبحث تشبیب

ششمین نکته از نکات مربوط به جمع‌بندی بحث تشبیب آن است که گفتیم عنوان تشبیب در روایات وارد نشده بلکه این عنوان در فقه اهل تسنن آمده سپس به فقه شیعه وارد شده است، گفتیم هر چند تشبیب بذکر محاسن المرأة فی الشعر اطلاق شده حتی از کلمات بعض فقهاء هم ممکن است استفاده شود تشبیبِ حرام اختصاص به شعر دارد لکن توضیح دادیم اینچنین نیست. اگر عناوین محرمه‌ای که بحث شد صدق کند آن عمل حرام می‌شود چه شعر باشد چه نثر باشد چه در داستان یا فیلم باشد تفاوت ندارد. لذا گفتیم باید در فقه خودمان عنوان را عوض کنیم و محتوا همین محتوا باشد لکن به جای عنوان تشبیب از عنوان فقه هرزه‌نگاری باید استفاده شود. آنگاه این عنوان در چند جای فقه می‌تواند بررسی شود در فقه الفنون که فقه هنرها باشد، یکی از شعب آن بحث هرزه‌نگاری است که امروز هم در بعض کشورهای جهان طبق کنوانسیون سازمان ملل حداقل نسبت به هرزه نگاری کودک منع شده بعض نویسندگان اروپایی کتاب نوشته اند که منع از هرزه نگاری نسبت به کودک منع آزادی هنر است لذا در فقه الفنون یک شعبه‌اش بحث هرزه نگاری خواهد بود و استخوان بندی بحث همین مباحثی است که بررسی کردیم لکن صورت بحث عوض خواهد شد. در فقه التصویر همین بحثها مطرح است، در فقه الکتابه و نویسندگی که شرائطی دارد یکی از مواد ممنوعه همین بحث هرزه نگاری خواهد بود. لذا اینکه بعضی گفته اند تشبیب مربوط به اشعار جاهلی بوده و تمام شده و برای ما مبتلا به نیست قابل قبول نیست. فقه المواد الاباحیة. عناوین مباحث از این قرار باید باشد:

عنوان یکم: تعریف هرزه نگاری.

بعض کنواسیونهای بین المللی بحث کرده اند باید تعریف آنها بررسی شود و نگاه شارع در آن زمینه ها تبیین شود.

عنوان دوم: اقسام هرزه نگاری

دو تقسیم عمده می‌تواند در آن مطرح شود:

تقسیم اول: هرزه نگاری گاهی توصیفی است و گاهی تصویری. هرزه نگاری تصویری همان است که امروز با عنوان پورنوگرافی مطرح است. قسم توصیفی آن می‌شود تشبیب و نسبت به فیلم و تصویر هم باید بررسی شود.

تقسیم دوم: هرزه نگاری کودک و غیر کودک که امروزه در دنیا مطرح است و یکی از تجارتهای بسیار پرسود در دنیا هرزه نگاری کودک است. کنوانسیون حقوق کودک در 1989 میلادی که سازمان ملل تصویب کرد باید ملاحظه و بررسی شود. حدود 193 کشور به این کنوانسیون پیوستند مگر ایالات متحده، ایران هم شرط گذاشت مواد مخالف شرع را نمی‌پذیرد. سال 2000 ضمیمه ای اضافه شد که هرزه نگاری کودک است. ماده بحثش همین تشبیب است که بررسی کردیم و باید مباحث تطبیق شود.

عنوان سوم: سابقه هرزه نگاری

از یونان باستان و غیره باید بررسی شود و اختصاص به شعر عربی ندارد. شاعران یونان باستان و تصویرگران آنها و سایر نحله ها باید ملاحظه شود و در طول تاریخ هم ادیان الاهی در مقابل این هرزه نگاری ها موضع گرفته اند.

عنوان چهارم: آسیبهای هرزه نگاری

خوب است احصاء شود مثلا بعض آسیبها چنین است که:

  1. برانگیختن هیجانات کاذب جنسی. هر غریزه‌ای را که خداوند در اختیار انسان قرار داده باید در مسیر اعتدال استفاده شود اگر با تشبیب توصیفی یا تصویری و هرزه نگاری هیجانات کاذب جنسی برای افراد ایجاد کند روانشناسها چه می‌گویند و دین چه می‌گوید.
  2. بیماریهای جسمی و روانی.
  3. اختلال در روابط خانوادگی و اختلال در زندگی زناشویی.
  4. اعتیاد مغز به استفاده از اینها.

عنوان پنجم: أدله حرمت هرزه نگاری

همه ادله ای که در تشبیب آوردیم باید بررسی شود و أدله دیگری نیست. همینها باید ملاحظه و نتیجه گیری شود.

این خلاصه بحثهای مربوط به تشبیب از نگاه جدید است که باید عنوان تشبیب تبدیل شود به فقه المواد الاباحیة یا فقه هرزه نگاری و مواد اصلی بحث و استخوان بندی آن همین مباحث این جلسات اخیر است. لذا اینکه گفتیم نباید از بحث تشبیب گذشت به این جهات و نگاه های جدید است.[2]

نکته هفتم: اجرت بر تشبیب حرام، غیر مجاز است و ملکیت نمی‌آید.

ابتدای نوع چهارم از مکاسب محرمه گفتیم بحث در این است که عناوین حرام ابتدا به عنوان کبرای کلی واکاوی شود که حرام است یا نه سپس بحث اصلی در داد و ستدهای حرام این است که علی فرض ثبوت حرمت، آیا داد و ستد بر این عمل باطل است یا خیر از مباحث گذشته روشن می‌شود این نکته که وقتی اثبات کردیم هرزه نگاری بالجمله و تشبیب فی الجمله حرام است نتیجه این است که قبلا به حکم أدله‌ای اثبات کرده‌ایم که اگر عملی حرام بود معاوضه و داد و ستد بر آن هم باطل است و کسی که این عمل را در اختیار دیگران قرار می‌دهد پولی که می‌گیرد را مالک نمی‌شود، أدله را ابتدای نوع چهارم بحث کردیم در عناوین قبلی هم اشاره شد تکرار نمی‌کنیم. نتیجه این است که هرزه نگاری حرام و تشبیبی که حرام باشد اجرت گرفتن بر آن هم مجاز نیست. به نویسنده ای پیشنهاد نوشتن یک داستان جنسی توصیفی بنویسد این عمل نویسندگی حرام است و گرفتن پول در مقابل این عمل هم حرام است و مالک هم نمی‌شود.

اینجا دخالت دولت در این شؤون مطرح است که وقتی این فرد مالک نشود در مواردی پول دهنده هم مجهول است لذا مال مجهول المالک باشد دولت باید این مال را بگیرد. نه تولید این مال حرام جایز است و نه اخذ پول در مقابل این تولید جایز است و نه داد و ستدش جایز است.

هذا تمام الکلام در بحث تشبیب که ثمره‌اش همین هفت نکته ای بود که اشاره کردیم.

بحث امسال تحصیلی را امروز به پایان می‌رسانیم سال آینده از بحث تصویر اگر عمر و حیاتی بود از حرمة التصویر بحث را شروع خواهیم کرد.

 چند نکته را عرض می‌کنیم و دوستان را به خدا می‌سپاریم.

چند نکته در پایان سال تحصیلی

نکته اول: طلب حلالیّت

معتقدم اعزه حقی دارند از جمله حق پرسشگری و ما هم حق نداریم با پرسش و پرسشگر گزینشی برخورد کنیم و حق نداریم مانع جولان ذهنی دوستان شویم لذا اگر گاهی به جهت مدیریت زمان پاسخ سؤالی داده نشده یا با سؤال برخورد خوبی نشده با اینکه به هیچ وجه قصد مهانت هم نبوده اما اگر تضییع حق هم شده باشد از دوستان عذرخواهی میکنم و حقوق طرفینی را هم با دعای برای یکدیگر ساقط کنیم. بنده دعاگوی دوستان هستم و دوستان هم از دعای خیر فراموش نکنند.

نکته دوم: میلاد امام علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء

همه ائمه بدءً به وجود مقدس نبی گرامی که او امام الأئمه است همه ائمه نور واحدند لکن امام هشتم یک ویژگی خاص دارد که بدن مطهر بضعة الرسول در کشور ما به ودیعه گذاشته شده و ما از الطاف و فیوضات مستمره ایشان بهره مند هستیم که ویژگی خاص برای ما ایجاد کرده. فرصت بحث نیست. همیشه وقتی وارد حرم میشوم نکته آن عالم سنی ابن حبان به ذهنم می‌آید و عرض می‌کنم خدمت حضرت شما که به دیگران اینگونه نظر دارید به شیعیان خودتان طبیعتا نظر ویژه می‌کنید.

در مسجد النبی مناظره‌ای با عالم بزرگ اهل سنت داشتم وقتی اعتراض کرد که شما شیعیان در مشهد بت خانه درست کردید گفتم این فقط ما نیستیم که معتقد به زیارت هستیم و قبر امام علی بن موسی الرضا را زیارت میکنیم گفتم یادت هست جلسات قبل صحبت کردیم وقتی از ابن حبّان سؤال کردم گفتی رجل الجرح و التعدیل عندنا گفتم جرح و تعدیل اساس فقه شما است و ابن حبّان را هم قبول دارید او در کتاب الثقات وقتی به علی بن موسی الرضا می‌رسد می‌گوید: و قبره بسناباذ خَارج النوقان مَشْهُور يزار بِجنب قبر الرشيد قد زرته مرَارًا كَثِيرَة وَ مَا حلت بِي شدَّة فِي وَقت مقَامي بطوس فزرت قبر عَليّ بن مُوسَى الرِّضَا صلوَات الله على جده وَ عَلِيهِ و دعوت الله إِزَالَتهَا عَنى إِلَّا أستجيب لي و زالت عَنى تِلْكَ الشدَّة وَ هَذَا شَيْء جربته مرَارًا فَوَجَدته كَذَلِك أماتنا الله على محبَّة المصطفي وَ أهل بَيته صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ الله عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِم أَجْمَعِينَ.

نکته سوم تسلیت رحلت حضرت امام

در آستانه رحلت امام امت قدس الله روحه الزکیه هستیم. قدر زحمات ایشان را باید بدانیم. ایشان دقیقا به این کلام امیر مؤمنان عمل کرد که حضرت فرمودند يَحتاجُ الإمامُ إلى قلبٍ عَقُولٍ، و لسانٍ قَئولٍ، و جَنانٍ على إقامةِ الحَقِّ صَئولٍ. پیشوای جامعه نیاز به این سه رکن دارد و مرحوم امام جامع این سه رکن بود.

تقدیر و تقدیس می‌کنیم زحمات مرحوم امام را امیدواریم بتوانیم در مسیر تثبیت انقلاب اسلامی گام برداریم.

نکته چهارم: توجه به تلاش علمی در ایام تعطیلی دروس

مرحوم پدر ما از مرحوم آیة الله آشیخ هاشم قزوینی استاد علی الاطلاق حوزه علمیه مشهد و استاد بعض مراجع و بزرگان از جمله آیة الله سیستانی، مقام معظم رهبری و آیة الله وحید خراسانی وقتی نزدیک محرم که درسها میخواست تعطیل شود معمولا یک نکته را گوش زد میکردند و میفرمودند آقایان فضلا، حوزه و طلبه تعطیلی ندارد، تبدیل است نه تعطیل.

اما متأسفم که امروز به تمام معنی الکلمه درس نبودن را به معنای تعطیل بودن حساب می‌کنیم.

خود ما آرزو می‌کردیم درس تعطیل باشد چون گاهی فرصت داشتیم پیش مطالعه و پیش مباحثه میکردیم مباحثه یک جلسه کفایه سه ساعت طول میکشید و خوشحال میشدیم تعطیلی پیدا شود که تحقیقات حاشیه ای و سایر مطالعات را برسیم.

دوستان امروز مطالعه کتب قصه شده. خانواده شهید صدر نقل می‌کنند عسرت خانوادگی شهید سید محمد باقر صدر را. همسر شهید صدر در کتاب به رنگ صبر نقل می‌کنند در نوجوانی شهید صدر و برادرشان سید اسماعیل صدر گاهی یک دشداشته بیشتر نداشتند[3] سید اسماعیل میرفت کلاس سید محمد باقر صبر می‌کرد ایشان که برمیگشت دشداشه را می‌گرفت با اینکه آستینها و قد دشداشه برایش بلند بود اما می‌پوشید که بتواند کلاس برود. ایشان نقل می‌کند قبل ازدواجشان در خانه شهید صدر اینگونه بوده که گاهی میهمان که می‌آمده از میوه فروشی به این شرط میوه می‌خریدند برای میهمان که وقتی میهمان رفت باقی میوه ها را پس می‌دادند و پول را می‌گرفتند میهمان که می‌آمد بچه ها را هم منع میکردند که میوه نخورند و میهمان یک پرتقال می‌خورد و ما بقی را پس می‌دادند.[4] آیة الله سید کاظم حائری نقل کردند این سید محمد باقر صدر قبل از نوشتن اقتصادنا شنیدند تاریخ تمدن ویل دورانت به عربی ترجمه شده با عنوان قصّة الحضاره در 43 جلد ایشان پولش را نداشتند، نماز استیجاری گرفتند که با پولش بتوانند این کتاب را بخرند چون معتقد بودند باید قبل نوشتن اقتصادنا مباحث اجتماعی را خوب بفهمم، یک هفته شب و روز نمی‌شناخت و تمام 43 جلد را مطالعه کرد و بر آن حاشیه زد.

حال ما خوشحال باشیم که درس تمام شد و عرف هم شده کار اقتصادی و رفت تا سه ماه دیگر که دوباره به یادش بیافتد درسی هم بوده است.

شیخ صدوق میفرماید امامیه اجماع دارند که افضل اعمال در شب قدر تحصیل علم است آن وقت ایام درسی که تعطیل شود همه چیز را کنار بگذاریم؟ آیة الله سبحانی وقتی برای من نقل کردند که از شهید مطهری پرسیدند شما چقدر مطالعه می‌کنید ایشان جواب داده بودند همینقدر بگویم در حد مرگ مطالعه و تحقیق می‌کنم.

حداقل یک نسیمی از بزرگان به ما بوزد. البته تقدیر هم میکنم گاهی گزارشهای دوستان و توفیقاتشان که در ماه مبارک رمضان بعض قسمتهای جواهر را کارکرده‌اند و گزارش می‌دادند و میگفتم حالا که شما وقت گذاشتید من هم وقت میگذارم بیا یک ساعت با هم صحبت کنیم و در شیوه کار نکاتی به شما بگویم.

أعزه را به خدا می‌سپاریم، خداوند به همه ماتوفیق دهد که در مسیر گسترش مکتب مظلوم اهل بیت علیهم صلوات الله گامهایی برداریم.

و صلی الله علی محمد و اهل بیته الطاهرین.

 

[1]. جلسه 117، مسلسل 306، سه‌شنبه، 1402.03.09.

[2]. تسرّب عنوان از فقه اهل سنت به فقه شیعه هم روشن است که بعض دوستان گفتند اصل بحث از شافعی بوده که مرحوم شیخ طوسی از آنها از جمله کتاب الحاوی گرفتند.

[3]. ما این سخنان را که می‌گویم گاهی بعضی فکر می‌کنند به جهت توجیه و فرار از مسئولیت است که می‌گویند با همین مشکلات بسازید نه و الله اینگونه نیست مشکلات را می‌فهمیم و می‌دانیم باید مشکلات طلبه باید مرتفع شود ما خدمت بزرگان و مقام معظم رهبری که می‌رسیم همه پرونده مشکلات معیشتی حوزه را باز می‌کنیم و توضیح می‌دهیم و اصرار هم داریم. گاهی در منزل سر سفره میگویند چرا نمی‌خورید می‌گویم لقمه گلوگیرم شده من میفهمم مشکلات را اما نباید این مشکلات باعث شود ما از تحقیق و کار علمی مان باز بمانیم.)

[4]. به رنگ صبر، ص172.